حکم اقتدا به امام جماعتی که در تلفظ برخی اذکار نماز اشتباه کند...
#احکام
@baran_haram
از بزرگ ترين فضايل سلمان عنايت و توجه اميرالمؤمنين عليه السلام به وى مى باشد كه آن بزرگوار به قدرت اعجاز از مدينه منوره به مدائن تشريف آورد و سلمان را غسل داد و كفن كرد و دفن نمود.
جابر بن عبداللَّه انصارى صحابى بزرگ پيامبر اسلام و يار باوفا و شيعه مخلص اميرمؤمنان عليه السلام مى گويد: روزى حضرت على عليه السلام نماز صبح را در مدينه با ما به جا آورد و سپس رو به جمع نمود و فرمود: اى گروه مردم، خداوند پاداش شما را در وفات برادرتان سلمان، بزرگ گرداند.
سپس عمامه و لباس رسول خدا صلى الله عليه و آله را به تن كرد و تازيانه و شمشير آن حضرت را برداشت و بر ناقه غضبا سوار شد و با قنبر به طرف مدائن حركت كرد و در موقع حركت به قنبر فرمود: ده عدد شمارش كن. قنبر مى گويد: همين كه عدد دهم را گفتم خود را جلو خانه سلمان ديدم.
زاذان كه در خدمت سلمان بوده مى گويد: به او گفتم: چه كسى شما را غسل مى دهد؟ سلمان گفت: آن كسى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله را غسل داد. زاذان گفت: آن كس على عليه السلام است كه در مدينه است و شما در مدائن، چگونه ممكن است با هزار فرسنگ فاصله او شما را غسل دهد؟ سلمان گفت: همين كه چانه ام را بستى صداى پاى آن حضرت را خواهى شنيد؛ زيرا رسول خدا مرا به اين حقيقت مژده داده است. زاذان مى گويد: همين كه سلمان جان به جان آفرين تسليم كرد و چانه اش را بستم در آن حال صداى چيزى كه به زمين سقوط نمايد در پشت در شنيدم، در را باز كردم ديدم امير المؤمنين است.
حضرت فرمود: اى زاذان بندۀ صالح و عبد پرهيزگار خدا سلمان جان داد؟ عرض كردم: بلى اى آقاى من، حضرت وارد شد و رداء را از روى سلمان كنار زد، سلمان بر روى امير المؤمنين تبسّمى كرد. حضرت فرمود: آفرين بر تو اى سلمان، چون به محضر مقدّس رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم رسيدى بگو بعد از تو امّت تو با على چهها كردند. حضرت مشغول غسل و كفن او شدند و چون بر سلمان نماز گذاردند از آن حضرت صداى تكبير شديدى شنيديم و دو نفر ديگر را ديديم كه با آن حضرت نماز میگذارند، چون سؤال كرديم فرمود: يكى از آنها برادرم جعفر و ديگرى خضر عليه السلام است و با هر يك از آن دو هفتاد صفّ از ملائكه و در هر صفّى هزار هزار ملك بودند»
(حضرت سلمان را در قبر گذاشتند و خاك بر او انباشتند و سپس به مدينه مراجعت كردند و هنوز سپيدى صبح ظاهر نشده بود)
ابو الفضل تميمى در اين قضيّه گويد:
سمعت منّى يسيرا فى عجائبه
و كلّ امر علىّ لم يزل عجبا
ادريت فى ليلة سار الوصىّ
الى ارض المدائن لمّا ان لها طلبا
«تو از من مقدار كمى از عجائب علىّ بن ابي طالب شنيدى، و تمام امور على هميشه عجيب بوده است» ، «دانستى كه در يك شب وصىّ رسول خدا چون دعوت شده بود از مدينه به سرزمين مدائن آمد»
مناقب ابن شهرآشوب
ج ۱ ص ۴۴۸ و ص ۴۴۹