eitaa logo
⚘شهید‌محمود رضا بیضایی⚘
965 دنبال‌کننده
16.4هزار عکس
6.7هزار ویدیو
13 فایل
‹بِسـم‌ِرَب‌ِّالحُسَـیْن🌱› صلی‌اللّٰـه‌علیک‌ِیـٰافاطمـةالزهـرا♥𐇵!' . «امام‌زمـان(عجل‌اللّٰه)امروزسرباز باهـوش‌وپـای‌کارمی‌خواهند؛ آدمی‌که‌شجـاع‌ومردمیدان‌باشـد.» #شـهیدبیضائی🎙!" . ◞پشت‌سنگر: @etlaeatkanal
مشاهده در ایتا
دانلود
🦋 🌱 به نیت تعجیل درظهور منجی موعود ♥️|@Shbeyzaei_313
کسی رو دوست داشته باش که ارزش داشته باشه... آخه امام رضا علیه السلام فرمودن: هرکسی هرچیزی رو دوست داشته باشه، روز قیامت با همون محشور میشه... یعنی میشه با شما محشور بشیم...؟!
°.🌱 یه‌چریک‌ قبل‌از‌اینکه‌عاشق‌مبارزه‌بااسرائیل‌باشه باید‌ عاشق‌مبارزه‌با‌نفسش‌باشه'! خمینی‌این‌چریک‌ها‌را‌داشت‌برای‌خامنه‌ای چریک‌بشیم(:؟
⚘شهید‌محمود رضا بیضایی⚘
#تو_شهید_نمیشوی📚 قسمت هفتاد و نهم🌱 | قراری که داشتند | شب عملیات،به دو نفر از هم سنگر هایش گفته
📚 قسمت هشتادم🌱 | خبر آمد...🖤 | محمودرضا حدود ساعت سه و نیم بعد از ظهر،در روز میلاد رسول اکرم (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ و آلِهِ وَ سَلَّم) و امام جعفر صادق (عَلَیهِ السَّلام)به شهادت رسید.روز شهادتش روز عید و تعطیل بود. من در شهرستان ترکمنچای دانشگاه بودم و به تبریز برنگشته بودم. ساعت هشت و نیم عصر بود که یکی از هم سنگر های نزدیکش که در سوریه مجروح شده بود تماس گرفت و بعد از خوش و بش خودش را معرفی کرد و گفت:((من همانی هستم که با محمودرضا آمده بودید عیادتم بیمارستان.)) بعد گفت:((تو در تهران یک کلاسی می رفتی،هنوز هم آن کلاس را می روی.))منظورش کلاس مکالمه ی عربی بود که می رفتم و با محمودرضا قبلاً درباره ی آن صحبت کرده بودم.او از محمودرضا شنیده بود.تماس آن برادر با من غیرمنتظره بود.چیزی در دلم گذشت. یادم افتاد که به محمودرضا گفته بودم شماره تماسم را به یکی از بچه‌های خودشان در تهران بدهد.یقین کردم این همان تماس است،اما با این همه حرفی از محمودرضا نبود.بعد از گَپِ کوتاهی قطع کردم.تلفن را که قطع کردم به فکر فرو رفتم، اما موضوع را زیاد جدی نگرفتم. @Shbeyzaei_313
هدایت شده از A.Joneidi
بِسم رَب الشُهَدا با ســـ✋🏻ــــلام طبق فرموده حضرت آقا :فضای مجازی به اندازه انقلاب اسلامی اهمیت دارد و عرصه فرهنگی عرصه جهاد است ، و همه ی ما وظیفه داریم تا فضای مجازی را برای دشمن نا امن سازیم بریم سراغ ارسال دعوت نامه🙂 ❤️دعوت نامه ای شهدایی❤️ 💚در محضر شهدا باشید با کانال در محضر شهدا 💚 در این کانال فعالیت های مثل👇 1-دعای عهد 🔆 2-فرازی از نهج البلاغه😍 3- مطالب شهیدانه❤️ 4- مهدویت 💚 5- عکس ها و فیلم های مذهبی 💠 و.... بقیه اش رو خودتون بیاید ببینید ツ منتظر حضورتان هستیم ⚘ 💚⚘در محـ♡ـضر شھـ♡ـدا⚘💚 ↯↯↯ https://eitaa.com/DarMahzarSHohada313
هدایت شده از A.Joneidi
راستی دوست دارید در محضر شهدا باشید ؟ 🤔 خب معلومه😍 بدم نمی یاد🙂 نه زیاد😕 همه شرکت کنند 😊👆🏻
هدایت شده از A.Joneidi
اون عده ای که گزینه:↯ خب معلومه ♡ و بدم نمی یاد ⚘ رو زدند پس منتظر چی هستند ، سریع عضو بشن،🌪⚡️💥 و اما صحبتم🗣 با اون هایی هست که گزینه نه زیاد رو زدند ، بهتون پیشنهاد می کنم ☺️ که عضو بشید اگر از در محضر شهدا بودن لذت🍃 نبردین اون موقع تصمیم خودتان را بگیرید 😊
💌 . . . ( حــلمــا ) _مامان جان بخدا چیزی نیست فقط دلتنگم همین😢😢 مامان_دختر من بزرگت کردم دیگه به من که دروغ نگو قشنگ معلومه حالت خوب نیست حلما_نه قربونت برم من خووبم فقط دلتنگم دعا کن زوووود بطلبه ایشالا اینسری باهم بریم 😍حسین رفت دنبال زینب؟ مامان_اره دیگه الاناس که برسن برو توام یکم به خودت برس از این بی حالی دربیای😕😕 حلما_چشمممم😂😂میرم بر عروستون خوشگل کنم نگه چه خواهرشوهر زشتی 😁😁 ای خدا مامان جدیدا خیلی زوم شده رو رفتاره من نگرانه که نکنه من افسرده شدم😂 از وقتی هم که حسین و زینب ازدواج کردن دیگه کلا گیر دادن به من حالا خوبه خودمو کلی مشغول کردما سه روز تو هفته برای تدریس میرم مسجد و سرای محلمون علاوه براین بیشتر فعالیت های مسجد رو هم شرکت میکنم کلی هم دوست جدید و خوب پیدا کردم اما این حسی که سعی میکنم پنهانش کنم اذیتم میکنه مخصوصا پری شب که داشتم با زینب چت میکردم از حرفاش فهمیدم رفته ماموریت پاک بهم ریختم از طرفی نگرانم نکنه اتفاقی بیوفته یراش از طرفی هم میگم اگه این حس دو طرفه بود حتمایه کاری میکرد ولی علی درگیر کارو زندگی خودشه😔 مدام از خدا میپرسم اگه اینجوریه پس چراا این حس داره هی عمیق تر میشه اینجور وقتا خودمو فقط باخوندن دعا آروم میکنم میترسم ایمانی و که تازه دارم تقویتش میکنم باز ضعیف بشه این شده تمام دغدغم ساعت های تنهاییم که جدیدا بیشترم شده بااین فکرا میگذره جنگ بین دل و عقلم و حفظ ایمان و امیدم _حلما خانومم یاالله😁 حلما_عه اومدین بیا تو خواهر😍 زینب_سلام خواهر شوهر جاااااان خوبییی☺️اینجوری میای استقبال عروستون😕😕 حلما_خووو حالا لوس نکن خودتو😂😂تو باید بیای دیدن خواهرشوهرجانت😁😁 زینب_😂😂اوووه چشم چشم چراانقدر بی حالی تو دختر چیزی شده؟ حلما_بامامان داشتی صحبت میکردی باز 😂😂جو ندین بابا من خووبم تو چخبر خونواده خوبن؟ زینب_عجببب پس جوه اره خداروشکر بد نیستن مامان یکم بی قراره علیه از وقتی رفته ازش خبر نداریم البته همیشه همینطوره ها ولی مامانه دیگه عادی نمیشه براش😔 حلما_عه چه بد خب حق دارن نگران بشن یعنی چی بیخبر میزارن 🙁 زینب_چی بگم 🙁پاشو بریم ناهار مثلا اومدم صدات کنم نشستیم به حرف😂 حلما_باشه عزیزم برو منم میام الان😘😘 . . . ادامه دارد... 🌸🍃🌸🍃🌸🍃 نویسنده:
. . . باحرفای زینب بیشتر بهم ریختم یعنی چی که خبری نیست ازش از یه طرف به خودم میگفتم اخه به تو چه دختر تو حتی از احساس اون نسبت به خودت خبر نداری حالا دلت شورشو میزنه باز جواب خودمو میدم دل که این چیزا سرش نمیشه خدا کنه سالم باشه😢 سرو وضعمو مرتب کردم رفتم پایین _سلام حسین_سلام خواهری مامان_یخ کرد غذا پس چراانقدر دیر اومدی حلما_ببخشید کار داشتم کنار زینب نشستم تو سکوت مشغول خوردن غذام شدم زینب_مامان جون دستتون درد نکنه خیلی عالی بود😍 مامان_نوش جان دخترم حسین_دستتون درد نکنه مامان 😘 _زینب جان علی هنوز زنگ نزده بهتون؟ زینب_نه😔 شده که اینجوری دو سه روز ازش خبری نشه ولی الان طولانی شده پنج روزه ماهم هیچ شماره یی ازش نداریم مبایلشم که اکثرا خاموشه مامان_ان شاالله هرجاهست سلامت باشه مامانت بنده خدا هرسری که علی میره ماموریت دونه دونه موهاش سفید میشه حلما_خب حسین نمیشه یجوری ازشون خبر بگیرین همکاراشو مگه نمیشناسی ازشون بپرس حسین_خودش که گفت پنج شش روزه برمیگره پنج روزه که رفته و احتمالا پاک یادش رفته خونواده نگرانشن علیه دیگه عاشق کارشه اینجوروقتام همه چیز و فراموش میکنه جای نگرانی نیست ان شاالله حالش خوبه زینب جان توام خونه رفتی به مامان همینارد بگو بنده خدا داره خودشو از بیین میبره زینب_ان شاالله باشه منو بابا که بهش میگیم هر سری علی میره مامانو دلداری میدیم ولی براش عادت نمیشه 😢 مامان_مادره دیگه عزیزم هیچ چیزی برای مادر عادی نمیشه الان من دوتا بچه هام کنارمن ولی باز نگرانی های خودمو دارم ایشالا خودتون مادر میشین میفهمین چی میکشیم ما😌 . . میز و جمع کردیم و با زینب مشغول ظرف شستن بودیم داشتم فکر میکردم چقدر باید سخت باشه زندگی باهمیچین مردی که همش ترس از دست دادنش رو داری من میتونم این سختی رو تحمل کنم... اره حاظرم... بنظرم ارزششو داره زینب_حلماااااا کجای دختر حلما_جانم چیزی گفتی😄 زینب_اره کلی صدات کردم اصلا حواست نبود همه ظرفای تمیزو دوباره کف زدی😐😐 حلما_ای وااای😐😐😐 زینب_حلما یه چیزی ازت بپرسم بدون خجالت جوابمو بدیاا باشههه؟ حلما_چی🙁🙁 زینب_اول قول بده میخوام از یچیزی مطمعن بشم حلما_خب قول😄بپرس شب قبل رفتن علی داشتم باهاش صحبت میکردم یچیزایی فهمیدم☺️☺️ حلما_چی🙄🙄 زینب_خب اول سوالمو میپرسم بعد😝😬 حلما_شیطون شدیااا بگو دیگه دختر😒😂 زینب_خووو قهر نکن . . . ادامه دارد... 🌸🍃🌸🍃🌸🍃 نویسنده: