هدایت شده از A.Joneidi
بِسم رَب الشُهَدا
با ســـ✋🏻ــــلام
طبق فرموده حضرت آقا :فضای مجازی به اندازه انقلاب اسلامی اهمیت دارد و عرصه فرهنگی عرصه جهاد است ، و همه ی ما وظیفه داریم تا فضای مجازی را برای دشمن نا امن سازیم
بریم سراغ ارسال دعوت نامه🙂
❤️دعوت نامه ای شهدایی❤️
💚در محضر شهدا باشید با کانال در محضر شهدا 💚
در این کانال فعالیت های مثل👇
1-دعای عهد 🔆
2-فرازی از نهج البلاغه😍
3- مطالب شهیدانه❤️
4- مهدویت 💚
5- عکس ها و فیلم های مذهبی 💠
و....
بقیه اش رو خودتون بیاید ببینید ツ
منتظر حضورتان هستیم ⚘
💚⚘در محـ♡ـضر شھـ♡ـدا⚘💚
↯↯↯
https://eitaa.com/DarMahzarSHohada313
هدایت شده از A.Joneidi
هدایت شده از A.Joneidi
اون عده ای که گزینه:↯
خب معلومه ♡
و
بدم نمی یاد ⚘
رو زدند پس منتظر چی هستند ، سریع عضو بشن،🌪⚡️💥
و اما صحبتم🗣 با اون هایی هست که گزینه نه زیاد رو زدند ، بهتون پیشنهاد می کنم ☺️ که عضو بشید اگر از در محضر شهدا بودن لذت🍃 نبردین اون موقع تصمیم خودتان را بگیرید 😊
#هوالعشــق 💌
#معجزه_زندگی_من
#قسمت_هشتاد_نهم
.
.
.
( حــلمــا )
_مامان جان بخدا چیزی نیست فقط دلتنگم همین😢😢
مامان_دختر من بزرگت کردم دیگه به من که دروغ نگو قشنگ معلومه حالت خوب نیست
حلما_نه قربونت برم من خووبم فقط دلتنگم دعا کن زوووود بطلبه ایشالا اینسری باهم بریم 😍حسین رفت دنبال زینب؟
مامان_اره دیگه الاناس که برسن برو توام یکم به خودت برس از این بی حالی دربیای😕😕
حلما_چشمممم😂😂میرم بر عروستون خوشگل کنم نگه چه خواهرشوهر زشتی 😁😁
ای خدا مامان جدیدا خیلی زوم شده رو رفتاره من
نگرانه که نکنه من افسرده شدم😂
از وقتی هم که حسین و زینب ازدواج کردن دیگه کلا گیر دادن به من
حالا خوبه خودمو کلی مشغول کردما
سه روز تو هفته برای تدریس میرم مسجد و سرای محلمون
علاوه براین بیشتر فعالیت های مسجد رو هم شرکت میکنم کلی هم دوست جدید و خوب پیدا کردم
اما این حسی که سعی میکنم پنهانش کنم اذیتم میکنه
مخصوصا پری شب که داشتم با زینب چت میکردم از حرفاش فهمیدم رفته ماموریت پاک بهم ریختم
از طرفی نگرانم نکنه اتفاقی بیوفته یراش
از طرفی هم میگم اگه این حس دو طرفه بود حتمایه کاری میکرد
ولی علی درگیر کارو زندگی خودشه😔
مدام از خدا میپرسم اگه اینجوریه پس چراا این حس داره هی عمیق تر میشه
اینجور وقتا خودمو فقط باخوندن دعا آروم میکنم میترسم ایمانی و که تازه دارم تقویتش میکنم باز ضعیف بشه
این شده تمام دغدغم
ساعت های تنهاییم که جدیدا بیشترم شده بااین فکرا میگذره
جنگ بین دل و عقلم
و حفظ ایمان و امیدم
_حلما خانومم یاالله😁
حلما_عه اومدین بیا تو خواهر😍
زینب_سلام خواهر شوهر جاااااان خوبییی☺️اینجوری میای استقبال عروستون😕😕
حلما_خووو حالا لوس نکن خودتو😂😂تو باید بیای دیدن خواهرشوهرجانت😁😁
زینب_😂😂اوووه چشم چشم
چراانقدر بی حالی تو دختر چیزی شده؟
حلما_بامامان داشتی صحبت میکردی باز 😂😂جو ندین بابا من خووبم
تو چخبر خونواده خوبن؟
زینب_عجببب پس جوه اره خداروشکر بد نیستن مامان یکم بی قراره علیه از وقتی رفته ازش خبر نداریم البته همیشه همینطوره ها ولی مامانه دیگه عادی نمیشه براش😔
حلما_عه چه بد خب حق دارن نگران بشن یعنی چی بیخبر میزارن 🙁
زینب_چی بگم 🙁پاشو بریم ناهار مثلا اومدم صدات کنم نشستیم به حرف😂
حلما_باشه عزیزم برو منم میام الان😘😘
.
.
.
ادامه دارد...
🌸🍃🌸🍃🌸🍃
نویسنده: #رز_سرخ
#هوالعشــق
#معجزه_زندگی_من
#قسمت_نود
.
.
.
باحرفای زینب بیشتر بهم ریختم
یعنی چی که خبری نیست ازش
از یه طرف به خودم میگفتم اخه به تو چه دختر تو حتی از احساس اون نسبت به خودت خبر نداری حالا دلت شورشو میزنه
باز جواب خودمو میدم دل که این چیزا سرش نمیشه خدا کنه سالم باشه😢
سرو وضعمو مرتب کردم رفتم پایین
_سلام
حسین_سلام خواهری
مامان_یخ کرد غذا پس چراانقدر دیر اومدی
حلما_ببخشید کار داشتم
کنار زینب نشستم تو سکوت مشغول خوردن غذام شدم
زینب_مامان جون دستتون درد نکنه خیلی عالی بود😍
مامان_نوش جان دخترم
حسین_دستتون درد نکنه مامان 😘
_زینب جان علی هنوز زنگ نزده بهتون؟
زینب_نه😔 شده که اینجوری دو سه روز ازش خبری نشه ولی الان طولانی شده
پنج روزه ماهم هیچ شماره یی ازش نداریم مبایلشم که اکثرا خاموشه
مامان_ان شاالله هرجاهست سلامت باشه مامانت بنده خدا هرسری که علی میره ماموریت دونه دونه موهاش سفید میشه
حلما_خب حسین نمیشه یجوری ازشون خبر بگیرین همکاراشو مگه نمیشناسی ازشون بپرس
حسین_خودش که گفت پنج شش روزه برمیگره پنج روزه که رفته و احتمالا پاک یادش رفته خونواده نگرانشن
علیه دیگه عاشق کارشه اینجوروقتام همه چیز و فراموش میکنه جای نگرانی نیست ان شاالله حالش خوبه
زینب جان توام خونه رفتی به مامان همینارد بگو بنده خدا داره خودشو از بیین میبره
زینب_ان شاالله باشه منو بابا که بهش میگیم هر سری علی میره مامانو دلداری میدیم ولی براش عادت نمیشه 😢
مامان_مادره دیگه عزیزم هیچ چیزی برای مادر عادی نمیشه الان من دوتا بچه هام کنارمن ولی باز نگرانی های خودمو دارم
ایشالا خودتون مادر میشین میفهمین چی میکشیم ما😌
.
.
میز و جمع کردیم و با زینب مشغول ظرف شستن بودیم
داشتم فکر میکردم چقدر باید سخت باشه زندگی باهمیچین مردی که همش ترس از دست دادنش رو داری من میتونم این سختی رو تحمل کنم... اره حاظرم...
بنظرم ارزششو داره
زینب_حلماااااا کجای دختر
حلما_جانم چیزی گفتی😄
زینب_اره کلی صدات کردم اصلا حواست نبود
همه ظرفای تمیزو دوباره کف زدی😐😐
حلما_ای وااای😐😐😐
زینب_حلما یه چیزی ازت بپرسم بدون خجالت جوابمو بدیاا باشههه؟
حلما_چی🙁🙁
زینب_اول قول بده
میخوام از یچیزی مطمعن بشم
حلما_خب قول😄بپرس
شب قبل رفتن علی داشتم باهاش صحبت میکردم
یچیزایی فهمیدم☺️☺️
حلما_چی🙄🙄
زینب_خب اول سوالمو میپرسم بعد😝😬
حلما_شیطون شدیااا بگو دیگه دختر😒😂
زینب_خووو قهر نکن
.
.
.
ادامه دارد...
🌸🍃🌸🍃🌸🍃
نویسنده: #رز_سرخ
#هوالعشــق
#معجزه_زندگی_من
#قسمت_نود_یکم
.
.
حرفایی که زینب زد باورش برام سخت بود
حالا فهمیدم این حس دو طرفست
دروغ چرا خیلی خوش حال شدم
وقتی زینب گفت علی بخاطر کارش میترسه بیاد جلو کلی ذوق کردم که این حس دو طرفست
سعی کردم به روی خودم نیارم ولی نشد و این دور از چشم زینب نموند خیلی زود متوجه شد منم جوابم مثبته 😅😅
قبل این که زینب بامن حرف بزنه با حسین صحبت کرده انگار 🙁
تقریبا همه در جریان قرار گرفتن
جز خودمون😄
نیازی به فکرکردن راجبعش ندارم
من علی رو با همه سختیاش قبول دارم
باهمه دلواپسی هاش
انقدر خوبی داره که بشه سختیاشو ندید
از طرفی من این عشق پاک رو به تنهای انتخاب نکردم
خواست خدا بوده
یادمه تو نجف که بودیم از حضرت علی خواستم کسی رو قسمتم کنه که عاشق شما باشه عاشق اهل بیت باشه
دلی رو به دلم نزدیک کنه که صلاحمه
ازشون خواستم و مهر علی افتاد به دلم☺️حالا هم که فهمیدم این حس دو طرفست مطمعن شدم
.
الان میتونم درک کنم چرا میگن همه چیز رو بسپارید بخداا تا به بهترین شکل رقم بخوره
نیازی به حرف زدن نبود زینب بانگاه تاته دلمو خوند
گفت علی که از ماموریت بیاد به طور رسمی میایم خواستگاری
منم هی خجالت میکشیدم😂الکی مثلا😁☺️😅😅
چند روز از حرفای زینب میگذره
و از علی همچنان خبری نیست
دیشب که باازینب صحبت میکردم خیلی نگران بود
این نگرانی به منم منتقل شده
داشتم زیارت عاشورا میخوندم
مامان صدام کرد
.
.
.
مامان_حلما مادر کجای
حلما_جونم مامان تو اتاقم
مامان_داشتم باخانوم موسوی حرف میزدم گفت علی صبحه زود اومده
حلما_عههه 🙄🙄 خب خداروشکر چشمشون روشن
مامان_اره خداروشکر امشب قراره بریم دیدنش
حلما_😕😕مگه از کجااومدن برین دیدنش😐
مامان_تو این چند روزیی که ازش خبری نبوده و دیر کرده بیمارستان بوده
خبر نداده که مثلا اینا نگران نشن😔
بنده خدا خانوم موسوی تو این دو هفته صدبار مردو زنده شد
حلما_ای وای😱پس اینجوری شده دیرکرده
چیشده که بیمارستان بوده
مامان_نمیدونم والا کجا درگیربودن دستش تیر خورده
حلما_وای😢😢 خدا رحم کرده
.
.
.
ا
🌸🍃🌸🍃🌸🍃
نویسنده: #رز_سرخ
امیدوارم خوشتون اومده باشه. اگه دیرگذاشته شدبه بزرگی خودتون حلال کنید🙏
#دلتنگی_شهدایی❤️🌿
شهید...
باران رحمت الهی است✨
که به زمین خشک جانها
حیات دوباره میدهد :)🖐🏼
عشقِ شهید،عشق حقیقی است🙂
که با هیچ چیز عوض نمیشود •••💔
#شهیدحسین_معزغلامی
ڪپےباذڪرصلوات✅
ــــــــــــــ❁ــــ ـــ ــ ـ
#خادم
@Shbeyzaei_313
🌚✨
خاطریگرنظرمهست
همهخوبیتوست
حسرتیگربهدلمهست
هماندوریتوست
#شهید_محمود_رضا_بیضائی
#شب_بخیر_علمدار 🌙
•°•
خبدوستان!🙂♥️
خوبیابد...
دفترامروزهمبستهشد😊🌿
بهامیدفرداییزیباترازامروز🌈🌼🤲🏻
شبتونحسینیرفقا:)💚🌱
با ۅضۅ💎
بۍگناه📿
یاعلی✋🏼😴
↓
❥↬•| @Shbeyzaei_313
هدایت شده از 🖤شهید محمودرضا بیضایی🖤
سلامی به گرمای نگاه محمودرضا 😍🌱
اللَّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن
صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ
فِي هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِي كُلِّ سَاعَةٍ
وَلِيّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِيلًا وَ عَيْناً
حَتَّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِيهَا طَوِيلا... 🍂🌻
آغاز صبحی دیگر با ذکر صلوات... 🌼✨
♥️|@mahmoodreza_beizayi
السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ:
🔹معرفی :
شهید محمود حقیقی حسن آباد
شهید محمود حقیقی حسن آباد فرزند علی در سال ۱۳۴۷ در روستای حسین آباد از توابع شهرستان ششتمد به دنیا آمد.
مادر شهید میگوید :محمود در سالروز تولد حضرت محمد مصطفی (ص)متولد شد و به همین خاطر لقب ایشان را بر اسم او نهادیم. تحصیلاتش را تا دوم راهنمایی ادامه داد واز طریق بسیج به جبهه اعزام شد .
اوقات فراغت به ورزش های جودو وکاراته مشغول بود و به ورزش والیبال هم علاقه مند بود .
جوانی مهربان،بامحبت،شجاع وفداکار بود.
مادر شهید میگوید:روزی محمود در حال رد شدن از پیاده رو بود که متوجه شد طفل خردسالی که در وسط خیابان است و ماشینی به سرعت از مقابل او می آید .
او بدون تأمل خود را به کودک رساند ودر حالی که خود را روی او انداخت روی زمین دراز کشید ماشین رد شد والحمد الله به این دو صدمه ای نرسید .مادر کودک در حالی که بسیار خوشحال بود ،یک جعبه شیرینی گرفت و به دست پسرم داد.محمود نیز سرجعبه را باز کرد و آن را بین مردم تقسیم نمود.در این هنگام من از او پرسیدم،پسرم آیا تو به این فکر نکردی که ممکن است صدمه ببینی ؟او گفت:مادر جان!من در آن لحظه فقط به نجات آن کودک فکر میکردم.
در انجام فرائض و واجبات دینی کوشا بود.به نماز و روزه اهمیت میداد و قرآن را با صوت زیبایی میخواند .هرگز از نماز جماعت،نماز جمعه ورسیدگی به حال محرومان وفقرا غافل نمی شد.وی قبل از انقلاب اسلامی با وجود سن کم در تظاهرات و راهپیمایی های اعتراض آمیز علیه رژیم پهلوی شرکت می کرد.به همراه دوستانش با عکس های امام کوچه را تزیین می نمود.او پس از پیروزی انقلاب اسلامی به عضویت بسیج در آمد و در تاریخ ۱۳۶۲/۴/۲۵زمانی که ۱۵سال بیشتر نداشت داوطلبانه واز طریق بسیج به جبهه های حق علیه باطل اعزام شد.آرپی چی زن تیپ امام موسی بن جعفر (ع)بود و سرانجام در تاریخ ۱۳۶۲/۵/۱۸در عملیات والفجر ۳ودر منطقه مهران بر اثر ترکش به فیض شهادت رسید .پیکر پاک و مطهر ایشان پس از تشییع باشکوه،در گلزار شهر سبزوار به خاک سپرده شد.
شادی روح شهید صلوات
⚫️@Shbeyzaei_313
السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ:
وصیت نامه شهید محمود حقیقی
بسم الله الرحمن الرحیم
«من وجه رغبته آلیک ونبت معونته علیک»
درود بر روان پاک شهیدان اسلام وقرآن ،درود بر خمینی با شکن .سلام بر شهیدان راه حق و حقیقت که در راه اسلام جان خود را فدا می کنند .
من نمیدانم که عازم کدام جبهه هستم ولی انشاءالله به هر جبهه ای که بروم هدفم برچیدن کفر هست .هدفم بر علیه آنهایی است که در مقابل اسلام و قرآن و انقلاب می باشند .من تا آخرین نفس و آخرین قطره خون از اسلام در جبهه دفاع خواهم کرد.
این سخن رهبر عظیم شأن حضرت آیت الله العظمی خمینی( ره)را فراموش نکردم که فرمود ملتی که از شهادت ترس ندارد پیروز است کسی که شهادت مکتب اوست که ترسی ندارد.
سلام بر تو ای مادر مهربانم
امیدوارم که همچون بانوان صدر اسلام به اسلام ومسلمین خدمت کنید .
شهادت فقط نصیب مردان خدا می شود .مادرم مرا ببخش از این که نامه ام خون آلود است ،زیرا چیزی که باعث نوشتن این نامه شد یک تکه چوب و مقداری خون جوانان تیر خورده که در دشت وبیابان سر به فلک کشیده می باشد نوشته شد.
مادر،من با تمام قوای خود می جنگم .گرمی آفتاب تابستان،باد سرد پاییز،برف وباران زمستان،را در جنگ تحمل کنم خون را فدای اسلام می کنم .
مادر ،من از جبهه جنگ نمی گریزم ،زیرا نمی خواهم مایه سرافکندگی تو باشم گرچه تو از کشته شدن من گریه میکنی اما همیشه سربلند هستی پرافتخار می کنی که پسرت فدای مکتب ومیهن اسلامی خود شد ومی گویی اوشجاعانه جنگید وبا افتخار کشته شد .
مادرم برای من هرگز ناراحتی نکنید و اگر همه همه دنیا برای اسلام قربانی شوند هنوز کم است.
از این ملت می خواهم در پشت سر این رهبر باشند و از رهبری او اطاعت کنند.و منافقین واین دشمنان کور دل را شکست دهند.
من به عنوان یک سرباز کوچک از ارتش وبسیج وسپاه می خواهم که همه دست اتحاد به هم دهند و اسلام را به تمام دنیا رواج دهند و خائنین را نابود کنند و پیروز و سربلند شوند.
شهادت ارثی است که فقط به اولیای خدا می رسد
⚫️@Shbeyzaei_313
السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ:
🔹مشخصات
شهیدمحمود حقیقی حسن اباد
نام پدر: علی
تاریخ تولد : 1347/1/3
اصالت: ششتمد روستا حسین اباد
سن: 15 سال
شغل : دانش اموز
مذهب: شیعه
تاهل : مجرد
تحصیلات : دوم راهنمایی
مسئولیت : آرپی چی زن
تاریخ شهادت: 1362/5/18
محل شهادت: مهران
عملیات منجر به شهادت : والفجر 3
محل تدفین: سبزوار
⚫️@Shbeyzaei_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هدیه به روح پاک #شهید_محمودرضابیضایی و #شهید_علی_یزدانی🦋🕯
جنگ برپا شد و نسیم عشق♥️ از جانب بوستانهای بهشت وزیدن گرفت🌱🌬
#برای_محمودرضا
@Shbeyzaei_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹خوش به سعادت رفیق🌹
🌹دیگه رو سفید شدی🌹
🌹اون چیزیکهمیخواستیشد🌹
🌹اخرش شهید شدی🌹
@Shbeyzaei_313
شهید محمدهادی امینی متولد بهمن ۱۳۷۸
در حینِ انجام ماموریت به ضرب گلوله
به شهادت رسید..!
+ میگن رفیق شهیدش شهید معزغلامی بوده
و امروز پایین پایِ حسین آروم میگیره.. :)💔
#شهید_محمدهادیامینی
@Shbeyzaei_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری♥️
شخصی که در تصویر میبینید قابلیت اینو داره که با همین یک نگاه لبخند؛👀
ساعت ها غم و غصه شمارو بشوره و ببره..:)😍
☟︎︎︎لطفاحمایتکنید☟︎︎︎
‒━❀🌸❀━✿━❀🌸❀━‒
@Shbeyzaei_313
#بیو💚
و توشه برگیرید؛ قرار نیست اینجا بمانیم مقصد جای دیگریست 🌿!:)
. #بیو🧡
.
بِنَفْسِـي أنتَ...
إِلَى مَتَى أَحَارُ فِيكَ
جانم فدايت...🌱✨
تا چه زمانی نسبت به تو سرگردان باشم؟!😔💔
••
آنکھ مزهۍ دوســـــتی
با «خدا» را چشیده باشد
دوستی با هر کھ غیر او
برایش طعمی ندارد... :)
#رفاقتباخدا•♥️•
#تلنگرانہ•👌🏻•
#بیو•🌹
#بیو💛
انصاف داشته باش!
«خدا خیلی از دعاهاتو برآورده کرده
اما چون ننوشتی، همشو یادت رفته و
فقط در فکر همون دعایی هستی که به
صلاحت نبود اجابت بشه😊✋🏻»
↻<💙❄️>••
مےگفت:شـࢪمنده ام...
یڪ جان بیشتࢪ نداࢪم تا در ࢪاه ولےعصࢪ و نائب برحقش امام خامنــھ اے فدا ڪنم...
شهیـد حمید سیاهڪالے مࢪادے
ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ <🤍>ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ❥
❄️⃟|💙↣ #شهیدانہ
[آنھاکہازپلصراط مےگذرند ،
قبلاازخیلیچیزهاگذشتہاند؛
بایدبگذریتابگذرے. . !🕊••]
#شھیدهدایتقاسمیاننژاد🌼
••<✨🌺>••
چگـونہامآمزمآنـیشـــویـم؟؟🤔
•🌿•قــدمهآیـیبرآےخودسآزےیآرآنـ↓
#امآمزمآنـ‹عـج›🌱••
•🌱•قـدماول:نمـآزاولوقــت
•🌱•قـدمدوم:احتـرآمبہپدرومآدر
•🌿•قـدمسوم:قرآئـتدعآےعهـد✔️
•🌿•قـدمچهآرم:صبـردرتمآمامـور🌙
•🌱•قـدمپنجـم:وفآےبہعـهدبآصآحـبالزمآنـ✔️
•🌱•قـدمششم:قرآئـتروزآنہقرآنـ[بآمعنـی]
•🌿•قـدمهفتم:جلـوگیرےازپـرخورےوپـرخوآبـی❌
•🌿•قـدمهشتم:پـردآختروزآنہصدقہ🕊
•🌱•قـدمنـهم:غیبـتنڪردن!
•🌱•قـدمدهم:فـروبردنخـشـم!
•🌿•قـدمیآزدهـم:ترڪحسآدت👀!
•🌿•قـدمدوآزدهـم:ترڪدورغ!
•🌱•قـدمسیـزدهم:ڪنترلچشـم!
•🌱•قـدمچهآردهـم:دآئـمالوضـوعبودنـ🌙
#امام_زمان عجلاللهتعالی
•@Shbeyzaei_313