eitaa logo
⚘شهید‌محمود رضا بیضایی⚘
982 دنبال‌کننده
16.6هزار عکس
6.9هزار ویدیو
17 فایل
‹بِسـم‌ِرَب‌ِّالحُسَـیْن🌱› صلی‌اللّٰـه‌علیک‌ِیـٰافاطمـةالزهـرا♥𐇵!' . «امام‌زمـان(عجل‌اللّٰه)امروزسرباز باهـوش‌وپـای‌کارمی‌خواهند؛ آدمی‌که‌شجـاع‌ومردمیدان‌باشـد.» #شـهیدبیضائی🎙!" . ◞پشت‌سنگر: @etlaeatkanal
مشاهده در ایتا
دانلود
•• آنکھ مزه‌ۍ دوســـــتی با «خدا» را چشیده باشد دوستی با هر کھ غیر او برایش طعمی ندارد... :) •♥️• •👌🏻• •🌹
💛 انصاف داشته باش! «خدا خیلی از دعاهاتو برآورده کرده اما چون ننوشتی، همشو یادت رفته و فقط در فکر همون دعایی هستی که به صلاحت نبود اجابت بشه😊✋🏻»
💙 ♡اِلهی♡ هَب لی کَمالَ اَلْاِنقِطاعِ اِلَيْكْ :)
🎀👆🏻چند تا خوشگل 👆🏻🎀
↻<💙❄️>•• مےگفت:شـࢪمنده ام... یڪ جان بیشتࢪ نداࢪم تا در ࢪاه ولےعصࢪ و نائب برحقش امام خامنــھ اے فدا ڪنم... شهیـد حمید سیاهڪالے مࢪادے ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ <🤍>ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ❥ ❄️⃟|💙↣
[آنھاکہ‌ازپل‌صراط‌ مےگذرند ، قبلاازخیلی‌چیز‌هاگذشتہ‌اند؛ بایدبگذری‌تابگذرے. . !🕊••] 🌼
••<✨🌺>•• چگـونہ‌امآم‌زمآنـی‌شـــویـم؟؟🤔 •🌿•قــدم‌هآیـی‌برآے‌خودسآزے‌یآرآنـ↓ ‹عـج›🌱•• •🌱•قـدم‌اول:نمـآزاول‌وقــت •🌱•قـدم‌دوم:‌احتـرآم‌بہ‌پدرومآدر •🌿•قـدم‌سوم:‌قرآئـت‌دعآے‌عهـد✔️ •🌿•قـدم‌چهآرم:‌صبـردرتمآم‌امـور🌙 •🌱•قـدم‌پنجـم:‌‌وفآے‌بہ‌عـهدبآصآحـب‌الزمآنـ✔️ •🌱•‌قـدم‌ششم:قرآئـت‌روزآنہ‌قرآنـ[بآمعنـی] •🌿•قـدم‌هفتم:جلـوگیرے‌ازپـرخورے‌وپـرخوآبـی❌ •🌿•‌قـدم‌هشتم:‌پـردآخت‌روزآنہ‌صدقہ🕊 •🌱•‌قـدم‌نـهم:‌غیبـت‌نڪردن! •🌱•‌قـدم‌دهم:‌فـروبردن‌خـشـم! •🌿•‌قـدم‌یآزدهـم:‌‌ترڪ‌حسآدت👀! •🌿•‌قـدم‌دوآزدهـم:‌ترڪ‌دورغ! •🌱•‌قـدم‌سیـزدهم:‌ڪنترل‌چشـم! •🌱•‌قـدم‌چهآردهـم:‌دآئـم‌الوضـوع‌بودنـ🌙 عجل‌الله‌تعالی •@Shbeyzaei_313
با خامنه ای دلم چقدر آرام است 😍 با حضرت ماه ، امتم همگام است🤩 راهی نمانده تا به سوی مهدی (عج) 😇 با رهبر ما خصم جهان ناكام است😎 ""لبیک یا امام خامنه ای"" ╭─┅═ঊঈ🇮🇷ঊঈ═┅─╮ @Shbeyzaei_313 ╰─┅═ঊঈ🇱🇧ঊঈ═┅─╯
🍃 🙄بݘہ ڂۅبے هڛٺے ها” ڣقط بعۻۍ ۅڨٺآ(: یہ آهڹڳآیـے…𝄞 يہ ناښݫآ هايـے… يہ ڷباښايـے…😬 يہ ڣیݪمایۍ… یہ عکسایـے…👹 یہ ݘٺایۍ… یہ قڷیۅنآیـے...🔥 یہ بد اخݪاقيایۍ... یہ خودبینیایـے...😎 يہ نݦاز قۻايۍ... يہ نڴآهـے...👀 يہ ڲناهــے... هـݦـيـݩـا ڪـاڔ دسـٺـټ مــيــدہ⛔️ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @Shbeyzaei_313 ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
سلام ببخشید رمان چندقسمتش رونگذاشته بودم. ممنون ازاعضاکه اطلاع دادند
. . . با صدای زنگ گوشیم بیدار شدم اسم سپیده افتاده بود حلما_سلام عزیزدلم😍😍 سپیده_وایی سلام حلمایی خوبیییی اومدیی؟ حلما_اره عزیزم امروز ظهر برگشتیم😘تو خوبییی؟ سپیده_رسیدن بخیر زیارتت قبول😍😍 اوهوم منم خوبم حلما_باباچطوره حالشون بهتره؟ سپیده_اره خداروشکر چند روزی میشه اوردیمش خونه بهتره 😔 _حتما باید تو این هفته بیایم دیدنت نگین و سمانه هم میخواد بیان حلما_قدمتون رو چشم عزیزم خوش حالم میکنید❤️ سپیده_دیگه وقتتو نگیرم تازه اومدی کلی کار داری باز باهم صحبت میکنیم فعلا کاری نداری؟ حلما_نه قربونت برم خیلی لطف کردی سلام برسون به خانواده❤️ سپیده_توام همینطور خدافظ😘😘 . گوشی رو قط کردم دیگه ازش دلگیر نبودم فقط بخاطر خودش غصه میخوردم تو آینه نگاهی به خودم انداختم سرو وضعمو مرتب کردم 😅 رفتم پایین ببینم چخبره حسین و بابا و مامان نشسته بودن حلما_سلااااااااااام😁 حسین_بح خوابالو تلافی این یه هفته رو دراوردیااااا😂 حلما_دیگه چه کنیم دیگه کاریه که از دستم برمیاد😜😜 بابا_بیا پیش بابا بشین که دلم برات یه ذره شده حلما_چشمممم اومدم☺️☺️ شکلکی برای حسین در اوردم و رفتم کنار بابا و مامان نشستم مامان_وای حلما فکر نمیکردم انقدر دوریت برام سخت باشه اصلا تو این یه هفته خونه دلگیر بود حلما_قربونت برم من😍 دوری شمام برای من سخت بود ولی راستش اونجا انقدر غرق زیارت بودم به چیزی فکرنمیکردم😄😍😘 _همه هستن امشب؟ مامان_اره مادر هستن حلما_زینب اینام میان؟ مامان_اره میان 😊 پاشو لباساتو عوض کن کم کم پیداشون میشه دیگه . . وای خدا هیچی لباس ندارم روتختم پرشده بود از لباسایی که هیچکدوم بدردم نمیخورد دیگه یا تنگ بودن یا کوتاه چیکار کنم الان اینارو تنم کنم معذب میشم اووم یاد اون لباسی که برای خواستگاری باحسین خریده بودیم افتادم اره اون خوبه هم پوشیدست هم خوشگله😄😄 همونو تنم کردم بقیه لباسامم سری جابه جا کردم دیگه مردد نبودم کل موهامو دادم داخل روسریم یه گیره خوشگلم زدم بهش جوری که فقط گردی صورتم معلوم بود آرایشم نیازی نبود یه رژ خیلی ملایم زدم بعد با دستمال کمرنگترش کردم جلو آینه به خودم نگاهی کردم خب ماشالا ماشالا خوشگل بودم خوشگل تررر شدم😁😁😁 مدیونید اگه فکر کنید خودشیفتما از پایین صدای مهمونا اومد اولین مهمونامون خانواده زینب اینا بودن 😅تو دلم کارخونه قند راه افتاد☺️ اصلانم هول نکردما سری یه نگاهه دیگه تو آینه به خودم انداختم بعد تایید نهایی رفتم پایین😁 . . . ادامه دارد... 🌸🍃🌸🍃🌸🍃 نویسنده: