🌻✨
#سخن_بزرگان
اگر ڪسی مقید باشد مطلق نمـاز
را در اول وقتش بخواند تڪویناً
روز به روز بالاتر رفتہ و بہ نمـاز
عـالـی میرسـد.
#آیتاللهبهجت💛
#حوالیاذان
🔰نشر حداکثری با شما
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بی ریا ترین عزاداری 😍❤️
حتما ببینید
@Shbeyzaei_313
🖤شهید محمودرضا بیضایی🖤
#تو_شهید_نمیشوی 📚 قسمت هشتاد و سوم🌱 مجروح،مثل حسین(عَلَیهِ السَّلام) و زهرا(سَلامُ اللهِ عَلَیها)
#تو_شهید_نمیشوی 📚
قسمت هشتاد و چهارم🌱
| برای علی اکبر(عَلَیهِ السَّلام) |
محمودرضا قد بلندی داشت.
پیکرش توی تابوتی که در معراج شهدا برای تشییع آماده شده بود،جا نگرفت.
رفتند تابوت دیگری بیاورند.
رفقایش در این فاصله نشستند بالای سرش.
یکی از بچه ها خواست که روضه بخواند.
گفت:((محمودرضا دهه ی محرّم گاهی که کارش زیادبود،همه ی ده شب را نمی توانست هیئت بیاید،اما شبِ روضه ی علی اکبر(عَلَیهِ السَّلام)حتماً میآمد و دَمِ علی علی می گرفت.))
این را که گفت دیگر نتوانست ادامه بدهد و زد زیر گریه.
@Shbeyzaei_313
.
#قسمتی_از_وصیتنامه💔🖇
وصیت من به دخترانی که عکس هایشان را در شبکه های اجتماعی می گذارند، این است که ایـن کـار شما بـاعث مـی شود امام زمان علیه السلام خون گریه کند💔😭
بعد از ایـن که وصیت و خـواهشم را شنیدید بـه آن عمـل کـنید. زیرا ما میرویم تا از شرف و آبروی شما زنان دفاع کنیم.مانند خانم حضرت زهرا سلام الله علیها باشید...🥀
#شهید_محسن_رعد✨
ڪپےباذڪرصلوات✅
ــــــــــــــ❁ــــ ـــ ــ ـ
#خادم
🌿⃟♥|@Shbeizayi_313
داستان زندگی #شهید_محسن_حججی
💥قسمت دوازدهم💥
#علیرضا_نوری از بچه های لشکر نجف اشرف بود. چند روزی بود که توی #سوریه شهید شده بود.
با محسن رفتیم تشییع جنازهاش. توی مراسم بدجور گرفته بودم و بق کرده بودم. همش فکر می کردم محسن توی آن تابوت خوابیده است.😭
وسط مراسم تشییع محسن بهم پیامک داد:"زهرا دعا کن من هم مثل علیرضا شهید بشم."
جواب دادم: "محسن از این حرفها نزن قلبم داره آتیش میگیره." مقداری از مراسم که گذشت، برگشتم خانه. دیگر نمی توانستم آنجا بمانم.😖
همهاش تصویر شهادت محسن می آمد جلوی چشمانم.😭
آخر شب محسن برگشت وقتی آمد حال عجیبی داشت بهم گفت: " زهرا دیدی؟ دیدی چه جمعیتی اومده بود؟ اگه بخواهیم بمیریم به زور ده نفر میان زیر تابوتمون رو می گیرن. اما امروز دیدی مردم چه جوری خودشونو برای شهید نوری میکشتن؟"
آن شب تاصبح یک بند حرف #شهادت می زد و گریه میکرد. گفت: "زهرا، اگه شهید بشم برای همیشه هستم. اما اگه بمیرم دیگه نیستم!" بهش گفتم:" محسن شهید بشی و من تابوتت رو ببینم دق می کنم. من دوریت را برای لحظه هم نمیتونم تحمل کنم."
گفت: "میتونی خانومم." بعد نگاهی تو چشمانم کرد و گفت: "حالا ببین اصلا پیکری میاد یا نه!"😢
💚💚💚💚💚💚💚
#یار گرمابه و گلستانش بودم. همیشه پیشم حرف از شهادت می زد. دیگر حوصله ام را سر برده بود.😩
یک بار بهش توپیدم و گفتم: " مگه تو اینقدر دم از شهید کاظمی نمی زنی؟ حاج احمد تا خیلی بعد از جنگ موند و به انقلاب خدمت کرد، بعد به شهادت رسید. تو میخوای همین اول کاری بری سوریه به شهادت برسی و تموم؟"😑🤨
گفت: "نه. من می خوام برم سوریه جنگ بکنم ان شاءالله شهید بشم.😌 وقتی هم که آقام امام زمان ظهور کرد ازش خواهش کنم که دوباره بیام تو این دنیا و باز در رکابش شهید بشم."😍
فکر کجاها را که نکرده بود. برای بعد از شهادتش هم برنامه ریزی کرده بود.😔👌🏻
💙💙💙💙💙💙💙
داستان زندگی #شهید_محسن_حججی
💥قسمت یازدهم💥
.
بعضی موقع ها که توی جمع #فامیل میرفت سر به سرش می گذاشتند و دستش می انداختند.😒
به خاطر عقایدش،شغلش، ریشش، تیپ و قیافه اش، حزب اللهی بودنش، زیاد رفتنش به گلزار شهدا، ارادتش به #رهبری. می دانستم توی ذوقش می خورد می دانستم ناراحت می شود اما هیچ نمی گفت به روی خودش نمی آورد به همه آنها #احترام می گذاشت به تک تک شان.🤗💚
ΠΠΠΠΠΠΠΠΠΠ
بعضی موقع ها #علی کوچولوی یک ساله مان را رو به رویش می نشاند.😌
نگاهی به علی می کرد و بعد شروع می کرد به #روضه خواندن و #گریه کردن و سینه زدن.😭
#مجلس تماشایی داشتند. مجلس #دونفره پدر و پسری.
بعضی موقع ها هم نصف شب صدای گریه و مناجاتش میآمد.😢
میرفتم میدیدم نشسته سر #سجاده اش و دارد برای خودش روضه می خواند.
می نشستم کنارش. آنقدر با سوز و گداز روضه می خواند که جگرم آتش می گرفت.😭💚
میگفتم: "محسن، بسه دیگه. طاقت ندارم."
روضه حضرت زهرا علیها السلام را که می خواند، دیگر بی تاب بی تاب می شدم. خودش را که نگو،بس که به نام بی بی #حساس بود و پای روضه هایش اشک می ریخت و ضجه می زد.😔😭👌🏻
یک شب هم توی خانه سفره حضرت #رقیه علیهاالسلام انداختیم.💝
فقط خودم و محسن بودیم.
پارچه #سبز ی پهن کردیم و #شمع و #خرما و مقداری خوراکی روی آن چیدیم. یک لحظه محسن از خانه بیرون رفت و بعد آمد.🙄
نمی دانم از کجا یک #بوته_خار پیدا کرده بود.
بوته را گذاشت کنار بقیه چیزها.😔
نشست سر سفره. #بغض گلویش را گرفته بود.
من هم نشستم کنارش. نگاه کرد به بوته خار.
طاقت نیاورد.زد زیر #گریه من هم همینطور.
دو تا یک دل سیر گریه کردیم.😭😭😭😭😭 🍃
داستان زندگی #شهید_محسن_حججی
💥قسمت سیزدهم💥
دو هفته قبل از #اعزام محسن بود که رفتم آزمایشگاه و فهمیدم باردارم.😊
خیلی خوشحال شد. می خندید و بهم می گفت: "ببین زهرا، اگر شهید شدم، ولی مرد برات گذاشتم ها. این مرد هواتو داره."😇
لبخندی زدم و گفتم: "خب، شاید دختر باشه."
گفت: "نه پسره. اصلا وقتی رفتم سوریه از حضرت زینب سلام الله علیها می خوام که پسر باشه."
روزی که محسن رفت سوریه، خیلی دلم شکست.
خیلی گریه کردم. رفتم توی اتاقم و تا توانستم ناله زدم.
همان موقع کاغذ و خودکاری برداشتم برای #امام_حسین علیه السلام #نامه نوشتم.
به آقا نوشتم: "آقاجان.منتی ندارم سرتون. اما من محسنم رو سالم فرستادم،باید هم سالم بهم برگردونی ما بچه توی راهی داریم. این بار محسن برگرده،دفعه بعد شهید بشه!"😲
.
از سوریه برام زنگ زد و گفت: "خانم، میخوان ما رو برگردونن. دارم میام #ایران."😇
از خوشحالی بال درآوردم می خواستم جیغ بزنم.😍 فردا پس فرداش دوباره بهم زنگ زد گفت:" تهرانم. دارم میام سمت نجف آباد." ذوق زده بهش گفتم: "محسن می خواهیم تو کوچه برات بنر بزنیم."😉
فکر میکردم خوشش میاد و خوشحال میشود یکدفعه لحنش تغییر کرد.😶
گفت: "نکنین این کارو خانم. اگه بیام ببینم بنری یا پارچه ای زده اید و مردم چیزی از سوریه رفتن فهمیدهاند از همون مسیری که اومدم برمیگردم."😔 میدانستم توی این جور چیزا محکم و روی حرفش می ایستد. تند تند گفتم: " باشه باشه. هرچی تو بگی."😉😇
بنر را نزدیم.
فقط برایش یک گوسفند قربانی کردیم. 🙃 گوشتش را هم دادیم به فقرا.🤩💝
💢
همین که پایش را توی خانه گذاشت و سلام و احوالپرسی کرد شک کردم که اتفاقی برای گوش هایش افتاده‼️🤨
میگفتم: " خوبی محسن؟" الکی و بی ربط جواب میداد: "منم دلم براتون تنگ شده بود!"🤔
همانجا فهمیدم بله. کاسه ای زیر نیم کاسه است.
تا اینکه یک #فرمانده اش را دعوت کرد خانه.
آن بنده ی خدا هم یکهو سوتی داد و جلوی همه ما گفت: "محسن یادته اون موقع که تانکت موشک خورد؟ خدا بهت رحم کردها. "😅👌🏻
ما همه کپ کردیم. نفسمان بند آمد.
تانک محسن و موشک‼️
یک دفعه محسن #دستپاچه شد حسابی رنگ به رنگ شد.
نمیخواست ما چیزی درباره مجروحیتش بدانیم. 😔نمی خواست بفهمیم که شنوایی یکی از گوش هایش را را از دست داده.می دانست اگر بویی از این مسئله ببریم، دیگر نمی گذاریم به سوریه برود. 😭💙
روز چهارم #چله_نوکری زیارت عاشورا
به نیابت از شهید محسن رعد🥺❤️
التماس دعا✋
ڪپےباذڪرصلوات✅
ــــــــــــــ❁ــــ ـــ ــ ـ
🌿⃟♥|⇢@Shbeizayi_313
#آقامحمودرضا
اصرار داشتند هر چه زودتر در بهترین حالت
خدا را ملاقات کنند...
#دنیایینبودند
اما،ما
تازه میخواهیم سعی کنیم
#گناهنکنیم .
#شهید_محمودرضا_بیضائی💖
#محـرم
❥↬•|@Shbeizayi313
🌚✨
خاطریگرنظرمهست
همهخوبیتوست
حسرتیگربهدلمهست
هماندوریتوست
#شهید_محمود_رضا_بیضائی
#شب_بخیر_علمدار 🌙
•°•
خبدوستان!🙂♥️
خوبیابد...
دفترامروزهمبستهشد😊🌿
بهامیدفرداییزیباترازامروز🌈🌼🤲🏻
شبتونحسینیرفقا:)💚🌱
با ۅضۅ💎
بۍگناه📿
یاعلی✋🏼😴
↓
❥↬•| @Shbeyzaei_313
هدایت شده از 🖤شهید محمودرضا بیضایی🖤
سلامی به گرمای نگاه محمودرضا 😍🌱
اللَّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن
صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ
فِي هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِي كُلِّ سَاعَةٍ
وَلِيّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِيلًا وَ عَيْناً
حَتَّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِيهَا طَوِيلا... 🍂🌻
آغاز صبحی دیگر با ذکر صلوات... 🌼✨
♥️|@mahmoodreza_beizayi
هدایت شده از 🖤شهید محمودرضا بیضایی🖤
🌱ذکر روز شنبه🌱
🌸یا رَبِّ الْعالَمِین🌸
♥️ای پروردگار جهانیان♥️
ذکر روز شنبه به اسم رسول خدا است روایت شده که در این روز زیارت حضرت رسول الله نیز خوانده شود این ذکر موجب بی نیازی میشود🎈👌🏻
#التماسدعا🦋
#بخوانیم 🌵
♥️|@mahmoodreza_beizayi
ساحل را دیدهای که چگونه در آیینهٔ آب وارونه انعکاس یافته است؟
سرّ آنکه دهـ.ـر بر مراد سفلگان می چرخد این است که دنیا وارونه آخرت است....
روایت محرم| #شهیدسیدمرتضیاوینی
🖤| @Shbeyzaei_313
اِےشَمــسِعــالَمـــے🦋
ڪِہقَـــمَرشُــدفـَـداییتَ🥀
هـَــرڪَربَــلارِســیدهِنَـــشُد💔
ڪَربَلاییَــت:)
#علی_قلیچ🎶🖤
#بیـــــــوتون✍
❥↬•|
🖤👑
براتون
اینگونه دعا میکنم🤲🏻
آن زمان که درمحشر
خدا بگوید چه داری
امام حسین(ع) سربلند کند
وبگوید حساب شد
مهمان من است😭😭
اَللّهُمَ اَرزُقنـٰا🤲🏻
فِي اَلْدُنْیٰا زیٰارَۃ اَلْحُسَیْن
وَ فِي اَلْاٰخِرَۃ شِفٰاعَة اَلْحُسَیْن🤲🏻
❥↬•| @Shbeizayi313
مــَـــــــننِمـــیرَمـتوبِهــــشتے
ڪِهنَـــباشـــے،اےِڪاشهَوامـــو
داشــــتهِباشــــــے:)
[[یاحسین]]🥀
#علی_قلیچ🎶🖤
#بیـــــــوتون
❥↬•| @Shbeizayi_313
🕊
#خاطره_شهید😊🌿
آخرین باری که به یُمن حضور شهید طارمی اهل خانواده دورهمی صمیمی داشتند، پدرم خاطرهای تعریف میکرد که اگر کسی بخواهد شهید شود، باید گناهانش بخشیده شود، موضوعی که موجب تأمل برادرم هادی شد و به عقیده بنده، برادرم در همان لحظه آرزوی بخشش و شهادت کرد.💔
《بهروایتبرادرشهید》
#شهید_هادی_طارمی🌿
ڪپےباذڪرصلوات✅
ــــــــــــــ❁ــــ ـــ ــ ـ
#خادم
🌿⃟♥|⇢°
🦋•|@Shbeizayi_313
#معرفی_شهید💙✨
________
نام: هادیطارمی🧔🏻
محلتولد: تهران🏰
تاریختولد: ۱۳۵۸/۰۶/۱۴🧡
تاریخشهادت:۱۳۹۸/۱۰/۱۳🥀
محلشهادت: فرودگاهبغداد💔
وضعیتتاهل: متاهلبادوفرزند🍃
آدرسمزار: بهشتزهرایتهران🖤
________
آمادهیشهادتبود:👇🏻💔
محمدرضا طارمی، پدر شهید پاسدار هادی طارمی گفته: هادی از روزی که لباس سپاه را به تن کرد، آماده شهادت بود.او حدود ۱۶ سال پاسدار بود و سالها در تیم حفاظتی سردار قاسم سلیمانی حضور داشت. هرچند از مأموریتها و رفت و آمدهایش برای ما چیزی نمیگفت و مخفیانه به مأموریت میرفت، اما از میزان انسش با سردار قاسم سلیمانی اطلاع داشتم.
برادرشهید:👇🏻✨
یکی از برادران ما در سال ۶۲ و در عملیات خیبر به شهادت رسید.وقتی او شهید شد سن هادی بسیار کم بود و چیزی را به خاطر نمیآورد.پیکر شهید جواد طارمی مفقودالاثر بود. ۱۵ سال بعد که پیکر جواد طارمی پیدا شد .
خانوادهیشهید:👇🏻🦋
خانواده شهید طارمی اصالتاً زنجانی اما ساکن تهران هستند.شهید طارمی حدود ۱۶ سال در لباس سبز سپاه به خدمت مشغول بود.او سالها در تیم حفاظتی شهید سپهبد قاسم سلیمانی حضور داشت.
خصوصياتاخلاقیشهید:👇🏻♥️
از نظر خصوصیات اخلاقی منحصر به فرد و عالی بود.هرچند بسیار مظلوم بود، اما زیر بار حرف زور نمیرفت.بارها دیده بودم برای احقاق حق مظلوم و مقابله با زورگو پادرمیانی میکرد.
شهادت:👇🏻🥀
سرانجام در بامداد جمعه ، سیزدهم دی سال هزار و سیصد و نود و هشت او در کنار حاج قاسم به آرزوی دیرینه ی خود رسید.
روحش شاد و یادش گرامی✨
#شهید_هادی_طارمی🍃💚
ڪپےباذڪرصلوات✅
ــــــــــــــ❁ــــ ـــ ــ ـ
#خادم
🌿⃟♥|⇢°
روز پنجم #چله_نوکری زیارت عاشورا
به نیابت از شهید هادی طارمی🥺❤️
التماس دعا✋
ڪپےباذڪرصلوات✅
ــــــــــــــ❁ــــ ـــ ــ ـ
🌿
وستبقى روحك خالدة في قلوب محبيك وسيبقى طيفك يرافق ارواحهم
وروحت در دل های عاشقانت جاودان می ماند و خیالت همیشه روح هایشان را همراه میکند
#شهید_محمودرضا_بیضائی💖
#برادرشهیدم🍃✨
❥↬•| @Shbeizayi_313
#تنہاوصیتشہیدولایتےفر
اگه یه روز نبودم
سرمزارم روضه حضرت
رقیه«س»بخونید 🙂🖤
#شهید_حسین_ولایتی_فر♡
#شهیـدانهـ
❥↬•|@Shbeizayi_313