هدایت شده از ⚘شهیدمحمود رضا بیضایی⚘
سلامی به گرمای نگاه محمودرضا 😍🌱
اللَّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن
صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ
فِي هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِي كُلِّ سَاعَةٍ
وَلِيّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِيلًا وَ عَيْناً
حَتَّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِيهَا طَوِيلا... 🍂🌻
آغاز صبحی دیگر با ذکر صلوات... 🌼✨
♥️|@mahmoodreza_beizayi
هدایت شده از ⚘شهیدمحمود رضا بیضایی⚘
❤️ذکر روز چهارشنبه❤️
🍁یا حَیُّ یا قَیّومُ 🍁
🌾ای زنده، ای پاینده🌾
ذکر روز چهارشنبه به اسم موسی بن جعفرو علی بن موسی و محمد بن علی و علی بن محمداست. روایت شده در این روز زیارت این چهار امام خوانده شود. ذکر روز چهارشنبه موجب عزت دائمی میشود.🌺🌙
#التماسدعا 💥
#بخوانیم 🕊
♥️|@mahmoodreza_beizayi
📎⃟🖤¦⇢ #ټَݪَـنْگـࢪانِھ
【°🏴🥀°】
#سخن_بزرگان✋🏻🌱
اگر نمازتان را
محافظت نکنید حتی میلیاردها
قطره اشك هم برای اباعبدالله بریزید
در آخرت شما را
نجات نمیدهد ..!
+ آیت الله بهجت_)
#_حسینی
#تلنگر💥
[﷽]
💝نحوه اسارت #شهیدحججی 💝
#قسمت_بیستم
.
اول صبح وقتی نیروها توی چادر هایشان بودند، سه تا ماشین انتحاری حمله کرده کرده بودند به پایگاه چهارم.
یکی از نیروها که انها را دیده بود، از چادرش خارج شده بود و فریاد کشیده بود "داعشــــــی ها، داعشـــــی ها"
#محسن آمده بود پشت خاکریز و دوتایی شروع کرده بودند به سمت آنها شلیک کردن.
ماشین اول سیصد متر مانده به پایگاه منفحر شد.😍
ماشین دوم، لبه خاکریز☺️ و ماشین سوم هم آمده بود داخل پایگاه😰و آنجا منفجر شد🤓.
ضربه بسیار سنگینی بود. تعداد زیادی از نیروها شهید شدند.
محسن هم محروح و زخمی افتاد روی زمین و بیهوش شد.
از پهلو و دستش داشت همینحوری خون می اومد.😢
یکدفعه تعدادی تویوتا که پر از داعشی بود به پایگاه حمله کردند😱
درگیری شدیدی شد.آن از سه ماشین انتحاری و این هم از حمله ناگهانی داعشی ها....
فشار لحظه به لحظه بر نیروها بیشتر میشد. عده ایی عقب نشینی کرده بودند.
تعدادی هم ایستاده بودند توی میدان و با داعشی ها درگیر شده بودند.
باران گلوله از دو طرف ، در حال باریدن بود.
محسن به هوش آمد. چشمانش را باز کرد.
اسلحه اش را برداشت، و با هر سختی بود از جایش بلند شد و دوباره شروع به تیر انداختن سمت #داعشی ها کرد💪🏻.
نفس هایش به سختی بالا می آمد.
کمترین جانی در بدن داشت😞.
داعشی ها قدم قدم جلو می آمدند.
نیروها هم چون تعدادشان بسیار کم بود، دیگر تاب مقاومت نداشتند.
راه چاره ایی نبود، همه عقب نشستند.
داعش جلو و جلوتر آمد. بالاخره پایگاه را گرفت و به آتش کشید...
خشاب های محسن تمام شده بود. نفس هایش هم به شماره افتاده بود.😢
تشنه و بی جان و بی توان پشت خاکریز افتاد. به حالت نیمه بیهوش.
داعشی ها او را دیدند، به طرفش رفتند، رسیدند بالای سرش.
دست هایش را از پشت با بند پوتین هایش بستند.
او را بلند کردند و به طرف ماشین بردند.
خون هنوز داشت از پهلویش خارج میشد😣
#تشنگی فشارش را لحظه به لحظه بیشتر میکرد.
محسن را سوار ماشین کردند و با خود بردند.
چادرها و خیمه های پایگاه چهارم، داشت در آتش میسوخت و آسمانش مانند غروب #عاشورا شده بود..😭😭😭
#ادامه_دارد…💟
[﷽]
💝نحوه اسارت و شهادت #شهیدحججی 💝
#قسمت_بیستو_یکم
.
...محسن را سوار ماشین کردند و با خود بردند
چادر ها و خیمه های پایگاه چهارم، داشت در آتش می سوخت و آسمانش مانند غروب عاشورا شده بود....
محسن را بردند طرف شهر "القائم" عراق.
تا برسند آنجا، مدام توی ماشین به سر و صورتش میزدند و فحشش میدادند.
به شهر القائم که رسیدند، محسن را بردند توی اتاقی و با او مصاحبه کردند.
محسن نگاه به دوربین کرد و محکم و قرص گفت: "محسن حججی هستم. اعزامی از اصفهان. شهرستان نجف آباد. فرمانده تانک هستم و یک فرزند دارم.
اول او را از #گردن آویزان کردند و بعد #شکنجه ها شروع شد.
شکنجه هایی که دیدنش، مو را بر تن سیخ میکرد....
خوب که زجر کُشش کردند، او را پایین آوردند.
سرش را بریدند و دستش را جدا کردند.
بعد هم پایش را به عقب یک ماشین بستند و توی شهر چرخاندند تا مردم سنگبارانش کنند.
.
از زبان #مادر شهید
#حضرت_زهرا علیها السلام را خیلی دوست داشت.
انگشتری داشت که روی نگینش نوشته بود: "یا فاطمه الزهرا"
موقعی که میخواست برود سوریه، بهش گفتم: "مامان، این رو دستت نکن. این داعشی ها کینه زیادی از حضرت زهرا علیها السلام دارن. اگه دستشون بیفتی تمام عقده هاشون رو سرت خالی میکنن."
این را که گفتم مصمم تر شد. گفت: "حالا که اینجوریه، پس حتما میپوشم. میخوام حرص شون رو در بیارم.
محسن را که #شهید کردند و عکس های بی سرش را منتشر کردند، انگشتری در دستش نبود !!!
داعشی ها آن را د آورده بودند. نمیدانم وقتی نگین "یا فاطمه الزهرا" را دیده بودند چه آتشی گرفته بودند و چه آتش کینه ای را بر سر محسن خالی کردند.
#ادامه_دارد…💟