🕊شهید زین الدین:
هرگاه شب جمعه شهدا را یاد کردید
آنها شما را نزد اباعبدالله (ع) یاد میکنند...
باز آینه و آب و سینی چای و نبات
باز شب جمعه و یاد شهدا با صلوات
شادےروحهمهشہداصلوات✨
سلام به اعضای خوب کانال، شبتون بخیر🍂
ان شاءالله ازشنبه رمان "فرشته ای برای نجات" روزانه به صورت۵پارت درکانال بارگذاری میشه🤗
❥↬•@Shbeyzaei_313
ماکهنرفتیم،
ولیمیگنوقتیمیرسیحرم
چشـاتاینجوریمیبینه!(:💔
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله🌷
#شب_جمعست_دلم_باز_هوایت_کرده🕊
خیلیگذشتهازسفرآخرمحسین
باخاطراتکربوبلاگریهمیکنم!(:💔
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله🌷
#شب_جمعست_هوایت_نکنم_میمیرم🕊
YEKNET_IR_zamine_1_shabe_avale_moharram1399_mehdi_rasouli.mp3
2.25M
🔊 #بشنوید | حاج مهدی رسولی
بـاد میخورد به پرچمت
دل مرا تکان دهد
بـاد میخورد به پرچمت
غم تو را نشان دهد
🍂🍃بسم الله الرحمن الرحیم 🍃🍂
حدیث_روز 🌤
✨ امام علی(ع):هرگاه ازسختی کاری ترسیدی در برابر آن سرسختی نشان ده،رامت میشود.✨
♡•@Shbeyzaei_313
*﷽*
سلام دوستان
آغاز میکنیم چله توسل به شهدا
🌀 * چهادهمین روز چله*
❤️ شهید عبدالله بسطامیان❤️
🎁 *بسته هدیه به شهید بزرگوار :*
۱ _ فاتحه
۲ _ آیت الکرسی
۳ _ سلام بر امام حسین علیه السلام
۴ _ ۱۴ صلوات
ان شاءالله مورد شفاعت شهید واقع شوید
❤صلوات برای سلامتی مولا جانم یادتون نره❤
💠🔹💠🔹💠🔹💠
*﷽*
زندگينامه غواص شهيد: عبدالله بسطاميان
نام پدر : محمدحسين
تاريخ تولد: 15/12/1343
تاريخ شهادت: 24/03/1364
محل تولد: زنجان
منطقه عملياتي: دزفول
محل دفن : زنجان گلزار شهداي پايين
شهيد عبدالله بسطاميان در 15 اسفند 1343 در زنجان به دنيا آمد. او دومين فرزند خانواده محمدحسين و جميله بيگدلي بود. هنگامي که به سن 5 سالگي رسيد، همراه پدربزرگش در جلسات قرآن شرکت مي کرد
عبدالله، بيشتر اوقات فراغتش را به قرائت قرآن در مسجد مي گذراند. در خانه نيز به مطالعه کتاب هاي علمي و ديني مي پرداخت نيروهاي امنيتي رژيم پهلوي چندبار درصدد دستگيري آن ها برآمدند ولي ناکام ماندند، ، عبدالله در سال 1358 در دبيرستان شريعتي مشغول به تحصيل شد و همزمان به خدمت سپاه پاسداران انقلاب اسلامي درآمد. با شروع جنگ تحميلي در حالي که شانزده سال بيشتر نداشت به جبهه هاي جنگ شتافت. ابتدا يک نيروي عادي بود، اما با شجاعت، لياقت و کارداني اي که از خود نشان داد خيلي زود به سمت معاون گردان منصوب شد.:
" بسيار صبور و بردبار بود و مشکلات را با بردباري تحمل مي کرد. .
" پس از فتح خرمشهر درگيريهايي پيش آمد که عبدالله طي آن ها شجاعت زيادي از خود نشان داد، و جانفشاني زيادي کرد، حتي چندين شب نخوابيد تا مبادا دشمنان دوباره حمله کنند.
عبدالله از عقب نشيني مقابل دشمن به شدت اکراه داشت. زماني در جزيره ي مجنون، دشمن براي مقابله با حملات نيروهاي خودي آب رودخانه را به روي نيروهاي ايراني باز کرد تا نيروهاي رزمنده مجبور به ترک مواضع خود شوند. در همين موقع از فرماندهي خبر رسيد که دژ را خالي نکنيد، زيرا هدف دشمن خالي کردن دژ و اشغال آن است. عبدالله با وجود اينکه معاونت گردان را بر عهده داشت در اين راه پيش قدم شد و گفت :«من در دژ مي مانم. هرکسي که مي خواهد برود.» بنابراين همه در دژ ماندند و دشمن نتوانست به هدف خود برسد.
عبدالله بسطاميان سرانجام در بيست و چهارم خرداد 1364 در منطقه اي بين دزفول و انديمشک به شهادت رسيد. يکي از همرزمانش در مورد نحوه شهادت وي چنين مي گويد:
" عبدالله پيش از شروع عمليات به نزدم آمد و انگشترش را به من داد و گفت: « اين انگشتر از فردا به درد من نمي خورد.» به من توصيه کرد که به بچه ها بگوييد سربندها را به پيشاني ببندند. وقتي پرسيدم چرا چنين رفتار مي کند گفت: « فردا صدام به دزفول موشک خواهد زد و من از خداوند خواسته ام که آن موشک به ما اصابت کند زيرا مردم غيرنظامي که تقصيري ندارند.» بيست و چهارم خرداد سال 64 بود که به طرف دزفول حرکت کردند. گروهي با قايق رفتند و گروهي از راه خشکي و با ماشين حرکت کردند که عبدالله از همه جلوتر بود و با عجله حرکت مي کرد، به نحوي که به او گفتند: «تو جلوتر از ما قرار گرفته اي و اين خطرناک است.» وقتي به منطقه اي بين دزفول و انديمشک رسيديم ماشين ديگري در مسير به ماشين عبدالله برخورد کرد. راننده همراه عبدالله به نام زکريا بيات، در دم به شهادت رسيد. عبدالله را به بيمارستان درفول منتقل کردند، ولي در بيمارستان به شهادت رسيد."
مزار او در گلزار شهداي شهرستان زنجان واقع است. بعد از شهادت عبدالله برادر وي اصغر بسطاميان نيز در عمليات کربلاي 5 سال 1365 به شهادت رسيد.
روحش شاد و یادش گرامی باد
🌹 *شادی روحش صلوات🌹*
*اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم*
🌤️ *اللهم عجل لولیک الفرج*