🖤شهید محمودرضا بیضایی🖤
سهدقیقهدرقیامت🤍-! #پارت 2 ±گذرايام روز بعد از صبح دنبال كار سفر مشهد بودم. همه سوار اتوبوسهابود
سهدقیقهدرقیامت🤍-!
پارت3
±مجروحعملیات
عمليات به خوبي انجام شد و با شهادت چند تن از نيروهاي پاسدار،ارتفاعات و كل منطقه مرزي، از وجود عناصر گروهك تروريستي پژاك پاكسازي شد. من درآنعمليات حضور داشتم.يك نبردنظامي واقعي را از نزديك تجربه كردم، حس خيلي خوبي بود.
آرزوي شهادت نيز مانند ديگر رفقايم داشتم، اما با خودم ميگفتم:ما كجا و توفيق شهادت؟! ديگر آن روحيات دوران جواني و عشق به شهادت، در وجود ما كمرنگ شده بود.
در آن عمليات، به خاطر گرد و غبار و آلودگي خاک منطقه و...
چشمان من عفونت کرد.آلودگي محيط، باعث سوزش چشمانم شده بود. اين سوزش، حالت عادي نداشت. پزشك واحد امداد، قطرهاي رادر چشمان من ريخت و گفت: تا يك ساعت ديگه خوب ميشوي.
ساعتي گذشت اما همينطور درد چشم، مرا اذيت ميكرد،چند ماه از آن ماجرا گذشت. عمليات موفق رزمندگان مدافع وطن، باعث شد كه ارتفاعات شمال غربي به كلي پاكسازي شود.نيروها به واحدهاي خود برگشتند، اما من هنوز درگير چشمهايم بودم.
بيشتر، چشم چپ من اذيت ميكرد. حدود سه سال با سختي روزگار گذراندم. در اين مدت صدها بار به دكترهاي مختلف مراجعه كردم اما جواب درستي نگرفتم. تا اينكه يك روز صبح، احساس كردم كه انگار چشم چپ من از حدقه بيرون زده! درست بود!
در مقابل آينه كه قرار گرفتم، ديدم چشم من از مكان خودش خارج شده! حالت عجيبي بود. از طرفي درد شديدي داشتم.
همان روز به بيمارستان مراجعه كردم و التماس ميكردم كه مرا عمل كنيد. ديگر قابل تحمل نيست. كميسيون پزشكي تشكيل شد.
عكسها و آزمايشهاي متعدد از من گرفتند. در نهايت تيم پزشكي كه متشكل از يك جراح مغز و يك جراح چشم و چند متخصص بود، اعلام كردند: يك غده نسبتاً بزرگ در پشت چشم تو ايجاد شده، فشار اين غده باعث جلو آمدن چشم گرديده.به علتچسبيدگي اين غده به مغز، كار جداسازي آن بسيار سخت است. و اگر عمل صورت بگيرد، يا چشمان بيمار از بين ميرود و يا مغز او آسيب خواهد ديد.
كميسيون پزشكي، خطر عمل جراحي را باالي 60 درصد ميدانست و موافق عمل نبود. اما با اصرار من و با حضور يك جراح از تهران، كميسيون بار ديگر تشكيل و تصميم بر اين شد كه قسمتي از ابروي
من را شكافته و با برداشتن استخوان بالاي چشم، به سراغ غده در پشت چشم بروند. عمل جراحي من در اوايل ارديبهشت ماه 1394در يكي از بيمارستانهاي اصفهان انجام شد. عملي كه شش ساعت به طول انجاميد. تيم پزشكي قبل از عمل، بار ديگر به من و همراهان اعلام كرد: به علت نزديكي محل عمل به مغز و چشم، احتمال نابينايي و يا احتمال آسيب به مغز و مرگ وجود دارد. براي همين احتمال موفقيت عمل، كم است و فقط با اصرار بيمار، عمل انجام ميشود. با همه دوستان و آشنايان خداحافظي كردم. با همسرم كه باردار بود و در اين سالها سختيهاي بسيار كشيده بود وداع كردم. از همه حالايت طلبيدم و با توكل به خدا راهي بيمارستان شدم.
وارد اتاق عمل شدم. حس خاصي داشتم. احساس ميكردم كه از اين اتاق عمل ديگر بر نميگردم. تيم پزشكي با دقت بسياري كارش را شروع كرد. من در همان اول كار بيهوش شدم.
'ادامه دارد...
🖤شهید محمودرضا بیضایی🖤
سهدقیقهدرقیامت🤍-! پارت3 ±مجروحعملیات عمليات به خوبي انجام شد و با شهادت چند تن از نيروهاي پاس
سهدقیقهدرقیامت🤍-!
پارت 4
±پايانعملجراحی
عمل جراحي طولاني شد و برداشتن غده پشت چشم، با مشكل مواجه شد. پزشكان تلاش خود را مضاعف كردند. برداشتن غده همانطور كه پيشبيني ميشد با مشكل جدي همراه شد. آنها كار را ادامه دادند و در آخرين مراحل عمل بود كه يكباره همه چيز عوض شد...
احساس كردم آنها كار را به خوبي انجام دادند. ديگر هيچ مشكلي نداشتم. آرام و سبك شدم. چقدر حس زيبايي بود! درد از تمام بدنم جدا شد.
يكباره احساس راحتي كردم. سبك شدم. با خودم گفتم: خداروشكر. از اين همه درد چشم و سردرد راحت شدم. چقدر عمل خوبي بود. با اينكه كلي دستگاه به سر و صورتم بسته بود اما روي تخت
جراحي بلند شدم و نشستم.
براي يك لحظه، زماني را ديدم كه نوزاد و در آغوش مادر بودم! از لحظه كودكي تا لحظهاي كه وارد بيمارستان شدم، براي لحظاتي با تمام جزئيات در مقابل من قرار گرفت!
چقدر حس و حال شيريني داشتم. در يك لحظه تمام زندگي و اعمالم را ديدم!
در همين حال و هوا بودم كه جواني بسيار زيبا، با لباسي سفيد و نوراني در سمت راست خودم ديدم.
او بسيار زيبا و دوست داشتني بود. نميدانم چرا اينقدر او را دوست داشتم. ميخواستم بلند شوم و او را در آغوش بگيرم. او كنار من ايستاده بود و به صورت من لبخند ميزد. محو چهره او بودم. با خودم ميگفتم: چقدر چهرهاش زيباست! چقدر آشناست.
من او را كجا ديدهام!؟
سمت چپم را نگاه كردم. ديدم عمو و پسر عمهام و آقاجان سيد پدربزرگم و ... ايستادهاند. عمويم مدتي قبل از دنيا رفته بود.
پسر عمهام نيز از شهداي دوران دفاع مقدس بود. از اينكه بعد از سالها آنها را ميديدم خيلي خوشحال شدم.زير چشمي به جوان زيبا رويي كه در كنارم بود دوباره نگاه كردم.
من چقدر او را دوست دارم. چقدر چهرهاش برايم آشناست. يكباره يادم آمد. حدود 25 سال پيش... شب قبل از سفر مشهد...
عالم خواب... حضرت عزرائيل...
با ادب سلام كردم. حضرت عزرائيل جواب دادند. محو جمالايشان بودم كه با لبخندي بر لب به من گفتند: برويم؟
باتعجب گفتم: كجا؟ بعد دوباره نگاهي به اطراف انداختم. دكتر جراح، ماسك روي صورتش را درآورد و به اعضاي تيم جراحي گفت: ديگه فايده نداره. مريض از دست رفت... بعد گفت: خسته نباشيد. شما تلاش خودتون رو كردين، اما بيمار نتونست تحمل كنه.يكي از پزشكها گفت: دستگاه شوك رو بياريد ... نگاهي به دستگاهها و مانيتور اتاق عمل كردم. همه از حركت ايستاده بودند!
عجيب بود كه دكتر جراح من، پشت به من قرار داشت، اما من ميتوانستم صورتش را ببينم! حتي ميفهميدم كه در فكرش چه ميگذرد! من افكار افرادي كه داخل اتاق بودند را هم ميفهميدم.
همان لحظه نگاهم به بيرون از اتاق عمل افتاد. من پشت اتاق را ميديدم! برادرم با يك تسبيح در دست، نشسته بود و ذكر ميگفت.
' ادامه دارد
شهید محمد تقی ارغوانی
همسر شهید میگن خوابشو دیدم پرسیدم : ازش راسته که موقع شهادت امام حسین میاد کنار شهدا؟
گفت:وقتی تیر خوردم قبل از اینکه زمین بیفتم امام من و گرفت؛
امام و شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
@Shbeyzaei_313
حی علی الصلاه
امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف :
هیچ چیزی مانند نماز بینی شیطان را به خاک نمی مالد .
نماز را اول وقت بخوانیم
التماس دعا
امام و شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
#نماز_شهـــدا
#شهیدعبدالله_مسگر🥀
✍ نماز در فرودگاه آمریکا
🌸 عبدالله برای تحصیل رفته بود آمریکا. با ورود به فرودگاه متوجه شد که وقتِ نماز داره میگذره.
توی همون فرودگاهِ آمریکا سجادهاش را پهن کرد و ایستاد به نماز.
🌸 تعداد زیادی از مسافران، به همراهِ خدمهی فرودگاه دورش جمع شدند تا ببینند داره چیکار میکنه.
عبدالله هم که مسلط به زبانِ انگلیسی بود، بعد از #نماز براشون توضیح داد و گفت: «من مسلمانم و مشغول عبادت هستم»
#نمـاز_اول_وقت
📚 کتاب مدافعِ فکور ،
یادش با صلوات
مهربـانم . .
عالم از توست . .
غریبـانه چرا میگردی . . ؟!
#امـام_زمـان
꒰🪐🪴꒱
منزخمتورا..؛
بہهیچمرهمندهم؛
یکمویتورابہهردوعالمندهم(:🔗💕!
#حاجقاسم!
ـ ـ ـ ـــــ𑁍ـــــ ـ ـ ـ
لحظهی غروب، متعلّق به امام زمانت است، برنامهٔ خود را طوری تنظیم کن که چند دقیقه توسل به امام زمان ارواحنافداه داشته باشی. همه باهم دعای فرج روزمزمه کنیم
#کلامنور
خدا شهادت را
همیشه به آدم هایی داده
که در کار سختکوش بوده اند...
-شهیدمحمدرضابیضایی🌱
••اعمالقبلازخواب↯🌚••
📘حضرترسولاڪرم‹ﷺ›فرمودند:ڪھهرشب پیشازخواب↓
💙۱⇜قرآنوختمڪنید💙
شایدبگیدچہطوریماحتینمیتونیمیڪجزأش روهمبخونیماماشما میتونیدفقط باخوندטּ۳بارسورهتوحید
قرآטּروختمکنید💙
📘۲⇜پیامبرانوشفیعخودتوטּ ڪنیدبافرستادن۱بارصلوات↓
💙"اَللهُمَ صَّلِ عَلےِمُحَمَدوآلِ مُحَمَدوعَجِل فَرَجَهُم
اَللهُمَ صَلِ عَلےٰجَمیعِ الاَنبیاءوَالمُرسَلین"💙
📘۳⇜مومنین رو ازخودتون راضےنگہ داریدباذڪر↓
💙"اَللهُمَ اغْفِرلِلمومنین وَالمومِنات"💙
📘۴⇜یڪحجوسہعمرهبہجا
بیاریدباگفتن↓
💙"سُبحانَ اللهِ وَالحَمدُالله وَلااِلهَ اِله الله وَاللهُ اَڪبر"💙
📘۵⇜خوندن هزاررڪعت نمازبا۳بارگفتن ذڪر↓
💙"یَفعَلُ اللهُ مایَشاءُبِقُدرَتِہ وَیَحڪُمُ مایُریدُبِعِزَتِہ..."💙
وضویادتوטּنرھکہثوابشخیلیزیادھ🕊️📖
اگہباوضوبخوابیانگارتمامشب
درحالعبادت بودی🖇️!
این پست هر شب تکرار می شود
یک فاتحه و توحید ، نثار ارواح مقدس امام حسن عسکری (علیه السلام) و حضرت نرجس (سلام الله علیها) ، پدر و مادر گرامی امام عصر (ارواحنا فداه)
ای مولای ما ، ای امام ما ، یا بقیه الله فی ارضه
به رسم ادب ، برای پدر و مادر بزرگوارتان ، هدیه ای فرستادیم ، شما هم ما را به هدیه ای مهمان کن ، همانا خدا صدقه دهندگان را دوست دارد
نماز شب فقط چند رکعت نماز نیست،
نماز شب پیام عاشقانه "دوستت دارم" است
به محضر قدسی حضرت حق،
نماز شب اسم رمز پرواز است...
⛅أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج⛅
هدایت شده از 🖤شهید محمودرضا بیضایی🖤
[🌞🌼]
بِسمِاللهِاَلرَحمنِاَلرَحیم...:)
♥️✨بهنامخداوندبخشندهمهربان♥️✨
✨••| اولینپستروز،عرضارادتبه"اُمالمَصائِبخانم زینبکبری(س)"
السَّلامُعَلَیْکِیاسَیِّدَتییازَیْنَبُ،یابِنْتَرَسُولِ اللهِ،یابِنْتَفَاطِمَةَالزَّهرَاء.
هدایت شده از 🖤شهید محمودرضا بیضایی🖤
◍⃟🌱○°
🌸◍⃟ زیاࢪت شھدا🌱^^
🌸◍⃟ هࢪصبحسلامےبہشھیدان:)♡
🌸◍⃟ #با_هم_بخوانیم☁️
❥↬•@Shbeyzaei_313
هدایت شده از 🖤شهید محمودرضا بیضایی🖤
◍⃟🌱○°
🌸◍⃟ دعاۍسلامتۍامامزمان‹عج›
🌸◍⃟ بھ عشق مولا :)♡
🌸◍⃟ #با_هم_بخوانیم☁️
❥↬•@Shbeyzaei_313
#تلنگر
⭕️ میدونستین معین قاری قرآن بوده
یه پیرمرد تو مسجد تو ذوقش میزنه
میره بیرون از مسجد دو تا خیابون اونورتر تو کاباره میخونه بعد همه براش دست میزنن و جذبش میکنن😱
بیچاره اون پیرمرده
الان کنار شاه داره فالوده چرک و خون میخوره 😏😁
پ.ن۱.بچه هایی که تو مساجد شلوغ میکنن رو دعوا نکنید با مهربونی بهشون تذکر بدید‼️⛔️
پ.ن۲:سعی کنید تو مسجد میرید تو جیبتون خوراکی داشته باشید و به بچه ها بدید👌 🍬🍬🍬
#مراقب_رفتارمون_باشیم
⃟🌸
💚¦⇠#شهیدانہ
دلانہ✨
جدی گرفتهایم زندگےِ دنیایی را
و شوخی گرفتهایم قیامت را،
کاش قبل از اینکه بیدارمان کنند
#بیدارشویم!
+شهید حسین معز غلامی🍃|
.
.
⃟🌸
زیباترینلحظاتـ دنیا..
توسیاهێچآدرممعنامیشھ!
🌱••
🦋¦⇠#چادراڹہ
.
🖤شهید محمودرضا بیضایی🖤
⃟🌸 زیباترینلحظاتـ دنیا.. توسیاهێچآدرممعنامیشھ! 🌱•• 🦋¦⇠#چادراڹہ .
⃟🌸
مے گویند :
آخࢪ چه کسے حوصله "چادࢪ" ࢪا داࢪد؟!
بله دࢪست است😌✨
زهـࢪایے بودن لیاقت می خواهد🙂☘
🦋¦⇠#چادرانہ
⃟🌸