•|🌺|•
وقتی
یه اتفاق ناراحتِت میکنه،
با خدا حرف بزن،
راه برو و دقایقی
به هیچی فکر نکن!
همین آرومت میکنه..✨
نمیخواد به خودت سخت بگیری
خیلی از مشکلات با همین
فرمول حل میشن رفیق🧡
❀
هدایت شده از تبادلات گسترده تایم《شنبه》
سلام رفیق✋🌸
می خواهم یه کانال بهت معرفی کنم.✨
این کانال پاتوق همه ی بچه هایی که دوست دارن با شهدا رفیق بشن.😊
♡~~~~~~~~~~~~~~~~~♡
🕊🌺@refaght_bashohada🌺🕊
♡~~~~~~~~~~~~~~~~~♡
توهم دوست داری با شهدا رفیق بشی؟
پس چرا معطلی؟
سریع عضو کانال شو و از فعالیت های کانال لذت ببر.🦋✨
🕊🌷کانال رفاقت با شهدا🌷🕊
♡~~~~~~~~~~~~~~~~~♡
🕊🌺@refaght_bashohada🌺🕊
♡~~~~~~~~~~~~~~~~~♡
⚘شهیدمحمود رضا بیضایی⚘
🕊.♥️ #قصھ_دلبࢪی #قسمت_نهم شال سبزی داشت که خیلی به آن تعصب نشان می داد. وقتی روحانی کاروان می گفت:
🕊.♥️
#قصھ_دلبࢪی
#قسمت_دهم
می خواست خودش جلوی ما برود و یک نفر از آقایان را بگذارد پشت سرمان🚶🏻♂
مسخره اش کردم که :((از اینجـا تا حرم فاصله ای نیست که دو نفر بادیگار داشته باشیم!))😆
کلی کل کل کردیم.
متقاعد نشد. خیلی خاطرمان را خواست که گفت برای ساعت سه صبح پایین منتظرش باشیم 😟
به هیچ وجه نمی فهمیدم اینکه با من این طور سرشاخ می شود و دست از سرم برنمی دارد، چطور یک ساعت بعد می شود همان آدم خشک مقدس از آن طرف بام افتاده!😶
آخرشب، جلسه گذاشت برای هماهنگی برنامه فردا ..
گفت:((خانما بیان نماز خونه!))
دیدیم حاج آقا را خواب آلود آورده که تنها دربین نامحرم نباشد.
رفتارهایش راقبول نداشتم. فکرمی کردم ادای رزمنده های دوران جنگ را در می آورد😑
نمی توانستم باکلمات قلمبه سلنبه اش کنار بیایم🙄
دوست داشتم راحت زندگی کنم، راحت حرف بزنم، خودم باشم ..
به نظرم زندگی با چنین آدمی اصلا کارمن نبود ...🚶🏻♀
#کپیباذکرصلواتمانعیندارد
🕊.♥️
#قصھ_دلبࢪی
#قسمت_یازدهم
دنبال آدم بی ادعایی می گشتم که به دلم بنشیند ☹️
در چار چوب در ، با روی ترش کرده نگاهم را انداختم به موکت کف اتاق بسیج و گفتم :«من دیگه از امروز به بعد ، مسئول روابط عمومی نیستم .خدافظ!»😐✋
فهمید کارد به استخوانم رسیده . خودم را برای اصرارش آماده کرده بودم . شاید هم دعوایی جانانه و مفصل 😶
برعکس ، در حالی که پشت میزش نشسته بود ، آرام با اطمینانه، گونهٔ پرریشش را گذاشت روی مشتش و گفت :«یهنفر رو به جای خودتون مشخص کنید و برید !»✋🏻
نگذاشتم به شب بکشد . یکی از بچه ها را به خانم ابویی معرفی کردم . حس کسی که بعد از سال ها تنگی نفس ، یک دفعه نفسش آزاده می شود ، سینه ام سبک شد ...
چیزی روی مغزم ضرب گرفته بود :«آزاد شدم !»🙃
صدایی حس می کردم شبیه زنگ آخر مرشد وسط زورخانه.
به خیالم بازی تمام شده بود 🙂
اما زهی خیال باطل!😏
تازه اولش بود .
هر روز به هر نحوی پیغام می فرستاد و می خواست بیایید خواستگاری 😬
جواب سربالا می دادم . داخل دانشگاه جلویم سبز شد . و خیلی جدی و بی مقدمه پرسید :«چرا هرکی رو می فرستم جلو، جوابتون منفیه؟»😑
بدون مکث گفتم :«ما به درد هم نمیخوریم !»😑
#کپیباذکرصلواتمانعیندارد
🕊.♥️
#قصھ_دلبࢪی
#قسمت_دوازدهم
با اعتماد به نفس صدایش را صاف کرد :«ولی من فکر می کنم خیلی هم به هم میخوریم !» 😑😑
جوابم راکوبیدم توی صورتش :« آدم باید کسی که می خواد همراهش بشه ، بهدلش بشینه !»😐🙄
خنده پیروزمندانه ای سر داد . انگار به خواسته اش رسیده بود :«یعنی این مسئله حل بشه ، مشکل شمام حل میشه ؟!» 🧐😁
جوابی نداشتم ...
چادرم را زیر چانه محکم چسبیدم و صحنه را خالی کردم .
از همان جایی که ایستاده بود ، طوری گفت که بشنوم :«ببینید ! حالا این قدر دست دست می کنید ، ولی میاد زمانی که حسرت این روزا رو بخورید !»🙃😌
زیر لب با خودم گفتم «چه اعتماد به نفسی کاذبی😐 »
اما تا برسم خانه ، مدام این چند کلمه در ذهنم می چرخید :
«حسرت این روزا !»😕
مدتی پیدایش نبود ، نه در برنامه های بسیج ، نه کنار معراج شهدا .
داشتم بال در می آوردم . از دستش راحت شده بودم 😃
کنجکاوی ام گل کرده بود بدانم کجاست 🧐
خبری از اردوهای بسیج نبود ، همه بودند الا او ..
خجالت می کشیدم از اصل قضیه سر در بیاورم.
تا اینکه کنار معراج شهدا اتفاقی شنیدم از او حرف می زنند 😁
یکی داشت می گفت :«معلوم نیست این محمد خانی این همه وقت توی مشهد چی کار می کنه !»🧐🤔
نمی دانم چرا ..!
یک دفعه نظرم عوض شد!
دیگر به چشم یک بسیجی افراطی و متحجر نگاهش نمی کردم .
حس غریبی آمده بود سراغم . نمی دانستم چرا این طور شده بودم 😐😔
#کپیباذکرصلواتمانعیندارد
#جرعهای_از_معرفت
🔸حضرت آیتالله بهجت قدسسره،
مکرر میفرمودند:
«ذکری از امام سجاد علیهالسلام است که اگر گفته شود و تسبیح، بدون گفتن ذکر چرخانده شود برای گوینده ثواب گفتن ذکر خواهد بود و همچنین برای او مایۀ فرج و گشایش است».
🔸امام سجاد علیهالسلام از پدران خود از رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم نقل میکند که حضرت هرگاه نماز صبح را به پایان میبرد با کسی سخن نمیگفت و تسبیح خود را به دست میگرفت و میفرمود: اللَّهُمَّ إِنِّي أَصْبَحْتُ أُسَبِّحُكَ وَ أُحَمِّدُكَ وَ أُهَلِّلُكَ وَ أُكَبِّرُكَ وَ أُمَجِّدُكَ بِعَدَدِ مَا أُدِيرُ بِهِ سُبْحَتِي؛ خدایا! همانا صبح میکنم درحالیکه تو را تسبیح میگویم و تو را تمجید میکنم و تو را ستایش میکنم و تو را تهلیل (لاالهالاالله گفتن) میگویم به عدد آنچه میچرخانم تسبیحم را.
🔸سپس تسبیح را میگرداند، بدون آنکه تسبیح گوید و با دیگران صحبت میکرد.
همینگونه بود تا وقتی به رختخواب میرفت، پس دوباره آن ذکر را تکرار میکرد وتسبیح را زیر سر خود میگذاشت.
📚 بهجتالدعا، ص ٣۵۵
🍃🌺🍃🌺🍃
در این کشاکش ِ سخت ِ میان موت و حیات
امید ِ وصل ِ تو ما را دلیل هر نفس است ...
#العجل🌱
#امام_زمان
┏━━━━━━━━🌺🍃━┓
سلامتی مولا صلوات
💥فحش دادن حتی به شوخی فرشته هارو ازت دور میکنه...فحشنده....
🤢فحش یه بوی گندی داره که فرشته های دورو برت رو ازت دور میکنه و کسی که فرشته دورش نباشه شیاطین حتما میان سمتش...
بچه ها...
✅اینا عین واقعیته.
اونایی که کتاب آن سوی مرگ رو خوندن میدونن چی میگم.کسی که فرشته اطرافش نباشه شیاطین رگباری میرن سمتش !
کاری نکن فرشته ها ازت دور بشن...
اگه فرشته دورت نباشه شیاطین میان بیچارت میکنن.🤕
اینکه یهویی فکر گناه بهت القا میشه همش بخاطر نجوای شیاطین توی گوشته.اگه میخوای دیگه نباشه یا کمتر باشه فحش نده ...
هدایت شده از در سمت توام 🕊
میشه جهت رفع مشکل من و تمامی اعضا کانالمون نفری ۳ صلوات بفرستید!!☺️
《 اللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم 》