eitaa logo
🖤شهید محمودرضا بیضایی🖤
963 دنبال‌کننده
16.1هزار عکس
6.4هزار ویدیو
11 فایل
‹بِسـم‌ِرَب‌ِّالحُسَـیْن🌱› صلی‌اللّٰـه‌علیک‌ِیـٰافاطمـةالزهـرا♥𐇵!' . «امام‌زمـان(عجل‌اللّٰه)امروزسرباز باهـوش‌وپـای‌کارمی‌خواهند؛ آدمی‌که‌شجـاع‌ومردمیدان‌باشـد.» #شـهیدبیضائی🎙!" . ◞پشت‌سنگر: @etlaeatkanal
مشاهده در ایتا
دانلود
اگه وسط روضه دلتون شکست برای عاقبت بخیری و شهادت همه دعا کنید... محفلمون به اسم رقیه سادات هست🖤
🖤شهید محمودرضا بیضایی🖤
بابا جون خسته راهم که اعصابم به هم ریخته چیزی نیست حال من خوبه:) یه کم خوابم به هم ریخته 😭😭😭
🖤شهید محمودرضا بیضایی🖤
خوابم به هم ریخته اعصابم به هم ریخته پاهامم آبله داره نمیتونم بخوابم پس
حالم پریشونه آخه بیرون ویرونه اشکمو هی در آوردن باهام بازی نکرد هیچ کس 😭😭😭
🖤شهید محمودرضا بیضایی🖤
غصه نخور بابا توی راه بین اون صحرا یکی دستش تو تاریکی به گونم خورده چیزی نیست هیچ کس نمیدونه بپرس از عمه میدونه یکی از من یه گوشواره امانت برده چیزی نیست 😭😭😭
بی بی داره برا باباش حرف میزنه ها... دل بده
اون شب از روی اون ناقه توی راه بین اون صحرا بازی میکردم افتادم انقد غصه نخور بابا(:"
حق داری نشناسی موهام سفید شده لزرش دستام این روزا شدید شده بین دخترا من از همه خسته تر شدم بیا بریم که دردسر شدم...
دو تامون موهامون پر از دوده قراره جدایی مگه بوده یتیمی برا من هنوز زوده سنی ندارم....
دوتامون لبامون پر از خونه موهام مثل موهات پریشونه حالا من مثل تو یه دندون شکسته دارم..😭
حالا سر بابا رو تو خرابه بغل گرفته میگه :
سرِ رویِ نیزه بابام میشی؟؟😔 همون مهربون که میخوام میشی؟؟😔 هم بازی این روزام میشی؟ ببین تنهام...😭
من فرض میکنم آغوش داری و منو تو آغوشت میگیری... تو فرض کن منم گوشواره دارم اصلا نگاه نکن این گوشای پارمو😭
امشب بیا خودم مادر بشم برات خاکا رو پاک کنم از صورت و لبات حالا که اومدی پیشم بیشتر بمون لباتو می بوسم برام قران بخون...
نمی پرسم انگشترت چی شد نپرسی ازم معجرت چی شد ببین قسمت دخترت چی شد توی خرابه...💔
خیال کن نریخته موهای من ببین سالمه ابروهای من خیال کن خسته نیست زانوهای من بشین رو پاهام...
شروع کرد واسه باباش لالایی خوندن
لالا لالا گلم لالا بابا خوشگلم لالا
همونجا جون داد...
موهامو نکش میام میام عمه رو نزن میام میام😭
صورتم کبوده بابا جرم من چه بود بابا 😭😭
بابا خودت گفتی شبیه مادرم باش من مثل زهـرا مادرت آزار دیدم
یک لحظه یادم رفت اسم من رقیه است سیلی که خوردم عمه را هم تار دیدم😭
هرگز روا نبود چهل منزل ای پدر! یک طفل با سر پدرش همسفر شود...
مرا دشیارقیهمن به قصد کشت میزد به جسم کوچک من مشت میزد هر آنگه پایم از ره خسته میشد مرا با نیزه ای از پشت میزد