eitaa logo
🖤شهید محمودرضا بیضایی🖤
972 دنبال‌کننده
16هزار عکس
6.4هزار ویدیو
9 فایل
‹بِسـم‌ِرَب‌ِّالحُسَـیْن🌱› صلی‌اللّٰـه‌علیک‌ِیـٰافاطمـةالزهـرا♥𐇵!' . «امام‌زمـان(عجل‌اللّٰه)امروزسرباز باهـوش‌وپـای‌کارمی‌خواهند؛ آدمی‌که‌شجـاع‌ومردمیدان‌باشـد.» #شـهیدبیضائی🎙!" . ◞پشت‌سنگر: @etlaeatkanal
مشاهده در ایتا
دانلود
رمان"فرشته ای برای نجات" هشتاد و چهارم سگ عمو کریم خوابالو از لونش اومد بیرون و با دیدن شهرزاد شروع کرد پارس کردن. شهرزاد جیغ بلند و بالایی زد و برگشت تو ماشین و در رو بست. حالت صورتش وقتی ترسید خیلی خنده دار شده بود و منم به زور جلوی خندم رو نگه داشته بودم. از ماشین پیاده شدم و صداش زدم --سلاااام جســــی! با دیدن من شروع کرد دم تکون دادن و اومد نزدیک تر. دیگه پارس نمیکرد و خیلی آروم وایساده بود یه گوشه. برگشتم تو ماشین و دنبال خوراکی میگشتم که شهرزاد یه تیکه نون خشک گرفت جلوم --از قبل تو کیفم بوده میتونید اینو بدین بهش. --بهتر نیست خودتون نون رو بهش بدین؟ با چهره ای که از ترس لب مرز سکته بود نگاهم کرد --شوخی میکنید؟ --نه اتفاقاً خیلیم جدیم. جسی من رو میشناسه و از اینکه شما رو کنار من دیده دیگه کاری بهتون نداره. از نظر من باهاتون آشنا بشه بهتره. با تردید قبول کرد واز ماشین پیاده شد. سوالی بهم نگاه کرد --یعنی الان باید اسمشو صدا بزنم؟ --بله اسمش جسیه. لبخند ظاهری زد و دستشو دراز کرد. --بیا جسییی! ببین چی برات آو... هنوز جملش تموم نشده زود که جسی با سرعت دوید و بدون اینکه دهنش با دست شهرزاد برخورد کنه نون رو گرفت. --بفرمایید بریم بالا. داشتیم روی سنگ فرشا به سمت ساختمون میرفتیم. شهرزاد به پست سرش نگاه کرد. و ناگهان جیغ خفیفی زد و شروع کرد دویدن. جسی هم که عکس العمل شهرزاد رو دیده بود با سرعت بیشتری میدوید. با شناختی که من از جسی داشتم الان واسه آشنایی داشت این کارو میکرد اما شهرزاد نمیدونست. با صدای بلندی گفتم --خانم وصال خواهـــش میـــکنم ندوید! جسی کاری باهاتون نداره. سرعت دویدنم رو بیشتر کردم تا جلوی جسی رو بگیرم فایده ای نداشت. باید جلوی شهرزادو میگرفتم. دویدم پشت سرش یه دفعه پاش به یه سنگ گیر کرد و داشت با صورت رو زمین میخورد که مچ دستشو گرفتم و نگهش داشتم. جسی هم با فاصله ای نزدیک کنارمون بود و داشت مارو نگاه میکرد. با اخم و دستوری سرش فریاد زدم --برو تو لونت جسی! صداهای ضعیف و آرومی از خودش در آورد و راهشو کج کرد و رفت. قدمی به عقب برداشتم و فاصلم رو با شهرزاد بیشتر کردم اخم کردم --مگه من به شما نمیگم ندوید؟ چرا به حرفم گوش نمیدین! --ببخشید متاسفم. --لازم به گفتن ببخشید نیست. اگه یه موقع خدایی نکرده بلایی سرتون بیاد من.......... ادامه حرفمو خوردم و نفسمو صدادار بیروت دادم. --خانم وصال شما امانتین دست من. کلافه تو موهام دست کشیدم و نفسمو صدادار بیرون دادم --ببخشید عصبانی شدم. واسه چند لحظه صورتش اومد بالا و پرتویی از نور مهتاب چشماشو شفاف تر کرده بود. --این چه حرفیه شما منو ببخشین........ در ورودی رو باز کردم و رفتیم تو. برقارو روشن کردم --بفرمایید. به اطراف نگاه دقیقی انداختم. هال مربع بود و یه دست مبل راحتی ۹ نفره وسط هال چیده شده بود. انتهای هال دوتا اتاق خواب کنار هم بود. تلوزیون به دیوار نصب شده بود و سمت چپ آشپزخونه کوچیک و نقلی بود. یکم جلوتر راه پله ای که به اتاقای بالا ختم میشد و فضای روبه روی اتاق خوابا یه دست میز و صندلی اسپرت ۴ نفره چیده شده بود. دستمو به سمت راه پله نشونه گرفتم --بفرمایید تا اتاق خوابتون رو بهتون نشون بدم. در دوتا اتاقی که تخت تک نفره داشت رو باز کردم --هرکدوم رو خودتون دوس دارین انتخاب کنید. شهرزاد رفت تو یکی از اتاق خوابا. از راه پله اومدم پایین و رفتم تو آشپزخونه. در یخچال رو باز کردم و دیدم خالیه. فقط چایی و قند بود. تو کتری آب ریختم و گذاشتم رو گاز. خداروشکر وسایل خونه تمیز و مرتب بود. صبر کردم تا کتری به جوش اومد و چایی دم کردم. شهرزاد اومد دم در آشپزخونه --آقای رادمنش؟ --بله اتاقتون رو انتخاب کردین؟ --بله. با تردید گفت --آقا کریم و خانمشون کی برمیگردن؟ --احتمالاً فردا بعد از ظهر. از آشپزخونه اومدم بیرون و رفتم شوفاژا رو روشن کردم. --چرا نمیشینید سرپا خسته میشید؟ نشست رو مبل. رفتم چایی بیارم که دیدم یه جفت فنجون جفت دوتایی توی آبکشه. با ذوق برشون داشتم و چایی ریختم. سینی چایی رو گذاشتم رو عسلی --شرمنده فعلا همینو داریم. انشاالله فردا صبح میرم واستون خرید میکنم. با شرمندگی گفت --واقعا نمیدونم چجوری باید زحماتتون رو جبران کنم. با اطمینان گفتم --نیازی به جبران نیست من دارم وظیفمو انجام میدم. فردا میبرتون بیرون که واسه خودتون لباس بخرید چون فکر نمیکنم حالا حالا بشه رفت تو خونه خودتون. مکث کردم و ادامه دادم. --میشه ازتون خواهش کنم با پلیس همکاری کنید؟ --چشم من هر چی که بدونم رو میگم. موبایلش زنگ خورد و با دیدن شماره نگران به گوشیش خیره شده بود. حس کردم از شخصی که بهش زنگ زده میترسه. تماس قطع شد و دوباره موبایلش زنگ خورد............. "حلما" 🚫کپی حرام ❥↬•@Shbeyzaei_313
رمان"فرشته ای برای نجات" هشتاد و پنجم همینجور که موبایل تو دستش بود لرزش خفیفی رو توی دستاش حس کردم. حس کنجکاویم گل کرده بود. --مشکلی پیش اومده؟ با ترس بهم زل زد --آقای رادمنش بخدا من دیگه کاری به کار کامران.... بغضش ترکید و یه قطره اشک از گوشه چشمس پایین چکید. --بخدا من دیگه کاری باهاش ندارم!! حس میکردم هیچ جوره نمیتونم گریشو تحمل کنم. --میشه گریه نکنید بگید چی شده! همون موقع صدای زنگ موبایلش قطع شد موبایل رو گرفت سمت من --ببینید این شماره چند روزیه با من تماس میگیره. دفعه اولی که زنگ زد جواب دادم گفت یا میری..... چشماش خیس اشک شد و با بغض گفت --کامرانو از زندان در میاری یا اینکه کاری میکنم کلاغای آسمون به حالت غار غار کنن. تهشم گفت به من میگن جمشید عقرب! مواظب باش منو دور نزنی که بدجوری نیشت میزنم. با اخم و جدی به حرفاش گوش میدادم. دیگه تقریباً مطمئن شده بودم که شهرزاد بی گناهه. هرچی اطمینان بود توی صدام ریختم --تا وقتی که پیش من هستین اجازه نمیدم احدی بهتون حرفی بزنه یا بخواد تهدیدتون کنه! جمشید که سهله....! کنجکاو پرسید --شما مگه این آقارو میشناسید؟ --ببخشید اما حد و مرز کاری من این اجازه رو بهم نمیده که بخوام از شناخت افراد حرفی بزنم. --بله متوجه ام. چاییو برداشتم و گرفتم سمتش --بفرمایید. فنجون رو گرفت و تشکر کرد. --اگه موبایلتون رو نیاز ندارین بدین به من تا این موضوع رو بررسی کنم. --باشه اشکالی نداره. بلند شدم و رفتم اتاق بالا. هوای اتاق گرم شده بود... --اتاقتون گرم شده. میتونید برید اتاقتون استراحت کنید. موذب گفت --شما میرید؟ --با اینکه درست نیست اینجا بمونم اما خب نمیتونم بزارم تنها بمونید. شما برید بالا اتاق خودتون. منم پایین میمونم. گلای سرخ و صورتی گونه هاش شکفت --باشه هرجور راحتین. بعد از گفتن این حرف پله هارو دوتا یکی رفت بالا. چراغای هال رو خاموش کردم و شبخواب رو روشن کردم. با موبایلم هرچی که باید فردا میخریدم رو لیست کردم. رفتم تو اتاقم و با دیدن وسایلش خاطراتم زنده شد. نگاهم روی گیتارم خیره موند. برگشتم به روزایی که با مخالفت های سرسخت بابا تونستم برم کلاس گیتار و ۴ سال ادامه دادم. اما از یه جایی به بعد دیگه سراغش نرفتم و خودمم هیچ وقت دلیلش رو نفهمیدم. پرده رو کنار زدم و به آسمون خیره شدم سیاهی آسمون منو به یاد چشماش انداخت. چشمایی که جدیداً گیرایی خاصی واسم داشت. چشمامو بستم و ذکر لاحول ولا قوه الا بالله رو زمزمه کردم. ذکری که در هر حالتی بهم آرامش میداد. رو تخت دراز کشیدم و با صدای آلارم موبایلم چشمامو باز کردم. ساعت۴صبح بود. بلند شدم وضو گرفتم و نمازم رو خوندم. آرامشی که بعد از خوندن نماز صبحم داشتم رو هیچ چیز جایگزین نمیکرد. یه یادداشت چسبوندم رو در یخچال و رفتم بیرون......... رفتم از نزدیک ترین سوپرمارکت شبانه روزی که توی راه بود نون وپنیر و مربا و عسل و کره و... برگشتم تو باغ و ماشینو بردم تو. یه سری اطلاعات باید از طریق جیمیل های مختلف ردیابی میکردم. نزدیک به یک ساعت کارم طول کشید..... ساعت ۶ صبح بود رفتم تو آشپزخونه و میز صبححانه رو آماده کردم. شهرزاد اومد پایین --سلام صبحتون بخیر. --سلام ممنون. --بفرمایید. نشست رو صندلی و تشکر کرد. --بفرمایید نوش جان. صبحانه خوردیم وشهرزاد با اصرار خودش میز رو جمع کرد. صدامو صاف کردم --آماده اید بریم.؟ با تعجب گفت --کجا؟ --دیشب که گفتم بهتون بریم خرید کنیم. --اهان. یه موقع مشکلی واستون پیش نیاد؟ --نه نگران نباشین. به یاسر پیام دادم و گفتم دارم میخوایم بریم خرید. جواب داد --باشه اما باید بری پایین شهر اونجا زیاد کسی روتو شناختی نداره........... "حلما" 🚫کپی حرام ❥↬•@Shbeyzaei_313
شهید مدافع‌حرم: حمیدرضا ضیایی تاریخ تولد: ۱۷ خرداد ۱۳۴۹ محل تولد: تهران تاریخ شهادت: ۲۹ آبان ۱۳۹۶ محل شهادت: بوکمال،سوریه نحوه شهادت: درگیری با تروریستهای تکفیری محل مزار شهید: گلزارشهدای تهران شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات سهم شما ۵ صلوات🌿
*﷽* سلام دوستان آغاز میکنیم چله توسل به شهدا 🌀 * سی و دومین روز توسل* ❤️ شهید حمید رضا ضیایی❤️ 🎁 *بسته هدیه به شهید بزرگوار ۱ _ فاتحه ۲ _ آیت الکرسی ۳ _ سلام بر امام حسین علیه السلام ۴ _ ۱۴ صلوات ان شاءالله مورد شفاعت شهید واقع شوید ❤صلوات برای سلامتی مولا جانم یادتون نره❤ 💠🔹💠🔹💠🔹💠
❏چطور‌میشود در این دنیا بَر ڪسۍخورده و خود را ندید ...؟(ایراد و عیب ها) ★میگویند خداوند را تعریف ڪرد تـــا بدانۍ ڪه نمیشود به عبادتت ، به تقربت، به جایگاهت اطمینان ڪنی. ★خـــدا هیچ تعهدۍبراۍآنڪه تو همان ڪه هستے بمانے نداده است.⟹ ✖شاید به همین‌دلیل است,ڪه سفارش شده، وقتے حال خوبی‌داری,و میخواهے دعا ڪنۍ یادت نرود " و را بطلبے. ❖═▩ஜ••🍃🌸🍃••ஜ▩═❖ 🍁🌾🍁🌾🌾🍁🌾 🍁 🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 با عجله سوار تاکسی شدم اصلا حواسم نبود که ماسکم رو نزدم ماشین که حرکت کرد دیدم یه صدایی آمد آقا لطفا ماسکتون رو بزنید برگشتم صندلی عقب رو نگاه کردم یه خانوم بدحجاب دو ماسک زده دیدم😷 🙈 گفتم ببخشید اصلا حواسم نبود ماسک از جیبم در آوردم و زدم. گفتم خانوم میشه منم از شما خواهش کنم حجابتون رو درست کنید؟ 📌 با لحن تندی گفت چه ربطی داره آقا!!! گفتم خانوم محترم همان طور که احتمال داره با ماسک نزدن من به شما ویروسی منتقل بشه با این تیپ شما و امثال شما هم، ویروس گناه در جامعه پخش میشه و اونقدر آثار سوء داره که از هم پاشیده شدن خانواده های زیادی و چشم چران شدن مردان جامعه فقط بخش کمی از مضراتشه !! و این کار شما نه تنها جسم ما بلکه روح ماروهم آزار میده! گفت من اختیارخودم رودارم و به کسی ربطی نداره وشما چشماتون رو ببندید😳 منم ماسکم رو برداشتم و گفتم پس شما هم لطفا چشماتو به روی من ، ببند😉 💢 اینجا بود که راننده تاکسی هم سکوتش رو شکست و گفت خانوم اختیار شما توی خونه خودتون هست!!! وقتی به جامعه وارد شدید باید قوانین جامعه رو رعایت کنید و بیرون از خونه ، قانون اینه!! 🔹 هنوز منم خودم رو آماده کرده بودم چیزی بگم که ... گفت آقا نگهدار میخوام همین جا پیاده بشم آقای راننده هم سریع نگه داشت اونم پیاده شدو درو کوبید و رفت. ماسکم رو زدم و گفتم آقای راننده ببخشید مشتری تون رو هم پَروندم کرایه ای هم به شما نداد. اون بنده خدا هم یه لبخندی زد و گفت فدای سرت. ✍️ همین طور که داشتیم میرفتیم با خودم کلنجار می رفتم چطور میشه در عرض چند ماه دولت و مردم دست به دست هم میدهند و ماسک زدن رو بین اکثر مردم جا میندازن اما همین عمل رو برای حجاب انجام نمیدن و میترسن که با یک کلمه و توصیه مؤدبانه با این عمل پر از خطر مقابله کنن؟؟ تا جایی که ما حرفش رو میزنیم اینطوری عکس العمل نشون میدن! 🔰 چطور میشه برای کرونا به هر مکان عمومی که میخوای وارد بشی اول نوشته بدون ماسک وارد نشوید!! و اگه بدون ماسک وارد بشی اولا همه چپ چپ نگاهت می کنن بعد هم بعضی جاها خدمات رسانی نمی کنن! 👈 چرا در قضیه ماسک همینقدر میفهمیم که جامعه مانند کشتی است که ماسک نزدن یعنی سوراخ کردن کشتی و ضرر زدن به همه ولی ....در قضیه حجاب ،اینو نمی فهمیم ؟ یا نمی‌خواهیم بفهمیم ؟؟!!!!😞 👈کاش برای حمایت و حفظ حجاب هم به اندازه ای که بخاطر ماسک تذکر میدیم ، تذکر می دادیم.🤔 ‌ کپی از مطالب ازاده باذکرصلوات برمهدی عج🌱✨ ┄═❈๑๑🕊๑๑❈═┄ ┄═❈๑๑🕊๑๑❈═┄
میگفٺ‌ڪہ؛🖇 عَظِمَت‌ِنوڪرۍ‌،دَرخونہ‌ےِ امـٰام‌حٌسِـین‌رو،زمانے‌میفَہمے..🌿 کہ‌شَبِ‌اَوَّل‌ِقبـر، وقٺۍزَبـونِت‌بَنداومَـد..؛💔 یہ‌وَقت‌میبینۍ‌یہ‌صِدایۍمیاد، میگہ‌نترس‌،مَـن‌هَستَم..!ジ 🥺¦⇠ (ص) :💛 خـوشـا بـه حـال کـه در روز در نامـه عمـلش📚 زیـر هر نوشته✏ شده‌باشد: ☘🍁 کپی از مطالب ازاده باذکرصلوات برمهدی عج🌱✨ ┄═❈๑๑🕊๑๑❈═┄ ┄═❈๑๑🕊๑๑❈═┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍁🌹🍁 تا ابد این بود سعادت ما نوکری تو بود عادت ما
🍃🍃🌹🍃🍃🌹🍃🍃🌹🍃🍃🌹 تا ابد این بود سعادت ما نوکری تو بود عادت ما 💫امام رضا جان💫 🍃🍃🌹🍃🍃🌹🍃🍃🌹🍃🍃🌹
هدایت شده از 💚 خادم الزهرام💚
PTT-20211012-WA0097.opus
174.6K
 صلوات خاصه امام رضا علیه السلام
✨ «هر جایی هر کاری را که انجام می دهید، برای رضای خدا باشد، نه برای مردم و دیده شدن چراکه اگر کار برای خدا باشد خدا آن را می بیند در این صورت همه می بینند و اگر خدا نبیند هیچ کس نخواهد دید» ۰
🌱 🌹امیرالمؤمنین علیه السلام: کسی که با کتاب ها آرام گیرد،هیچ آرامشی را از دست نداده است. 📚غرررالحکم،ج۵،ص۲۴۳ ‌ ‌‌‌‌‌_________________
💠 استاد تحریری: 🔸 بیداری شب برای عبادت و ارتباط با خدا اثر خاصی در باز شدن انسان دارد. 🔸 روح انسان در شب فعالیت دیگری ندارد و آمادگی بیشتری برای ارتباط با خداوند دارد که بهترین زمینه برای ایجاد تمرکز است، و هر چه بیشتر انسان به خداوند توجه پیدا کند حقایق بیشتری برای او منکشف می گردد. نماز شب را به نیت ظهور بخوانیم ━━🌺🍃━━━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﷽✨ 🦋یادآورے🦋 اعمال‌قبل‌از‌خواب حضرت‌رسول‌اکرم‌فرمودند هر‌شب‌پیش‌از‌خواب‌: ¹:قرآن‌را‌ختم‌کنید. ³بار‌سوره‌توحید ²:پیامبران‌را‌شفیع‌خود‌گردانید. ¹بار:اَللّٰہُم‌َصَلِ‌عَلےٰمُحَمَّدوَآل‌ِ‌مِحَمَّدوَ عَجِل‌فَرَجَہُم،‌اَللّٰہُم‌َصَل‌ِعَلےٰجَمیعِ الانبیاء‌وَالمُرسَلین••͜ ³:مومنین‌را‌از‌خود‌راضےکنید. ¹بار:اَللّٰهُم‌َاَغفِر‌لِلمؤمِنَینَ وَالمؤمِنات. ⁴:یک‌حج‌و‌یک‌عمره‌بہ‌جا‌آورید. ¹بار:سُبحان‌اللہِ‌وَالحَمدُللّٰہ‌ِوَلا‌اِلہٰ‌الا اللہ‌واللہ‌اکبر. ⁵:اقامہ‌هزار‌ركعت‌نماز ³بار:یَفْعَلُ‌اللہُ‌مایَشاءُ‌بِقُدْرَتِہِ، وَ‌یَحْكُمُ‌ما‌یُریدُ‌بِعِزَّتِہِ. ثواب‌خواندن‌ایہ‌شهادت‌قبل‌ازخواب در‌مجمع‌البیان‌از حضرت‌محمد‌﴿ص﴾ آورده‌اند‌کہ‌هر‌کس‌آیہ‌شهادت. ⇇سوره‌آل‌عمران‌آیہ¹⁸ شَهِدَ‌اللَّهُ‌أَنَّهُ‌لَاإِلَهَ‌إِلَّا‌هُو وَالْمَلَائِكَةُوَأُولُوالْعِلْمِ‌قَائِمًا‌بِالْقِسْطِ لَاإِلَهَ‌إِلَّا‌هُوَ‌الْعَزِيزُ‌الْحَكِيمُ. را‌در‌هنگام‌خوابیدن‌بخواند. خداےتعالےبراے‌او هفتادهزار‌ملک‌خلق‌مےکند‌کہ‌تا روزقیامت‌برای‌او‌استغفار‌کنند.🎈 دعاےهنگام‌خوابیدن⇩🌱 باسْمِکَ‌اللَّهُمَّ‌أَمُوتُ‌وَ‌اَحْیَا بار‌الها!با‌نام‌تو‌میمیرم‌و‌زنده‌خواهم شد.. وضو‌قبل‌خواب یادتون‌نره‌رفقا🖐🏻🍀 چہ‌خوبست‌قبݪ‌از‌خواب😴 زمزمہ‌ڪنیم:↓ 【اللّهُمَّ‌اجْعَلْ‌عَواقِبَ‌امُورِناخَیْراً】 خدایا...♡ آخروعاقبت‌ڪارهاےمارا ختم‌بہ‌خیرڪن ... التماس‌دعاےفرج••{💛}• ‌ ‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ╔❀‌✨•••❀‌•••✨❀╚❀‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👇دعای سلامتی امام زمان (عج) 🌹 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم🌹 ِ << اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَ فی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِدا ‏وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلا >> 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 👇دعای فرج امام زمان (عج) 🌹 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم🌹 ِ << اِلهی عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفآءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطآءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجآءُ وَ ضاقَتِ الاَْرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمآءُ وَ اَنْتَ الْمُستعان وَالیکَ الْمُشْتَکی وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّةِ وَ الرَّخآءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ الِ مُحَمَّد اُولِی الاَْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَ انْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ بِحَقِّ مُحَمَّد وَ الِهِ الطّاهِرینَ >> 🌹اللهم عجل لولیک الفرج دوستان بخوانید به نیابت از شهدای مدافع حرم التماس دعا
💦💠💦💠💦💠💦💠💦 *❄️💠زیارت امام عصر* *(عجل الله تعالی فرجه الشریف)* *در هر صبحگاه💠 ❄️* *🌟اَللّـهُمَّ بَلِّغْ مَوْلاىَ صاحِبَ الزَّمانِ صَلَواتُ اللهِ عَلَيْهِ عَنْ جَميعِ الْمُؤْمِنينَ وَالْمُؤْمِناتِ في مَشارِقِ الاَْرْضِ وَمَغارِبِها، وَبَرِّها وَبَحْرِها وَسَهْلِها وَجَبَلِها، حَيِّهِمْ وَمَيِّتِهِمْ، وَعَنْ والِدِيَّ وَوَُلَْدي وَعَنّي مِنَ الصَّلَواتِ وَالتَّحِيّاتِ زِنَةَ عَرْشِ اللهِ وَمِدادَ كَلِماتِهِ، وَمُنْتَهى رِضاهُ وَعَدَدَ ما اَحْصاهُ كِتابُهُ وأحاط بِهِ عِلْمُهُ، اَللّـهُمَّ اِنّي اُجَدِّدُ لَهُ في هذَا الْيَوْمِ وَفي كُلِّ يَوْم عَهْداً وَعَقْداً وَبَيْعَةً في رَقَبَتي اَللّـهُمَّ كَما شَرَّفْتَني بِهذَا التَّشْريفِ وَفَضَّلْتَنى بِهذِهِ الْفَضيلَةِ وَخَصَصْتَنى بِهذِهِ النِّعْمَةِ، فَصَلِّ عَلى مَوْلايَ وَسَيِّدي صاحِبِ الزَّمانِ، وَاجْعَلْني مِنْ اَنْصارِهِ وأشياعه وَالذّابّينَ عَنْهُ، وَاجْعَلْني مِنَ الْمُسْتَشْهَدينَ بَيْنَ يَدَيْهِ طائِعاً غَيْرَ مُكْرَه فِي الصَّفِّ الَّذي نَعَتَّ اَهْلَهُ في كِتابِكَ فَقُلْتَ: (صَفّاً كَاَنَّهُمْ بُنْيانٌ مَرْصوُصٌ) عَلى طاعَتِكَ وَطاعَةِ رَسُولِكَ وَآلِهِ عليهم السلام، اَللّـهُمَّ هذِهِ بَيْعَةٌ لَهُ في عُنُقي اِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ 🌟* 💠💦💠💦💠💦💠💦💠 .
❣ 📖 السَّلامُ عَلی وَلِیِّ اللَّهِ وَ ابْنِ اَوْلِیآئِهِ... 🌱سلام بر تو ای مولایی که همچون پدران پاکت، بر ذره ذره این عالم ولایت داری. سلام بر تو و بر روزی که زیر پرچم ولایت تو جهان آباد خواهد شد. 📚 اللهم عجل لولیک الفرج