eitaa logo
🖤شهید محمودرضا بیضایی🖤
967 دنبال‌کننده
16هزار عکس
6.4هزار ویدیو
10 فایل
‹بِسـم‌ِرَب‌ِّالحُسَـیْن🌱› صلی‌اللّٰـه‌علیک‌ِیـٰافاطمـةالزهـرا♥𐇵!' . «امام‌زمـان(عجل‌اللّٰه)امروزسرباز باهـوش‌وپـای‌کارمی‌خواهند؛ آدمی‌که‌شجـاع‌ومردمیدان‌باشـد.» #شـهیدبیضائی🎙!" . ◞پشت‌سنگر: @etlaeatkanal
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💢زیارت حضرت علی علیه السلام و حضرت فاطمه سلام الله علیها در روز یکشنبه 🔸 نام تو فاطمه يا فاطمه تسبيح علی ست 🔸ياد تو لحظۀ اعجاز مفاتيح علی ست بر ساحت مقدس‌شان بفرستیم صلوات
💚 🌱خلقت جنت برای شیعه ی حیدر بود نار، جای منکرین بی حیای فاطمه است... 🌱بین قبرم دو ملک تا سینه ام را بو کنند پیش خود گویند:«به‌به، این گدای فاطمه است» 🔸السَّلامُ عَليکَ يا اَميرالمؤمنين علي ابن ابى طالِب عليه السلام. 🔸السَّلامُ عَلیَکِ یا فاطِمَةَ الزَّهرا سلام اللّه عَليها. 🍂🌺🍂🌺🍂🌺🍂🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 سبک زندگی امام رضا علیه السلام (3) 🔹 آداب نمازگزاری 🔸 برای نماز آدابی قائل بود: «اگر برای نماز ایستادی، تلاش کن با حالت خواب آلودگی و وارفتگی و تنبلی نباشی، با آرامش و وقار نمازت را بخوان، در نماز، سربه زیر و افتاده باش و برای خدا تواضع کن و از خدا بترس، در حالت ترس و امید و با طمانینه و نگرانی مثل بنده فراری و گنهکاری که جلوی مولایش ایستاده است پیش خدای عالمیان بایست پاهایت را در کنار هم بگذار و قامتت را راست نگه دار و به طرف راست و چپ توجه نکن. طوری باشی که انگار خدا را می بینی: چون اگر تو او را نمی بینی، او که تو را می بیند.» (1) 🔸 وقتی میخواست وضو بگیرد، نمی گذاشت کسی کمکش کند و می فرمود: «وضوگرفتن هم عبادت است. دوست ندارم کسی در این کار شریکم شود.» (2) 📚 1. فقه الرضا (ع)، ص ۱۰۱. 📚2. بحار الانوار، ج۴۹، ص ۱۰۴. 📗کتاب «بر مدار آفتاب» درباره سیره و سبک زندگی امام رضا(ع) - محمدحسین پورامینی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سه‌دقیقه‌درقیامت🤍-! پارت22 ±قرآن در ميان دوستان ما جوان فوق العاده پر استعدادي بود که در نوجواني حافظ و قاري قرآن شد و براي بسياري از بچه‌هاي محل الگو گرديد. از لحاظ درس و اخلاق از همه بهتر بود و خيلي از بزرگترها به ما ميگفتند: كاش مثل فلانی بوديد. اين پسر به دنبال مفاهيم قرآن رفت، در شانزده سالگي يك استاد كامل شده بود. در جلسات هفتگي مسجد، براي ما از درس‌هاي قرآن ميگفت و در جواناني مثل من، خيلي تأثير داشت.دوران دبيرستان تمام شد، او به دانشگاه يكي از شهرها رفت و ما هم استخدام شديم. ديگر از او خبر نداشتم.گذشت تا اينكه در آن وادی، يكباره ياد او افتادم. البته به ياد قرآن افتادم،چون ديدم برخي از كساني كه در دنيا با قرآن مأنوس بودند و به آن عمل ميكردند چه جايگاه والایی داشتند. آنها همينطور آيات قرآن را ميخواندند و بالا ميرفتند. اما برخالف آنها، قاريان و كساني كه مردم، آنها را به عنوان حافظ و عامل به قرآن ميشناختند، اما اهل عمل به دستورات قرآن نبودند، در عذاب سختي گرفتار بودند.به خصوص كساني كه برخي حقايق قرآني در زمينه مقام اهل بيت: و پيروي از اين بزرگواران را فهميده بودند، اما در عمل، در مقابل اين واقعيت‌هاي ديني موضع گرفتند. من يكباره دوست قرآني دوران نوجواني ام را در چنين جايگاهي ديدم.جايي در جهنم براي او آماده شده بود كه بسيار وحشتناك بود. خداوند قسمت كسي نكند، چنان ترسي داشتم كه نميتوانستم سؤالي بپرسم، اما با يك نگاه دقيق، كل ماجرا را فهميدم.او با اينكه بسياري از حقايق قرآني را فهميده بود، اما به خاطر روحيه راحت طلبي و تحت تأثير برخي اساتيد كه بحث يكسان بودن اديان را مطرح ميكردند، دين خودش را تغيير داد!! دوست قرآني من، با آنكه راه درست را ميشناخت، اما با تغيير دين، راه جهنم را براي خود هموار كرد. او حتي در زمينه گمراهي برخي جوانان محل، مجرم شناخته شد.چرا كه الگويي براي آنها شده بود و خبر تغيير دين او، واكنش‌هاي بدي در بين جوانان ايجاد كرد.البته اساتيد او هم در اين گمراهي و در آن‌جايگاه جهنمي با او شريك بودند. از ديگر موقعيت هايي كه در جهنم و در نزديكي او مشاهده كردم، نحوه عذاب برخي افراد بود كه من از سابقه ايمان و انقلابی بودن آنها مطلع بودم! مثلاً جايي را ديدم كه شبيه يك سطح معمولي بود، وقتي خوب دقت كردم ديدم اين سطح، پر از نوك شمشير يا نيزه است! اصلا نميشد آنجا راه رفت! يعني شبيه پشت جوجه تيغي بود. بعد ديدم كسي را از دور مي‌آورند.پاهايش را بسته بودند، او را سر و ته آويزان کرده و بدنش را روي اين سطح ميكشيدند. فريادهاي او دل هر كسي را به لرزه مي‌انداخت. تمام بدنش زخمي بود.كمي آن طرفتر را نگاه كردم، يك استخر پر از مواد مذاب بود. مانند آنچه از آتشفشان‌‌ها خارج ميشود! يك سيني گرد، با قطر حدود يك متر در وسط آن قرار داشت و شخصي روي اين سيني نشسته بود. هر چند دقيقه يكبار، اين شخص تعادل خود را از دست داده و داخل مواد مذاب می افتاد، بعد تلاش ميكرد و به روي اين سيني بر ميگشت! كمي كه دردهاي بدنش بهتر ميشد دوباره همين ماجرا تكرار ميشد. واقعاً وحشت كردم. من اين افراد را شناختم و گفتم: اين ها كه خيلي براي اسالم و انقالب زحمت كشيدند، فقط در چند مورد... نگذاشتند سخن من تمام شود. ماجراي طلحه و زبير را به ياد من، آوردند، كساني كه در صدر اسلام و در جواني، براي خدا و اسلام بسيار زحمت كشيدند، اما سرانجام در مقابل اسلام واقعي قرار گرفتند و فتنه‌هاي بزرگي ايجاد كردند.
سه‌دقیقه‌درقیامت🤍-! پارت23 ±حق‌الناس‌وحق‌النفس از وقتي كه مشغول به كار شدم، حساب سال داشتم. يعني همه ساله، اضافه درآمدهاي خودم را مشخص ميكردم و يك پنجم آن را به‌عنوان خمس پرداخت ميكردم.با اينكه روحانيان خوبي در محل داشتيم، اما يكي از دوستانم گفت: يك پيرمرد روحاني در محل ما هست. بيا و خمس مالت را به ايشان بده و رسيدش را بگير.در زمينه خمس خيلي احتياط ميكردم. خيلي مراقب بودم كه چيزي از قلم نيفتد. من از اواسط دهه‌ي هفتاد، مقلد رهبري معظم انقلاب شدم. يادم هست آن سال، خمس من به بيست هزار تومان رسيد. يكي از همان سالها، وقتي خمس را پرداخت كردم. به آن پيرمرد تأكيد كردم كه رسيد دفتر رهبري را برايم بياورد.هفته بعد وقتي رسيد خمس را آورد، باتعجب ديدم كه رسيد دفتر آيت الله... است! گفتم: اين رسيد چيه؟ اشتباه نشده!؟ من به شما تأكيد كردم مقلد رهبري هستم.او هم گفت: فرقي ندارد. باعصبانيت با او برخورد كردم و گفتم: بايد رسيد دفتر رهبري را برايم بياوري.من به شما تأكيد كردم كه مقلد رهبري هستم و ميخواهم خمس من به دفتر ايشان برسد.او هم هفته بعد يك رسيد بدون مهر برايم آورد كه نفهميدم صحيح است يا نه! از سال بعد هم خمس خودم را مستقيم به حساب اعلام شده توسط دفتر رهبري واريز ميكردم. يكي دو سال بعد، خبردار شدم اين پيرمرد روحاني از دنيا رفت.من بعدها متوجه شدم كه اين شخص، خمس چند نفر ديگر را هم به همين صورت جا به جا كرده!در آن زماني كه مشغول حساب و كتاب اعمال بودم، يكباره همين پيرمرد را ديدم. خيلي اوضاع آشفته‌اي داشت. در زمينه حق‌الناس به خيلي‌ها بدهكار و گرفتار بود. بيشترين گرفتاري او به بحث خمس برميگشت. برخي آدمهاي عادي وضعيت بهتري از اين شخص داشتند!پيرمرد پيش من آمد و تقاضا كرد حلالش كنم. اما اينقدر اوضاع او مشكل داشت كه با رضايت من چيزي تغيير نميكرد. من هم قبول نكردم. در اينجا بود كه جوان پشت ميز به من گفت: اينهايي كه ميبيني،اين كساني كه از شما حلالیت ميطلبند يا شما از آنها حلالیت ميطلبي، كساني هستند كه از دنيا رفته‌اند. حساب آنها که هنوز در دنيا هستند مانده، تا زماني که آنها هم به برزخ وارد شوند.حساب و كتاب شما با آنها كه زنده‌اند، بعد از مرگشان انجام ميشود. بعد دوباره در زمينه حق‌الناس با من صحبت کرد و گفت: واي به حال افرادي که سال‌ها عبادت کرده‌اند اما حق‌الناس را مراعات نکردند. اما اين را هم بدان، اگر کسي در زمينه حق‌الناس به شما بدهکار بود و او را در دنيا ببخشي، ده برابر آن در نامه‌ي عملت ثبت ميشود. اما اگر به برزخ کشيده شود، همان مقدار خواهد بود.اما يكي از مواردي كه مردم نسبتاً به آن دقت کمتري دارند، حق‌الله است. ميگويند دست خداست و ان‌شاءالله خداوند از تقصيرات ماميگذرد. حق‌الناس هم که مشخص است. اما در مورد حق‌النفس يعني حق بدن، تقريباً حساسيتي بين مردم ديده نميشود! گويي حق بدن را هم خدا بخشيده!اما در آن لحظات وانفسا، موردي را در پرونده ام ديدم كه مربوط به حق بدن‹حق‌النفس›ميشد.در روزگار جواني، با رفقا و بچه‌هاي محل، براي تفريح به يكي از باغ‌هاي اطراف شهر رفتيم. كسي كه ما را دعوت كرده بود، قليان را آماده كرد و با يك بسته سيگار به سمت ما آمد. سيگارها را يكي يكي روشن كرد و دست رفقا ميداد. من هم در خانه‌اي بزرگ شده بودم كه پدرم سيگاري بود، اما از سيگار نفرت داشتم. آن روز با وجود كراهت، اما براي اينكه انگشت نما نشوم، سيگار را از دست آن آقا گرفتم و شروع به كشيدن كردم! حالم خيلي بد شد.خيلي سرفه كردم. انگار تنگي نفس گرفته بودم. بعد از آن، هيچوقت ديگر سراغ قليان و سيگار نرفتم. اما در آن وانفسا، اين صحنه را به من نشان دادند و گفتند: تو كه ميدانستي سيگار ضرر دارد چرا همان يكبار را كشيدي؟ تو حق النفس را رعايت نكردي و بايد جواب بدهي.همين باعث گرفتاري ام شد!در آنجا برخي افراد را ديدم كه انسان‌هاي مذهبي و خوبي بودند. بسياري از احكام دين را رعايت كرده بودند، اما به حق‌النفس اهميت نداده بودند. آنها به خاطر سيگار و قليان به بيماري و مرگ زودرس دچار شده بودند و در آن شرايط، به‌خاطر ضرر به بدن گرفتار بودند...... ادامه دارد......
سه‌دقیقه‌درقیامت🤍-! پارت24 ±شراکت از همشهريهاي ما بود.كسي كه به ايمان او اعتقاد داشتيم. اومدتي قبل، از دنيا رفت. حالا او را در وضعيتي ديدم كه خوشآيندنبود! گرفتار عذاب نبود، اما اجازه ورود به بهشت برزخي را نداشت! وقتي مرا ديد، با التماس از من خواهش كرد كه كاري برايش انجام دهم. لازم نبود حرفي بزند، من همه چيز را با يك نگاه ميفهميدم. گفتم اگر توانستم چشم. او هم مثل خيلي هاي ديگر گرفتار حق الناس بود. مدتي پس از بهبودي، به سراغ برادر كوچكترش رفتم، بلكه بتوانم كاري برايش انجام دهم. به برادرش گفتم: خدا رحمت كند برادر شما را، اما يك سؤال دارم، از برادرتان راضي هستي؟ نگاهي از سر تعجب به من كرد وگفت: اين چه حرفيه، خدا رحمتش كنه، برادرم خيلي مؤمن بود. هميشه برايش خيرات ميدهم.گفتم: اما برادرت پيغام داده كه من گرفتار حق الناس هستم. بايد برادر كوچكترم مرا حلال كند.ايشان با اخم مرا نگاه كرد و گفت: اشتباه ميكني.گفتم: اما برادرت به من توضيح داده. اگه لطف كني و بشنوي برايت ميگويم. ولي بايد قول بدهي كه او را حلال كني.لبخند تلخي برلبانش نقش بست و گفت: جالب شد، بگو، اگر واقعاً درست باشد حلالش ميكنم. گفتم: شما بيست سال قبل با برادرت در يك كار اقتصادي شراكت داشتيد. صد هزار تومان شما و صد هزار تومان برادرت آورديد و برادرت اين پول را به كسي داد كه كار كند.اين بنده خدا گفت: بله، خوب يادمه. يك سال شراكت داشتيم. آن شخص سود را ماهيانه به حساب برادرم ميريخت و او هم هر ماه دو هزار تومان به من ميداد.گفتم: مشكل همين مطلب است. حق شما سه هزار تومان بوده كه هزار تومان را برادرت بر ميداشت. او باز هم باتعجب نگاهم كرد و گفت: از كجا ميداني؟ گفتم: «او خودش همين مطلب را به من گفت. اما قول دادي حلالش كني.» من اين را گفتم و رفتم. يكي دو ماه بعد ايشان به سراغ من آمد و گفت: آن روز كه شماآمدي، از همان شخصي كه پول در اختيارش بود و كار اقتصادي ميكرد پيگيري كردم. حرف شما درست بود، اما برادرم حكم پدر برايم داشت، او را حلالش كردم.همان شب برادرم را در خواب ديدم. خيلي خوشحال بود و همينطور از من تشكر ميكرد. بعد هم به من گفت: برو داخل حياط خانه مادر، فلان نقطه را حفر كن. يك جعبه گذاشته‌ام كه چند سكه طلا داخل آن است. گذاشته بودم براي روز مبادا، اين سكه ها هديه براي توست. ايشان ادامه داد: من رفتم و سكه ها را پيدا كردم. حالا آمده‌ام پيش شما و ميخواهم دوسه تا از اين سكه ها را براي كار خير بدهم تا ثوابش براي برادرم باشد.من هم خدا را شكر كردم. يكي دو خانواده مستحق را به او معرفي كردم و الحمدلله پول خوبي به آنها پرداخت شد.
🍃🦋🍃🦋🍃 🌹سلام برشهدا🌹 ❤دل ڪه هوایے شود، پرواز است ڪه آسمانیت مے ڪند و اگر بال خونیـن داشته باشے دیگر آسمــان، طعم ڪربلا مے گیرد❤ دلها را راهے میثاق با "شهــــــداء" می کنیم... امروز ۸ تیرماه و دوازدهمین روز میثاق با شهدا 🍃دعای سلامتی و ۱۲ شاخه گل صلوات و دعای فرج و سوره مبارکه فجر 🍃 به نیابت از: 🕊برادرشهیدم آقامحمودرضا و تمام شهدای مدافع حرم🕊 💞هدیه‌ به بانوی‌کریمه نرجس خاتون💞 🍃┅🦋🍃┅─╮
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چادر‌از‌نگـاه‌دختر‌بچہ‌محجبہ:👀 چـادر‌مزاحـم‌مـن‌نیست،، دسـت‌و‌پایـم‌را‌نمیگیـرد،، مادرم‌بہ‌مـن‌آموختہ... چـادر‌سرڪردن‌بلدۍ‌نمیخواهـد..! عشـق‌میخواهـد،♥️😌 لیاقت میخواهد
👌 هرڪارۍمیتونۍبڪن‌ ڪہ‌گناه‌نڪنۍ... وقتایۍڪہ‌موقعیتِ‌گناه‌پیش‌میاد قافلہ‌ڪربلاۍحُسین‌زمان‌روبروتہ و‌یہ‌دره‌عمیق‌خطرناڪ پشتِ‌سرت! اگہ‌بہ‌گناه‌بلہ‌بگی بہ‌هَل‌مَن‌معین‌ِمهدۍفاطمہ‌‌ نہ‌گفتی...💔
🌹 {‍ نـگاه حــرام } 💥بغداد بودیم ، میخواستیم با هم بریم بیرون ، به من گفت : وضعیت حجاب تو بغداد چطوره ؟ گفتم : خوب نیست،مثل تهرانه . گفت : باید چشممون را از نامحـرم حفظ ڪنیم تا توفیق شهادتــ را از دست ندیم . بعد چفیه اش را انداخت روی سر و صورتش . در ڪل مدتی ڪه در بغداد بودیم همینطور بود . تا اینڪه از شهر خارج شدیم و راهی نجف شدیم . 🕊شهید محمد هادی ذوالفقاری 🕊 کسی که ارزوش شهادته از لذت حرام متنفر و فرااااریه🏃🏼‍♂ چون میدونه با تجربش چیزای خیلی بهترو از دست میده🤕💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مامان‌ بزرگم همیشه بهم میگه: حاجَت‌هاتو ببر پیش امام رضا هیچکی دستـه خالی برنگشته تا حالا :)💛 عشقِ بَچِگیم..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ازین قاب خوشگل ترم مگه داریم😍🦋✨ اللهم عجل لولیک الفرج بحق حضرت زینب سلام الله علیها 🌺🌺🌺
13.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
••زَمین‌‌ح‌َ‌ـقِیر‌‌بُود‌‌بَرٰا؎ِ‌دٰاشتَنَت‌ ‌آسِمٰان‌بیشتَر‌بِہ‌تو‌مے‌آمَد••❁ 💚✨
🔸️ نماز یکشنبه های ماه ذی القعده از خواننده التماس دعای ویژه دارم اول برا فرج آقاجان دوم دعای خیردرحق دیگران
عزیزی‌میگفت:( هروقت‌احساس‌کردید از امام‌زمان دور‌شدید و‌دلتون‌واسه‌آقا‌تنگ‌نیست این‌دعای‌کوچیك‌رو‌بخونید به‌خصو‌ص‌توی‌قنوت‌هاتون..! «لَیِّن‌قَلبی‌لِوَلِیِّ‌اَمرِك» یعنی : خدا‌جون‌دلمو‌‌واسه‌امامم‌نرم‌کن:)🙂❤️
¦→📙••• •‌‌‌‌‌‌ ┅┅✿❀🌹◍⃟ ‌ 🌹❀✿┅┅ ⛔️حجاب حرف آخوند ها نیـست.⛔️ -حجاب و خیـلے از محدودیـت هاے دیـگـہ دستور عقلـہ..... ایـن عقلـہ کـہ میـگه: -وقتے چیـزے تو ایـن دنیـا محدوده بایـد بهیـنـہ مصرفـش کرد. همون عقلے که: -تاکیـد میـکنـہ بشر نبایـد هر جور دلش میـخواد آب مصرف کنه.❌ چون بے آبے و خشکسالے رخ میـده ، یـا بے مبالات ، نمک نخوره❌ کـہ ؋ـشار خون نگیـره و آزادانـہ شیـریـنے و قند استـ؋ـاده نکنـہ تا دچار مرض قند نشه❌ همون عقل توصیــہ میـکنـہ کـہ ✅ زن زیـبایـے هاش رو در معرض دیـد قرار نده تا عادے نشـہ و همیـشـہ مورد توجـہ باشه بـہ حکم عقل اگر خانم ها دوست دارند نشاط و توجـہ بیـشترے دریـافـت کنند، بایـد محدودیـت هایـے رو در پوشششون رعایـت کنن. و طبیـعتا اگر رعایـت نکنن اولیـن ضررش متوجـہ خودشونـہ و جامعه‼️ یــہ دانشمند غربے میـگه: -روزگارے در اروپا مردان جوان آرزو داشتند انگشت پاے یـک زن را ببیـنند.... در اروپا هم محدودیـت هاے حجاب مراعات میـشده...... اما بـہ خاطر بے ؋ـکرے هایـے کـہ امروزـہ وجود داره اون توجـہ شدیـد بـہ زن از بیـن رفـتـہ و زن الآن اون خاص بودن رو نداره و زیـبایـے هاش اون قدر در دسترسـہ کـہ ممکنـہ روز بـہ روز کم ارزش بشه اما ایـن وسط بیـچاره زن هایـے کـہ از لحاظ زیـبایـے یــہ مقدار پایـیـن تر باشن.... ایـنا بـہ خاطر جلوه نمایـے دیـگران محکوم هستن بـہ طرد شدن و بے توجهیـ همونطور کـہ الآن تو کشور ما بـہ خاطر رواج فـرهنگ غرب دقیـقا همیـن حالت پیـش اومده....❕ ❌و قطعا خدا ایـن ظلم بزرگ رو نادیـده نمیـگیـره...❌ •‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🧡¦← 📙¦←
🤍🕊 باحجاب آری:خواهرم.🌿 جواهرات را فقط در پوششی گرانبها میگذارند.🌿 باور کن تو ارزشت زیاد بوده که الله متعال حجاب رابرایت لایق دیده است🌿 مروارید در صدف گنج در گنجه طلا در صندوق و دختر پاک در چادر است... ═✧❁🌷یازهرا🌷❁✧┄
شادی ارواح طیبه تمام شهدا صلوات
سلامتی مولایمان بفرست صلوات🌹
نذر ظهور مهدی زهرا صلوات محمدی🌹
براس سلامتی 
 خود و خانواده محترمتان صلوات
همه بود و نبودم فدایت... فدای عهد و پیمانت..