🖤شهید محمودرضا بیضایی🖤
کتاب عارفانه زندگی و خاطرات شهید احمد علی نیری قسمت هشتاد ( ادامه قسمت قبل ) شب۲۷بهمن بود.برادر ن
کتاب عارفانه
زندگی و خاطرات شهید احمد علی نیری
قسمت هشتاد و یکم
گردان ما با عبور از نخلستانها خودش را به جاده مهم خورعبدلله رساند.
حرکت نیروها پشت سرهم در یک ستون آغاز شد.
برادر میرکیانی جانباز بود و نمیتوانست پا به پای بچهها حرکت کند، برای همین برادر مظفری گردان را هدایت میکرد.
رسیدیم به مواضع بچههای گردان حمزه.
بارش خمپاره در اطراف ما شدت یافته بود.
اکثر خمپارهها داخل منطقه باتلاقی میخورد و منفجر نمیشد!
آنشب دسته سی نفره ما در سر ستون گردان حرکت می کرد.
برادر نیّری هم که جانشین مسئول دسته بود جلوتر از بقیه قرار داشت.ما به سلامت از این مرحله گذشتیم.
ساعتی بعد با سکوت کامل خودمان را به مواضع دشمن نزدیک کردیم.
صدای صحبت عراقیها را میشنیدم.
در زیر نور منورها سنگرهای تیربار دشمن را در دوطرف جاده می دیدم.
نفس در سینه من حبس شده بود...
بچهها همین طور از راه میرسیدند و پشت سرهم مینشستند.
یاد ساعتی قبل افتادم که همهی بچهها از هم حلالیت میخواستند.
یعنی کدام از بچهها امشب به دیدار مولایشان نائل می شوند!؟
ادامه دارد ...
با کسب اجازه از ناشر کتاب ( انتشارات شهید هادی )
امام و شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
#جرعهای_از_معرفت
💠آیت الله فاطمی نیا رحمت الله علیه
🔸تا پاکیزه نباشی، پاکیزه بهت نمیدهند.
حالا چه کنیم باطنمان پاک شود؟ درقدم اول با خودت قراربگذار به کسی پرخاش نکنی.
ما زیارت میرویم، نماز جماعت میخوانیم، پس چه میشود که توفیق پیشرفت نداریم؟
وقتی بررسی کنیم، میبینیم ریشه مشکلات زبان است!
با حرف کسی را میزنیم یا غضب و پرخاش میکنیم.
#مولایمن
🍂زیاد خون به دلت کرده ام حلالم کن
تو خوب بودی و من بدم ،حلالم کن...
🍂چقدر قدر تو مخفی است بین ما مردم
در آسمان و زمین محترم ، حلالم کن...
#اللهمعجللولیکالفرج
تعجیل در فرج مولایمان صلوات
و دلتنگی تو هنوز هم
سنگین است در دلمان...☘❤️
#والپیپر
#سردار_دلهامون