وَ مَن یَتَّقِ الله
یَجعَل لَهُ مَخرجا ...
با نام و یادش
بسمِ الله
✨✨✨✨
امروز سومین روز از ولادتِ گل دخترم
معصومه ام است
دختری که ۹ ماه با تمامِ رنج ها اما شیرین، منتظرش ماندم
و روزها و لحظات و ثانیه ها را برای دیدارش یکی یکی شمردم...
ابتدا از سرکار خانم عباسی نهایت قدردانی و سپاس رو دارم که مطالب مفید و کاربردی در اختیار ما گذاشتند
و در ادامه با حوصله تمام به سوالات و مسائل پاسخ دهی کردند. سپاس💐
پارسال، زیارت کربلا در اربعین نصیب و قسمتم شد.
بعدِ زیارت، همسرم گفتن دعا کردند تا خدا به شان و حرمتِ ائمه، فرزند دختر عنایتمان کنه
از اون موقع من منتظر آمدنش شدم💗
باردار شدم
اما یک بارداریِ ناموفق ...
که سقطِ طبیعی شد...
مجدد بعد ۶ ماه از سقط باردار شدم
دقیقا همزمان شروع با موج کرونا _ به گفته برخی دوستان کروناس و استرس و اضطرابِ اینکه چه خواهد شد و.. (البته برای من این حرف و احادیث مهم نبود که هر چه هست و نیست خداست)
با توکل بر خدا
و لطفش، اقدام شد و نتیجه داد.الحمدلله.
اوایل لکه بینی داشتم
و حتی گمان کردم پریود شدم
سعی کردم با استراحت، این موضوع رو رد کنم
که همینطور هم شد
البته چون این ایام تداخل کرده بود
با ایام عید نوروز و من شهرستان بودم.
بعد برگشت از شهرستان
پیش یک ماما رفتم تا برام شیاف بنویسه..
اونم نوشت😁
البته یه سونو هم نوشت که ببینه چن هفته ام (که نرفتم)
شیافها رو استفاده کردم
و لکه بینی تقریبا تمام شد.
بعد مدتی ، مجدد برای عفونت رفتم زنان
دارو نوشت و گفتم شیاف هم بنویس
گف اول سونو بده بعد...
رفتم که برم سونو بدم😅🙃
البته استخاره هم کردم بد اومد..
( یکی از دلایلی که سونوها رو نمیرفتم
این بود که زیاد شنیده و خونده بودم
که درهفته های اولیه دستگاه ها معمولا دقیق تشخیص نمیدن و امکان خطا بالاس _بحث عدم تشکیل قلب و...)
جهتِ اختصار
چون بارداری قبلی،ده ها متخصص رفته بودم و هرکدام یک سازی میزدن و یک حکمی صادر، واللبته مورد من استثناء بود (ویبک بودم، اولی سزارین بودم،دومی طبیعی،برای سومی هم گفتم همون آش و همون کاسه اس چون دکترا که تغییر نکردن)
ترجیح دادم پیش هییییچ دکترزنانی نرم..😶
تا خدا چی بخواد.
ابتدای ماه ۷ بارداری، در دوره مجازی زایمان فیزیولوژیک شرکت کردم
البته شک داشتم که شرکت کنم یا نه😅😂
اما بعد شرکت و دریافت مطالب ، پشیمون نشدم از شرکت..
و از دلایل شرکت در این دوره هم این بود که نه از اون ور بوم بیفتم نه این ور
اگه تحت نظر زنان نیستم، لااقل با یک مامای ماهر در ارتباط باشم👌
(هر چند تا اوخر ماه ۸ مطالب صوتها رو فقط مینوشتم 😄)
وفقط همون نکته ی خانم عباسی که مواظب باشین یبوست نگیرین رو خیلی دقت میکردم😁
( ۴_۵ بار دفع که نداشتم!! اما سعی میکردم روزی یکی_دو بار باشه)
و تغذیه صحیحی که قبلا داشتم هم رو بهتر و بیشتر رعایت کنم
ورزش ها رو هم از بین صحبتها و سوالات و نکته برداریهام
ورزش گربه، سجده، چهاردست وپا، پیاده روی و اینها رو فقط پی به اهمیتش بردم😜😂
یعنی چون سابقه سقط داشتم و میترسیدم
در حدِ رفع کمر درد، لگن درد و تا حدودی استفاده از فدایدی که داشت بهره بردم✨
همه ی نکاتِ زایمان راحت رو یادداشت کردم
و برای بیمارستان
گلاب(استشمام بوی خوب و گرم جهت تسکین درد)
روغن بنفشه برای مالیدن به کمر وکف پا هنگام درد
زعفران جهت تهیه شربت جلاب( که بهش نرسید😂😋)
کپسول گل مغربی (جهت نرم شدن دهانه رحم_ دو قوطی بزرگ😂😱🤭 که اینم به مرحله اجرا نرسید)
و... رو تهیه و آماده و بسته بندی کردم که هییچ کدام به مرحله اجرا نرسید!!
حالا میگم
فقط یه یک هفته ای حدودا شبانه نیم ساعت پیاده روی و پله بالا_پایین کردم
( والبته کارهای منزل و بچه ها هم همگی با خودم بود_چون دور از پدرومادریم)
و ۳_۴ مرتبه ای تزریق واژینال روغن بنفشه و بادام داشتم
و به گفته خانم عباسی در هفته ۳۸ هر روز صب دم کرده رازیانه و شب دم کرده بومادران☕️
لم دادن به جلو
ماساژها
تحریک نقطه هوگو
یکی-دو شب هم پشت هم ، نزدیکی
(در طول بارداری بازم بخاطر ترسم از سقط رابطه نداشتیم_اما ناگفته نماند که جناب شوهر رو اگه شب درمیان نه ، هر دوشب ، سمت حمام روانه میکردم🤭😆😜 )
تا اینکه اول آذر اومدیم شهرستانِ پدری،
( تاریخم ۱۰_۱۳ آذر بود و شوهرمم میگف چون این اواخر خیلی گوشت شتر خوردی و میگن گوشت شتر، زایمان بچه رو دیر میکنه پس احتمالا اواخر آذر زایمانت میشه 🙁)
برای زایمانم با متخصصش صحبت کنم که آیا با توجه به شرایطم (ویبک) قبولم خواهد کرد یا به فکر رفتن به مشهد نزدِ دکترِ مدنظرم باشم...
برای سشنبه وقت داد
شوهرم من و دو پسر کوچیکم رو گذاشتن و خودشون برگشتن به شهر که به کارهاشون برسن
اما ای دلِ غافل😨😬
دوم آذر، همین یکشنبه که گذشت،
با پدرشوهر و مادرشوهر وبچه هام سر سفره صبحانه بودیم که یکهو عین شیرآب، از واژن 😅😓 شروع به آبریزش کرد! ( آمد به سرم از آنچه میترسیدم )
یه تکون میخورم کلییی آب میریزه یه تکون دیگه...
خدایااااا
حالا چه کنم؟!
استرس کلّ وجودم رو گرفت
با خودم میگفتم، درد که من رو بگیره و با توجه به صحبتهای خانم عباسی تا دقایق آخر لیبر خونه بمونم و بعد برم بیمارستان، مجبور میشن زایمانم رو طبیعی بگیرن
اما الان ورق برگشته بود
کیسه آب پاره شده بود بدون هیچ دردی...😰😰😰
دستم به جایی بند نبود
یاد شماره ای افتادم که دوستم چن روز قبل بهم داده بود و گفته بود یه دکتره که خییلی دغدغه زایمان طبیعی رو داره و یه کمپین تشکیل داده
سریع شماره رو گرفتم
همونطور کیسه آب خالیِ خالی میشد
گف ۵ دقیقه دیگه زنگ بزن
مگه ۵ دقیقه تموم میشد
دوباره زنگ
اشغال
و مجدد، که جواب داد، شرح حال دادم، گف دو راه بیشتر نداری
یا میری پیش یه ماما شرح حالت رو بگیره (ضربان قلب،اوضاع کانال زایمانی و..) و بعد بسمت شهرتون راه میافتی چون خودم یه مدت شهرستان کار میکردم میدونم واسه یه ویبک گرفتن چقدر دکتر رو تو منگنه میذارن پس دکتر شهرستان ریسک نمیکنه ،حوصله اش هم نداره😑
یا میری زایشگاه و نمیگی که ویبکی. که ریسک داره چون اونا بهت آمپول فشار میزنن و این باعث مرگ مادر با سابقه ای مث تو میشه😱
خدایااااااااااااا (از اعماق قلبم )
شهرستانمون کلا یک ماما داره و یک متخصص
متخصص هم مرخصی😢
و یک طرحی جایگزینش
خلاصه زنگ زدم ماما، گف صبحها کار نمیکنه☹️ برو زایشگاه، زنگ زدم مرکز بهداشت گف برو زایشگاه،
رفتم زایشگاه😨
میدونستم برم تو ، بیرون اومدنی نیس
بعد معاینه گف ۲ سانتی،سونوها و آزمایشاتت رو بده، منم که هیچی نداده بودم گفتم من مسافرم هیچی باهام نیس(واقعا هم مسافربودم😄)
هیییچ دردی نداشتم
کیسه آب کااملا تخلیه شده بود
سابقه سزارین داشتم
و بچه با پا بود 🙁
هر کدوم از اینها، دلیلی میشد تا من رو زود ببرن اتاق عمل و خلاص
مجدد زنگ زدم متخصص تهران، گف به بهانه دسشویی از زایشگاه فرار کن، برو یه ۲ ساعت راه برو، نوک سینه هات و شکمت رو بمال دردت بیاد
به فرار که نمیتونستم فکر کنم،چون ریسک داشت و... گفتم میخوام راه برم گفتن نمیشه خطر داره بچه ات مرده بدنیا میاد😱 باز زنگ بزن تهران: مگه الکیه ، اگه میخواس مشکلی پیش بیاد، تا حالا پیش میومد و..
ماماها وقتی فهمیدن مشورت میگرم، گفتن گوشی رو ازش بگیرین چه معنی داره تو زایشگاه هی زنگ میزنه
بماند که چقدر با ماماها کَل کَل کردم
که
پای سوپر بایزر و پلیس وسط اومد
و از ناکجا آبادها زنگ زدن که اِل وبِل
رئیس بیمارستان اومد که فلان بهمان
متخصص دعوا کرد و و و
که اگه بخوام بگم باید چندین صفحه بنویسم📚
آقا تحت شرایط حکومت نظامی 💉 ۲ ساعت توی یک راهرو کوچیک و با چشم غرّه و اخم و تَخم راه رفتم خواستم پله های کنار تخت رو بالا_پایین کنم اما تعادل نداشتم و پله هم به جایی محکم نبود
یه دردهایی هر ۲۰دقیقه_ نیم ساعت میومد و ول میکرد
به بهانه دسشویی از مامانم زعفرون دم کرده ای که سفارش کرده بودم رو خواستم
یادشون رفته بود دم کنن😟
همونجوری پودرش رو با آب یکم قاتی کردیم و دو قلوپ خوردم
آخه یادم اومد که خ عباسی گفتن وقتی ۵_۶ سانت شدین زعفرون بخورین
و یکی از بچه ها شب قبل زایمانش خورده بود بچه اش مدفوع کرده بود
گفتم نکنه مدفوع کنه، باز نور علی نور شه😣
یکی از همراه ها مث اینکه یه بوهایی برد که دارم چیکار میکنم
گف: چرا اینقدر اذیت میکنی، داری چی میخوری؟ چرا به حرف ماماها گوش نمیدی
گفتم: صبحونه نخوردم، تشنمه، دارم آب نبات میخورم(واقعا تو آب زعفرون نبات بود)_ بیمارستان کم بودن که به عوام هم باید جواب پس میدادم😕😄
ماماها هم هی میگفتن: 📢📢📢📢
قااااااااااااااااااااااسمیان
بیا رو تخت بخواب، راه نرو
😡🤬😡🤬
بعد ۲ ساعت، گفتن باشه هرچی تو میگی
فقط بیا ضربان قلب وآزمایشاتت رو بگیریم
گفتم بعدضربان پا میشم
گفتن: باشه
گفتم از مامانم واسم خرما و آبمیوه بگیرن ( همون آب انبه ای که خانم عباسی گفته بودن _ترشح هورمون اندورفین_ ایام بارداری هم هرچند دلم بستنی زیاد میخواست اما چون خ دکتر گفته بودن باعث انقباض هس نمیخوردم، خوب شده بود اینم از قبل خریده بودم و آماده بود😎😁)
دردها و انقباضات هر ۱۰ دقیقه شروع شد
باورم نمیشد
گوشی روشن کردم و سوره یس رو آوردم (مدیتیشن)
موقع سکوت درد،تنفس عمیق میکشیدم
موقع درد هم
انواعِ تنفسها رو مثلا تو دفترچه کشیده بودم که باخودم ببرم بیمارستان اما الان دست خالی😶😂 هر جور میرسیدم تنفس انجام میدادم
(توسل کردم به ائمه، به فاطمه بنت اسد( مادر امیرالمومنین ع)
گفتم بانو شما هم موقع زایمان تنها و بی کس بودین کمکم باشین
قبل اومدن به بیمارستان به مادرشوهرم سپرده بودم ۷ بار انشقاق و سوره قدر زیاد بخونن بنده خدا کلی سوره خونده بودن، دوستام ختم صلوات گرفته بودن، پسر ۷ سالم ختم سوره حمد،همسرم نذر فرهنگی و نذر ایتام کرده بود، یکی به ابراهیم هادی متوسل شده بود، مادرم نذر دو هفته روزه برای ۱۴ معصوم...
بچه ی با قدم خیری بود که قبل اومدنش همه رو به دعا و توسل انداخته بود💚😚😁
مادرشوهرم میگن اگه واسه امام زمان اینجوری دعا کنیم حتما میان🤲
خلاصه
یه مامای جدید وارد شد
خواست معاینه کنه، منم از خداخواسته، گفتم باشه، هی معاینه کن که دردام بیشتر شه😅
از دوستاش پرسید چقد بوده
بعد گف خییلی خوبه عرض ۱ ساعت از ۲ سانت رفتی ۵ سانت!!
گف میتونی پایین تخت وایسی و چرخش کمر بری
گفتم حتما😃😃😃
طفلی ماماهه از صب نبودش ببینه چقد باهمکاراش سر خوابیدن رو تخت کل کل کردم
چرخش کمر و اسکات رو شروع کردم
دردها بیشترِ بیشتر شد
فک کنم ۱۰ دقیقه بیشتر نشد، دوباره واسه معاینه اومد
یهو داد زد سر بچه داره میاد
پاشوووو بریم رو تخت زایمان
(صحبت خانم عباسی که در زایمان چندم ها ممکنه یهو فول شن و بچه یهو تغییر وضعیت از بریچ به سفالیک بده)
بدون کفش و بدو بدو رفتم رو تخت
و صدای گریه ای که ۹ ماااه ثانیه به ثانیه انتظارش رو میکشیدم......................
ومَن یَتَوَکَّل عَلی الله
فَهُوَ حَسبُه
انَّ اللهَ بالغُ اَمرِه
قَد جَعَلَ الله لِکُلِّ شیءِِ قَدرا ....
✨✨✨✨✨✨✨
هدایت شده از محتواهای جمعیتی
#نشرحداکثری
❇️ خبر خوب برای نابارورها....
🔸 ویزیت رایگان ناباروری
🔷 آموزش تدابیر طب ایرانی مرتبط به بارداری
🔸 و دهها مطلب مفید با موضوع فرزندآوری
👇👇 لینک گروه رویای مادری👇👇
https://eitaa.com/joinchat/4199940296C20d0375f42
#فرزندآوری #ناباروری #طب
✅ واحد رسانه کانون رویای مادری
⚜️ آیةاللّه مجتهدی تهرانی (ره):
روایت است کسی که #نماز_شب بخواند #روزیاش زیاد میشود.
استاد خوب گیرش میآید، رفیق خوب پیدا میکند، داماد خوب، عروس خوب، پدر زن خوب، اینها #رزق هستند.
ما خیال میکنیم که رزق یعنی پول بدست آوریم، میگوییم پس چرا ما نماز شب خواندیم پول گیرمان نیامد!
🌿 #رزق_معنوی مهمتراست. اگر کسی نماز شب بخواند رزق معنوی بدست میآورد و بعد از آن به اسلام خدمت میکند، مثل تالیفات کتابها.
#نماز_شب_را_به_نیت_ظهور_میخوانیم
🌙
✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅
سلام و عرض ادب و احترام خدمت همه دوستان عزیز و فرهیخته فعال در عرصه جهاد تبیین
احتراماً باستحضار میرساند که تعدادی از پویش ها و مطالبه گری هایی که فارس من ،در خصوص حجاب ثبت کرده رو در پایین لیست کردم،
خیلی وقت نمی بره لطفا وارد آنها شوید وحمایت کنید.
چون خیلی زمان نداره لطفاً سریعاً تو شخصی افراد و گروههای مذهبی ارسال کنین و نشر حداکثری بدین
اجرتون با مولا صاحب الزمان (عج)
https://farsnews.ir/my/c/159610
حجاب و سایرقوانین اسلامی از دوران مدرسه تبیین شود.
https://farsnews.ir/my/c/159603
حامی گشت ارشادم.
https://farsnews.ir/my/c/159597
با بدحجابان مانند ناقضان پروتکل های بهداشتی رفتار شود.
https://farsnews.ir/my/c/159587
به وضعیت حجاب در مراکز خرید رسیدگی شود.
https://farsnews.ir/my/c/159571
مطالبه از وزارت صمت،برای اجرای قانون حجاب وعفاف.
https://farsnews.ir/my/c/159570
مطالبه از وزارت علوم تحقیقات وفناوری برای اجرای قانون حجاب و عفاف.
https://farsnews.ir/my/c/159569
مطالبه از امور زنان وخانواده برای اجرای قانون حجاب وعفاف.
https://farsnews.ir/my/c/159559
مطالبه از آموزش و پرورش برای اجرای قانون حجاب وعفاف.
https://farsnews.ir/my/c/159560
مطالبه از شهرداری ها برای اجرای قانون حجاب وعفاف.
https://farsnews.ir/my/c/159515
تاکید بر جمع آوری لباس های نامتعارف از لباس فروشی ها.
https://farsnews.ir/my/c/159511
مطالبه از صدا و سیما برای اجرای قانون حجاب وعفاف.
https://farsnews.ir/my/c/159501
ضرورت استفاده از لباس مناسب برای بیماران در اتاق عمل.
https://farsnews.ir/my/c/159427
حمایت از گشت ارشاد.
https://farsnews.ir/my/c/159241
صداوسیما بیشتر به فرهنگ سازی در خصوص حجاب بپردازد.
https://farsnews.ir/my/c/159107
تشدید نظارت ها بر پوشش مردان و زنان.
https://farsnews.ir/my/c/158999
مُحرم فرصت احیای حجاب زینبی است.
https://farsnews.ir/my/c/158708
استفاده از ظرفیت هنر برای تبلیغ حجاب وعفاف.
https://farsnews.ir/my/c/158526
وضع قوانین حجاب در ادارات دولتی و خصوصی الزامی است.
https://farsnews.ir/my/c/158402
باید در بازار،لباس های اسلامی بیشتر از مدل های غربی یافت شود.
https://farsnews.ir/my/c/158364
متولیان کم کار در حوزه عفاف وحجاب به مردم معرفی شوند.
https://farsnews.ir/my/c/158236
استفاده ابزاری و جنسیتی از زنان در تبلیغات را متوقف کنید.
https://farsnews.ir/my/c/158866
🔴حمایت از طرح فعالسازی جستجوی ایمن گوگل
بزرگواران لطفا حمایت کنید و در گروههای مذهبی نشر حداکثری دهید. سپاسگزارم 👆👆
─═ঊ 🦋🍃🔮🍃🦋ঊ═─
بزرگواری تعریف میکرد
پدرم در سال چهل از دنیا رفت و من
شش ماه بعد از وفاتش به دنیا آمدم
در شش سالگی که کمی خواندن و نوشتن
آموختم تازه فهمیدم که آن شعری که پدرم
وصیت کرده بود تا بر سنگ قبرش بنویسند
مفهومش چیست
«در بزم غم حسین مرا یاد کنید»
بعدها و در جوانی همیشه کنجکاو بودم
که آیا پدرم حقیقتاً حسینی بوده؟
روزی در سن حدوداً بیست سالگی در کوچه
میرفتم که مردی حدوداً پنجاه ساله که
نامش حسین بود و فهمیده بود من پسر
حاج عباسعلی هستم ناگهان مرا در آغوش
گرفت و سر بر شانه ام گذاشت و گریست
و گریست !!!
وقتی آرام شد راز گریستن خودش را
برای من اینگونه تعریف کرد
در جوانی چند روز مانده به ازدواجم گرچه
آهی در بساط نداشتم ولی دلم را به دریا زدم
و با نامزد و مادر زنم به مغازه زرگری پدرت
رفتیم و یواشکی به پدرت ندا دادم که پولم
کم است لطفا سرویسی ارزان و کم وزن به
نامزدم نشان بده طوری که مادر زن و همسرم
متوجه نشوند
از قضا نامزدم سرویس زیبا و بسیار گرانی
را انتخاب کرد
من که همینطور هاج و واج مانده بودم
که چکار بکنم ناگهان پدرت گفت:
حسین آقا قربان اسمت با احتساب این
سرویس طلایی که نامزدت برداشت
الباقی بدهی من به شما از بابت اجرت بنایی
که در خانه مان کردی صد تومان است
و سپس به پول آن زمان صد تومان هم
از دخل درآورد و به من داد
من همینطور هاج و واج پدرت را نگاه
میکردم و در دلم به خودم میگفتم
کدوم بدهی؟ کدوم بنایی؟
من طلبی از حاجی ندارم!!
بالاخره پدرت پول طلا را نگرفت که هیچ
بلکه صد تومان خرج عروسیام را هم داد
و مرا آبرومندانه راهی کرد
گذشت و گذشت تا اینکه بعد از مدتها
شنیدم حاجی عباسعلی در سن ۴۱ سالگی
پس از آمدن از سفر کربلا از دنیا رفته
آمدم خانه خیلی گریه کردم و برای اولین بار
به زنم راز خرید طلای عروسیمان را تعریف کردم
وقتی همسرم شنید که حاجی طلاها را در
موقع ازدواجمان مجانی به او داده زد زیر گریه
و آنقدر ناله کرد که از حال رفت
وقتی زنم آرام شد از او پرسیدم تو چرا
اینقدر گریه میکنی و همسرم با هق هق
اینگونه جواب داد
آن روز بعد از خرید طلا چون چادر مادرم
وصله دار بود حاجی فهمید که ما هم فقیریم
شاگردش را به دنبال ما فرستاد تا خانه ما را
یاد گرفت و چون شب شد دیدیم حاجی
به در خانه ما آمده و در میزند
من و مادرم رفتیم و در را باز کردیم
و حاجی بی آنکه به ما نگاه کند که مبادا
ما خجالت بکشیم پولی در پاکت به مادرم داد
و گفت خرج جهاز دخترتان است
حواله آقا امام حسین علیه السلام است
لطفا به دامادتان نگوئید که من دادم !!
تا همسرم این ماجرا را تعریف کرد باز هر دو
به گریه زار زدیم که خدایا این مرد چه رفتار
زیبائی با ما کرده بگونه ای که آن روز پول طلا
و خرج عروسی مرا طوری داد که زنم نفهمید
و خرج جهاز زنم را طوری داد که من نفهمیدم
وقتی این ماجرا را در سن بیست سالگی
از زبان حسین آقای کهنه داماد شنیدم
فهمیدم که پدرم همانگونه که در عزای
امام حسین علیهالسلام بر سر میزده
دست نوازش بر سر یتیمان هم میکشیده
همانگونه که در عزا بر سینه میزده
مرهمی به سینه دردمندان هم بوده
و همانگونه که برای عاشورا سفره نذری
مینداخته هرگز دستش به مال مردم
و بیت المال آلوده نبوده
و یک حسینی راستین بوده است
اَلّلهُمَّ ارزُقنا توفيق خِدمَة الحُسين عليه السلام
فِی الدُّنيا وَالاخرة
لطفاً حسینی واقعی باشیم
─═ঊ 🦋🍃🌺🍃🦋ঊ═─