eitaa logo
بردگی مدرن
1.2هزار دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
2.1هزار ویدیو
26 فایل
استعمار کُهنه، استعمار نظامی است؛ استعمار نو یعنی تعطیلی فکر. ذهن استعمار زده حتی از استعمار شدن هم بدتر است، کم کم آنچه استعمار گر در حق او می گوید را می پذیرد و از اینجا فاجعه آغاز میشود. آیت‌الله حائری شیرازی @oudi52 ادمین
مشاهده در ایتا
دانلود
۲۲ بهمن ۱۴۰۱/ سال دوم انقلاب سبک زندگی ۲۲بهمن نیازمند دستگاه کارشناسی جدید! وقتی که امام خمینی متهم به بیسوادی شد! سوال خبرنگار آمریکا، نهم آذر سال پنجاه و هشت، خطاب به امام خمینی ره : شما زندگی خیلی منزوی داشتید، شما و حقوق روابط بین المللی را مطالعه نکرده اید.‏‎ ‎‏تحصیل شما مربوط به علوم الهی است، شما در سیاست و گرفتن و دادن یک زندگی اجتماعی درگیر‏‎ ‎‏نبوده اید. آیا این در ذهن شما این شک را به وجود نمی آورد که ممکن است عواملی در این معادله‏‎ ‎‏باشد که شما نمی توانید درک کنید؟‏‏ ‏‏پاسخ امام: ‏‏ما و معیارهای اجتماعی و سیاسی ای که تا به حال به واسطۀ آن، تمام مسائل‏‎ ‎‏جهان سنجیده می شده است را شکسته ایم. ما خود چارچوب جدیدی ساخته ایم که در‏‎ ‎‏آن را ملاک دفاع و ظلم را ملاک حمله گرفته ایم. از هر عادلی دفاع می کنیم و بر هر‏‎ ‎‏ظالمی می تازیم، حال شما اسمش را هرچه می خواهید بگذارید. ما این سنگ را بنا‏‎ ‎‏خواهیم گذاشت. امید است کسانی پیدا شوند که ساختمان بزرگ و ‏_‎‏امنیت و سایر سازمانها و شوراها را بر این پایه بنا کنند، نه بر پایۀ نفوذ سرمایه داران و‏‎ ‎‏قدرتمندان که هر موقعی که خواستند هرکسی را محکوم کنند، بلافاصله محکوم نمایند.‏‎ ‎‏آری با ضوابط شما من هیچ نمی دانم و بهتر است که ندانم. ‏صحیفه ج۱۱ ص۱۶۰ ای جانم فدای تو❤️❤️❤️ @besalamen_amenin
۲۲ بهمن ۱۴۰۱
۲۶ بهمن ۱۴۰۱
۱۱ اسفند ۱۴۰۱
۱۶ فروردین ۱۴۰۲
۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۱ / سال دوم جبر تخم مرغ های مدرنیته و اختیار تولید اسلام از بن دندان معتقدم که نظام عقب افتاده زندگی مدرن، بالهای پرواز انسان را شکسته، پاهایش را قطع کرده و بعد از اینها با منت به او عصا داده! زندگی مدرن آنقدر انسان ها را فلج و ضعیف میکند که از تخم مرغ هم برای ملتی هشتاد میلیونی ایجاد چالش می کند. ربط تخم مرغ و مدرنیته و حرّیت، به نظام تولید متمرکز صنعتی باز میگردد که بصورت ساختاری طاغوت ساز است و متقابلاً برده پرور. در هر شهری دو سه نفر به صورت متمرکز، مسئول تهیه تخم مرغ هستند و کل شهر، برده مدیریت آنها، کیفیت آنها و قیمت محصولاتشان است. اما نظام تولیدی اسلام که یکی از اصلی ترین ارکان هدایت الهی است، غیرمتمرکز، خُرد و محله ای است. یعنی تولید و بازار اسلامی بر خلاف اقتصاد عقب افتاده مدرن، به گونه ای است که اختیار انسان ها را به رسمیت شناخته و تقویتش میکند. بر این اساس، انسانی که زیست مسلمانانه دارد، بسیاری از نیازهای غذایی خانواده از جمله تخم مرغ را در خود و به صورت خودکفا تولید میکند. برای تهیه غذای مرغها هم ابدا به بودجه های کلان حکومتی نیازی ندارد، چرا که او تنها متکفل تولید تخم مرغ خانواده خود و حداکثر چند همسایه است. نه نگران ارز ترجیحی و تحریم است، نه نگران قیمت و کیفیت تخم مرغ ها. با وجود زیر ساخت های تولید اسلامی، طیبات مصرف میکند و آقای خودش است: بنده ی دیگران مباش که خداوند تو را آزاد آفریده ( نهج البلاغه نامه ۳۱).کاش دولت آقای رئیسی، به روند انتشار تومور سرطانی آپارتمان سازی در این کشور پایان دهد. @besalamen_amenin
۲۵ فروردین ۱۴۰۲
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۲
۹۰ ۲۰ مرداد ۱۴۰۱ / سال دوم به بهانه ی روز تولدم: از عشق کوروش، شجریان و شریعتی تا شیخ صدوق و کلینی! از ساحل دریای مازندران تا بحارالانوار! راستش اصلا از این روز تولد ها خوشم نمی آید، چه رسد به اینکه در یک فضای عمومی اعلامش کنم. چه گلی بر سر دنیا زده ام که آمدنم را مبارک شمرند؟ اما آنچه قانعم کرد درباره‌ی ی خودم بنویسم ۱. بیان تجربه ای بود که ان شالله مرورش مفید باشد و ۲. استخاره ی امروزم درین خصوص: وَ هُدوا إلى الطَيّبِ مِنَ القَول، آیه ۲۴ سوره حج. درباره اهل بهشت می فرماید: و به سوی سخنان پاکیزه هدایت می شوند! زادروزم به قمری هشتم محرم است و به شمسی بیستم مرداد. در خراسان، آنجا که محل بر آمدن خورشید است. من روستایی ام و تا دلتان بخواهد از وقتی که میتوانستم درست و حسابی راه بروم چوپانی کرده ام. ابتدایی که بودم از حدود ساعت پنج صبح بیدار میشدم و حدود دو کیلومتر با گوسفندانم میرفتم، تا برسم به زمینمان که پدر و برادر بزرگم جو و گندم درو میکردند. راهنمایی که بودیم خانواده ام نگران دبیرستانم بودند. چه اینکه نمی توانستند مرا به شهر بفرستند و از طرفی در منطقه ما دبیرستانی نبود. اما به لطف خدا در مدرسه نمونه شهرمان قوچان قبول شدم و از آنجا آغاز دوازده سال زندگی خوابگاهی من هم شروع شد. در دبیرستان عاشق شجریان بودم و در کمد وسایلهایم پوستر شجریان زده بودم. تقریبا همیشه آواز می خواندم و در مدرسه به این وصف شناخته میشدم. از طرفی عاشق ایران باستان هم بودم. مثلا می رفتم ترجمه ی سنگ نوشته های خط میخی تخت جمشید را می خواندم. هنوز که هنوز است گاهی مادرم میگوید: یادت هست که همیشه میگفتی نام پسرانم را داریوش،کوروش و مینوچهر خواهم گذاشت و دخترانم را پریزاد و آناهیتا! زمان گذشت و نوبت کنکور ما شد. ما آخرین نسل دهه ی شصت بودیم و هنوز، چوب حراج طرح صهیونیستی کنترل جمعیت، بهار ایرانمان را خزان نکرده بود. علوم انسانی آن سال ۵۰۲ هزار نفر شرکت کننده داشت و رتبه من در منطقه ۵۷۶ شد. عاشق دبیری تاریخ بودم اما مشاوری لیبرال به پدرم گفت: پسرت می‌تواند به راحتی حقوق قبول شود و پول پارو کند. از طرفی با نمره بالا در دانشگاه علوم اسلامی رضوی هم قبول شدم. در مصاحبه گفتند: دوست داری لباس طلبگی بپوشی؟ به صراحت گفتم نه! آنها هم گفتند خوش آمدید. نهایتا حقوق روزانه ی دانشگاه دولتی مازندران(بابلسر) قبول شدم.اما در دانشگاه فهمیدم که هیچ علاقه ای به حقوق ندارم. خاطرم هست روزی همراه پسرعمویم رفته بودیم از پاساژ مهتاب مشهد، برایش کتاب کنکور بخریم که کتابی جلد سیاه توجهم را جلب کرد: تشیع علوی و تشیع صفوی از دکتر علی شریعتی! پشت جلد را خواندم و عجب متن سحرانگیزی داشت. و آن شد آغاز یک مسیر جدید. آنقدر جذب شریعتی شده بودم که تا ساعت سه صبح کتابهای دکتر را میخواندم. فکر کنم حدود شانزده جلد از مجموعه آثار ۴۲ جلدی دکتر را خواندم. آن سالها در دانشگاه، همیشه موهایم تا شانه بلند بود. چهره ام به هر تیپ و خطی میخورد به جز حزب الله. اما در تمام این مدت، تلاشم این بود که همیشه سرم پایین باشد و چشمانم امین! گاهی به اصرار دوستانم در نمازخانه خوابگاه دانشجویی، امام جماعت میشدم و ترکیب عبا و آن موهای بلند و پیراهن آستین کوتاه تماشایی میشد. خوابگاه مان در ساحل دریای مازندران بود. روزی یکی از دوستانم که مسئول بسیج دانشکده بود گفت: بیا برو طرح ولایت! سال ۸۸ بود و آن اوضاع. رفتم و بماند که آنجا چه چالش‌هایی با یکی از بسیجیان سر موضوع دکتر شریعتی داشتیم. همانها که از شدت خودمرکزبینی، به تنهایی ظرفیت بیزار کردن همه را از انقلاب و اسلام دارند. در طرح ولایت، برای اولین بار در عمرم به گلزار شهدا رفتم! تا آن موقع تمام اطلاعاتم از دفاع مقدس، این بود که هشت سال بوده و یکی هم در این جنگ شرکت داشته به نام حاج همت! آنجا با کتاب خاکهای نرم کوشک آشنا شدم و برای اولین بار در عمرم فهمیدم که شهدای ما خاطره هم دارند! آن کتاب را که شرح حال سردار شهید عبدالحسین برونسی بود، دو روزه خواندم و همان شد آغاز مطالعه ی حدود هفتاد جلد کتاب خاطره شهدا و اینکه بعدها راوی کاروان های دانشجویی راهیان نور بشوم. برخورد خوب اساتید طرح ولایت با من، که دگر اندیش محسوب میشدم و بسیاری از عوامل دیگر، مرا به این جمع بندی رساند که به حوزه بیایم. جایی که نه در مخیله من و نه هیچ کس دیگری، نمی گنجید که روزی از آنجا سر دربیاورم. تمام حرفم این است: ما انسان ها ربات، مغز و ذهن نیسیم. ما به تصریح آیات متعدد قرآن، قلبیم قلب! عقل و ذهن تنها یکی از اجزای وجودی ماست(۴۶ حج) و نوع تعامل با کسی که محور وجودش را قلب بدانی یا مغز، از زمین تا آسمان تفاوت دارد. به انسانها فرصت بدهید، اختیارشان را به رسمیت بشناسید، حق را با محبت، احترام و رعایت کرامتشان به آنها عرضه کنید و مطمئن باشید که عاقبت از آن متقین است. @besalamen_amenin
۲۰ مرداد ۱۴۰۲
۲۲ مرداد ۱۴۰۲
۱ شهریور ۱۴۰۲
۱۸ شهریور ۱۴۰۲
۲۴ شهریور ۱۴۰۲
۲۲ مهر ۱۴۰۲