#قسمت پایانی
❤️ عشق پایدار.... ❤️
خواهرم زینب که پدر به خاطر حرکات شیرینش,شیرین صدایش میکرد ,از لحاظ چهره به من شباهتی زیاد داشت اما من کاملا چهره ام، چهره مادرم بود واما چهره ی زینب تلفیقی از چهره ی پدر ومادرم بود وهمین باعث جذابیت بیشتر زینب بود ,از هنرهای مادر,نقاشی وطراحی ماهرانه اش به من رسیده بود وطبع شعر وقلم زیبایش به زینب,
زینب هنوز در سن درس ومدرسه بود که سیل خواستگارانش به سمت خانه ی پدر روان شد واما دست تقدیر یک روز ،اتفاقی اورا به سمت مدرسه ای که من در ان تدریس میکردم کشانید ودربین خواستگارهای رنگ ووارنگ ,درعین ناباوری ,زینب به همکار من ,بله را گفت....
همزمان با ازدواج زینب ,دختر من و بهروز یعنی باز مانده ی نسلی که عشقی را مدام به دنبال خود میکشید ,به دنیا امد....زهرا....دختر من وبهروز.......
پدرومادرم با تولد اولین نوه شان انقدرخوشحال بودند که اسمان را در زمین سیر میکردند,زندگی عاشقانه شان با وجود نوه ای شیرین ,رنگ وبویی دیگر گرفت...
زهرای من بزرگ شد وقد کشید وانگار ستاره بخت واقبالش مانند خاله زینبش بود زیرا هنوز تازه وارد دبیرستان شده بود که به عقد همسرش درامد ومانند زینب زندگی متاهلی اش را زود شروع کرد ودرهمین اوضاع واحوال بودیم که بیماری کشنده ای به جان مادرم افتاد....هنوز حلاوت عقد زهرا به جانمان ننشسته بود که درگیر درمان بیماری مادر شدیم,مامان مریم هر روز بیمار وبیمارتر میشد وپدرم با دیدن ،حال عشق جوانی اش هر روز آب وآب تر میشد....
کار مادرم به بستریهای مداوم کشید وکار پدر به شب زنده داریها وگریه های پیوسته....
ودرست یک هفته بعداز مراسم ازدواج دخترم زهرا,ان واقعه ی تلخ بوقوع پیوست وطوفانی سهمگین زندگی ما را در نوردید....
مادرم در سنی که اول خوشی اش بود ,مظلومانه دیده از جهان فروبست وبه دیدار پدر وبرادرش شتافت ,هیچ کس جرات گفتن فوت مادر را به پدرم نداشت وبالاخره بعداز هفت روز از عروج مادر,با کلی دعا وثنا که اتفاقی برای پدرم نیافتد,اورا ارام ارام اماده کردیم وبرسر مزار مادر حاضر نمودیم,پدرم ناباورانه عکس روی قبر تازه مادر را مینگرید واز دل وجان بر عشق درخاک خفته اش اشک میریخت وبوی مریمش را از زیر خروارها خاک نم کشیده به جان میکشید...
بعداز سوگواری زیاد واشک فراوانی که برسر مزار ریخت اورا به خانه اوردیم اما غافل از اینکه کسی که درگیر عشقی پایدار شد روحش با عشق دیرینه اش پرواز خواهد کرد و هنوز به نیمه های شب نرسیدیم که پدرم ,جلال,درعین ناباوری با سکته ای کوچک بال گشود وخود را به مادرم ,مریم رساند ودرجوار همسرش آرام گرفت....وبه راستی این است اوج عشقی راستین وحقیقی,داستانهای شیرین وفرهاد وعشق لیلی ومجنون که افسانه است اما من وما اینچنین افسانه هایی را در واقعیت دیدیم.
واینک که اخرین سطرهای این رمان را مینویسم ,بر روی قالی ای نشستم که طرحش را دخترکی هنرمند ورعیت زاده کشید تا تحفه ای شود برای یک درباری....تحفه ای که هرگز به دست سردار سپه نرسید ویادگاری ماند برای نوه های بتول ویوسف میرزا....
(برای شادی روح پدر ومادرم صلوات)
#>پایان<
💦⛈💦⛈💦⛈
@bartaren
#اعمال_روز_عرفه
🌷امام صــادق علیهالسلام:
هرچه میخواهےبرای خود دعـابخوان و در دعا ڪردن بڪوش ڪه روزعـــــرفه روز دعـــــا و
درخــواست است.
📗التهذیب الاحکام ج ٥ ص۱۸۲
💦⛈💦⛈💦⛈💦
@bartaren
هدایت شده از آرامش حس حضور خداست
#جامعه کبیره(مداح: میرداماد)
_____________________________
http://www.sibtayn.com/sound/dua/ziarat/jameh-kabireh/jameah-mirdamad.mp3
_____________________________
«دانلودنرم افزار جامع قرآنی عطر خدا👇»
https://cafebazaar.ir/app/ir.parniyan.atre_khoda/?l=fa
#هدیه ویژه کانال ما به کاربران محترم همیشه همراه
به شدت توصیه میشود این نرم افزار بسیار کاربردی رو تصب کنید و از امکانات بسیار عالی این نرم افزار بهره مند شوید
#التماس دعا
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
AUD-20200731-WA0015.mp3
3.32M
🎧 #صوت
👤 #استاد_عالی
🏆 عظمت روز عرفه
👌 #پیشنهاد_دانلود
♻️ #نشر_دهید
💦⛈💦⛈💦⛈
https://eitaa.com/joinchat/848625697C920431b97d
هدایت شده از آرامش حس حضور خداست
4_6032632182592244567.mp3
4.53M
#تشرفات_صوتی
تشرف محضر آقا امام زمان ارواحنافداه در #روز_عرفه 🌼
🎤حجت الاسلام محرابیان
زمان: ١٢ دقیقه
🍃🦋🍃🦋🍃🦋🍃🦋
http://eitaa.com/joinchat/3435397138Ca49cae656a
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
23.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸امام صادق علیه السلام میفرمایند:
💫روز عرفه برای خودت هر دعایی دوست داشتی بکن و (در دعا) تلاش کن که عرفه، روز دعا و روز حاجت خواستن از خداست 🤲
📚 الکافی ج4 ص464
👈 در این روز مهم و پر اهمیت از دعا برای سلامتی و تعجیل در فرج حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف غافل نشویم.
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#آستانه_حضرت_امام_کاظم
علیه السلام
💦⛈💦⛈💦⛈
@bartaren