eitaa logo
از ازل تا قیامت
299 دنبال‌کننده
129 عکس
132 ویدیو
1 فایل
بررسی عوالم شش گانهٔ خلقت آدمی
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺🌺🌺🌺🌺 🌴مناظره امام علیه السلام🌴 🍁پرسش امام و شکست یحیی در پایان مأمون گفت:« اگر موافقید، شما هم از یحیی سئوالی بکنید.» امام علیه السلام به یحیی فرمود:« بپرسم؟» یحیی گفت:« فدایت شوم، هر طور میل شماست. اگر توانستم جواب می‌دهم و گرنه از شما استفاده می‌کنم. امام جواد علیه السلام پرسید:« در ابتدای روز به حرام بود، پیش از ظهر حلال شد، ظهر حرام شد و عصر حلال شد، هنگام غروب حرام شد، پس از عشا حلال شد، نیمه شب حرام شد و هنگام طلوع فجر حلال شد. حکم این زن چیست؟ و چرا پیوسته حلال و حرام می‌شد؟» گفت:« سوگند به خدا جوابش را نمی‌دانم. اگر مایل هستید، پاسخ بفرمایید تا بهره ببریم.» 🌳پاسخ روشن امام امام جواد علیه السلام فرمود:« این یک کنیز بود. مردی بیگانه او را در ابتدای روز خرید و زن بر او حلال شد. هنگام ظهر او را آزاد کرد و حرام شد. وقت عصر با او ازدواج کرد و حلال شد. وقت غروب او را مظاهره کرد و حرام شد. (مظاهره نوعی طلاق است که شرط رجوع به همسر، دادن کفاره است.) وقت عشا کفاره‌ی ظهار داد و حلال شد. نصف شب او را طلاق داد و حرام شد. وقت طلوع فجر رجوع کرد و حلال شد. در این هنگام مامون به حاضران از بنی عباس رو کرد و گفت:« آیا در میان شما کسی هست که این مسئله را این طور بتواند دهد یا مسئله‌ی قبلی را با آن جزییات بداند؟» گفتند:« نه! به خدا قسم شما جواد _علیه السلام_ را از ما بهتر می‌شناختید.» مامون گفت:« اهل بیت صلی الله علیه و آله وسلم در میان مردم فضل و کمال زیادی دارند و کم‌سالی آنان مانع کمالاتشان نیست.» سپس برخی دیگر از امام جواد علیه السلام را بیان کرد. منبع: (1)بحار الانوار، ج ۵۰ ص ۷۴ تا ۷۸ ح ۳ (2)منتهی الامال 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺 @barzakh_ghiyamat
🌺🌺🌺🌺🌺 🌴امام حسن عسکری علیه السلام🌴 🍁نشانه های امامت 🍁در برخی از برهه­‌های تاریخ، بوده­‌اند افرادی که از شرایط پیچیده آن عصر، سوء استفاده برده و ادعاهای گزافی مطرح کرده­ و مدتی گروهی را با خود همراه نموده­‌اند. ادعای امامت از سوی (جعفر) برادر امام (ع) پس از شهادت آن امام همام(ع)، نمونه‌­ای از این موارد است که حامل عبرت‌­هایی می­‌تواند باشد: 📜 می­‌گوید: من از خدمتگزاران امام عسکری(ع) بودم و نامه­‌های آن حضرت(ع) را به شهرها می‌­بردم. در طی مسمومیتی که امام(ع) با آن از دنیا رفت، به خدمتش رسیدم. حضرت(ع) نامه­‌هایی نوشت و فرمود: 《این­‌ها را به مدائن می­‌بری! روز در سامرا نخواهی بود؛ روز پانزدهم که داخل شهر شدی، خواهی دید که از خانه من و شیون بلند است و جسد مرا در محل گذاشته­‌اند.》 گفتم:سرور من! اگر چنین شود، (ع) بعد از شما کیست؟ حضرت(ع) فرمود : 《هر کس جواب ­‌هایم را از تو مطالبه کند، قائم بعد از من، اوست!》 گفتم:نشانه دیگری بفرمایید. ایشان فرمودند : 《هر کس بر من نماز گزارد، قائم بعد از من اوست.》 گفتم:نشانه دیگری بفرمایید. و نیز فرمود: 《هر کس از آنچه در میان (کمربند) است، خبر دهد، او امام بعد از من است.》 هیبت و عظمت امام(ع) مانع شد که بپرسم؛ مقصود از آنچه در همیان است، چیست؟ من نامه­‌های آن حضرت(ع) را به مدائن بردم و جواب آن­‌ها را گرفته و روز پانزدهم وارد سامرا شدم. دیدم همان طور که امام(ع) فرموده بود، از خانه ایشان صدای ناله بلند است. و نیز دیدم برادرش ، در کنار خانه آن حضرت(ع) نشسته و گروهی از شیعیان، اطراف او را گرفته به وی تسلیت، و به امامتش تبریک می­‌گویند. من از این جریان یکّه خوردم و با خود گفتم؛ اگر جعفر (ع) باشد، پس وضع امامت عوض شده است؛ زیرا من با چشم خود دیده بودم که جعفر شراب می­‌خورد و قماربازی می­‌کرد و اهل تار و طُنبور بود! من هم جلو رفته و رحلت برادرش را تسلیت و امامتش را تبریک گفتم، ولی از من چیزی نپرسید. در این هنگام، عقید، خادم خانه امام(ع) بیرون آمد و به جعفر گفت: جنازه برادرت را کفن کردند؛ بیایید نماز بخوانید. جعفر وارد خانه شد. شیعیان در اطراف او بودند. سَمّان و حسن بن علی معروف به سَلَمه، پیشاپیش آن­‌ها قرار داشتند. وقتی که به حیاط خانه وارد شدیم، جنازه امام عسکری(ع) را کفن کرده و در تابوت گذاشته بودند. جعفر پیش رفت تا بر جنازه امام(ع) نماز گذارد. وقتی که خواست تکبیر نماز را بگوید، ناگاه گندم­‌گون و سیاه­‌موی که دندان­‌های پیشینش قدری باهم فاصله داشت، بیرون آمد و لباس جعفر را گرفت و او را کنار کشید و گفت: 《عمو! کنار برو؛ من باید بر پدرم نماز بخوانم.》 جعفر در حالی که قیافه­‌اش دگرگون شده بود، کنار رفت. آن کودک بر جنازه امام(ع) نماز خواند و حضرت(ع) را در خانه خود، در کنار قبر پدرش امام (ع) دفن کردند. بعد همان کودک رو به من کرد و گفت:ای مرد بصری! نامه‌­ها را که همراه تو است بده. جواب نامه‌­ها را به وی دادم و با خود گفتم:این نشانه [ بر جنازه و خواستن نامه­‌ها]؛ حالا فقط مانده! آن­‌گاه پیش جعفر آمدم و دیدم سر و صدایش بلند است. حاجِز وَشّاء که حاضر بود به جعفر گفت:آن کودک چه کسی بود؟ جعفر گفت: والله تا به حال او را ندیده­‌ام و نمی­‌شناسم. در آن‌­جا نشسته بودیم که گروهی از اهل آمدند و از امام حسن عسکری(ع) پرسیدند، و چون دانستند که امام(ع) رحلت فرموده است، گفتند: جانشین امام(ع) کیست؟ حاضران جعفر را نشان دادند. آن­‌ها به جعفر سلام کرده و تسلیت و تهنیت گفتند و اظهار داشتند:­‌ها و آورده‌­ایم؛ بفرمایید بگویید؛ نامه‌­ها را چه نوشته­‌اند و پول­‌ها چقدر است؟ جعفر از این سؤال برآشفت و برخاست و در حالی که گَرد جامه­‌های خود را پاک می­‌کرد، گفت: این­‌ها از ما انتظار دارند علم بدانیم. در این میان، خادمی از خانه بیرون آمد و گفت: ­‌ها از فلان کس و فلان کس است و در همیان دینار است که تا از آن­‌ها را آب طلا داده­‌اند. نمایندگان مردم نامه‌­ها و همیان را تحویل داده و به خادم گفتند: هر کس تو را برای گرفتن همیان فرستاده، او (علیه السلام) است. منبع: إکمال الدین وإتمام النعمه شیخ صدوق، ج۲، ص۴۷۵ 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺 @barzakh_ghiyamat
🌺🌺🌺🌺🌺 🌴مناظره امام علیه السلام🌴 🍁پرسش امام و شکست یحیی در پایان مأمون گفت:« اگر موافقید، شما هم از یحیی سئوالی بکنید.» امام علیه السلام به یحیی فرمود:« بپرسم؟» یحیی گفت:« فدایت شوم، هر طور میل شماست. اگر توانستم جواب می‌دهم و گرنه از شما استفاده می‌کنم. امام جواد علیه السلام پرسید:« در ابتدای روز به حرام بود، پیش از ظهر حلال شد، ظهر حرام شد و عصر حلال شد، هنگام غروب حرام شد، پس از عشا حلال شد، نیمه شب حرام شد و هنگام طلوع فجر حلال شد. حکم این زن چیست؟ و چرا پیوسته حلال و حرام می‌شد؟» گفت:« سوگند به خدا جوابش را نمی‌دانم. اگر مایل هستید، پاسخ بفرمایید تا بهره ببریم.» 🌳پاسخ روشن امام امام جواد علیه السلام فرمود:« این یک کنیز بود. مردی بیگانه او را در ابتدای روز خرید و زن بر او حلال شد. هنگام ظهر او را آزاد کرد و حرام شد. وقت عصر با او ازدواج کرد و حلال شد. وقت غروب او را مظاهره کرد و حرام شد. (مظاهره نوعی طلاق است که شرط رجوع به همسر، دادن کفاره است.) وقت عشا کفاره‌ی ظهار داد و حلال شد. نصف شب او را طلاق داد و حرام شد. وقت طلوع فجر رجوع کرد و حلال شد. در این هنگام مامون به حاضران از بنی عباس رو کرد و گفت:« آیا در میان شما کسی هست که این مسئله را این طور بتواند دهد یا مسئله‌ی قبلی را با آن جزییات بداند؟» گفتند:« نه! به خدا قسم شما جواد _علیه السلام_ را از ما بهتر می‌شناختید.» مامون گفت:« اهل بیت صلی الله علیه و آله وسلم در میان مردم فضل و کمال زیادی دارند و کم‌سالی آنان مانع کمالاتشان نیست.» سپس برخی دیگر از امام جواد علیه السلام را بیان کرد. منبع: (1)بحار الانوار، ج ۵۰ ص ۷۴ تا ۷۸ ح ۳ (2)منتهی الامال 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺 @barzakh_ghiyamat
هدایت شده از از ازل تا قیامت
🌺🌺🌺🌺🌺 🌳لطفا تا آخر بخوانید🌳 🍁بسیار زیبا🍁 خواب بودم، خواب دیدم مرده ام بی نهایت خسته و افسرده ام تا میان گور رفتم دل گرفت قبر کن لحد را گل گرفت روی من خروارها از بود وای، من چه وحشتناک بود! بالش زیر سرم از سنگ بود غرق ظلمت، سوت و کور تنگ بود هر که آمد پیش، حرفی راند و رفت سوره ی حمدی برایم خواند و رفت خسته بودم هیچ کس نشد زان میان یک تن خریدارم نشد نه ، نه شفیقی، نه کسی ترس بود و وحشت و دلواپسی ناله می کردم ولیکن بی جواب تشنه بودم، در پی یک جرعه آب آمدند از راه نزدم ملک تیره شد در پیش چشمانم فلک یک ملک گفتا: بگو دین تو چیست؟ دیگری فریاد زد: رب تو کیست؟ گر چه پرسش ها به ظاهر ساده بود لرزه بر اندام من افتاده بود هر دهنوی کردم سعی تا گویم جواب سدّ نطقم شد هراس و اضطراب از سکوتم آن دو گشته خشمگین رفت بالا گرزهای آتشین قبر من پر گشته بود از نار و دود بار دیگر با غضب پرسش نمود: ای گنه کار سیه دل، بسته پر نام خود یک یک ببر گوئیا لب ها به هم چسبیده بود گوش گویا نامشان نشنیده بود نامهای خوبشان از یاد رفت وای، سعی و زحمتم بر باد رفت چهره ام از شرم میشد سرخ و زرد بار دیگر بر سرم فریاد کرد: در میان عمر خود کن جستجو کارهای نیک و زشتت را بگو هر چه می کردم به اعمالم نگاه کوله بارم بود مملو از گناه کارهای زشت من بسیار بود بر زبان آوردنش دشوار بود چاره ای جز لب فرو بستن نبود گرز آتش بر سرم آمد فرود عمق جانم از حرارت آب شد روحم از فرط الم بی تاب شد چون ملائک نا امید از من شدند حرف آخر را چنین با من زدند: عمر خود را ای جوان کردی تباه نامه تو باشد سیاه ما که ماموران حق داوریم پس تو را سوی جهنم می بریم دیگر آنجا عذر خواهی دیر بود دست و پایم بسته در زنجیر بود نا امید از هرکجا و دل فکار می کشیدندم به خِفّت سوی نار ناگهان حق آغاز شد از جنان درهای باز شد آمد از تبار آسمان دیگران چون نجم و او چون کهکشان صورتش خورشید بود و غرق نور جام چشمانش پر از خمر طهور چشمهایش زندگانی می سرود درد را از قلب انسان می زدود بر سر خود شال سبزی بسته بود بر دلم مهرش عجب بنشسته بود کِی به زیبائی او گل می رسید پیش او یوسف خجالت می کشید دو ملک سر را به زیر انداختند بال خود را فرش راهش ساختند غرق حیرت داشتند این زمزمه آمده اینجا حسین فاطمه؟! صاحب روز آمده گوئیا بهر شفاعت آمده سوی من آمد مرا شرمنده کرد مهربانانه به رویم خنده کرد گشتم از خود بی خود از بوی حسین (ع) من کجا و دیدن روی (ع) گفت: آزادش کنید این بنده را خانه آبادش کنید این بنده را اینکه این جا این چنین تنها شده کام او با من وا شده مادرش او را به زاده است گریه کرده بعد داده است خویش را در سوز عشقم آب کرد عکس من را بر دل خود قاب کرد بارها بر من محبت کرده است سینه اش را وقف هیئت کرده است سینه چاک آل بوده است چای ریز مجلس ما بوده است اسم من راز و نیازش بوده است تربتم مهر بوده است پرچم من را به دوشش می کشید پا در عزایم می دوید بهر به تن کرده کفن روز تاسوعا شده من اقتدا بر خواهرم نمود گاه میشد صورتش بهرم کبود تا به دنیا بود از من دم زده او غذای روضه ام را هم زده قلب او از ما لبریز بود پیش چشمش غیر ما ناچیز بود با در مجلس ما می نشست قلب او با روضه ی من می شکست حرمت ما را به دنیا پاس داشت ارتباطی تنگ با داشت اشک او با نام من می شد روان گریه در روضه نمی دادش امان بارها امیه کرده است خویش را نذر کرده است گریه کرده چون برای با خود او را نزد زهرا (س) می برم هرچه باشد او برایم بنده است او ، صاحبش شرمنده است در مرامم نیست او تنها شود باعث خوشحالی شود گرچه در ظاهر گنه کار است و بد قلب او بوی میدهد سختی کندن و هول بس بود بهرش به عنوان عقاب در قیامت و بویش می دهم پیش مردم می دهم آری آری، هرکه پا بست من است نامه ی او دست من است 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺 @barzakh_ghiyamat
هدایت شده از از ازل تا قیامت
🌺🌺🌺🌺🌺 🌴امام حسن عسکری علیه السلام🌴 🍁نشانه های امامت 🍁در برخی از برهه­‌های تاریخ، بوده­‌اند افرادی که از شرایط پیچیده آن عصر، سوء استفاده برده و ادعاهای گزافی مطرح کرده­ و مدتی گروهی را با خود همراه نموده­‌اند. ادعای امامت از سوی (جعفر) برادر امام (ع) پس از شهادت آن امام همام(ع)، نمونه‌­ای از این موارد است که حامل عبرت‌­هایی می­‌تواند باشد: 📜 می­‌گوید: من از خدمتگزاران امام عسکری(ع) بودم و نامه­‌های آن حضرت(ع) را به شهرها می‌­بردم. در طی مسمومیتی که امام(ع) با آن از دنیا رفت، به خدمتش رسیدم. حضرت(ع) نامه­‌هایی نوشت و فرمود: 《این­‌ها را به مدائن می­‌بری! روز در سامرا نخواهی بود؛ روز پانزدهم که داخل شهر شدی، خواهی دید که از خانه من و شیون بلند است و جسد مرا در محل گذاشته­‌اند.》 گفتم:سرور من! اگر چنین شود، (ع) بعد از شما کیست؟ حضرت(ع) فرمود : 《هر کس جواب ­‌هایم را از تو مطالبه کند، قائم بعد از من، اوست!》 گفتم:نشانه دیگری بفرمایید. ایشان فرمودند : 《هر کس بر من نماز گزارد، قائم بعد از من اوست.》 گفتم:نشانه دیگری بفرمایید. و نیز فرمود: 《هر کس از آنچه در میان (کمربند) است، خبر دهد، او امام بعد از من است.》 هیبت و عظمت امام(ع) مانع شد که بپرسم؛ مقصود از آنچه در همیان است، چیست؟ من نامه­‌های آن حضرت(ع) را به مدائن بردم و جواب آن­‌ها را گرفته و روز پانزدهم وارد سامرا شدم. دیدم همان طور که امام(ع) فرموده بود، از خانه ایشان صدای ناله بلند است. و نیز دیدم برادرش ، در کنار خانه آن حضرت(ع) نشسته و گروهی از شیعیان، اطراف او را گرفته به وی تسلیت، و به امامتش تبریک می­‌گویند. من از این جریان یکّه خوردم و با خود گفتم؛ اگر جعفر (ع) باشد، پس وضع امامت عوض شده است؛ زیرا من با چشم خود دیده بودم که جعفر شراب می­‌خورد و قماربازی می­‌کرد و اهل تار و طُنبور بود! من هم جلو رفته و رحلت برادرش را تسلیت و امامتش را تبریک گفتم، ولی از من چیزی نپرسید. در این هنگام، عقید، خادم خانه امام(ع) بیرون آمد و به جعفر گفت: جنازه برادرت را کفن کردند؛ بیایید نماز بخوانید. جعفر وارد خانه شد. شیعیان در اطراف او بودند. سَمّان و حسن بن علی معروف به سَلَمه، پیشاپیش آن­‌ها قرار داشتند. وقتی که به حیاط خانه وارد شدیم، جنازه امام عسکری(ع) را کفن کرده و در تابوت گذاشته بودند. جعفر پیش رفت تا بر جنازه امام(ع) نماز گذارد. وقتی که خواست تکبیر نماز را بگوید، ناگاه گندم­‌گون و سیاه­‌موی که دندان­‌های پیشینش قدری باهم فاصله داشت، بیرون آمد و لباس جعفر را گرفت و او را کنار کشید و گفت: 《عمو! کنار برو؛ من باید بر پدرم نماز بخوانم.》 جعفر در حالی که قیافه­‌اش دگرگون شده بود، کنار رفت. آن کودک بر جنازه امام(ع) نماز خواند و حضرت(ع) را در خانه خود، در کنار قبر پدرش امام (ع) دفن کردند. بعد همان کودک رو به من کرد و گفت:ای مرد بصری! نامه‌­ها را که همراه تو است بده. جواب نامه‌­ها را به وی دادم و با خود گفتم:این نشانه [ بر جنازه و خواستن نامه­‌ها]؛ حالا فقط مانده! آن­‌گاه پیش جعفر آمدم و دیدم سر و صدایش بلند است. حاجِز وَشّاء که حاضر بود به جعفر گفت:آن کودک چه کسی بود؟ جعفر گفت: والله تا به حال او را ندیده­‌ام و نمی­‌شناسم. در آن‌­جا نشسته بودیم که گروهی از اهل آمدند و از امام حسن عسکری(ع) پرسیدند، و چون دانستند که امام(ع) رحلت فرموده است، گفتند: جانشین امام(ع) کیست؟ حاضران جعفر را نشان دادند. آن­‌ها به جعفر سلام کرده و تسلیت و تهنیت گفتند و اظهار داشتند:­‌ها و آورده‌­ایم؛ بفرمایید بگویید؛ نامه‌­ها را چه نوشته­‌اند و پول­‌ها چقدر است؟ جعفر از این سؤال برآشفت و برخاست و در حالی که گَرد جامه­‌های خود را پاک می­‌کرد، گفت: این­‌ها از ما انتظار دارند علم بدانیم. در این میان، خادمی از خانه بیرون آمد و گفت: ­‌ها از فلان کس و فلان کس است و در همیان دینار است که تا از آن­‌ها را آب طلا داده­‌اند. نمایندگان مردم نامه‌­ها و همیان را تحویل داده و به خادم گفتند: هر کس تو را برای گرفتن همیان فرستاده، او (علیه السلام) است. منبع: إکمال الدین وإتمام النعمه شیخ صدوق، ج۲، ص۴۷۵ 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺 @barzakh_ghiyamat
هدایت شده از از ازل تا قیامت
🌺🌺🌺🌺🌺 🌴مناظره امام علیه السلام🌴 🍁پرسش امام و شکست یحیی در پایان مأمون گفت:« اگر موافقید، شما هم از یحیی سئوالی بکنید.» امام علیه السلام به یحیی فرمود:« بپرسم؟» یحیی گفت:« فدایت شوم، هر طور میل شماست. اگر توانستم جواب می‌دهم و گرنه از شما استفاده می‌کنم. امام جواد علیه السلام پرسید:« در ابتدای روز به حرام بود، پیش از ظهر حلال شد، ظهر حرام شد و عصر حلال شد، هنگام غروب حرام شد، پس از عشا حلال شد، نیمه شب حرام شد و هنگام طلوع فجر حلال شد. حکم این زن چیست؟ و چرا پیوسته حلال و حرام می‌شد؟» گفت:« سوگند به خدا جوابش را نمی‌دانم. اگر مایل هستید، پاسخ بفرمایید تا بهره ببریم.» 🌳پاسخ روشن امام امام جواد علیه السلام فرمود:« این یک کنیز بود. مردی بیگانه او را در ابتدای روز خرید و زن بر او حلال شد. هنگام ظهر او را آزاد کرد و حرام شد. وقت عصر با او ازدواج کرد و حلال شد. وقت غروب او را مظاهره کرد و حرام شد. (مظاهره نوعی طلاق است که شرط رجوع به همسر، دادن کفاره است.) وقت عشا کفاره‌ی ظهار داد و حلال شد. نصف شب او را طلاق داد و حرام شد. وقت طلوع فجر رجوع کرد و حلال شد. در این هنگام مامون به حاضران از بنی عباس رو کرد و گفت:« آیا در میان شما کسی هست که این مسئله را این طور بتواند دهد یا مسئله‌ی قبلی را با آن جزییات بداند؟» گفتند:« نه! به خدا قسم شما جواد _علیه السلام_ را از ما بهتر می‌شناختید.» مامون گفت:« اهل بیت صلی الله علیه و آله وسلم در میان مردم فضل و کمال زیادی دارند و کم‌سالی آنان مانع کمالاتشان نیست.» سپس برخی دیگر از امام جواد علیه السلام را بیان کرد. منبع: (1)بحار الانوار، ج ۵۰ ص ۷۴ تا ۷۸ ح ۳ (2)منتهی الامال 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺 @barzakh_ghiyamat
هدایت شده از از ازل تا قیامت
🌺🌺🌺🌺🌺 🌳لطفا تا آخر بخوانید🌳 🍁بسیار زیبا🍁 خواب بودم، خواب دیدم مرده ام بی نهایت خسته و افسرده ام تا میان گور رفتم دل گرفت قبر کن لحد را گل گرفت روی من خروارها از بود وای، من چه وحشتناک بود! بالش زیر سرم از سنگ بود غرق ظلمت، سوت و کور تنگ بود هر که آمد پیش، حرفی راند و رفت سوره ی حمدی برایم خواند و رفت خسته بودم هیچ کس نشد زان میان یک تن خریدارم نشد نه ، نه شفیقی، نه کسی ترس بود و وحشت و دلواپسی ناله می کردم ولیکن بی جواب تشنه بودم، در پی یک جرعه آب آمدند از راه نزدم ملک تیره شد در پیش چشمانم فلک یک ملک گفتا: بگو دین تو چیست؟ دیگری فریاد زد: رب تو کیست؟ گر چه پرسش ها به ظاهر ساده بود لرزه بر اندام من افتاده بود هر دهنوی کردم سعی تا گویم جواب سدّ نطقم شد هراس و اضطراب از سکوتم آن دو گشته خشمگین رفت بالا گرزهای آتشین قبر من پر گشته بود از نار و دود بار دیگر با غضب پرسش نمود: ای گنه کار سیه دل، بسته پر نام خود یک یک ببر گوئیا لب ها به هم چسبیده بود گوش گویا نامشان نشنیده بود نامهای خوبشان از یاد رفت وای، سعی و زحمتم بر باد رفت چهره ام از شرم میشد سرخ و زرد بار دیگر بر سرم فریاد کرد: در میان عمر خود کن جستجو کارهای نیک و زشتت را بگو هر چه می کردم به اعمالم نگاه کوله بارم بود مملو از گناه کارهای زشت من بسیار بود بر زبان آوردنش دشوار بود چاره ای جز لب فرو بستن نبود گرز آتش بر سرم آمد فرود عمق جانم از حرارت آب شد روحم از فرط الم بی تاب شد چون ملائک نا امید از من شدند حرف آخر را چنین با من زدند: عمر خود را ای جوان کردی تباه نامه تو باشد سیاه ما که ماموران حق داوریم پس تو را سوی جهنم می بریم دیگر آنجا عذر خواهی دیر بود دست و پایم بسته در زنجیر بود نا امید از هرکجا و دل فکار می کشیدندم به خِفّت سوی نار ناگهان حق آغاز شد از جنان درهای باز شد آمد از تبار آسمان دیگران چون نجم و او چون کهکشان صورتش خورشید بود و غرق نور جام چشمانش پر از خمر طهور چشمهایش زندگانی می سرود درد را از قلب انسان می زدود بر سر خود شال سبزی بسته بود بر دلم مهرش عجب بنشسته بود کِی به زیبائی او گل می رسید پیش او یوسف خجالت می کشید دو ملک سر را به زیر انداختند بال خود را فرش راهش ساختند غرق حیرت داشتند این زمزمه آمده اینجا حسین فاطمه؟! صاحب روز آمده گوئیا بهر شفاعت آمده سوی من آمد مرا شرمنده کرد مهربانانه به رویم خنده کرد گشتم از خود بی خود از بوی حسین (ع) من کجا و دیدن روی (ع) گفت: آزادش کنید این بنده را خانه آبادش کنید این بنده را اینکه این جا این چنین تنها شده کام او با من وا شده مادرش او را به زاده است گریه کرده بعد داده است خویش را در سوز عشقم آب کرد عکس من را بر دل خود قاب کرد بارها بر من محبت کرده است سینه اش را وقف هیئت کرده است سینه چاک آل بوده است چای ریز مجلس ما بوده است اسم من راز و نیازش بوده است تربتم مهر بوده است پرچم من را به دوشش می کشید پا در عزایم می دوید بهر به تن کرده کفن روز تاسوعا شده من اقتدا بر خواهرم نمود گاه میشد صورتش بهرم کبود تا به دنیا بود از من دم زده او غذای روضه ام را هم زده قلب او از ما لبریز بود پیش چشمش غیر ما ناچیز بود با در مجلس ما می نشست قلب او با روضه ی من می شکست حرمت ما را به دنیا پاس داشت ارتباطی تنگ با داشت اشک او با نام من می شد روان گریه در روضه نمی دادش امان بارها امیه کرده است خویش را نذر کرده است گریه کرده چون برای با خود او را نزد زهرا (س) می برم هرچه باشد او برایم بنده است او ، صاحبش شرمنده است در مرامم نیست او تنها شود باعث خوشحالی شود گرچه در ظاهر گنه کار است و بد قلب او بوی میدهد سختی کندن و هول بس بود بهرش به عنوان عقاب در قیامت و بویش می دهم پیش مردم می دهم آری آری، هرکه پا بست من است نامه ی او دست من است 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺 @barzakh_ghiyamat
هدایت شده از از ازل تا قیامت
🌺🌺🌺🌺🌺 🌴مناظره امام علیه السلام🌴 🍁پرسش امام و شکست یحیی در پایان مأمون گفت:« اگر موافقید، شما هم از یحیی سئوالی بکنید.» امام علیه السلام به یحیی فرمود:« بپرسم؟» یحیی گفت:« فدایت شوم، هر طور میل شماست. اگر توانستم جواب می‌دهم و گرنه از شما استفاده می‌کنم. امام جواد علیه السلام پرسید:« در ابتدای روز به حرام بود، پیش از ظهر حلال شد، ظهر حرام شد و عصر حلال شد، هنگام غروب حرام شد، پس از عشا حلال شد، نیمه شب حرام شد و هنگام طلوع فجر حلال شد. حکم این زن چیست؟ و چرا پیوسته حلال و حرام می‌شد؟» گفت:« سوگند به خدا جوابش را نمی‌دانم. اگر مایل هستید، پاسخ بفرمایید تا بهره ببریم.» 🌳پاسخ روشن امام امام جواد علیه السلام فرمود:« این یک کنیز بود. مردی بیگانه او را در ابتدای روز خرید و زن بر او حلال شد. هنگام ظهر او را آزاد کرد و حرام شد. وقت عصر با او ازدواج کرد و حلال شد. وقت غروب او را مظاهره کرد و حرام شد. (مظاهره نوعی طلاق است که شرط رجوع به همسر، دادن کفاره است.) وقت عشا کفاره‌ی ظهار داد و حلال شد. نصف شب او را طلاق داد و حرام شد. وقت طلوع فجر رجوع کرد و حلال شد. در این هنگام مامون به حاضران از بنی عباس رو کرد و گفت:« آیا در میان شما کسی هست که این مسئله را این طور بتواند دهد یا مسئله‌ی قبلی را با آن جزییات بداند؟» گفتند:« نه! به خدا قسم شما جواد _علیه السلام_ را از ما بهتر می‌شناختید.» مامون گفت:« اهل بیت صلی الله علیه و آله وسلم در میان مردم فضل و کمال زیادی دارند و کم‌سالی آنان مانع کمالاتشان نیست.» سپس برخی دیگر از امام جواد علیه السلام را بیان کرد. منبع: (1)بحار الانوار، ج ۵۰ ص ۷۴ تا ۷۸ ح ۳ (2)منتهی الامال 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺 @barzakh_ghiyamat
هدایت شده از از ازل تا قیامت
🌺🌺🌺🌺🌺 🌴مناظره امام علیه السلام🌴 🍁پرسش امام و شکست یحیی در پایان مأمون گفت:« اگر موافقید، شما هم از یحیی سئوالی بکنید.» امام علیه السلام به یحیی فرمود:« بپرسم؟» یحیی گفت:« فدایت شوم، هر طور میل شماست. اگر توانستم جواب می‌دهم و گرنه از شما استفاده می‌کنم. امام جواد علیه السلام پرسید:« در ابتدای روز به حرام بود، پیش از ظهر حلال شد، ظهر حرام شد و عصر حلال شد، هنگام غروب حرام شد، پس از عشا حلال شد، نیمه شب حرام شد و هنگام طلوع فجر حلال شد. حکم این زن چیست؟ و چرا پیوسته حلال و حرام می‌شد؟» گفت:« سوگند به خدا جوابش را نمی‌دانم. اگر مایل هستید، پاسخ بفرمایید تا بهره ببریم.» 🌳پاسخ روشن امام امام جواد علیه السلام فرمود:« این یک کنیز بود. مردی بیگانه او را در ابتدای روز خرید و زن بر او حلال شد. هنگام ظهر او را آزاد کرد و حرام شد. وقت عصر با او ازدواج کرد و حلال شد. وقت غروب او را مظاهره کرد و حرام شد. (مظاهره نوعی طلاق است که شرط رجوع به همسر، دادن کفاره است.) وقت عشا کفاره‌ی ظهار داد و حلال شد. نصف شب او را طلاق داد و حرام شد. وقت طلوع فجر رجوع کرد و حلال شد. در این هنگام مامون به حاضران از بنی عباس رو کرد و گفت:« آیا در میان شما کسی هست که این مسئله را این طور بتواند دهد یا مسئله‌ی قبلی را با آن جزییات بداند؟» گفتند:« نه! به خدا قسم شما جواد _علیه السلام_ را از ما بهتر می‌شناختید.» مامون گفت:« اهل بیت صلی الله علیه و آله وسلم در میان مردم فضل و کمال زیادی دارند و کم‌سالی آنان مانع کمالاتشان نیست.» سپس برخی دیگر از امام جواد علیه السلام را بیان کرد. منبع: (1)بحار الانوار، ج ۵۰ ص ۷۴ تا ۷۸ ح ۳ (2)منتهی الامال 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺 @barzakh_ghiyamat
هدایت شده از از ازل تا قیامت
🌺🌺🌺🌺🌺 🌴مناظره امام علیه السلام🌴 🍁پرسش امام و شکست یحیی در پایان مأمون گفت:« اگر موافقید، شما هم از یحیی سئوالی بکنید.» امام علیه السلام به یحیی فرمود:« بپرسم؟» یحیی گفت:« فدایت شوم، هر طور میل شماست. اگر توانستم جواب می‌دهم و گرنه از شما استفاده می‌کنم. امام جواد علیه السلام پرسید:« در ابتدای روز به حرام بود، پیش از ظهر حلال شد، ظهر حرام شد و عصر حلال شد، هنگام غروب حرام شد، پس از عشا حلال شد، نیمه شب حرام شد و هنگام طلوع فجر حلال شد. حکم این زن چیست؟ و چرا پیوسته حلال و حرام می‌شد؟» گفت:« سوگند به خدا جوابش را نمی‌دانم. اگر مایل هستید، پاسخ بفرمایید تا بهره ببریم.» 🌳پاسخ روشن امام امام جواد علیه السلام فرمود:« این یک کنیز بود. مردی بیگانه او را در ابتدای روز خرید و زن بر او حلال شد. هنگام ظهر او را آزاد کرد و حرام شد. وقت عصر با او ازدواج کرد و حلال شد. وقت غروب او را مظاهره کرد و حرام شد. (مظاهره نوعی طلاق است که شرط رجوع به همسر، دادن کفاره است.) وقت عشا کفاره‌ی ظهار داد و حلال شد. نصف شب او را طلاق داد و حرام شد. وقت طلوع فجر رجوع کرد و حلال شد. در این هنگام مامون به حاضران از بنی عباس رو کرد و گفت:« آیا در میان شما کسی هست که این مسئله را این طور بتواند دهد یا مسئله‌ی قبلی را با آن جزییات بداند؟» گفتند:« نه! به خدا قسم شما جواد _علیه السلام_ را از ما بهتر می‌شناختید.» مامون گفت:« اهل بیت صلی الله علیه و آله وسلم در میان مردم فضل و کمال زیادی دارند و کم‌سالی آنان مانع کمالاتشان نیست.» سپس برخی دیگر از امام جواد علیه السلام را بیان کرد. منبع: (1)بحار الانوار، ج ۵۰ ص ۷۴ تا ۷۸ ح ۳ (2)منتهی الامال 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺 @barzakh_ghiyamat
هدایت شده از از ازل تا قیامت
🌺🌺🌺🌺🌺 🌴امام حسن عسکری علیه السلام🌴 🍁نشانه های امامت 🍁در برخی از برهه­‌های تاریخ، بوده­‌اند افرادی که از شرایط پیچیده آن عصر، سوء استفاده برده و ادعاهای گزافی مطرح کرده­ و مدتی گروهی را با خود همراه نموده­‌اند. ادعای امامت از سوی (جعفر) برادر امام (ع) پس از شهادت آن امام همام(ع)، نمونه‌­ای از این موارد است که حامل عبرت‌­هایی می­‌تواند باشد: 📜 می­‌گوید: من از خدمتگزاران امام عسکری(ع) بودم و نامه­‌های آن حضرت(ع) را به شهرها می‌­بردم. در طی مسمومیتی که امام(ع) با آن از دنیا رفت، به خدمتش رسیدم. حضرت(ع) نامه­‌هایی نوشت و فرمود: 《این­‌ها را به مدائن می­‌بری! روز در سامرا نخواهی بود؛ روز پانزدهم که داخل شهر شدی، خواهی دید که از خانه من و شیون بلند است و جسد مرا در محل گذاشته­‌اند.》 گفتم:سرور من! اگر چنین شود، (ع) بعد از شما کیست؟ حضرت(ع) فرمود : 《هر کس جواب ­‌هایم را از تو مطالبه کند، قائم بعد از من، اوست!》 گفتم:نشانه دیگری بفرمایید. ایشان فرمودند : 《هر کس بر من نماز گزارد، قائم بعد از من اوست.》 گفتم:نشانه دیگری بفرمایید. و نیز فرمود: 《هر کس از آنچه در میان (کمربند) است، خبر دهد، او امام بعد از من است.》 هیبت و عظمت امام(ع) مانع شد که بپرسم؛ مقصود از آنچه در همیان است، چیست؟ من نامه­‌های آن حضرت(ع) را به مدائن بردم و جواب آن­‌ها را گرفته و روز پانزدهم وارد سامرا شدم. دیدم همان طور که امام(ع) فرموده بود، از خانه ایشان صدای ناله بلند است. و نیز دیدم برادرش ، در کنار خانه آن حضرت(ع) نشسته و گروهی از شیعیان، اطراف او را گرفته به وی تسلیت، و به امامتش تبریک می­‌گویند. من از این جریان یکّه خوردم و با خود گفتم؛ اگر جعفر (ع) باشد، پس وضع امامت عوض شده است؛ زیرا من با چشم خود دیده بودم که جعفر شراب می­‌خورد و قماربازی می­‌کرد و اهل تار و طُنبور بود! من هم جلو رفته و رحلت برادرش را تسلیت و امامتش را تبریک گفتم، ولی از من چیزی نپرسید. در این هنگام، عقید، خادم خانه امام(ع) بیرون آمد و به جعفر گفت: جنازه برادرت را کفن کردند؛ بیایید نماز بخوانید. جعفر وارد خانه شد. شیعیان در اطراف او بودند. سَمّان و حسن بن علی معروف به سَلَمه، پیشاپیش آن­‌ها قرار داشتند. وقتی که به حیاط خانه وارد شدیم، جنازه امام عسکری(ع) را کفن کرده و در تابوت گذاشته بودند. جعفر پیش رفت تا بر جنازه امام(ع) نماز گذارد. وقتی که خواست تکبیر نماز را بگوید، ناگاه گندم­‌گون و سیاه­‌موی که دندان­‌های پیشینش قدری باهم فاصله داشت، بیرون آمد و لباس جعفر را گرفت و او را کنار کشید و گفت: 《عمو! کنار برو؛ من باید بر پدرم نماز بخوانم.》 جعفر در حالی که قیافه­‌اش دگرگون شده بود، کنار رفت. آن کودک بر جنازه امام(ع) نماز خواند و حضرت(ع) را در خانه خود، در کنار قبر پدرش امام (ع) دفن کردند. بعد همان کودک رو به من کرد و گفت:ای مرد بصری! نامه‌­ها را که همراه تو است بده. جواب نامه‌­ها را به وی دادم و با خود گفتم:این نشانه [ بر جنازه و خواستن نامه­‌ها]؛ حالا فقط مانده! آن­‌گاه پیش جعفر آمدم و دیدم سر و صدایش بلند است. حاجِز وَشّاء که حاضر بود به جعفر گفت:آن کودک چه کسی بود؟ جعفر گفت: والله تا به حال او را ندیده­‌ام و نمی­‌شناسم. در آن‌­جا نشسته بودیم که گروهی از اهل آمدند و از امام حسن عسکری(ع) پرسیدند، و چون دانستند که امام(ع) رحلت فرموده است، گفتند: جانشین امام(ع) کیست؟ حاضران جعفر را نشان دادند. آن­‌ها به جعفر سلام کرده و تسلیت و تهنیت گفتند و اظهار داشتند:­‌ها و آورده‌­ایم؛ بفرمایید بگویید؛ نامه‌­ها را چه نوشته­‌اند و پول­‌ها چقدر است؟ جعفر از این سؤال برآشفت و برخاست و در حالی که گَرد جامه­‌های خود را پاک می­‌کرد، گفت: این­‌ها از ما انتظار دارند علم بدانیم. در این میان، خادمی از خانه بیرون آمد و گفت: ­‌ها از فلان کس و فلان کس است و در همیان دینار است که تا از آن­‌ها را آب طلا داده­‌اند. نمایندگان مردم نامه‌­ها و همیان را تحویل داده و به خادم گفتند: هر کس تو را برای گرفتن همیان فرستاده، او (علیه السلام) است. منبع: إکمال الدین وإتمام النعمه شیخ صدوق، ج۲، ص۴۷۵ 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺 @barzakh_ghiyamat
هدایت شده از از ازل تا قیامت
🌺🌺🌺🌺🌺 🌴امام حسن عسکری علیه السلام🌴 🍁نشانه های امامت 🍁در برخی از برهه­‌های تاریخ، بوده­‌اند افرادی که از شرایط پیچیده آن عصر، سوء استفاده برده و ادعاهای گزافی مطرح کرده­ و مدتی گروهی را با خود همراه نموده­‌اند. ادعای امامت از سوی (جعفر) برادر امام (ع) پس از شهادت آن امام همام(ع)، نمونه‌­ای از این موارد است که حامل عبرت‌­هایی می­‌تواند باشد: 📜 می­‌گوید: من از خدمتگزاران امام عسکری(ع) بودم و نامه­‌های آن حضرت(ع) را به شهرها می‌­بردم. در طی مسمومیتی که امام(ع) با آن از دنیا رفت، به خدمتش رسیدم. حضرت(ع) نامه­‌هایی نوشت و فرمود: 《این­‌ها را به مدائن می­‌بری! روز در سامرا نخواهی بود؛ روز پانزدهم که داخل شهر شدی، خواهی دید که از خانه من و شیون بلند است و جسد مرا در محل گذاشته­‌اند.》 گفتم:سرور من! اگر چنین شود، (ع) بعد از شما کیست؟ حضرت(ع) فرمود : 《هر کس جواب ­‌هایم را از تو مطالبه کند، قائم بعد از من، اوست!》 گفتم:نشانه دیگری بفرمایید. ایشان فرمودند : 《هر کس بر من نماز گزارد، قائم بعد از من اوست.》 گفتم:نشانه دیگری بفرمایید. و نیز فرمود: 《هر کس از آنچه در میان (کمربند) است، خبر دهد، او امام بعد از من است.》 هیبت و عظمت امام(ع) مانع شد که بپرسم؛ مقصود از آنچه در همیان است، چیست؟ من نامه­‌های آن حضرت(ع) را به مدائن بردم و جواب آن­‌ها را گرفته و روز پانزدهم وارد سامرا شدم. دیدم همان طور که امام(ع) فرموده بود، از خانه ایشان صدای ناله بلند است. و نیز دیدم برادرش ، در کنار خانه آن حضرت(ع) نشسته و گروهی از شیعیان، اطراف او را گرفته به وی تسلیت، و به امامتش تبریک می­‌گویند. من از این جریان یکّه خوردم و با خود گفتم؛ اگر جعفر (ع) باشد، پس وضع امامت عوض شده است؛ زیرا من با چشم خود دیده بودم که جعفر شراب می­‌خورد و قماربازی می­‌کرد و اهل تار و طُنبور بود! من هم جلو رفته و رحلت برادرش را تسلیت و امامتش را تبریک گفتم، ولی از من چیزی نپرسید. در این هنگام، عقید، خادم خانه امام(ع) بیرون آمد و به جعفر گفت: جنازه برادرت را کفن کردند؛ بیایید نماز بخوانید. جعفر وارد خانه شد. شیعیان در اطراف او بودند. سَمّان و حسن بن علی معروف به سَلَمه، پیشاپیش آن­‌ها قرار داشتند. وقتی که به حیاط خانه وارد شدیم، جنازه امام عسکری(ع) را کفن کرده و در تابوت گذاشته بودند. جعفر پیش رفت تا بر جنازه امام(ع) نماز گذارد. وقتی که خواست تکبیر نماز را بگوید، ناگاه گندم­‌گون و سیاه­‌موی که دندان­‌های پیشینش قدری باهم فاصله داشت، بیرون آمد و لباس جعفر را گرفت و او را کنار کشید و گفت: 《عمو! کنار برو؛ من باید بر پدرم نماز بخوانم.》 جعفر در حالی که قیافه­‌اش دگرگون شده بود، کنار رفت. آن کودک بر جنازه امام(ع) نماز خواند و حضرت(ع) را در خانه خود، در کنار قبر پدرش امام (ع) دفن کردند. بعد همان کودک رو به من کرد و گفت:ای مرد بصری! نامه‌­ها را که همراه تو است بده. جواب نامه‌­ها را به وی دادم و با خود گفتم:این نشانه [ بر جنازه و خواستن نامه­‌ها]؛ حالا فقط مانده! آن­‌گاه پیش جعفر آمدم و دیدم سر و صدایش بلند است. حاجِز وَشّاء که حاضر بود به جعفر گفت:آن کودک چه کسی بود؟ جعفر گفت: والله تا به حال او را ندیده­‌ام و نمی­‌شناسم. در آن‌­جا نشسته بودیم که گروهی از اهل آمدند و از امام حسن عسکری(ع) پرسیدند، و چون دانستند که امام(ع) رحلت فرموده است، گفتند: جانشین امام(ع) کیست؟ حاضران جعفر را نشان دادند. آن­‌ها به جعفر سلام کرده و تسلیت و تهنیت گفتند و اظهار داشتند:­‌ها و آورده‌­ایم؛ بفرمایید بگویید؛ نامه‌­ها را چه نوشته­‌اند و پول­‌ها چقدر است؟ جعفر از این سؤال برآشفت و برخاست و در حالی که گَرد جامه­‌های خود را پاک می­‌کرد، گفت: این­‌ها از ما انتظار دارند علم بدانیم. در این میان، خادمی از خانه بیرون آمد و گفت: ­‌ها از فلان کس و فلان کس است و در همیان دینار است که تا از آن­‌ها را آب طلا داده­‌اند. نمایندگان مردم نامه‌­ها و همیان را تحویل داده و به خادم گفتند: هر کس تو را برای گرفتن همیان فرستاده، او (علیه السلام) است. منبع: إکمال الدین وإتمام النعمه شیخ صدوق، ج۲، ص۴۷۵ 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺 @barzakh_ghiyamat
هدایت شده از از ازل تا قیامت
🌺🌺🌺🌺🌺 🌴مناظره امام علیه السلام🌴 🍁پرسش امام و شکست یحیی در پایان مأمون گفت:« اگر موافقید، شما هم از یحیی سئوالی بکنید.» امام علیه السلام به یحیی فرمود:« بپرسم؟» یحیی گفت:« فدایت شوم، هر طور میل شماست. اگر توانستم جواب می‌دهم و گرنه از شما استفاده می‌کنم. امام جواد علیه السلام پرسید:« در ابتدای روز به حرام بود، پیش از ظهر حلال شد، ظهر حرام شد و عصر حلال شد، هنگام غروب حرام شد، پس از عشا حلال شد، نیمه شب حرام شد و هنگام طلوع فجر حلال شد. حکم این زن چیست؟ و چرا پیوسته حلال و حرام می‌شد؟» گفت:« سوگند به خدا جوابش را نمی‌دانم. اگر مایل هستید، پاسخ بفرمایید تا بهره ببریم.» 🌳پاسخ روشن امام امام جواد علیه السلام فرمود:« این یک کنیز بود. مردی بیگانه او را در ابتدای روز خرید و زن بر او حلال شد. هنگام ظهر او را آزاد کرد و حرام شد. وقت عصر با او ازدواج کرد و حلال شد. وقت غروب او را مظاهره کرد و حرام شد. (مظاهره نوعی طلاق است که شرط رجوع به همسر، دادن کفاره است.) وقت عشا کفاره‌ی ظهار داد و حلال شد. نصف شب او را طلاق داد و حرام شد. وقت طلوع فجر رجوع کرد و حلال شد. در این هنگام مامون به حاضران از بنی عباس رو کرد و گفت:« آیا در میان شما کسی هست که این مسئله را این طور بتواند دهد یا مسئله‌ی قبلی را با آن جزییات بداند؟» گفتند:« نه! به خدا قسم شما جواد _علیه السلام_ را از ما بهتر می‌شناختید.» مامون گفت:« اهل بیت صلی الله علیه و آله وسلم در میان مردم فضل و کمال زیادی دارند و کم‌سالی آنان مانع کمالاتشان نیست.» سپس برخی دیگر از امام جواد علیه السلام را بیان کرد. منبع: (1)بحار الانوار، ج ۵۰ ص ۷۴ تا ۷۸ ح ۳ (2)منتهی الامال 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺 @barzakh_ghiyamat