eitaa logo
🔷🔸یارانِ یار🔹🔶
162 دنبال‌کننده
1هزار عکس
208 ویدیو
9 فایل
کانال بسیج دانشجویی دانشکده علوم پایه دانشگاه فردوسی 🔴 برای برداشتن گام‌های استوار در آینده باید گذشته را درست شناخت! 🔴 مقام معظم رهبری (حفظه الله) 🇮🇷 ♟🪖⚘️ کانال تلگرام👇 https://t.me/bas_science ارتباط با ما👇 @ad_bas_science
مشاهده در ایتا
دانلود
16.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▪️▫️بخش دوم: تهدید ماجرای شهادت حضرت زهرا(س) آغازی جز غصب خلافت نداشت. با رحلت پیامبر اعظم(ص)،اصحاب صحیفه‌ی ملعونه در سقیفه جمع شدند و فاجعه‌ی عظیم غصب خلافت از صاحب حقیقیِ آن یعنی امیرالمومنین(ع) را عملی کردند. آنگاه بر منبر پیامبر(ص)نشستند و از مردم بیعت گرفتند،درحالی ‌که هنوز بدن مطهر رسول خدا(ص)دفن نشده بود. @basfum @bas_science
بر حاشیه برگ شقایق بنویسید گل تاب فشار در و دیوار ندارد...🥀 📣 مسابقه دلنوشته فاطمی 📌 به مناسبت ایام شهادت بانوی دوعالم حضرت فاطمه الزهرا (سلام الله علیها) 🔸در قالب هایی از قبیل: - دلنوشته -شعر - داستان کوتاه و... 🔹 آثار شما پس از ارسال در کانال گذاشته شده و اثر برتر توسط خود بچه ها انتخاب خواهد شد. 📆 مهلت ارسال آثار تا ۲۶ آذر ماه 🏆 به همراه جایزه ویژه کمک هزینه سفر کربلا ‼️ 🖇شرکت برای عموم آزاد است 👤 کسب اطلاعات بیشتر از طریق: 🆔 @ad_bas_science 🆔@basfum 🆔@bas_science
إِلَهِی عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْکشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَیک الْمُشْتَکی وَ عَلَیک الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ اَللَّــهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِی الْأَمْرِ الَّذِینَ فَرَضْتَ عَلَینَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِک مَنْزِلَتَهُمْ‌ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجا عَاجِلا قَرِیبا کلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِی یا عَلِی یا مُحَمَّدُ اِکفِیانِی فَإِنَّکمَا کافِیانِ وَ انْصُرَانِی فَإِنَّکمَا نَاصِرَانِ یا مَوْلانَا یا صَاحِبَ الزَّمَانِ اَلْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِکنِی أَدْرِکنِی أَدْرِکنِی السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ
_میدانم همه را گفته ای ولی بخاطر همین یکی بمان نه بخاطر من..حداقل بمان و ببینش بعد برو سرش را پایین می اندازد و دست به نرده روی پله میگیرد در دل خودم را سرزنش میکنم که چرا پایش را سست میکنم. انگشت بر لبش میگذارم قبل از اینکه حرفی بزند جلویش را میگیرم. با پشت دست خط خیس روی صورتم را پاک میکنم و میگویم: میدانم برای همین یکدانه ای که از راه نرسیده میروی تا اگر دختری شد آزادانه برای عروسکش لالایی بخواند؛ راستی اگر پسر بود چه؟ میخندد: حتما دختر است. حرفش را که قبلا زده بودیم. اسمش را هم بگذار "نورا" چه برگردم چه برنگردم نور چشم من... حرفش را میبُرم: برو لباسهایت را در بیاور. راضی نیستم اگر بروی.. چشم هایش متعجب نگاهم میکنند و خجالت میکشم از حرفی که زده ام اما محکم سر حرفم میمانم: مگر این که قول بدهی هر طور شده برگردی! - جنگ است چه میگویی؟ چطور قولی بدهم که در توانم نیست؟ سر راهش ایستادم! _ پس من با این بچه چه کنم؟ یتیمی خودم کم بود که او هم یتیم .. زبان میگزم. در دلم لعنتی به شیطان میفرستم و او لا اله الا اللّه میگوید. کمی مکث میکند و روی پله مینشیند. چشم هایش را بست و دوباره باز کرد. بلند میشود ساکش را از کف حیاط برمیدارد. همان ساکی که من برایش بستم اما بیش از نصف چیزهایی که گذاشته بودم را برگردانده بود و گفته بود: لازمم نمیشود! در نهایت میگوید: باشد هرچه تو بگویی؛ هرطور شده از خدا میخواهم که برم گرداند! خیالت راحت شد؟ honey✍🏻 🆔 @basfum 🆔 @bas_science
رصد آسمان ✨ بازدید از رصدخانه دانشگاه به مناسبت هفته پژوهش رصد مشتری و زحل 🪐🔭 زمان:سه شنبه ساعت ۱۸ الی ۱۹ مکان: دانشکده علوم_ ساختمان فیزیک_ طبقه ۲+ جهت ثبت نام به لینک زیر مراجعه کنید: https://survey.porsline.ir/s/oJDpRpIP 👤برای کسب اطلاعات بیشتر با آیدی زیر در ارتباط باشید: 🔹@ad_bas_science 🆔@basfum 🆔@bas_science
🔷🔸یارانِ یار🔹🔶
رصد آسمان ✨ بازدید از رصدخانه دانشگاه به مناسبت هفته پژوهش رصد مشتری و زحل 🪐🔭 زمان:سه شنبه ساعت ۱
🔴🔴 با سلام خدمت دانشجویان؛ بدلیل محدود بودن فضای مجموعه رصد خانه و استقبال بی نظیر شما عزیزان گرانقدر در نظر داریم بازدید از مجموعه و رصد آسمان را در ۲ الی ۳ نوبت انجام دهیم. اطلاعات تکمیلی و زمان بازدید‌های مذکور برای ثبت نام شدگان پیامک خواهد شد. با تشکر
🔷🔸یارانِ یار🔹🔶
🔴🔴 با سلام خدمت دانشجویان؛ بدلیل محدود بودن فضای مجموعه رصد خانه و استقبال بی نظیر شما عزیزان گرانقد
🔴🔴به اطلاع دانشجویان می‌رسانیم، برای آن دسته از دوستانی که فردا می‌توانند در بازدید و رصد آسمان حضور پیدا کنند، فردا پیامک ارسال خواهد شد.
إِلَهِی عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْکشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَیک الْمُشْتَکی وَ عَلَیک الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ اَللَّــهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِی الْأَمْرِ الَّذِینَ فَرَضْتَ عَلَینَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِک مَنْزِلَتَهُمْ‌ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجا عَاجِلا قَرِیبا کلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِی یا عَلِی یا مُحَمَّدُ اِکفِیانِی فَإِنَّکمَا کافِیانِ وَ انْصُرَانِی فَإِنَّکمَا نَاصِرَانِ یا مَوْلانَا یا صَاحِبَ الزَّمَانِ اَلْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِکنِی أَدْرِکنِی أَدْرِکنِی السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ
دل خدافظی ندارم کاسه آب را برمیدارم و در کوچه را باز میکند. پیشانی ام را میبوسد و از زیر قرآن عبور میکند باز سفارش میکند که مراقب خودم باشم میگویم پس نورا چه؟ گل از گلش میشکفد و میگوید: نورا و تورا به خدا میسپارم. بخدا دیرم شده بقیه چه میگویند؟ در تاریکی رفت ؛ بعد از اذان صبح. او هم مثل من بی تاب بود چون هرچند دقیقه یکبار به انتهای کوچه نگاهی می انداخت.. جایی که زنی با باری سنگین به در تکیه داده بود و یک دستش سینی قران و کاسه خالی آب و دست دیگرش روی کمرش بود. خودش می رفت اما یقین داشتم که از همین حالا دلتنگ است و من از همین حالا که آخرین بار نگاهم کرد و پیکان قرمز از نظرم دور شده برای دوباره دیدنش کم طاقت شده ام.. قطره ای روی دستم چکید. فکر کردم نیازی نبود کاسه را خالی کنم باران گرفت و خود خدا کوچه را پشت سرش آب و جارو میزد. ۵ مهر هر کار میکردم دست و دلم به نوشتن نمی رفت اما بعد با خودم گفتم بعد که آمد دلنوشته ها و بیقراری هایم را میدهم بخواند. شاید خاطرات خوبی برای نورا بشوند. از آن به بعد تلفن به دست مینشستم هرکجا میرفتم و هرکار میکردم تلفن راهم با کمترین فاصله از خودم میگذاشتم. دوست داشتم از هر خوراکی که به دستم میرسد برایش کنار بگذارم روزهای اول میگذاشتم اما بعد در یخچال ماندند و فاسد شدند اما نیامد. فکر کردم کاش ساکش را خلوت نکرده بود. هرفرصتی که پیدا میکرد تماس میگرفت. من هم روزشماری میکردم که برگردد گفته بود که چهل روزه می آیم. دو هفته قبل از تولد نورایمان.. ۲۰ مهر همیشه از صبوری من تعریف میکرد؛ حتی وقتی پیش خانواده اش مینشست. اما حالا هربار که فاصله تماسها بیشتر میشود دلشوره تمام جانم را میگیرد و نورا هردفعه با ضربه ای آرام سعی دارد حواسم را پرت کند! این اواخر زیاد حرکت میکند؛ شاید او هم مثل من بی تاب است. ۲۵ مهر خبرداده که می آید. چیزی به تولد نورا نمانده. حسابی سنگین شده ام اما باز سرپا میشوم. جانی دوباره گرفته ام از دیروز که این خبر را شنیده ام انگار خون در رگهایم جریان یافته است. نیرویی عظیم مرا به این طرف و آن طرف خانه میکشد و هر چندجارا که دستمال میکشم چند ثانیه ای روی صندلی مینشینم و کمی نفس میکشم انگار نورا هم هیجان دارد همه هوایی که نفس میکشم میبلعد! honey✍🏻 🆔@basfum 🆔@bas_science