بصائر حسینیه ایران🇵🇸
📝 #گزیده_بیانات
چگونه به کتابخوانی عادت کنیم؟
👈 توصیههای رهبر انقلاب در مورد کتابخوانی
🔹«به کتاب بایستی اهتمام ورزید. اهتمام به کتاب در واقع قوامش به اهتمام به کتابخوانی است. در جامعه باید سنت کتابخوانی رواج پیدا کند... به گمان من یکی از بدترین و پرخسارتترین تنبلیها، تنبلی در خواندن کتاب است.» ۱۳۹۰/۴/۲۹ توجه به کتاب و کتابخوانی همواره یکی از دغدغههای فرهنگی حضرت آیت الله خامنهای بوده و هست؛ رسانه KHAMENEI.IR، به مناسبت فرارسیدن ایام برگزاری نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران ۱۴۰۳، گزیدهای از بیانات رهبر انقلاب دربارهی این موضوع را بازخوانی میکند.
🔹در زمینه کتابخوانی، ملتی باسابقه هستیم
🔹ما ملتی هستیم که با کتاب خیلی سابقه داریم؛ در طول قرنهای متمادی با کتاب انس داشتهایم. البته آن روزها دسترسی به کتاب آسان نبود. استنساخ کتابهای خطی دشوار بود، اما در عین حال کسانی که اهل بودند، شایسته برای استفادهی از کتاب بودند، چه مجاهدتها میکردند. خواندهایم و مکرر شنیدهایم که کسانی به یک کتاب احتیاج داشتند، دارندهی کتاب بخل میورزیده و نمیداده است؛ بعد با التماس، با زحمت، یک شب، دو شب این کتاب را امانت گرفتند، شب و روز نخوابیدند، استراحت نکردند، برای اینکه این کتاب را استنساخ کنند و یک نسخهی آن را در اختیار خودشان داشته باشند. از این قبیل فراوان است. امروز این موانع برطرف شده است. پیشرفت علم، تولید کتاب، تکثیر کتاب، انتشار کتاب را آسان کرده. ما امروز بایستی با توجه به این سابقهی کهن، جایگاه خودمان را در نشر کتاب، در استفادهی از کتاب، بالا ببریم. ۱۳۹۰/۰۴/۲۹
#کتاب_خوانی
#بصائرحسینیه_ایران
#basaerehoseiniyeh
اینجا ایران است، سرزمین دختران، پسران، مردان و زنان قوی، غیرتمند، باحیا، عزتمند، ولایی و آمادهکنندههای زمینههای ظهور
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
✅ ایتا، سࢪوش، بله، گپ، روبیکا، آیگپ، شاد، آپاࢪات، هوࢪسا، پاتوق، ویسگوݩ، باهم، نزدیکا، ویࢪاستے و تلگࢪام با 👇
᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆
🆔 @basaerehoseiniyeh
10.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سبحان الله به توانمندی انسان...
بعضیا صبح از خواب پا میشن، جاشونم جمع نمیکنن 😄
#به_توانایی_های_نهفته_خود_پی_ببریم
#بصائرحسینیه_ایران
#basaerehoseiniyeh
اینجا ایران است، سرزمین دختران، پسران، مردان و زنان قوی، غیرتمند، باحیا، عزتمند، ولایی و آمادهکنندههای زمینههای ظهور
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
✅ ایتا، سࢪوش، بله، گپ، روبیکا، آیگپ، شاد، آپاࢪات، هوࢪسا، پاتوق، ویسگوݩ، باهم، نزدیکا، ویࢪاستے و تلگࢪام با 👇
᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆
🆔 @basaerehoseiniyeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لامصب بغلی شده 😂😂😂
#طنز
#بصائرحسینیه_ایران
#basaerehoseiniyeh
اینجا ایران است، سرزمین دختران، پسران، مردان و زنان قوی، غیرتمند، باحیا، عزتمند، ولایی و آمادهکنندههای زمینههای ظهور
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
✅ ایتا، سࢪوش، بله، گپ، روبیکا، آیگپ، شاد، آپاࢪات، هوࢪسا، پاتوق، ویسگوݩ، باهم، نزدیکا، ویࢪاستے و تلگࢪام با 👇
᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆
🆔 @basaerehoseiniyeh
کد : 1#
❣٬شهید سرافراز: مصطفی صدرزاده
🌱گلواژه:
[شهید جانم ...
روح پاک تو بسیار زیباتر از صورت زیبایت هست و این دلیل برای دوست داشتنت، کافیست.]
#با_شهدا
#بصائرحسینیه_ایران
#basaerehoseiniyeh
اینجا ایران است، سرزمین دختران، پسران، مردان و زنان قوی، غیرتمند، باحیا، عزتمند، ولایی و آمادهکنندههای زمینههای ظهور
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
✅ ایتا، سࢪوش، بله، گپ، روبیکا، آیگپ، شاد، آپاࢪات، هوࢪسا، پاتوق، ویسگوݩ، باهم، نزدیکا، ویࢪاستے و تلگࢪام با 👇
᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆
🆔 @basaerehoseiniyeh
چرا ایران و انقلاب اسلامی را دوست دارم!؟!؟!
۱- حدود ٢١٠ سال پیش در زمان فتحعلی شاه قاجار به موجب قرارداد ننگین گلستان در سال ١١٩٢ شمسی (۱۸۱۳ میلادی) کشورهای فعلی «قفقاز، ارمنستان، گرجستان، داغستان، چچن و اینگوش و سواحل ارزشمند دریای کاسپین» به مساحت حدود ٢٣٠ هزار کیلومتر مربع از ایران جدا شده و به روسیه تزاری تقدیم گردید!!!
۲- حدود ١٩۵ سال پیش و باز هم درزمان فتحعلیشاه قاجار به موجب قرارداد ننگین ترکمنچای درسال ١٢٠٧ شمسی (۱۸۲۸ میلادی)، منطقهی «ایروان، نخجوان و بخشهایی از تالش و آذربایجان» و در مجموع حدود ۳۰ هزار کیلومتر مربع دیگر از ایران جدا شد و باز هم به امپراتوری روسیه تقدیم شد!!!
۳- حدود ١۶٧ سال پیش در زمان ناصرالدین شاه قاجار به موجب معاهده ننگین پاریس در سال ١٢٣۵ شمسی (۱۸۵۶ میلادی) مناطق «هرات و افغانستان و بلوچستان و مکران» به مساحت ٩٧۵/۲۲۵ کیلومتر مربع با فشار انگلیس از ایران جدا شد!!!
۴- حدود ١۵٢ سال پیش و باز هم در زمان ناصرالدین شاه قاجار به موجب قرارداد ننگین حکمیت «گلد اسمیت» در سال ١٢۵٠ شمسی (۱٨٧١ میلادی)، و باز هم تحت فشار انگلیس مناطقی از «پاکستان و سیستان» به مساحت ٣۵٠/٠٠٠ کیلومترمربع از ایران جدا شد!!!
۵- حدود ١۴٢ سال پیش باز هم در زمان ناصرالدین شاه قاجار به موجب «پیمان آخال» در سال ١٢۶٠ شمسی (۱۸۸١ میلادی) کشورهای فعلی «ترکمنستان، ازبکستان، تاجیکستان، قرقیزستان و قزاقستان» به مساحت ١/٢٢۶/۵٠٠ کیلومترمربع از ایران جدا شده و باز هم به امپراتوری روسیه تقدیم شد!!!
۶- حدود ١٠۴ سال پیش در سال ١٢٩٨ شمسی (١٩١٩ میلادی) در زمان احمد شاه قاجار و دولت وثوقالدوله براساس پیمان منطقهای مستشاران انگلیس، جزایر نفتخیز خلیج فارس از جمله کشورهای فعلی «امارات، قطر، عمان و چند جزیره بسیار ارزشمند دیگر» به مساحت ۴٠۵/٢٨٧ کیلومترمربع رسماً از ایران جدا شد!!!
۷- حدود ٨۶ سال پیش در سال ۱۳۱۶ شمسی (۱۹۳۷ میلادی) در زمان رضا شاه پهلوی با امضای پیمان ننگین سعدآباد با کشورهای همسایه (عراق، ترکیه و افغانستان) بخشهای عظیمی از ایران با دسیسه انگلیس جدا شد؛ از جمله «ارتفاعات سوقالجیشی آرارات» به ترکیه؛ بخش عظیمی از «اروندرود» و اداره کامل آن را به عراق؛ و «دشت وسیع نااُمید» به مساحت ۳ هزار کیلومتر به افغانستان بخشیده شد!!!
۸- حدود ۶٩ سال پیش در سال ١٣٣٣ شمسی (١٩۵۴ میلادی) در زمان محمد رضا شاه پهلوی، بندر استراتژیک «فیروزه» در شرق دریای خزر از ایران جدا و به شوروی واگذار گردید!!!
۹- و باز هم در زمان محمدرضا شاه در سال ١٣۵٠ شمسی (١٩٧١ میلادی) با فشار انگلیس، مجمع الجزایر بحرین به مساحت بیش از ٧٠٠ کیلومتر مربع با انبوهی از مخازن نفت و گاز از ایران جدا شد!!!
و با کمال تأسف باید این حقیقت تلخ را بدانیم که این مقدار تجزیه و جدایی بیش از ٣ میلیون و ۵٠٠ هزار کیلومتر مربع از خاک ایران به واسطه سستی و خیانت پادشاهان میهنفروش در کل تاریخ جهان بیسابقه است و ایران امروز با مساحت ١/۶۴٨/١٩۵ کیلومتر مربع کمتر از یکسوم مساحت ایران بزرگ دویست سال قبل را دارد!!!
اما در زمان جمهوری اسلامی و پس از هشت سال دفاع مقدس، یک سانتیمتر از خاک کشور عزیزمان را هم از دست ندادیم!
#چرا_انقلاب_اسلامی_را_دوست_دارم
#بصائرحسینیه_ایران
#basaerehoseiniyeh
اینجا ایران است، سرزمین دختران، پسران، مردان و زنان قوی، غیرتمند، باحیا، عزتمند، ولایی و آمادهکنندههای زمینههای ظهور
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
✅ ایتا، سࢪوش، بله، گپ، روبیکا، آیگپ، شاد، آپاࢪات، هوࢪسا، پاتوق، ویسگوݩ، باهم، نزدیکا، ویࢪاستے و تلگࢪام با 👇
᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆
🆔 @basaerehoseiniyeh
بصائر حسینیه ایران🇵🇸
#رمان #قسمت_دوم #رفیق_شهیدم #کتاب_یادت_باشه 🌱بخش اول زندگینامه 🍁 🌱فصل اول یک کرشمه، یک تبسم، ی
#رمان
#قسمت_سوم
#رفیق_شهیدم
#کتاب_یادت_باشه
🌱بخش اول
زندگینامه
🌱فصل اول
یککرشمه، یکتبسم، یکخیال
🌱برگ سوم
نمیدانستم با مطرح کردن جواب منفی من، چه اتفاقی خواهد افتاد، در حال کلنجاررفتن با خودم بودم که عمه داخل اتاق آمد، زیرچشمی به چهرهی دلخور عمه، نگاه کردم، نمیتوانستم از جلو چشم عمه فرارکنم، با جدیت گفت: «ببین فرزانه، تو دختر برادرمی، یه چیزی میگم یادت باشه!
نه تو بهتر از حمید پیدا میکنی، نه حمید
میتونه بهتر از تو پیداکنه، الان میریم ولی خیلی زود برمی گردیم، ما دستبردار نیستیم!».
وقتی دیدم عمه تا این حد ناراحت و دلخورشده جلو رفتم و بغلش کردم، از یک طرف شرم و حیا باعث میشد، نتوانم راحت حرف بزنم و از طرف دیگر نمیخواستم باعث اختلاف بین خانوادهها بشم، دوست نداشتم ناراحتی پیش بیاید.
گفتم: «عمهجون، قربونت برم، چیزی نشده که، اینهمه عجله برای چیه؟ یه کم مهلت بدین، من کنکورم رو بدم، اصلأ سری بعد، خود حمیدآقا هم بیاد تا ما با هم حرف بزنیم، بعدبا فراغ بال تصمیم بگیریم، توی این گیرواگیر درس و کنکور، نمیشه کاری کرد».
خودم هم نمیدانستم چه میگفتم، احساس میکردم با صحبتهایم الکی عمه را دل خوش میکنم، چارهای نبود، دوست نداشتم با دلخوری از خانه ما بروند.
تلاش من فایده نداشت، وقتی عمه، خانه رسیده بود سرصحبت و گلایه را با «ننه فیروزه» باز کرده بود و با ناراحتی تمام به ننه گفته بود: «دیدی چی شد مادر؟برادرم دخترش رو به مانداد! دست رد به سینه ما زدن، سنگ روی یخ شدیم، من یه عمر برای حمید دنبال فرزانه بودم ولی الان میگن نه، دل منو شکستن!».
ننه فیروزه، مادربزرگ مشترک من و حمید است که ننه صدایش میکنیم، از آن مادربزرگهای مهربان و دوست داشتنی که همه به سرش قسم میخورند.
ننه همیشه موهای سفیدش را حنا میگذارد، هر وقت دور هم جمع شویم، بقچه خاطرات و قصههایش را باز میکند تا برای ما داستانهای قدیمی تعریف کند،
قیافه من به ننه شباهت دارد، ننه خیلی در زندگی سختی کشیده است، زنی سی ساله بود که پدربزرگم به خاطر رعدوبرقگرفتگی، فوت شد، ننه ماند و چهاربچهی قدونیم قد، عمه آمنه، عمومحمد، پدرم وعمونقی، بچه ها را با سختی و به تنهایی با هزارخون دل، بزرگ کرد، برای همین همه فامیل، احترام خاصی برایش قائل هستند.
چند روزی از تعطیلات نوروز گذشته بود که ننه پیش ما آمد، معمولأ هر وقت دلش برای ما تنگ میشد، دوسه روزی مهمان ما میشد.
از همان ساعت اول، به هر بهانهای که میشد بحث حمید را پیش میکشید، داخل پذیرایی روبروی تلویزیون، نشسته بودیم که ننه گفت: «فرزانه اون روزی که تو جواب رد دادی، من حمید رادیدم، وقتی شنید تو بهش جواب رد دادی، رنگش عوض شد! خیلی دوستت داره».
به شوخی گفتم: «ننه باور نکن، جوونای امروزی صبح عاشق میشن، شب یادشون میره».
ننه گفت: «دختر من، این موهارو تو آسیاب سفید نکردم، میدونم حمید خاطرخواهته، توی خونه اسمت رو میبریم، لپش قرمز میشه، الان که سعید نامزدکرده، حمید، تنها مونده از خر شیطون پیاده شو، جواب بله رو بده، حمید، پسرخوبیه»
ازقدیم در خانهی عمه، همین حرف بود، بحث ازدواج دوقلوهای عمه که پیش میآمد، همه میگفتند: «باید برای سعید دنبال دخترخوب باشیم، وگرنه تکلیف حمید که مشخصه، چون دختر سرهنگ رو میخواد».🍂
#بصائرحسینیه_ایران
#basaerehoseiniyeh
اینجا ایران است، سرزمین دختران، پسران، مردان و زنان قوی، غیرتمند، باحیا، عزتمند، ولایی و آمادهکنندههای زمینههای ظهور
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
✅ ایتا، سࢪوش، بله، گپ، روبیکا، آیگپ، شاد، آپاࢪات، هوࢪسا، پاتوق، ویسگوݩ، باهم، نزدیکا، ویࢪاستے و تلگࢪام با 👇
᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆
🆔 @basaerehoseiniyeh
بصائر حسینیه ایران🇵🇸
#رمان #قسمت_سوم #رفیق_شهیدم #کتاب_یادت_باشه 🌱بخش اول زندگینامه 🌱فصل اول یککرشمه، یکتبسم، یکخ
#رمان
#قسمت_چهارم
#رفیق_شهیدم
#کتاب_یادت_باشه
🌱 بخش اول
زندگینامه
🌱فصل اول
یککرشمه، یکتبسم، یکخیال
میخواستم بحث رو عوض کنم، گفتم: «باشه ننه قبول، حالا بیا حرف خودمون رو بزنیم، یه دونه قصه عزیز و نگارتعریف کن دلم برای قدیما که دور هم مینشستیم و قصه میگفتید، تنگ شده»
ولی ننه بدپیله کرده بود.
بعد از جواب منفی به خواستگاری، تنها کسی که دراین مورد، حرف میزد، ننه بود، بالاخره دوست داشت نوههایش به هم برسند و این وصلت پابگیرد برای همین روزی نبود که از حمید، پیش من حرف نزند.
داخل حیاط خودم را مشغول کتاب کرده بودم که ننه صدایم کرد، بعد هم از بالکن، عکس حمید را نشانم داد و گفت: «فرزانه میبینی چه پسر خوشقد و بالاییشده، رنگ چشماشو ببین چقدرخوشگله، به نظرم شما خیلی به هم میاین، آرزومه عروسی شما دوتا رو ببینم».
عکس نوههایش را در کیف پولش گذاشته بود از حمید، همان عکسی را داشت که قبل از رفتن به کربلا برای گذرنامه(پاسپورت) انداخته بود.
ازخجالت، سرخ و سفیدشدم، انداختم به فاز شوخی و گفتم: «آره ننه خیلی خوشگله، اصلاً اسمش رو به جای حمید باید یوزارسیف میذاشتن!، عکسشو بذار توی جیبت، شش دونگ حواستم جمع باشه که کسی عکس رو ندزده!».
همین طوری شوخی میکردیم و میخندیدیم ولی مطمئن بودم ننه ول کن معامله نیست و تا ما را به هم نرساند، آرام نمیگیرد.
هنوز ننه از بالکن نرفته بود که پدرم با یکلیوان چای تازه دم به حیاط آمد.
ننه گفت: «من که زورم به دخترت نمیرسه،خودت باهاش حرف بزن، ببین میتونی راضیش کنی».
پدر و مادرم با اینکه دوست داشتند حمید، دامادشان شود اماتصمیمگیری در این موضوع را به خودم سپرده بودند.
پدرم لیوان چای را کنار دستم گذاشت و گفت:«فرزانه من تو رو بزرگ کردم، روحیاتت رو میشناسم، میدونم با هر پسری نمیتونی، زندگی کنی، حمید رو هم مثل کف دست میشناسم، هم خواهرزاده منه، هم همکارمه، چند ساله توی باشگاه، با هم مربیگری میکنیم، به نظرم شما دوتا برای هم ساخته شدین، چرا حمید رو رد کردی؟».
سعی کردم پدرم رو قانع کنم، گفتم: «بحث من اصلاً حمیدآقا نیست، برای ازدواج آمادگی ندارم، چه با حمیدآقا چه با هر کس دیگه، من هنوز نتونستم با مسئله زندگی مشترک کناربیام، برای یه دختر دهههفتادی هنوز خیلی زوده، اجازه بدین نتیجه کنکور، مشخص بشه، بعد سر فرصت بشینیم، صحبت کنیم و ببینیم چه کار میشه کرد».
چندماه بعد از این ماجراها، عموتقی، بیست و دوم خرداد از مکه برگشته بود، دعوتی داشتیم و به همه فامیل ولیمه میداد، وقتی داشتم از پلههای تالار بالا میرفتم انگار در دلم رخت میشستند، اضطراب شدیدی داشتم، منتظربودم به خاطر جواب منفی که داده بودم، عمه یا دخترعمه.هایم با من سرسنگین باشند ولی اصلأ این طور نبود، همه چیز عادی بود، رفتارشان مثل همیشه گرم و با محبت بود، انگارنهانگار که صحبتی شده و من جواب رد دادم.
روزهای سخت و پراسترس کنکور بالاخره تمام شد، تیرماه سال نود و یک، آزمون را دادم ،حالا بعد از یک سال درسخواندن، دیدن نتیجه قبولی در دانشگاه
میتوانست، خوشحالکنندهترین، خبر برایم باشد.
با قبولی در دانشگاه علوم پزشکی قزوین، نفس راحتی کشیدم، ازخوشحالی در پوست خودم نمیگنجیدم چون نتیجه یکسال تلاشم را گرفته بودم، پدر و مادرم هم خیلی خوشحال بودند و من از اینکه توانسته بودم روسفیدشان کنم، احساس خوبی داشتم....🍂
#بصائرحسینیه_ایران
#basaerehoseiniyeh
اینجا ایران است، سرزمین دختران، پسران، مردان و زنان قوی، غیرتمند، باحیا، عزتمند، ولایی و آمادهکنندههای زمینههای ظهور
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
✅ ایتا، سࢪوش، بله، گپ، روبیکا، آیگپ، شاد، آپاࢪات، هوࢪسا، پاتوق، ویسگوݩ، باهم، نزدیکا، ویࢪاستے و تلگࢪام با 👇
᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆
🆔 @basaerehoseiniyeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 قشنگترین عشق
💫 نگاه خداوند بر بندگان است.
🌸 هر کجا هستید
💫 به نگاه پر مهر خدا میسپارمتون
🌸 الـــــهــــی
💫 مهـر، بركت، عشـق
🌸 محبت و سلامتى
💫 شادی و عاقبت بخیری
🌸 هميشه همنشین شما باشد
🌸 شبتون به نور خدا روشن
#شبتون_آروم
#دوستان_خوبم
#بصائرحسینیه_ایران
#basaerehoseiniyeh
اینجا ایران است، سرزمین دختران، پسران، مردان و زنان قوی، غیرتمند، باحیا، عزتمند، ولایی و آمادهکنندههای زمینههای ظهور
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
✅ ایتا، سࢪوش، بله، گپ، روبیکا، آیگپ، شاد، آپاࢪات، هوࢪسا، پاتوق، ویسگوݩ، باهم، نزدیکا، ویࢪاستے و تلگࢪام با 👇
᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆
🆔 @basaerehoseiniyeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بوی بهشت میدهی
بوی عشق
بوی مادرم را
و من چه خوشبختم
که خواهری چون تو دارم....
دوستت دارم خواهری🫂❤️
#حدیث_دل
#بصائرحسینیه_ایران
#basaerehoseiniyeh
اینجا ایران است، سرزمین دختران، پسران، مردان و زنان قوی، غیرتمند، باحیا، عزتمند، ولایی و آمادهکنندههای زمینههای ظهور
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
✅ ایتا، سࢪوش، بله، گپ، روبیکا، آیگپ، شاد، آپاࢪات، هوࢪسا، پاتوق، ویسگوݩ، باهم، نزدیکا، ویࢪاستے و تلگࢪام با 👇
᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆
🆔 @basaerehoseiniyeh