eitaa logo
🇮🇷بصائر ثامن الحجج🇮🇷
275 دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
4.2هزار ویدیو
1.1هزار فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
*﷽* *🟣باغ وحش های انسانی در غرب...* *استوری* ** **
📺صداسیما در جمهوری اسلامی، امکان ندارد که صدا و سیما هدفی نداشته باشد. هدف صداوسیما در جمهوری اسلامی چیست؟ طبیعی است: تاثیرگذاشتن بر روی انسان ها و کشاندن آنها به سمت آن انسانی که اسلام و بینش انقلابی اسلامی ، آن را می خواهد بسازد و به وجود بیاورد. 📚بیانات مقام معظم رهبری مدظله‌العالی۱۳۷۰/۱۱/۰۸ @goftemansazan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 🎥 روزمان را با قرآن آغاز کنیم/ ترتیل صفحه ۲۰۷ قرآن کریم ( آیات ۱۲۳ تا آخر سوره مبارکه توبه)  🍃🌹🍃 🌺 امام علی (ع) می‌فرمایند: «اِنَّ القُرآنَ ظاهِرُهُ اَنیقٌ وَ باطِنُهُ عَمیقٌ» ظاهر قرآن شگفت‌انگیز و زیبا و باطنش ژرف و عمیق است. (اصول کافی ۲/۵۹۹) 🎙 استاد پرهیزگار | | 🆔 eitaa.com/meyarpb
♨️ دو پنج شنبه و دو تیتر متفاوت 1⃣ تیتر اول: روز پنجشنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۱ روزنامه آفتاب یزد یک روز پس از سفر دختر قالیباف به ترکیه!!! 👈 آقای قالیباف لطفاً استعفا!!! 2⃣ تیتر دوم: پنجشنبه ۹ خرداد ۹۸ پس از قتل میترا استاد توسط محمد علی نجفی شهردار اصلاحات!!! 👈 قتل اخلاق و تراژدی استاد!!!! 👌 رسانه ها این گونه ذهن ما را کنترل می کنند. 🔮کانال مرجع گفتمان @goftemansazan
تو کشورهای دیگه آدمی که فراموشی داره، هذیون میگه، اسم کشورها و شخصیت ها رو قروقاطی میگه و با هوا دست میده و...رو یا میبرن آسایشگاه سالمندان یا درخونه رو میبندن یوقت نره گم بشه!! تو آمریکا 🇺🇸ولی این جور آدمی رو میزارن رئیس جمهور بشه و برای ۳۰۰ میلیون آدم تصمیم بگیره😄 ✍ محمد تقی احمدی پرتو [ : آنچه یڪ تحلیلگر بایست بداند ] ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 🔺اگر تحلیل راهبردے میخوانید 🔻اگر سرخط تحلیلے میخواهید 🆔 | eitaa.com/joinchat/796000260C5d9fc9afdd 🆔 | http://t.me/joinchat/AAAAAEOsJgWAqXvCnsxz-w 🆔 | https://chat.whatsapp.com/BiUO3NnHiFkBBSkgFH0EZc 🆔 | @zamanehh
*﷽* *🟣دنیای وحشی و بی رحم غربی ها* *استوری* ** **
8.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 🎙 | این گونه توبه کن! 🍃🌹🍃 🌺 ویژه ماه مبارک رمضان‌ 🎙 حجت الاسلام و المسلمین فاطمی نیا | | 🆔 eitaa.com/meyarpb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥آخه هیچ کشوری رو نمی‌شناسم بدتر از ایران باشه! ☑️ @enghlaabi | انقلابی
*🟣 این اعتراضات و مطالبات نشان داد که در ایران عدالت هنوز زنده است ...* آقای راجی : *♨️ اعتراض بحق مردم پیرامون سفر خانواده رئیس مجلس به ترکیه با وجود استفاده از هواپیمای عمومی و نه اختصاصی نشان داد که، در گفتمان‌سازی شعار کاملا موفق بوده است ؛* *👈🏻 وگرنه قبل از انقلاب آیا کسی به سفرها و خریدهای عجیب و غریب شاه از خارج اعتراض می‌کرد؟؟!* *🛑 به عنوان مثال اسدالله عَلَم، وزیر دربار درخاطراتش می‌نویسد :* *"۴شنبه ۹مهر ۵۴ ، به اعلیحضرت عرض کردم : بهترین مبلمان اروپا راآورده‌ایم فقط ۵میلیون تومان!* *فرمودند : پس چطور زیرزمین نیاوران ۲۳میلیون تومان می‌شود؟!* *عرض کردم اینجا منافعی به جیب کسی نمی‌رود آنجا راامرفرمودید سهل‌انگاری کنید، ماهم میکنیم"* *👈🏻❌ نکته: ۲۳میلیون با پول امروزه می‌شود :* *👈🏻 ۸۳میلیارد تومان👉🏻* *🔻"شنبه ۱۶ فروردین ۱۳۴۸ ، در واشنگتن دندانهای شاه درد گرفت تصمیم گرفتند روز بعد به زوریخ سوئیس برای معالجه تشریف ببرند!"* *📚 و صدها داستان از این قبیل خاطرات را در کتاب " " بخوانید ...*
🟣 *غیورمردی که پیکر شهید حججی را شناسایی کرد، آسمانی شد.* 🔹️ سردار مدافع حرم حاج مهدی نیساری درشب ۲۱ ماه رمضان آسمانی شد ، سردار نیساری فردی که برای شناسایی پیکر *شهیدحججی* به مقر داعش رفت وازطرف سیدحسن نصرالله لقب پهلوان مقاومت گرفت 🔹️ *ماموریت ویژه سردار نیساری برای شناسایی پیکر مطهر شهید‌ محسن‌حججی:* ◇ بعد از *شهادت حججی* تا مدتها ، پیکر مطهرش در دست داعشی ها بود تا اینکه قرار شدحزب الله لبنان و داعش، تبادلی انجام دهند. ◇ بنا شد حزب‌الله تعدادی از اسرای داعش را آزاد کند و داعش هم پیکر *محسن و دو شهیدحزب الله* را تحویل بدهد و یکی از اسرای حزب الله را هم آزاد کند. ◇ به من گفتند: "می‌توانی بروی در مقر داعش و پیکر *محسن* را شناسایی کنی؟" ◇ می دانستم می‌روم در دل خطر و امکان دارد داعشی‌ها اسیرم کنند و بلایی سرم بیاورند.اما آن موقع ، *محسن* برایم از همه چیز وحتی از جانم مهمتر بود. قبول کردم خودم و یکی از بچه های سوری به نام حاج سعید از مقر حزب الله لبنان حرکت کردیم و به طرف مقر داعش رفتیم. ◇ در دل دشمن بودیم. یک داعشی که دشداشه سفید و بلند پوشیده بود و صورتش را با چفیه قرمز پوشانده بود ، با اسلحه اش ما را می پایید. ◇ پیکری متلاشی شده و تکه تکه شده را نشانمان داد و گفت: "این همان جسدی است که دنبالش هستید!"میخکوب شدم ، از درون آتش گرفتم. مثل مجسمه ها خشک شدم. ◇ رو کردم به حاج سعید و گفتم: "من چه جوری این بدن را شناسایی کنم؟! این بدن *اربا_اربا شده* این بدن قطعه قطعه شده!" ◇ بی اختیار رفتم طرف داعشی عقب رفت و اسلحه اش را مسلح کرد و کشید طرفم.داد زدم: *"پست فطرتا ، مگه شما مسلمون نیستید؟! مگه دین ندارید؟! پس کو سر این جنازه؟! کو دست هاش؟!"* ◇ حاج سعیدحرف‌هایم را تند تند برای آن داعشی ترجمه می‌کرد.داعشی برای آنکه خودش را تبرئه کند می گفت :"این کار ما نبوده ، کار داعش عراق بوده."دوباره فریاد زدم : *"کجای شریعت محمد آمده که اسیر تان را اینجور قطعه قطعه کنید؟!"* ◇ داعشی به زبان آمد گفت: "تقصیرخودش بود.از بس حرص مون رودرآورد.نه اطلاعاتی بهمون داد ، نه گفت اشتباه کرده‌ام و نه حتی کوچکترین التماسی بهمون کردکه از خونش بگذریم. فقط لبخند می زد!" ◇ هرچه می کردم ، پیکر قابل شناسایی نبود. به داعشی گفتیم: "ما باید این پیکررا برای شناسایی دقیقاباخودمون ببریم." ◇ اجازه نداد. با صدای کلفت و خش دارش گفت: "فقط همینجا."نمی دانستم چه بکنم. شاید آن جنازه ، پیکر *محسن* نبود وداعش میخواست فریب مان بدهد. 🔹️ توی دلم متوسل شدم به *"حضرت زهرا علیها السلام"* گفتم : "بی بی جان خودتون کمک مون کنید ، خودتون دستمون رو بگیرید. خودتون یه راه چاره بهمون نشون بدید.یکباره چشمم افتاد به تکه استخوان کوچکی از محسن ناگهان فکری توی ذهنم آمد.خودم را خم کردم روی جنازه و در یک چشم به هم زدن ، استخوان را برداشتم و در جیبم گذاشتم! بعد هم به حاج سعید اشاره کردم که برویم. ◇ نشستیم توی ماشین و سریع برگشتم سمت مقر حزب الله.از ته دل خدا رو شکر کردم که توانستم بی خبر آن داعشی ، قطعه استخوانی را با خودم بیاورم.وقتی برگشتیم به مقر حزب الله، استخوان را دادم تا از آن آزمایش DNA بگیرند.دیگر خیلی خسته بودم. ◇ هم خسته ی جسمی و هم روحی. واقعا به استراحت نیاز داشتم. فردا حرکت کردم سمت دمشق همان روز بهم خبر دادند که جواب DNA مثبت بوده و نیروهای حزب الله ، پیکر *محسن* را تحویل گرفته اند. 🔹️ به دمشق که رسیدم ، رفتم حرم *بی بی حضرت زینب علیهاالسلام* وقتی داخل حرم شدم ، یکی از بچه‌ها اومد پیشم و گفت: *"پدر و همسر شهید حججی به سوریه اومده اند. الان هم همین جا هستن.توی حرم."* ◇ من را برد پیش *پدر محسن* که کنار ضریح ایستاده بود. *پدر محسن* می دانست که من برای شناسایی پسرش رفته بودم. تاچشمش به من افتاد ، اومد جلو و مرا توی بغلش گرفت و گفت: *"از محسن خبر آوردی"* ◇ نمی‌دانستم جوابش را چه بدهم. نمی‌دانستم چه بگویم. بگویم یک پیکر اربا_اربا را تحویل داده‌اند؟! بگویم یک پیکر قطعه قطعه شده را تحویل داده‌اند؟! بگویم فقط مقداری استخوان را تحویل داده‌اند؟ ◇ گفتم: "حاج‌آقا، پیکر محسن مقرحزب الله لبنانه ، برید اونجا خودتونببینیدش." ◇ گفت: "قَسَمَت میدم به بی‌بی که بگو." ◇ التماسش کردم چیزی از من نپرسد.دلش خیلی شکست.دستش رو انداخت میان شبکه‌های ضریح *حضرت زینب علیها السلام* و گفت: "من محسنم رو به این بی بی هدیه دادم.همه محسنم رو. تمام محسنم رو. اگه بهم بگی فقط یه ناخن یا یه تارمویش رو برام آوردی ،راضی ام." ◇ وجودم زیر وروشد.سرم را انداختم پایین. زبانم سنگین شده بود.به سختی لب باز کردم و گفتم: *"حاج‌آقا، سر که نداره! بدنش رو هم مثل علی اکبرعلیه السلام اربا اربا کرده ان."* 🔹️ هیچ نگفت فقط نگاه کرد سمت ضریح و گفت: *"بی بی جان ، این هدیه را از من قبول کن!* *اللهم عجل لو
*﷽* *🟣قصه های تکرار شده در تاریخ...* *استوری* ** **
*﷽* *🟣خبرهای خوبی که نباید دیده شوند...* *استوری* ** **