eitaa logo
باسیّدالشهداءوشهداتـٰاظُهـور🌹
2.3هزار دنبال‌کننده
13.7هزار عکس
3.8هزار ویدیو
17 فایل
✨﷽✨ فعالیت مجموعه تقدیم به صاحب الزمان(عجّ) و روح تابناک حضرت زهرا(س) و تمام شهیــدان تا ازاین طریق مارا موردعنایت خویش قراردهند و دست مان در دنیا و آخرت بگیرند. {کاربرای رضای خـدا} قرآن صوتی نذرظهـور http://www.parsquran.com/book/ @askarii_313
مشاهده در ایتا
دانلود
باسیّدالشهداءوشهداتـٰاظُهـور🌹
🦋yazahra🦋 #شهادتــــ نام گرفتــــ . وقتی #خــــدا کسی را کشتـــــ ؛ از شدتـــــ #عشــق ! ❤ #اللهم
🦋yazahra🦋 💕 🌱بارها در منزلشان به دیدنش رفتم . هیچگاه ندیدم که سرگرم روزمرگی شود . 🌱هیچگاه ندیدم که پای تلوزیون بنشیند . ، یا اهل ورزش بود ، یا اهل مطالعه و یا در مسجد و هیئت مشغول تهذیبــــ نفـس بود . اما به مطالعه ، مخصوصا کتب دینی اهمیت می داد . از محضر بزرگان دین ، بسیار استفاده می کرد . علامه جعفری و حاج آقا مجتهدی و حاج اسماعیل دولایی که در محل بودند ، یکبار با او به قم رفتم . گفت : بیا برویم به جلسه سخنرانی یک استاد . مجلس خوبی بود . پایان جلسه ، سخنران از دعوت کرد که بیا جلو و مداحی کن . بعد از مداحی بیرون آمدیم . پرسیدم : این سخنران کی بود ؟ خیلی سطح بالا حرف میزد . گفت : ایشان آیت الله حسن زاده آملی بودند . اهل علم بود و می دانست خدای خوبش چه جایگاهی برای اهل علم قرار داده است : ✨يَرْفَع اللهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُو الْعِلْمَ دَرَجاتٍ وَ اللهُ بِما تَعمَلُونَ خَبيرٌ✨ ✓ خداوند کسانی را که ایمــــان آورده اند و کسانی را که علـــم به آنان داده شده درجاتـــــ عظیمی می بخشد و خــداوند به آنچه انجام می دهید آگاه است. ✨سوره مبارکه مجادله / آیه ۱۱✨ 🤲 🦋
باسیّدالشهداءوشهداتـٰاظُهـور🌹
🦋yazahra🦋 ای کـه مــرا تو خوانــده ای راه نشانـم بده گوشـه ای از کربــلا جا و مکانــم بده🕊🕊 #ال
🕊🕊🕊 💕 🌱تواضع در اصطلاح علم اخلاق، شکستگی و فروتنی نفس است؛ 🌱به گونه ای که برای خود هیچ برتری و امتیازی بر دیگران قائل نباشی، 🌱همچنین در رفتار و گفتار، دیگران را برتر بدانی. 🌱این ویژگی در تمامی رفتارهای دیده می شد. 🌱یک روز شعرقشنگی را با خود زمزمه می کرد. گفتم : 💕آقا ابراهیم، این شعر را امشب در هیئت بخوان. او هم قبول کرد. 🌱شب بود که حاج ماشاالله عابدی از مداحان خوب تهران، به هیئت ما آمد. هرکاری کردم جلو نرفت و گفت: حاج آقا عابدی اینجاست من کی هستم ! 🌱روح آرامش و تواضع در تمام کارهایش دیده می‌شد. 🌱او تمام اعمالش کلام خداوند را می‌دید که می فرماید: ✨وَعِبَادُ الرَّحْمَٰنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا. وبندگان (واقعی خدای)رحمان کسانی اند که بر (روی) زمین با آرامش وتواضع راه می روند✨ 🤲
♡☆✓" 💖 🍀یکی از ویژگیهای این بود که هرکاری می کرد برای رضای خدا بود. 🍀ورزش و کشتی و حضور در جبهه و خدمت به مردم و کار و ... همه اش برای خـــدا بود. 🍀او خالصانه و مخفیانه فقط برای رضــای خــدا فعالیت می کرد و نمی خواست کسی بفهمد او این کارها را انجام داده. ✅مانند ابراهیم خلیل الله که می فرمود: ✨قُل اِنّ صّلاتی وّنُسُکی وّمَحیای وَمماتی لله ربّ العّالمین✨ 🍃بگو: نمـــاز و تمام عبادات من و زندگی و مرگ من همه برای خداوندی است که پروردگار جهانیان است. 💕 💖 ↙️↙️↙️ @yasabas
باسیّدالشهداءوشهداتـٰاظُهـور🌹
#شهیــدانهــ🌹 شکـــرنعمـتـــــ یا کفران‌ نعمـتـــــ؟! #راه_ابراهیـم🕊🥀 #اللهم‌عجل‌لولیك‌الفرج‌به‌حق
💝 🎋با دوستانش زیاد به رستوران یا ساندویچی می رفت . 🍃آن هایی که شرایط مالی نداشتند را مهمان می کرد و برایشان خرج می کرد . 🎋اما برای تهیه غذا ، هر جایی نمی رفت . او دستور قرآن را عمل می کرد که باید در غذایی که تهیه می کنیم دقت داشته باشیم . سوسیس و کالباس نمی خورد . مخصوصاً در آن دوران که بحث خوک هم مطرح بود . 🍃اما الویه خیلی دوست داشت . بیشتر به یک ساندویچی در محل می رفت که به صاحب آنجا ، آقاشیخ می گفتند که بسیار انسان مؤمنی بود. 🎋او در تهیه غذا مراعات حلال و حرام را می کرد . ✨فَلْيَنْظُِ الْإِنْسانُ إِلى طَعامِهِ {٢٤} پس انسان باید به غذای خویش بنگرد!(سوره عبس)✨ 🤲
🦋yazahra🦋 سلام! سلام بر تو ای صدایم را داری؟ دوباره آمده ام تا مثل همیشه چون کوه پشت سرم باشی ای صلابتت زبان زد همه ی گوهر شناسان قرن زندگیم! 💕🌹✨ 🤲 ↙️↙️↙️ @yasabas
باسیّدالشهداءوشهداتـٰاظُهـور🌹
🔰🔰🔰 🎙ادامه سخنرانی سردار دلهـــــا ؛ 🌹«حسـن قهــرمان و فاتـح عملیاتــــ والفجـر۸ بود.» حسن آن طلبهٔ ضعیف‌ الجسم و قوی الروح. کسی بود و اولین فردی بود که پیشتاز و پیشگام و داوطلبــــ از اروند عبورکرد. حسن، آن طلبهٔ شجاع و قهرمان، کسی بود که ۳۰ بار برای شناسایی از اروند رود عبورکرده استــــ . حسن یکــــ نیروی ورزیده، شجاع، ، مخلص؛ حسن، پیش نماز لشکرِ ما بود. حسن، امام جماعتِــــ لشکر ما بود. از حسین که تشییع کردید، حسینی که بدنش پاره پاره بود. حسین‌ آقای ما، مخـلصــی که هیچ گوشه‌ای از بدنش را پیدا نمی‌کردی که جای زخم برآن نباشد. حسینی که با زخم تازه به جبهه بر‌گشتــــ . حسینِ باوفا، حسینِ ایثارگر، حسینِ مخلص، . کاظمیِ ما، که هنوز جنازه‌ اش به دستـــ شما نرسیده استــــ . مخلص ما، این ذوالفقاری، این عزیز، اینها که در پیشگاه شما هستند، هر کدام داستانهایی بسیار جالبــــ و شنیدنی و کتابــــ های بسیار عارفانه دارند . ما، پا برهنهٔ ما، سینه چاکـــ ، مخلص ما، عاشقی که هیچ وقت خستگی نداشتـــ ، عاشقِ بی مادری که جز نداشتــــ . نصرالهی که هیچ وقتـــ به شهر‌ها رو نمی آورد و تمام تلاشش در جبهه‌ها بود. که در آخرین لحظاتــــ ، همان‌ طور که در جنازه‌ اش مشهود استــــ ، بر مرگ لبخنـــد زد. ✔️خدایا! تو می‌دانی و تو شاهد هستی، این ما چه‌ قدرگــرانقــــدر بودند و چقـــدر عزیـــز بودند و چقدر مخلـــص بودند.🥀🥀🥀 🗓 ادامه دارد ... 🤲 یافاطمه الزهرا سلام الله علیها✅ 🌹💫 @yasabas🥀
باسیّدالشهداءوشهداتـٰاظُهـور🌹
#برادرشھیدم❤️ چون تپشی هراسان در قلبم چگونه پنهانت کنم و نمیرم؟ #اللٰهُمَ‌عَجِّــلْ‌لِوَلیِکَ‌الفَ
۱📚 🍃گفتم: اگه چیزی هست بگو ، شاید بتونم کمکت کنم . 🌱کمی سکوت کرد. به آرامی گفت : چند روزه که دختری بی حجاب ، توی این محله به من گیر داده! 🍃گفته تا تو رو به دست نیارم ولت نمیکنم! 🌱رفتم تو فکر ، بعد یکدفعه خندیدم! با تعجب سرش را بلند کرد و پرسید : خنده داره؟! 🍃گفتم: داش ابرام ترسیدم ، فکر کردم چی شده!؟ 🍃بعد نگاهی به قد و بالای انداختم و گفتم : با این تیپ و قیافه که تو داری ، این اتفاق خیلی عجیب نیست! 🌱گفت : یعنی چی؟! یعنی به خاطر تیپ و قیافه ام این حرف رو زده . لبخندی زدم و گفتم : شک نکن! 🍃روز بعد تا را دیدم خنده ام گرفت. با موهای تراشیده آمده بود محل کار ، بدون کت و شلوار! فردای آن روز با پیراهن بلند به محل کار آمد! با چهره ای ژولیده تر ، حتی با شلوار کردی و دمپائی آمده بود . 🌱 این کار را مدتی ادامه داد . بالاخره از آن وسوسه شیطانی رها شد . ✨✨✨ وعجّل اَلّلهمَّ فِی فرجِ مولانا یٰاصٰاحب الزّمان ✨یا زهرا سلام الله علیها✨
باسیّدالشهداءوشهداتـٰاظُهـور🌹
✨یـازهـــ(س)ـــرا✨ بــرادرم! من در فکر آن کانالی هستم که تنها جسمتــــ آرمیده... به کجا چنین شت
۱📚 با تعجب پرسیدیم : چی شده!؟ چیزی نگفت. فقط چفیه ای که به کمرش بسته بود را باز کرد ‌. آن را به چهره مرد باز داشت شده بست . پرسیدم : چیکار می کنی!؟ در حالی که صورت او را می بست جواب داد : ما بر اساس یک تماس و خبر ، این آقا را بازداشت کردیم ، اگر آنچه گفتند درست نباشد آبرویش رفته و دیگر نمی تواند اینجا زندگی کند . همه مردم اینجا به چهره یک متهم به او نگاه می کنند . اما حالا ، دیگر کسی او را نمی شناسد . اگر فردا هم آزاد شود مشکلی پیش نمی آید . وقتی از ساختمان خارج شدیم کسی مظنون مورد نظر را نشناخت . به ریزبینی فکر می کردم . چقدر شخصیت و آبروی انسان ها در نظرش مهم بود .🌹 ✨✨✨
باسیّدالشهداءوشهداتـٰاظُهـور🌹
#رفیق‌شھیدم 🌹 که شدی دار و ندارم و غیر از تو کسی، یار ندارم... #سلام_ودرود_برشهیدان 🥀 #اللٰهُمَ‌ع
۱📚 ✔️اخلاص؛ 🌱برای همین الگوئی برای تمام دوستان بود . حتی جائی که حرف از گناه زده می‌شد سریع موضوع را عوض می‌کرد . 🌱هر وقت می‌دید بچه‌ها مشغول غیبت کسی هستند مرتب می‌گفت : 🌱 بفرست! و یا به هر طریقی بحث را عوض می‌کرد . 🌱هیچگاه از کسی بد نمی‌گفت ، مگر به قصد اصلاح کردن . 🌱هیچوقت لباس تنگ یا آستین کوتاه نمی‌پوشید . بارها خودش را به کارهای سخت مشغول می‌کرد . 🌱زمانی هم که علت آن را سوال می‌کردیم می‌گفت : 🌱برای نَفس آدم، این‌ کارها لازمه . شهید جعفر جنگروی تعریف می‌کرد : پس از اتمام هیئت دور هم نشسته بودیم . 🌱داشتیم با بچه‌ها حرف می‌زدیم . در اتاق دیگری تنها نشسته و توی حال خودش بود! وقتی بچه ها رفتند . آمدم پیش . هنوز متوجه حضور من نشده بود . 🌹🌹🌹
باسیّدالشهداءوشهداتـٰاظُهـور🌹
✨یازهراسلام الله✨ قم، دیارِ عـاشقـانِ حضـرت صدّیقـه است... مادری هستم به عشقِ قبـرِ پنهـان آمدم...
عملیات‌ زین‌ العابدین سرم را كمی از روی زمين بلند كردم و به عقب نگاه كردم. باورم نميشد. چهره‌ای كه ميديدم، صورت نورانی بود. يكدفعــه گفت: تويی؟! بعد آرپيجــی را از من گرفت و جلو رفت. بعد با فرياد الله اکبر آرپيجی را شليک کرد. سنگر مقابل كه بيشترين تيراندازی را ميكرد منهدم شد. از جا بلند شد و فرياد زد: شيعه‌های اميرالمؤمنين بلند شيد، دست مولا پشت سر ماست. بچه‌ها همه روحيه گرفتند. من هم داد زدم؛ الله اكبر، بقيه هم از جا بلند شــدند. همه شليک ميكردند. تقريبا همه عراقی ها فرار كردند. چند لحظه بعد ديدم ابراهيم نوک تپه ايستاده! كار تصرف تپه مهم عراقی ها خيلی ســريع انجام شــد. تعدادی از نيروهای دشمن اسير شدند. بقيه بچه‌ها به حركت خودشان ادامه دادند . ۱ 📚 اَللّھُــمَ صَّــلْ علٰـےمُحَمَّــدِﷺ وَآل مُحَمَّــدﷺ وَ؏َجْــل فَرَجَهُــم🌹 🕊🕊🕊
🌱 🔹تواضع در اصطلاح علم اخلاق، شکستگی و فروتنی نفس است؛ به گونه ای که برای خود هیچ برتری و امتیازی بر دیگران قائل نباشی، همچنین در رفتار و گفتار، دیگران را برتر بدانی. این ویژگی در تمامی رفتارهای آقا ابراهیم دیده می شد. 🔹یک روز شعرقشنگی را با خود زمزمه می کرد. گفتم :آقا ، این شعر را امشب در هیئت بخوان. او هم قبول کرد. شب بود که حاج ماشاالله عابدی از مداحان خوب تهران، به هیئت ما آمد. هرکاری کردم ابراهیم جلو نرفت و گفت: حاج آقا عابدی اینجاست من کی هستم !روح آرامش و تواضع در تمام کارهایش دیده می‌شد. او تمام اعمالش کلام خداوند را می‌دید که می فرماید: ✨وَعِبَادُ الرَّحْمَٰنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا. ✨وبندگان (واقعی خدای)رحمان کسانی اند که بر (روی)زمین با آرامش وتواضع راه می روند(سوره فرقان/۶۳) سلام و درود بر 🌹 الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد بحقّ زینب سلام الّله🕊
°•🕊🌱°• هادی زنگ زد به منزل ما و برای ساعت شش قرار گذاشت که دنبال من بیاید و به جایی برویم. ⌚درست رأس ساعت شش زنگ خانه ما را زد! رفتم دم در و دیدم آقا ابراهیم است. با تعجب گفت: چرا حاضر نیستی؟ 🎋گفتم: من فکر کردم شما هم مثل بقیه رفقا وقتی قرار می‌گذاری با تأخیر حاضر می‌شوی! عصبانی شد و گفت: یعنی چی؟ انسان باید هر طور شده به قول و قرارش عمل کنه. 💢نشنیدی خداوند می‌فرماید : ✨يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ 🌟ای کسانی که ایمان آورده اید؛ به پیمان‌ها (و قرارها و قراردادهایی که می‌بندید) وفا کنید. سوره مبارک مائده/١ برگرفته از کتاب : 📚‌‌‌خدای خوب ابراهیم 🌹 اللّهُـمَّ‌ صَـلِّ‌ عَلی مُحَمَّد وَآلِ‌ مُحَمَّد بحق زینب سلام الّله🕊 🤍
🤍به نام خدا🤍 ⁦🕊️⁩از جبهه برميگشــتم. وقتی رسيدم ميدان خراسان ديگر هيچ پولی همراهم نبود. به سمت خانه در حرکت بودم. اما مشغول فكر؛ الان برسم خانه همسرم و بچه هايم از من پول ميخواهند. تازه اجاره خانه را چه كنم؟ ســراغ کی بروم؟ به چه کسی رو بيندازم؟ خواستم بروم خانه برادرم، اما او هم وضع خوبی نداشت. سر چهارراه عارف ايستاده بودم. با خودم گفتم: فقط بايد خدا کمک کند. من اصلا نميدانم چه كنم! ⁦🗯️⁩در همين فكر بودم که يكدفعه ديدم سوار بر موتور به سمت من آمد. خيلی خوشحال شدم. تا من را ديد از موتور پياده شد، مرا در آغوش کشيد. چند دقيقه ای صحبت كرديم. وقتی ميخواســت برود اشاره کرد: حقوق گرفتی؟ گفتم: نه، هنوز نگرفتم، ولی مهم نيست. دست کرد توی جيب و يک دسته اسکناس درآورد. گفتم: به جون آقا ابرام نميگيرم، خودت احتياج داری. گفت: اين قرض الحسنه است. هر وقت حقوق گرفتی پس ميدی. بعد هم پول را داخل جيبم گذاشت و سوار شد و رفت. ⚪️ آن پول خيلی برکت داشت. خيلی از مشکلاتم را حل کرد. تا مدتی مشکلی از لحاظ مالی نداشتم. خيلی دعايــش کردم. آن روز خدا را رساند. مثل هميشه حلال مشكلات شده بود.
✨💫✨💫✨💫 🌹 ✍زندگی‌نامه و خاطرات پهلوان بی‌ مزار { }° 🌺 محبت پدر 🌺 🔅سلام من رضا هادی هستم!! برادر آقا میخوام یه چیزایی رو از زمان تولد و بعد تولدش و محبت پدر مرحوممون براتون بگم : 🔅درخانه ای کوچک و مستأجری در حوالی ميدان خراسان تهران زندگی می كردیم. اولين روزهای ارديبهشت سال 1336 بود. پدر چند روزی است كه خيلی خوشحال است. خدا در اولین روز این ماه، پسری به او عطا کرد. او دائماً از خدا تشكر می کرد . 🔅هر چند حالا در خانه سه پسر و يک دختر هستیم ولی پدر برای اين پسر تازه متولد شده خيلی ذوق می كند. البته حق هم دارد. پسر خيلی با نمكی است. اسم بچه را هم انتخاب كرد: پدرمان نام پيامبری را بر او نهاد كه مظهر صبر و قهرمان توكل و توحيد بود و اين اسم واقعاً برازنده‌ی او بود. 🔹... سلام بر شهدا یادشان گرامی باصلوات🌹 🇮🇷
🌷🦋•° هادی زنگ زد به منزل ما و برای ساعت شش قرار گذاشت که دنبال من بیاید و به جایی برویم. ⌚درست رأس ساعت شش زنگ خانه ما را زد! رفتم دم در و دیدم آقا ابراهیم است. با تعجب گفت: چرا حاضر نیستی؟ گفتم: من فکر کردم شما هم مثل بقیه رفقا وقتی قرار می‌گذاری با تأخیر حاضر می‌شوی! عصبانی شد و گفت: یعنی چی؟ انسان باید هر طور شده به قول و قرارش عمل کنه. نشنیدی خداوند می‌فرماید: ✨يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ ای کسانی که ایمان آورده اید؛ به پیمان‌ها ( و قرارها و قراردادهایی که می‌بندید) وفا کنید. 📖سوره مبارک مائده/ آیه١ 📚‌‌‌خدای خوب ابراهیم 🕊 🌹💫✨
🌹از توی كوچه رد می شد. بچه ها داشتند فوتبال بازی می كردند. يكدفعه توپ را شوت كردند و محكم به صورت خورد. آنچنان ضربه شديد بود كه صورتش سرخ شد. 🌹كمی نشست. بچه ها از ترس فرار كردند. ابراهيم دست كرد داخل ساک دستی و مقداری خوراکی بيرون آورد و گفت: كجا رفتيد؟ بياييد! براتون خوراكی آوردم! خوراكی را كنار دروازه گذاشت و رفت. او مصداق كلام نورانی خداست كه می فرمايد: ✨ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ ۚ نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَصِفُونَ بدى را به بهترین راه و روش دفع کن (و پاسخ بدى را به نیکى بده). ما به آنچه توصیف مى کنند داناتریم. (مؤمنون/96) 📗 کتاب؛ خدای خوب ابراهیم 🤍 سلام و درود بر الهی یاریمان فرما که راهشان را ادامه دهیم..🕊 🇮🇷
بسم ربّ الشّهدا والصدّیقین همیشه قبل ازمسابقات دو رکعت نمـــاز میخوند، ازش پرسیدم چه نمازی می‌خـونـی..؟! گفت: دو رکعت نماز📿 میخونم و ازخدا میخوام یه وقت تو مسـابقه حال کسی رو نگیرم..🌱 🌹 📚 کتاب "سلام بر ابراهیم" درود و سلام برشهدا و حضرت زهرا(س)🌹 الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ‌فَرَجهُم✨ 🇮🇷🇵🇸
همیشه "آیه ۹سوره یس" (وَ جَعلنا مِن بَینِ اَیَدیهِم سَدّاً وَ مِن خَلفِهِم سَدَّاً فأغشَیناهُم فَهُم لٰایُبصِرُون) را زمزمه می‌کرد. 🔹گفتم: آقاابراهیم این آیه برای محافظت در مقابل دشمن است. اینجا که دشمن نیست! نگاه معنی داری کرد وگفت: دشمنی بزرگتراز شیطان هم وجود دارد!؟ «رفیق شهیدم دوست دارم دعام کن🤍» سلام برشهدا ساحت مقدس شان اَللّٰٰھُــمَ صَّــلْ علٰـےمُحَمَّــدِﷺ وَآل مُحَمَّــدﷺ 🌹 🇮🇷
✨﷽✨ سلام بر ابراهیم🥀 سالهای آخر، قبل از انقلاب بود. به جز رفتن به بازار مشغول فعاليت ديگری بود. تقريباً کسـی از آن خبر نداشــت. خودش هم چيزی نميگفت. اما كاملاً رفتار و اخلاقش عوض شده بود. ابراهيم خيلی معنويتر شــده بود. صبحها يک پالســتيک مشكی دستش ميگرفت و به سمت بازار ميرفت. چند جلد کتاب داخل آن بود. يكروز با موتور از ســر خيابان رد ميشدم. ابراهيم را ديديم. پرسيدم: داش ابرام کجا ميری؟! گفت: ميرم بازار. ســوارش کردم، بين راه گفتم: چند وقته اين پلاستيک رو دستت ميبينم چيه!؟ گفت: هيچی کتابه! بين راه، سر کوچه نائب السلطنه پياده شد. خداحافظی کرد و رفت. تعجب کردم، محل کار اينجا نبود. پس کجا رفت!؟ بــا كنجكاوی بــه دنبالش آمدم. تا اينکه رفت داخل يک مســجد، من هم دنبالش رفتم. بعد در کنار تعدادی جوان نشست و کتابش را باز کرد. فهميدم دروس حوزوی ميخوانه، از مسجد آمدم بيرون. از پيرمردی که رد ميشد سؤال کردم: ... ─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌✧❁°🥀🏴°❁✧═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌
باسیّدالشهداءوشهداتـٰاظُهـور🌹
°•#سلام‌بر‌ابراهیم🥀 واسطه ی ازدواج جوان که ســرش را پائين انداخته بود خيلی خجالــت زده گفت: بابام اگ
✨بِسم الله الرَّحمن الرَّحیم 🥀 مكثی كرد و گفت: توی اين چند روز، من و دوســتم تلاش ميكرديم تا مشخصات كه گمنام بودند را پيداكنيم. چون كسی نبود به وضعيت ، تو پزشكی قانونی رسيدگی كنه. ٭٭٭ شــب بيســت و دوم بهمن بود. با چند تن از جوانــان انقلابی برای تصرف کلانتری محل اقدام كردند. آن شب، بعد از تصرف کلانتری 14 با بچه‌ها مشغول گشت زنی در محل بوديم. صبح روز بعد، خبر پيروزی انقلاب از راديو سراسری پخش شد. چند روزی به همراه امير به مدرســه رفاه ميرفـت. او مدتی جزء محافظين حضرت امام بود. بعد هم به زندان قصر رفت و مدت کوتاهی از محافظين زندان بود. در اين مدت با بچه‌های کميته در مأموريت هايشان همکاری داشت، ولی رسماً وارد کميته نشد. ...
باسیّدالشهداءوشهداتـٰاظُهـور🌹
🥀 "شهید ابراهیم هادی" مصداق اين کلام نورانی پيامبــر اَعظم‌صلّی الله علیه وآله بود که ميفرمايند: »خداوند وعده فرمــوده؛ مؤذن و فرد که وضو ميگيرد و در نماز جماعت مســجد شرکت ميکند، بدون حساب به بهشت ببرد. در همان دوران با بيشتر بچه های مساجد محل رفيق شده بود. او از دوران جوانی يک عبا برای خودش تهيه کرده بود و بيشــتر اوقات با عبا نماز ميخواند. ٭٭٭ سال 1359 بود. برنامه بسيج تا نيمه شب ادامه يافت. دو ساعت مانده به اذان صبح کار بچه‌ها تمام شد. 🌹ابراهيم بچه ها را جمع کرد. از خاطرات كردستان تعريف ميکرد. خاطراتش هم جالب بود هم خنده دار. بچه‌ها را تــا اذان بيدار نگه داشــت. بچه‌ها بعد از نمــاز جماعت صبح به خانه هايشان رفتند. به مسئول بسيج گفت: اگر اين بچه ها، همان ساعت ميرفتند معلوم نبود برای نماز بيدار ميشدند يا نه، شما يا کار بسيج را زود تمام کنيد يا بچه‌ها را تا اذان صبح نگهداريد كه نمازشان قضا نشود. ٭٭٭ 🌹ابراهيم روزها بسيار انسان شوخ و بذله گويي بود. خيلی هم عوامانه صحبت ميکرد. قبل از سحر بيدار بود و مشغول نماز شب ميشد. اما شبها معمولاً سعی ميکــرد اين کار مخفيانه صورت بگيرد. هر چه به اين اواخر نزديک ميشد. بيداری سحرهايش طولانی تر بود. گويی ميدانست در احاديث نشانه شيعه بودن را بيداری سحر و نماز شب معرفی کرده‌اند. سلام بر راهشان پررهـ‍ـرو یادشان گرامی 🇮🇷 ─‌┅═‎✧❁°یازهـــــ🦋ـــــرا°❁✧═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌
باسیّدالشهداءوشهداتـٰاظُهـور🌹
دوست شهیدم❤️ روز خوب #میـلادت را در کوچه‌ باغ‌های عطرآگین زندگی باید فریاد زد. گل‌های سپید یاس همه
قسمتی از ؛ زندگینامه ابراهیم هادی: دراول اردیبهشت سال 36 در محله شهید سعیدی حوالی میدان خراسان دیده به هستی گشود. او چهارمین فرزند خانواده بشمار می رفت. با این حال پدرش مشهدی محمد حسین به او علاقه خاصی داشت. او نیزمنزلت پدر خویش رابدرستی شناخته بود. پدری که باشغل بقالی توانسته بود فرزندانش را به بهترین نحو تربیت نماید. نوجوان بود که طعم تلخ یتیمی را چشید. از آنجا بود که همچون مردان بزرگ زندگی را پیش برد. ┄┅┅٭✨❅یاعلی(ع)❅✨٭┅┅┄
بِسمه تعالیٰ 🔹عصر یک روز وقتی خواهر و شوهر خواهر به منزلشان آمده بودند هنوز دقایقی نگذشته بود که از داخل کوچه سرو صدای شنیده می شد... 🌹ابراهیم سریع به سمت درب خانه آمد و دنبال دزد دوید و هنوز چند قدمی نرفته بود که یکی از بچه محل ها لگدی به موتور زد و آقا دزده با موتور به زمین خورد. تکه آهنی که روی زمین بود دست دزد را برید و خون هم جاری شد. به محض رسیدن نگاهی به چهره پر از ترس و دلهره دزد انداخت و بعد از موتور را بلند کرد و گفت: سوار شو! همان لحظه دزد را به درمانگاه برد و دست دزد را پانسمان کرد. 🔹کارهای خیلی عجیب بود و شب هم با هم به مسجد رفتند و بعد از نماز ابراهیم کلی با اون دزد صحبت کرد و فهمید که آدم بیچاره‌ای است و از زور بیکاری از شهرستان تهران به آمده و دزدی کرده است. 🌹ابراهیم با رفقا و نمازگزاران صحبت کرد و یک شغل مناسبی برای آن آقا ارائه کرد. مقداری پول از خودش به آن شخص داد و شب هم شام خورد و هم ماند. صبح فردا خیلی از بچه‌ها به این کار اعتراض کردند. ابراهیم هم جواب داد بود: مطمئن باش اون آقا این برخورد رو فراموش نمی‌کنه و میشکنه، همیشه کار سازه. یاد گرامی راهشان پررهرو باذکر 🇮🇷یاصاحب‌الزّمان ─‌┅═‎✧❁°💝(یازهــ‍ـرا(س°❁✧═‎┅─‌
🔴 آیا تاریخ تکرار می‌شود⁉️ 🟩حضرت محمدصلی‌الله علیه وآله دو پسر به نام‌ و داشتند که به ارادۀ خداوند، از دنیا رفتند. قلب پیامبر لبریز از درد شد، اما صبر پیشه کرده؛ تسلیم و راضی به خواست خداوند شدند. در اثر صبر پیامبر، کوثر (خیر کثیر) به وجود مبارک حضرت عنایت شد: «إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ». انقلاب اسلامی هم و را از دست داد، لیکن ان شاءالله خیرِکثیر در راه باشد. آمین سلام بر شهدا انصار رسول الله صلی‌الله🌹 اَللّهُم صلّ علیٰ مُحمّــدٍ وَآل مُحمّـد وَ عجّــل فَرَجَهُـم بحقّ سیدالشهداء علیه‌السلام🏴🥀 🤲 ┄┅┅٭❅یازهــــــرا(س)❅🥀٭┅┅┄
🌹ابراهیم صفت بارزِ دیگ‍ــری به نام خطاپوشی داشت. اگر کسی اشتباهی می‌کرد، هیچ‌گاه در جمع حرفی نمی‌زد. رابطه‌اش رانیز با شخص خطاکار حفظ می‌کرد. بعد متوجه می‌شدیم که به صورت شخصی و در خلوت با او صحبت کرده و او را متوجه نموده. رازدار خیلی از افراد بود، حتی فرماندهان، دل بزرگی داشت. همه او را محرم اسرار می‌دانستند..‌ 📘سلام بر ابراهیم جلد2 @bashohada_ta_zohor🇮🇷 . ─‌┅═‎✧❁°یازهـــــ🦋ـــــرا°❁✧═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌