#شهادت_دو_برادر_با_یڪ_گلولہ 🥀🕊هر دو دلباختہ بودند.. #جعفر، دلباختہ حضرت زهرا (س) #ناصر، عاشق شش ماهہ رباب آنقدر عاشــــق ڪہ شهادتشان هم مثل آنها بود جعفر از پهلـو ناصر از گلـو🕊🥀 🌹شادے روحشان صلوات🕊 ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━ #شهدِ‌شهادت 🌿' ﴿ صل الله علیڪ یا فاطمة الزهراۜ ﴾ #مـــامــلت_شـــهادتــیـم🕊🥀 #اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج✨ ━━◈❖🌸✿🌸❖◈━━ : 🌹شادی روح مطهر شهدا صلوات 🌹 ✅@bashohadatashahadattt «زیارتـــــ نامـــــہ ے شہــ🌷ـــدا» بسم الله الرحمن الرحیم اَلسَّلامُ عَلَیڪُـــــم یَا اَولِـــــیاءَاللهِ و اَحِبّائَـــــہُ،اَلسَّلامُ عَلَیڪُـــــم یَا اَصـــــفِیَآءَاللهِ وَ اَوِدّآئَـــــہُ، اَلسَّلامُ عَلَیڪُـــــم یا اَنـــــصارَ دیـــــنِ اللهِ، اَلسَّـــــلامُ عَلَیڪُـــــم یا اَنـــــصارَ رَسُـــــولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَیڪُـــــم یا اَنصارَ اَمیرِالمُـــــؤمنینَ، اَلسَّـــــلامُ عَلَیڪُـــــم یا اَنـــــصارَ فـــــاطِمةَ سَیَّدةَ نِســـــآءِالعالَمینَ، اَلسَّـــــلامُ عَلَیڪُـــــم یا اَنـــــصارَ اَبے مَحَمَّدٍ الحَـــــسَنِ بنِ عَلِیًَ الوَلِیَّ النّـــــاصِحِ، اَلسَّلامُ عَلَیڪُـــــم یا اَنصارَ اَبے عَبدِاللهِ، بِـــــاَبے اَنتُم وَ اُمّے طِـــــبتُم، وَ طابَتِـــــ الاَرضُ الَّتے فیها دُفِـــــنتُم، وَ فُـــــزتُم فَوزًا عَظیمًا، فَیا لَیتَنے ڪُنتُــــــ مَعَڪُـــــم فَاَفُـــــوزَ مَعَڪُـــــم @bashohadatashahadattt 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ╚══❖•°❤️ °•❖══╝ . •.|ོ

سفارش شهید علی ده‌زیاری: بدانید در موقعیتی از زمان قرار گرفته‌ایم که خداوند ما را مورد آزمایش‌های عظیم خود قرار داده که اگر از آن غافل باشیم، خداوند ما را به خودمان وا می‌گذارد که این بدترین بلاهاست. @bashohadatashahadattt

🔳آخرین خواسته شهید امنیت 🔻عاشقانه های شهدایی 🔻ببین چه حسی قشنگی داره صحبت های پویا 😭 @bashohadatashahadattt

#شهید_نوشت♥️🌿 •دوست ‌دارم •‌ اگر شهید شوم، •پیڪرے ‌نداشتہ ‌باشم؛ •از ادب ‌بہ دور است‌ ڪہ ‌در •محضر سیدالشہدا(ع) •با تن ‌سالم‌ و •ڪفن ‌پوش‌ محشور‌ شوم. .°و اگر پیڪرم ‌برگشت، °دوست ‌دارم °سنگ‌قبرے ‌برایم‌ نگذارند، °برایم ‌سخت ‌است ‌ڪہ °‌سنگ ‌مزار داشتہ‌ باشم‌ °و حضرت ‌زهرا(س) ° بـے‌نشانـ باشند. #شهید_مرتضـے_عبداللهـے ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ @bashohadatashahadattt

میگفت‌یه‌رفیق‌گیربیاریدڪه‌باهاش‌ خودسازی‌ڪنید؛ترڪ‌ِگناه‌ڪنید . . . درس‌بخونیدومباحثه‌ڪنید . . . سخت‌گیر‌میادولی‌اگه‌پیدا‌ڪردید‌ ولش‌نڪنید!تاشھادت! شادی روح پاک ومطهر شهدا صلوات🌺 @bashohadatashahadattt ╰━⊰🍂🌺🌺🍂⊱═╯ 🍂🌺🍂 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺

🕋﷽🕋 🌹 دراین روز پنجشنبه جهت شادی روح 🌟امام ره.. وجمیع شهداء 🍀تمـام مسـافران آسمانی پـدران و 🌹مادران و همسران عزیز ❤️••• وشهداء مدافعان _وطن_وحرم.. ومدافعان سلامت 🌾درگذشتگان وجمیع اسیران 🌹خاک و شهـدا ی جنگ تحمیلی 🍀فاتحه ای قرائت کنیم باذکر صلوات بر محمدوآل محمدصلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم ❤️روحشان شاد،یادشان گرامی❤️ 💜💥اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ 💚⭐️وآلِ مُحَمَّدٍ ♥️🌙وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ 🌸🌟🌹🌸🌟🌹🌸🌟

سردار شهید محمدحسین ساعدی🌻 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 تاریخ ولادت: ۱۳۳۵ محل ولادت: روستای خلیل آباد از توابع خمین تاریخ شهادت: ۱۳۶۲/۱۲/۵ عملیات خیبر پیکر مطهر شهید ۱۰سال مفقود بود بعد از آن ، شناسایی و به شهر و زادگاه شهید بازگشت مزار : زادگاه شهید ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ @bashohadatashahadattt 🌷🕊🥀🌹🥀🕊🌷

🔰زندگینامه سردار شهید حسین ساعدی |🌿🌸🌤| سردار شهید ساعدی در سال 1335 در روستای خلیل آباد از توابع شهرستان خمین در خانه ای محقر اما مصفا به عشق و نور الهی پای به عرصه وجود گذاشت و از همان نوزادی که آوای بر حق اذان و اقامه در گوشش طنین افکنده بود ، گویا خود را برای مبارزه ای جدی و خونین با دشمنان خدا آغاز کرده است . در آن زمان که مشغول تحصیل بود به دلیل شرایط نامناسب مادی خانواده و این که تنها فرزند ذکور خانواده بود به ناچار تحصیل را نیمه کاره گذاشت و رؤیای همشیگی که ادامه تحصیل در حوزه علمیه قم بود را نتوانست عملی سازد. در سن 21 سالگی به رسم اسلام و سنت پیامبر(ص) با دختر عموی خود ازدواج کرد و با این کار هم سنت الهی را تداوم بخشید و هم سلاحی صالح را در مقابل با فرهنگ فساد طاغوت به کار بست و حاصل این ازدواج مبارک 2 دختر و یک پسر بود. مدتی نگذشت که زمزمه های انقلاب بوسیله پیرو و مرشد خویش امام خمینی(ره) آغاز و ایشان با جان و دل شروع به فعالیت کرد. شرکت در تظاهرات و تشکل های مذهبی و دستجات سینه زنی ، تکثیر و توزیع اعلامیه ها و نوارهای امام(ره) از جمله این فعالیت ها بود. در سال 59 به کردستان اعزام شد وبعد از اتمام مأموریت چهارماهه و بازگشت به خمین به عضویت سپاه درآمد و مسئولیت هایی از قبیل شورای فرماندهی سپاه خمین ، فرماندهی گردان های امام رضا و روح الله را عهده دار شد. سرانجام شهید حسین ساعدی در مورخ 1362/12/5 در عملیات خیبر مزد جهاد و مقاومت های خود را گرفت و در حالی که پیشاپیش نیروهای گردان ،هدایت عملیات را عهده دار بود با اصابت تیر مستقیم دشمن به خیل شهدای گلگون کفن پیوست همانگونه که خواسته قبلی اش بود. پیکر مطهرش بعد از 10 سال پاسداری از مرزهای میهن اسلامی در روز تاسوعا به تأسی از آقا و مقتداییش قمر بنی هاشم و ابا عبدالله الحسین به تربت پاکش رجعت جعت نمود و در کنار همرزمان و یاران شهیدش آرامید. ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ 🌷🥀🕊🌷🥀🕊🌷

💠برخورد شایسته و اخلاق نیكو؛ صفات بارز شهید حسین ساعدی💠 🌺{گفتگوی کوتاه با خانواده و همرزمان شهید بزرگوار حسین ساعدی} برخورد و رفتار شایسته و اخلاق نیكو از صفات بارز برادر شهیدم بود. جواد ساعدی : برادرم با همه اهالی روستا برخورد و رفتار خوب و شایسته داشت و به همه احترام می گذاشت هیچكس از وی بد رفتاری ندید و برای همین محبوب همه اهالی روستا بود. آن شهید احترام خاصی به سالخوردگان روستا و به پدر و مادرم می گذاشت و برای مساعدت با آنان هر كاری از دستش برمی آمد كوتاهی نمی كرد. زمانی كه پدر و مادرم خبر شهادت برادرم را شنیدند مادرم گفت: خدا را شكر می كنم كه این امانت الهی با افتخار شهادت از من گرفته شد. پدر شهید حسین ساعدی نیز گفت: شهادت افتخار بزرگی است كه نصیب هر كسی نمی شود و ما از این كه فرزندمان را در راه اسلام، رضای خدا، ادای تكلیف و دفاع از حریم اسلام و قرآن نثار كردیم احساس سربلندی می كنیم. ایشان با بیان اینكه آن شهید یك جوان مذهبی، معتقد به ولایت فقیه و مطیع رهبری بود، افزود: فرزندم رفتن به جبهه را تكلیف الهی می دانست و با وجودی كه مجروح شده بود، برای رفتن به جبهه بی تابی می كرد. یكی از همرزمان این شهید والامقام نیز گفت: شهید حسین ساعدی فرمانده گردان روح الله بود و تیزهوشی و ایمان فوق العاده ای داشت. 'عین الله نریمانی ' افزود: آن شهید با عزم راسخ و چهره ای بشاش به هر ماموریتی كه به وی محول می شد می رفت و سخنان این شهید و فرمانده گردان به رزمندگان امید می داد. وی گفت: در یك عملیات، تعدادی از عراقی ها اسیر شدند شهید ساعدی با وجودی كه آنان چندین رزمنده و مسوولان گردان را به شهادت رسانده بودند دستور داد آنان را تحویل كمپ اسراء دهید و به عملیات برگردید و همه از این صبر و گذشت حسین تعجب كردند. ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ 🔹️🔸️🔹️🔸️🔹️

🔷خاطره همرزمان از پدر بزرگوار شهید ساعدی [🦋☘🌹] نقل می‌کنند: «.. وقتی رفتیم دیدیم حاج آقا (پدر حسین) نشسته جلوی در، چشمش که به حسین افتاد آمد جلو و گفت بابا من از دیشب منتظر تو بودم. حسین گفت بابا من نخواستم شما را بی‌خواب کنم، خلاصه دست در گردن هم انداختند و روبوسی کردند. بعد حسین از پدرش خواست که جلوتر برود، او هم قبول نمی‌کرد و به پسرش می‌گفت تو باید جلو بروی. بالاخره پس از اصرار زیاد، حسین جلو افتاد که توی خانه برود، پدرش افتاد روی زمین و بر جای قدم‌های پسرش بوسه زد. حسین برگشت با ابراز شرمندگی دست پدر را گرفت، بلند کرد و گفت پدرجان چرا مرا شرمنده و خجالت‌زده می‌کنی؟ او هم برگشت و گفت پسرم تو یک وظیفه داری و من هم وظیفه‌ای دیگر!» ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━ 🌷🍃🌷🍃🌷🍃