eitaa logo
داداش شهیدم ابراهیم هادی
357 دنبال‌کننده
22.8هزار عکس
15.6هزار ویدیو
76 فایل
اللهم الرزقنا توفیق الشهادة في سبیلک @zolfaqar4
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃 100گل صلوات هدیه میکنیم به چهارده معصوم(ع) و شهیده والامقام طیبه واعظی 🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🚩قرائت زیارت عاشورا 🕯️به یاد شهیده طیبه واعظی 💚همنوا با امام زمان(عج) @bashohadatashahadattt ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
AUD-20220806-WA0119.mp3
زمان: حجم: 8.5M
🚩 زیارت عاشورا 🔹️با نوای استاد علی فانی السلام علیک یا اباعبدالله الحسین(ع) 💚💚💚💚💚 @bashohadatashahadattt ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
راز تغيير كردن در اين است كه كل انرژی تان را روی ساختن عادات جديد متمركز كنيد؛ نه روی جنگيدن با عادات قديمی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌🌼 الّلهُـمَّ عَجِّـلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَــرَج 🌼 🌺@bashohadatashahadattt
2.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عجب بشارتی دادند رهبر 😍 ببینیم و حالمونو خوب کنیم ❤️ به به ☘🌾 🕊باشهداتاشهادت 🕊 @bashohadatashahadattt
حاج حسین یکتا: هرگاه مایل به بودی این سه نکته را فراموش مکـن: ⇦ خـــــدا می ‌بیند ⇦ مـــلائک می‌ نویسد ⇦ در هر حال مـــرگ می ‌آید. ؟! ✅ شهدا حواسشون به اعمالشون بود. @bashohadatashahadattt
2.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حسین خرازی نشست ترک موتورم بین راه، به یک نفربر برخوردیم که در آتش می‌سوخت.فهمیدیم یک بسیجی داخل نفربر گرفتار شده و دارد زنده زنده می‌سوزد؛من و حسین آقا هم برای نجات آن بنده‌خدا با بقیه همراه شدیم.گونی سنگرها را برمی‌داشتیم و از همان دو سه متری،می‌پاشیدیم روی آتش جالب این بود که آن عزیزِ گرفتار شده، با این که داشت می‌سوخت، اصلاً ضجه و ناله نمی‌زد و همین موضوع پدر همه‌ی ما را درآورده بود!» بلند بلند فریاد می‌زد:خدایا...الان پاهام داره می‌سوزه! می خوام اون ور ثابت قدمم کنی خدایا! الان سینه‌ام داره می‌سوزه این سوزش به سوزش سینه‌ی حضرت زهرا(س) نمی‌رسه... خدایا! الان دست‌هام سوخت می خوام تو اون دنیا دست‌هام رو طرف تو دراز کنم...نمی‌خوام دست‌هام گناهکار باشه! خدایا! صورتم داره می‌سوزه! این سوزش برای امام زمانه برای اولین بار حضرت زهرا(س)اینطوری برای ولایت سوخت! آتش که به سرش رسید، گفت: خدایا! دیگه طاقت ندارم، دیگه نمی‌تونم، دارم تموم می‌کنم. خدایا! خودت شاهد باش! خودت شهادت بده آخ نگفتم آن لحظه که جمجمه‌اش ترکید من دوست داشتم خاک گونی‌ها را روی سرم بریزم! بقیه هم اوضاعشان به هم ریخت. حال حسین آقا از همه بدتر بود. دو زانویش را بغلکرده بود و های های گریه می‌کرد و می‌گفت: ما جواب اینا را چه جوری بدیم ما فرمانده ایناییم؟ اینا کجا و ما کجا؟ اون دنیا خدا ما رو نگه نمی‌داره بگه جواب اینا رو چی می‌دی؟ زیر بغلش را گرفتم و بلندکردم و هر طوری بود راه افتادیم.تمام مسیرپشت موتور، سرش راگذاشت روی شانه‌ من و آن قدر گریه کردکه پیراهن وحتی زیر پوشم خیس شد .@bashohadatashahadattt #
اگه‌دنبال‌رفیق‌بی‌عیب‌بگردی ، بی‌رفیق‌می‌مونی .. البته‌بدهم‌نیست چون‌اونوقت‌خدارفیقت‌میشه :)) @bashohadatashahadattt - حاج‌اسماعیل‌دولابی🌿"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا