✅صدقه و وسوسه شیطان
✍امام علی (ع) فرمودند: یڪ روز دیناری صدقه دادم رسول خدا فرمودند: یا علی آیا میدانی که صدقه از دست مومن خارج نشود مگراینکه از دهان هفتاد شیطان بیرون آید ڪه هر یک او را با وسوسه خود از دادن منع می کنند (یکی گوید نده ڪه ریا میشود ودیگری میگوید نده که او مستحق نیست و آن دیگر گوید نده ڪه خود بدان محتاج خواهی شد و ...) وقبل از آنکه به دست سائل برسد بدست خدا خواهد رسید.
📚ثواب الاعمال و عقاب الاعمال،
ترجمه غفاری، ص۳۱۴
@bashohadatashahadattt
#اللهم_عجل_الولیک_الفرج
6.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سر کوی بلند فریاد کردم؛ علی شیر خدا را یاد کردم...🥀🖤
کلیپ زیبای «علی شیر خدا» با نوای حاجسیدمجید بنی_فاطمه تقدیم نگاهتان
شهادت امام_علی
@bashohadatashahadattt
این دو شلوار را دشمن پاره کرده،
یکی را در جنگ نرم(فرهنگی)
و دیگری را در جنگ سخت(نظامی)
@bashohadatashahadattt
✅️یکی قهرمان عزت و جوانمردی و دیگری قربانی ضعف و خودباختگی!!!
🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
❣بسم رب الشهدا و الصدیقین❣
9⃣نهمین چله ی کانال متوسلین به شهدا
💫 امروز "چهارشنبه 23 فروردین ماه"
📌روز " سی و ششم " چله صلوات و زیارت عاشورا《هدیه به چهارده معصوم(ع) و شهید امروز》
🌻شهید والامقام
" محمد انصاریان "🌷🌷🌷
🔰مختصری از زندگینامه شهید گرانقدر محمد انصاریان
🌺 محمد انصاریان در بیست و پنجم تیر ۱۳۴۹، در شهر قزوین به دنیا آمد.
پدرش حسین، روحانی و دبیر بود
و مادرش معصومهبیگم نام داشت.
دانشآموز سوم متوسطه در رشته اقتصاد بود.
از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. چهارم دی ۱۳۶۵، در امالرصاص عراق به شهادت رسید.
پیکرش مدتها در منطقه بر جا ماند و سال ۱۳۷۵ پس از تفحص در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپرده شد.
🌺☘✨🌺☘✨🌺
♥️🕊نحوه ی شهادت شهید محمد انصاریان
[🦋🌱🌤]
《 شهادت در حال اقامهی نماز صبح》
💐محمد علی شیروئی، یکی از رزمنده های هشت سال دفاع مقدس که در عملیات کربلای چهار شاهد شهادت محمد انصاریان بوده است،
در مورد نحوه ی شهادت او می گوید:
⚡نزدیک صبح بود و من داخل سنگر امن کوچکی که در مسیر کانال و به سمت نیروهای خودمان بود و از نیروهای عراقی حدود سیمتری فاصله داشت، قرار گرفته بودم و رزمندگان یکییکی برای خواندن نماز صبح به آن سنگر میآمدند.
🍀سنگر کوچکی بود، با سقفی کاملاً بتنی و سنگین.
حالا دیگر سپیده زده بود و در دقایق باقیمانده شب.
محمد انصاریان آمد و گفت: «من بیایم اینجا نماز بخوانم؟»
گفتم: «خوب بیا بخوان».
سنگر به قدری کوچک بود که همزمان دو نفر در داخل آن جا نمیشدند،
بنابراین محمد وارد سنگر شده و به نماز ایستاد.
〽️من هم آمدم جلوی در سنگر نشستم. طوری که نیمی از بدنم خارج از سنگر بود، هنوز نماز محمد تمام نشده بود که گلولهای به روی سنگر خورد و سقف بتنی سنگر با همهی گونیهای پر از خاکی که رویش بود به روی محمد ریخت سر و صورت وکمر من هم زیر آوار مانده بود، کمی که گردوخاک نشست کرد بچهها از پاهایم گرفته بودند و مرا به بیرون میکشیدند درحالیکه میدیدم قسمت اعظم سقف بتنی با باری که رویش بود، روی محمد ریخته و تقریبا صورت و بدنش را له کرده است.
🌾 داشتند مرا به سختی از زیر بتونها بیرون میکشیدند که دیدم آب سبزی از دهانش خارج شد.
مرا که از زیر آوار بیرون کشیدند، همهی بدنم زخمی و پر از خون بود.
بلافاصله به نیروها اشاره کردم که محمد زیر آوار است و بروند او را بیرون آورند، اما ظاهراً سقف بتنی آنقدر سنگین بود که نیروهای حاضر متاسفانه نتوانستند آن را حرکت دهند.
🔅مرا به عقب منتقل کردند و پس از رسیدگی به جراحاتم، به گردان منتقل شدم که آنجا خبر آوردند، نیروها نتوانستند محمد را از زیر آوار بیرون بیاورند و محمد در حال خواندن نماز به شهادت رسیده است؛
🍂 البته در همان منطقه چندین سنگر دیگر هم وجود داشت که عراقیها زده بودند و امکان خارج کردن نیروها از زیر سقفهای بتنی وجود نداشت و آنها نیز بدنشان له شده و به شهادت رسیده بودند.
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
💐🕊💐🕊💐🕊💐