✅ امام علی علیه السلام:
دل بستن به دنیا با همهی رنجهایی که از آن میبینی نادانی است.
📙 نهجالبلاغه حکمت ۳۸۴
#نَشـــــــر=صَــــدَقِہ جاریِہ
╰┅────────────┅╯
9.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 زیارتنامه تصویری شهدا
🔹 شهدا دلها را تصرف میکنند .....
🔹 با ذکر صلوات نثار ارواح شهدا
🕊زیارتنامه ی شهدا🕊
🌹🌱🌹🌱اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌱🌹
@bashohadatashahadattt
✨ الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
❇️#صبحت_بخیرمولای_من
با هر بار خواندن و متذکّر شدن این حدیث دلنشین از حضرت امام رضا سلاماللهعلیه سراپا شوق میشویم و ظهور شما را آرزو میکنیم!
مولا جان! ای کاش هر چه زودتر چشمانمان روشن شود به دیدار شما!
✨امام ابريست بارنده، بارانیست فروریزنده، خورشيديست فروزنده، سقفیست سايهدهنده، زمينیست گسترده، چشمهايست جوشنده و بركه و گلستان است.
✅ امام رفيقیست همراه و همدم، پدریست مهربان، برادریست تنی، مادریست دلسوز به نوزادِ شیرخوارش و پناهِ بندگانِ خداوند در گرفتارىِ سخت است، امام، امينِ خداوندست در ميان خلقش و حجّتِ او بر بندگانش و خليفهی او در بلادش و دعوت كننده به سوىِ او و دفاع كننده از حقوق اوست.
📚 کافی/جلد ۱
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
6.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#استوری
※ وقتی دخترانتان از شما پرسیدند، چرا باید این پارچه را روی سرمان، بگذاریم، اینگونه پاسخ دهید!
@bashohadatashahadattt
🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
❣بسم رب الشهدا و الصدیقین❣
1⃣1⃣ یازدهمین چله ی کانال متوسلین به شهدا
💫 امروز "سه شنبه 6 تیر ماه"
📌روز " بیست و یکم " چله صلوات و زیارت عاشورا《هدیه به چهارده معصوم(ع) و شهید امروز》
🌻شهید والامقام
" داریوش ریزه وندی "🌷🌷🌷
🔰زندگینامه سردار رشید اسلام شهید بزرگوار داریوش ریزه وندی
《پهلوانی که دشمن برای سر او جایزه گذاشت》
💐🌿شهید ریزه وندی در سال ۱۳۳۶ در شهرستان اسلام آبادغرب کرمانشاه متولد شد. وی از کودکی به ورزش علاقهمند بود و همزمان با تحصیل به ورزش کشتی نیز میپرداخت تا جایی که قهرمانی در مسابقات کشتی دانشآموزی جز اولین افتخارات ورزشی او بود. این شهدی والا مقام در سالهای ۱۳۵۶ و ۱۳۵۷ با آغاز اعتراضات مردمی علیه شاه، به صف انقلابیون مسلمان پیوست.
شهید ریزه وندی در سازماندهی نیروهای انقلابی شهرشان برای مبارزه نقش فعالی داشت. پیاده کردن نوارهای سخنرانی امام خمینی (ره) و تکثیر و پخش اعلامیه، از کارهایی بود که در دوران مبارزه پیوسته انجام میداد. همزمان در مسابقات کشتی شرکت میکرد و قهرمان میشد. پس از گرفتن دیپلم و پس از پیروزی انقلاب اسلامی، داریوش معلم ابتدایی کودکان روستاهای کوزران شد.
شهید ریزه وندی از بنیانگذاران اصلی کمیته، سپاه، بسیج و جهاد سازندگی در شهرستان اسلام آباد غرب بود. شهید ضربات کاری بر پیکر ضد انقلاب در غرب وارد کرد، طوری که دشمن برای سر او جایزه گذاشته بود. پس از مدتی در کمین ضد انقلاب به اسارت درآمد، ولی در حین انتقال به کمک رزمندگان اسلام آباد غرب آزاد شد.
با آغاز جنگ تحمیلی به سپاهیان اسلام پیوست و در مناطق عملیاتی غرب ایران، مشغول نبرد شد. تا اینکه پس از مدتی از غرب به جنوب آمده و با عضویت در تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) ، در عملیات الیبیتالمقدس شرکت کرد و در آزادسازی خرمشهر نقش آفرینی کرد. پس از عملیات رمضان از سوی فرمانده لشکر ۲۷ «شهید همت» به فرماندهی گردان مالک اشتر منصوب شد و پس از آن نیز در عملیات مسلم بن عقیل (ع)، فرماندهی گردان مالک اشتر تیپ محمد رسول الله (ص) را بر عهده داشت تا اینکه در دهم مهر سال ۱۳۶۱ در عملیات مسلم بن عقیل و در منطقهٔ سومار، نزدیک پاسگاه مندلی عراق با ترکش خمپاره به شهادت رسید.
و طی مراسم باشکوه با حضور مردم پیکر مطهرش در گلزار شهدای شهر اسلام آباد غرب بخاک سپرده شد.
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
🌷🕊🍃🌷🕊🍃🌷🕊
🔸خاطره ای از روح الله محمد زاده همرزم شهید داریوش ریزه وندی
🌿یادم است هر وقت مهتاب شب بود تمامی آن چند روز که مهتاب در آسمان می درخشید داریوش چند نفر از بچه های اطلاعاتی بخصوص من را با خود برای شناسایی می برد خدا میداند چشم می دید ولی دل باور نمی کرد که شهید داریوش با بچه ها چگونه شناسایی می کردند بارها به او می گفتم که این کارها که شما انجام می دهید حماقت است ولی ایشان در جواب من لبخندی که همیشه می زد باز همان لبخند را تکرار می کرد می گفت روح الله این کارهایی که من و تو و بچه ها انجام می دهیم برای خداست هر وقت در سنگر تنها می بود قرآن می خواند هیچ وقت در مدت 15 ماهی که با شهید داریوش بودم نماز شبش را ترک نمی کرد
تمامی بچه های فرماندهی یا شناسایی عاشق رفتار او بودند یک روز در عملیات شیاه کوه گیلانغرب 21 نفر اسیر عراق را به من سپرد می گفت باید اینها را به عقب گردان ببرید و بدست نیروهای خودی بدهید من در جواب می گفتم داریوش من تنها نمی توانم اینها را به عقب ببرم ایشان سری تکان داد ولی من می دانستم باید دستور او را اطاعت کنم
به هر جوری شد آنها را به عقب آوردم و به او بیسیم کردم که به چه مکافاتی آنها را به عقب آورده ام یادم است در عملیات شیاه کوه در خط مقدم زمانی که منطقه را از عراقی ها پاکسازی کردیم مشغول تدارکات بودم به من گفت روح الله اگر یک خرما اضافی به بچه های خودمان بدهی به خون شهدا خیانت کرده ای .
یک روز که دور تا دور ما را محاصره کرده بودند من می دانستم یا باید اسید شویم یا شهید شویم چون بیشتر بچه ها شهید شدند و خیلی جنگیدیم به من گفت که دنبال من بیا بخدا قسم من و داریوش جلوتر از نیرو جلو رفتیم و اینقدر با عراقیها جنگیدیم تا محاصره را باز کردیم و بچه هایی که باقی مانده بودند همه آنها را از محاصره نجات داد.
بعد دیگر کسی نماند. آخر همه من و خودش که هر دوی ما زخمی هم بودیم به عقب آمدیم.
یادم است در عملیات خرمشهر من و او اولین کسی بودیم که وارد مسجد جامع خرمشهر شدیم یک خبرنگار با دوربین فیلمبرداری با من صحبت میکرد او نگذاشت هر چقدر به او می گفتم داریوش بگذار عکس و صحبتهای ما را ضبط کنند ولی ایشان می گفت مگر من و تو برای خدا این کار را انجام نمی دهیم؟!
دیگر من نتوانستم در جواب او حرفی بزنم شهید داریوش شخصی بود که تعدادی از بچه های معتاد را دور خود جمع کرده بود خیلی از مسئولین اعتراض می کردند می گفت :
اینها همگی زحماتی برای این انقلاب کشیده اند آنها را بعد از مدتی کشتی گیر بار می آورد همگی آنها کسانی شدند که به جبهه ها روی می آوردند و رزمنده خوبی می شدند
یادم است مدتی پیش بخوابم آمد می گفت : روح الله شکافی در بغل قبرم است که آب، من و محمود و هدایت را اذیت می کند من همان روز سیمان و ماسه بردم و تمامی شکاف های بغل قبرها را سیمان زدم
بخدا قسم چندی پیش خوابم آمد او و محمود لباس سفید در تن داشتند و روز عاشورا بود هردوی آنها سطلی در دست داشتند و شیر به بچه های زنجیرزن می دادند چند نفر از بچه ها که اسم آنها را نمی توانم ببرم رو به داریوش کردند شیر می خواستند ولی محمود و داریوش به آنها ندادند از داخل آنها من را صدا زد روح الله بیا! من با خنده و سلام پیش آنها رفتم و لیوانی شیر به من داد من از خواب پریدم و 2 رکعت نماز برای آنها خواندم.
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
🌺🌿✨🌺🌿✨🌺🌿