eitaa logo
داداش شهیدم ابراهیم هادی
357 دنبال‌کننده
22.8هزار عکس
15.6هزار ویدیو
76 فایل
اللهم الرزقنا توفیق الشهادة في سبیلک @zolfaqar4
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید عباس دانشگر «او که همیشه وقتی میرفتم به دیدار اباذری در دانشگاه امام حسین(ع)، به عشق روایت شهدا چنان ما رو تحویل میگرفت و در آغوش میگرفت که گرمی وجودش را هنوز حس میکنم و جای خالی صفا و صمیمیت و اخلاصش را.» ولادت : ۱۳۷۲/۲/۱۸ شهادت: ۱۳۹۵/۳/۲۰ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔰 حاج حسین یکتا ✨🕊🌹🌹🕊👇👇 ‌https://eitaa.com/bashohadatashahadattt
خواهرم بے حجابے فرهنگ ڪسانے است ڪہ در پس ڪورہ هاے هوس غروب ڪردہ اند!! وچہ غروب غم انگیزے پس تو؛ پوشش دین را برگزین تا در حجابهاے تاریڪ نفس غروب نڪنے... ✌️❤️ ✨🕊🌹🌹🕊👇👇 ‌https://eitaa.com/bashohadatashahadattt
▪️توجه شهدای مدافع حرم به 🌹 🇮🇷 🌹 : نام جهادی اش را سیدابراهیم گذاشت. مرتب کتاب ابراهیم را تهیه می کرد و می نوشت: وقف در گردش و به دیگران می داد. : هرطور بود در راهیان نور به کانال کمیل می رفت و با ابراهیمش خلوت می کرد. : هر زمان یکی از اساتید دانشگاه که همرزم ابراهیم بود را می دید، از او می خواست چند جمله ای از ابراهیم بگوید. : که دیگر احتیاج به توضیح ندارد. نام جهادیش را گذاشته بود: ابراهیم هادی ذوالفقاری. ابراهیم، تمام زندگی هادی شده بود. ✨🕊🌹🌹🕊👇👇 ‌https://eitaa.com/bashohadatashahadattt
اسمش عبدالمطلب اکبری بود. زمان جنگ توی محل ما مکانیکی می‌کرد و چون کر و لال بود، خیلیا مسخره‌ش می‌کردن. یه روز رفتیم سر قبر پسر عموی شهیدش ”غلامرضا اکبری“. 🔹عبدالمطلب کنار قبر پسر عموش با انگشت یه چارچوب قبر کشید و توش نوشت ”شهید عبدالمطلب اکبری“! ما هم خندیدیم ومسخره‌ش کردیم! هیچی نگفت فقط یه نگاهی به سنگ قبر کرد و با دست، نوشته‌‌ش رو پاک کرد و سرش رو انداخت پایین و آروم از کنارمون رفت… 🔸فردای اون روز عازم جبهه شد و دیگه ندیدیمش. ۱۰ روز بعد شهید شد و پیکرش رو آوردن. جالب اینجا بود که دقیقا جایی دفن شد که برای ما با دست قبر خودش رو کشیده بود و مسخره‌ش کردیم! 🔹وصیت نامه‌ش خیلی سوزناک بود؛ نوشته بود: ” بسم الله الرحمن الرحیم “ یک عمر هر چی گفتم به من می‌خندیدن! یک عمر هر چی می‌خواستم به مردم محبت کنم، فکر کردن من آدم نیستم و مسخره‌‌م کردن! یک عمر کسی رو نداشتم باهاش حرف بزنم، خیلی تنها بودم. اما مردم! ما رفتیم. بدونید هر روز با آقام امام زمان (عج) حرف می‌زدم. آقا خودش گفت: تو شهید میشی... 🕊🌹 🌷یادش با ذکر ✨🕊🌹🌹🕊👇👇 ‌https://eitaa.com/bashohadatashahadattt
6.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹دختر شهید مدافع حرم محمد رضایی: دلتنگ بابام هستم. میتونید منو ببرید پیش بابام؟!😞😭 🇮🇷آنچه به شما نمی‌گویند🇮🇷 شهید ✨🕊🌹🌹🕊✨👇👇 ‌https://eitaa.com/bashohadatashahadattt
نقلی از همسر شهید مدافع حرم رضا کارگر برزی: یک مرتبه جلو بچه ها گفت اجازه هست کف پاهات ببوسم تا آمدم پام جمع کنم کفت پای من بوسید بعد بهم گفت اینکار میکنم تا بچه ها یاد بگیرند شادی روح همه شهدا صلوات...❣ شهید
🍃شهید مهدی زین الدین : 🕊همیشه لباس بسیجی به تن داشت، پوتین هایش رنگ و رو رفته بودند و موهای سرش را مانند سربازان عادی می تراشید. متواضع بود. چیزی که محبت زین الدین را در دل ها جا می کرد، سادگی اش بود. دنبال تشریفات و در بند پست و مقام نبود. راحت بود و بی تکلّف. در جمع رزمندگان بود؛ با آنها غذا می خورد، درد دل هایشان را می شنید و از همه مهم تر، به آنان بسیار احترام می گذاشت. این بود که خواسته یا ناخواسته، همه را دنبال خود می کشید! ✨🕊🌹🌹🕊✨👇👇 ‌https://eitaa.com/bashohadatashahadattt عاقبتتون شهدایی...❣ شهید 🕊🌹
🌹شهید غلامحسین صفری 🕊بیست و چهارم اسفند سال۱۳۴۴ در آبادان بدنیا آمد تحصیلات ابتدايي را در همان شهر گذراندو بنابر ضرورت با خانواده به بخش سامن از توابع شهرستان ملایر در استان همدان مهاجرت کرد تحصیلات دوره راهنمایی را گذراند و پس از آن در یک کارگاه نجاری مشغول به کار شد،در سال ۱۳۶۳ لباس مقدس سربازی به تن کرد و راهی کازرون شد اتفاقا یکی از روزها که در کازرون بود هم خدمتیهایش را برای آموزش به منطقه ای نزدیک به پادگان می‌برند و متأسفانه اتوبوس حامل سربازها در دره سقوط می‌کند و عده زیادی جان خود را از دست می‌دهند اما غلامحسین آن روز بخاطر بیماری همراه دوستانش نبود و خداوند مقدر فرموده‌ بود که او با مقام شهادت در جبهه از دنیا عروج کند ،خلاصه اینکه پس از چند ماه عازم جبهه شد و شجاعانه جنگید تا در عملیاتی که دشمن در ۱۸ اردیبهشت ۱۳۶۵ انجام داده بود به دفاع از خاک وطن پرداخت و تانکهای دشمن را یکی پس از دیگری منهدم کرد طوری که به شکارچی تانک شهرت یافت و در نهایت در ظهر رزو جمعه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۶۵ به خیل شهدا پیوست و با اصابت مستقیم گلوله تانک به سرش به فیض شهادت رسیدروحش شاد و یادش گرمی باد. شهید🕊🌹
🦋✨ 🕊همیشه لباس بسیجی به تن داشت، پوتین هایش رنگ و رو رفته بودند و موهای سرش را مانند سربازان عادی می تراشید. متواضع بود. چیزی که محبت زین الدین را در دل ها جا می کرد، سادگی اش بود. دنبال تشریفات و در بند پست و مقام نبود. راحت بود و بی تکلّف. در جمع رزمندگان بود؛ با آنها غذا می خورد، درد دل هایشان را می شنید و از همه مهم تر، به آنان بسیار احترام می گذاشت. این بود که خواسته یا ناخواسته، همه را دنبال خود می کشید! شهید🌹 ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
✍توبه های شهید سید حمید میر افضلی سید پابرهنه... ⭕️افسوس عمر از دست رفته یک لحظه هم سید را رها نمی کرد. 🔹شب ها با پای برهنه بر روی خارها راه می رفت و صدای ناله و زمزمه اش بلند بود تا اینکه برهنگی پا برایش عادی شد. 🔸در تمام عملیات ها پا برهنه بود؛ چه تابستان که از شدت گرما بخار از همه جا بلند بود و چه در سرمای زمستان که سایرین با پوتین هم سردشان بود. 🔹هر وقت از پابرهنگی اش می پرسیدیم بحث را عوض می کرد می گفت: این طوری راحت ترم. 🔸اصرار که می کردیم می گفت: دلم نمی آید در مناطقی که خون مطهر دوستانم ریخته با پوتین تردد کنم. 🔹یک بار در کرخه نشسته بودیم و صحبت می کردیم سید گفت: من هیچ آرزویی ندارم جز اینکه یک گلوله مستقیم بیاید و به قلبم بنشیند و شهید شوم این طوری از شر گناهانم راحت می شوم. 🔸برخی او را بشر حافی جبهه ها می دانستند. 💢پا برهنه در وادی مقدس