همسر شهید عباس بابایی درباره سادهزیستی و دوری از شهرت شهید عباس بابایی میگویدلباس پوشیدنش اصلاً به خلبانها نمیرفت. به شوخی میگفتم: تو اصلاً با من نیا. به من نمیآیی! میگفت: تو جلوتر برو من هم مثل نوکرها دنبالت میآیم! شرمنده میشدم. فکر میکردم اگر عباس میتواند نسبت به دنیا این قدر بیتفاوت باشد من هم میتوانم. میگفتم: تو اگر کر و کور و کچل هم باشی باشی، باز مرد موردعلاقه من هستی!
📚: آسمان بابایی
#شهید_عباس_بابایی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
🟡🔵🔴تجمع بزرگ مردمی تهران با سخنرانی دکتر جلیلی
دوشنبه ۴ تیر میدان امام حسین تهران
🟡🔵🔴 به تمام ارادتمندان دکتر جلیلی اطلاع رسانی نمایید که خود و خانواده شان در این مراسم باشکوه شرکت نمایند .
#ستادمرکزی بانوان لطفا رسانه باشید
•┈┄┅═✧❁🌷 ﷽ 🌷❁✧═┅┄┈•
شهید رمضانعلی خسروی
شهید 18 ساله
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
تاریخ تولد: 1 / 1 / 1347
تاریخ شهادت: 4 / 10 / 1365
محل شهادت: امالرصاص
عملیات: کربلا 4
شهید رمضانعلی خسروی اول فروردین 1347 در روستای فارسیان بخش گالیکش شهرستان مینودشت استان گلستان متولد شد. پدرش محمد کارگر بود و سال 59 فوت کرد و مادرش فاطمه نام داشت. تا کلاس اول دبیرستان درس خواند. از طرف بسیج به جبهه رفت. رمضانعلی چهارم دی 1365 طی عملیات کربلا 4 در امالرصاص در اروندرود به شهادت رسید. پیکرش در منطقه باقیماند و مفقودالاثر شد و همچنان به وطن بازنگشته است. مزار یادبودش در گلزار شهدای زادگاهش ساخته شده است.
🌹🍃🌹🍃
*🔘 نتیجۀ انتخاب اشتباه*
💠 اگر ما امروز درست انتخاب نکنیم کسانی هستند که به اشتباه افرادی را انتخاب کنند که باعث ضربه زدن به #نظام_اسلامی شوند و مردم را از انتخابشان پشیمان نمایند.
🔻 البته تاریخ سرشار از انتخابهای اشتباه است که یکی از نمونههای آن انتخاب بنی صدر بود.
❗️انتخاب اشتباهی که امام راحل بعد از جریان عزل بنی صدر فرمودند:
« ما يك سيلى خورديم از اشتباه، ما همه اين نابسامانيهايى كه الآن داريم براى اينكه اشتباه كرديم، نبايد اشتباه تكرار بشود. دنبال اين باشيد كه يك نفر صد در صد مكتبى، اسلامى، در خط اسلام، براى رياست جمهور انتخاب كنيد.»
📚صحيفه امام، ج15، ص: 28
#انتخابات
#صحیفه_امام
#انتخاب_درست
🌹🍃🌹🍃
3.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نماز رزمندگان و شهید زین الدین
💬راه هایی برای نزدیک شدن به شهادت..
از دیدگاه شهید زین الدین
✨1⃣ نگاه به نامحرم نکن ؛ زیرا هر نگاه به نامحرم ، شهادت را ۶ ماه به عقب میاندازد...
✨2⃣ سعی کن دعای توسل ات هرگز ترک نشود...
✨3⃣ هرگز نگذار نام تو مشهور شود ؛ زیرا انسان فقط یک بار مشهور خواهد شد ، اگر در دنیا مشهور شوی ، در آخرت مشهور نخواهی شد...
✨4⃣ هیچ وقت سر پدر و مادرتان بلند صحبت نکن...
✨5⃣ پشت سر رفیقتان غیبت نکنید...
✨6⃣ نماز اول وقتتان ترک نشود...
شهید#مهدی_زینالدین🕊🕊
28.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ساعت به وقت عاشقی💚
السلام وعلیک یا امام رضا(ع) 🙏
🔰 آیتالله حائری(رحمةاللهعلیه)
« هر کسی بتواند رأی بدهد و ندهد، به خودش ضرر زده است. این حقی است را که نظام جمهوری اسلامی فراهم کرده است و باید این حق را استیفا کرد. عاقل آن است که نگذارد این حق از او فوت شود. کسی که در انتخابات شرکت نکند، معنایش این است که بار امانتی بر دوشش بود، اما این بار را ضایع کرد. این امانت را به منزل نرساند. وقتی نرساند، باید فردا جواب بدهد که این همه خون شهداء برای این بود که شما اختیاردار خودتان باشید، خودتان تصمیم بگیرید. [چرا قدر این نعمت را ندانستید؟]. در قیامت سؤال می کنند از ما که رأی دادی یا ندادی؟»
#انتخابات🇮🇷
🌹🍃🌹🍃
استاد فیاض بخش4_5875235894780231930.mp3
زمان:
حجم:
3.41M
خاک های نرم کوشک
زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی
ویلای جناب سرهنگ
#قسمت_هفتم
🌴🌷🌴🌷🌴🌷🌴🌷🌴🌷
خودش رفت زنگ آن خانه را زد من هم رفتم .کنارش به ام :گفت:«از این به بعد در اختیار صاحب این خونه هستی هر چی بهت ،گفتن بی چون و چرا گوش می کنی».
مات و مبهوت نگاهش می کردم آمدم چیزی بگویم در باز شد یک زن تقریبا مسن و ساده وضعی، بین دو لنگه ی در ایستاده بود چادر گلدار و رنگ و رو رفته اش را رو سرش جابجا کرد. استوار به اش مهلت حرف زندن نداد. به من اشاره کرد و گفت:«این سرباز رو خدمت خانم (!) معرفی کنید.»
آمدبرود گفتم:« من اینجا اسلحه ندارم هیچی ندارم نگهبانی می خوام بدم چکار می خوام بکنم».
خنده ناشیانه ای کرد و گفت: «برو بابا دلت خوشه از فردا همین لباس هات رو هم باید در بیاری و لباس شخصی بپوشی.»
تو دوره آمورشی به قول معروف تمسه از گرده مان کشیده بودند یاد داده بودند به مان که اگر مافوق گفت بمیر بی چون و چرا باید بمیری رو همین حساب حرف او را گوش کردم و دنبال زنه رفتم تو. ولی هنوز در تب و تاب
این بودم که تو خانه یک خانم می خواهم چکار کنم؟!
روبروی در ورودی آن طرف حیات یک ساختمان مجلل چشم را خیره می کرد،ـ.وسعت حیات و گلهای رنگارنگ و
درخت های سربه فلک کشده هم زیبایی دیگری داشت.
زن گفت:«دنبالم بیا»
گونه به دست دنبالش راه افتادم رفتیم تو ساختمان جلوی راه پله ها زن ایستاد, اتاقی را تو طبقه دوم نشانم داد
و گفت: «خانم اونجا هستن.»
به اعتراض گفتم:«معلوم هست می خوام چکار کنم؟ این نشدسربازی که برم پیش یک خانم.»
ترس نگاهش را گرفت به حالت التماس گفت:« صدات رو بیارپایین پسرم!»
🌴🌷🌴🌷🌴🌷🌴🌷🌴🌷
🌹🍃🌹🍃
خاک های نرم کوشک
زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی
ویلای جناب سرهنگ
#قسمت_هشتم
🌴🌷🌴🌷🌴🌷🌴🌷🌴🌷
با اضطراب نگاهی به بالا انداخت و ادامه داد«برو بالا، خانم بهت میگن چکار باید بکنی زیاد بد اخلاق نیست.» باز پرسیدم: «آخه باید چکار کنم؟»
انگار ترسید جواب بدهد تا تکلیفم را یکسره کنم از پله ها بالا.رفتم، در اتاق قشنگ باز بود جوری که نمی توانستم در بزنم نگاهی به فرش های دستباف و قیمتی کف اتاق انداختم،بندپوتین هام را باز کرده و بیرونشان آوردم با احتیاط ،یکی دو قدم رفتم جلوتر.
«یا الله.»
صدایی نیامد. دوباره گفتم: «یا الله یا الله!»
این بار صدای زن جوانی بلند شد:«سرت رو بخوره یا الله گفتنت دیگه چیه؟ بیا تو!»
مردد و دو دل بودم زیر لب گفتم :«خدایا توکل برخودت.»
رفتم تو از چیزی که دیدم چشمام یکهو سیاهی رفت کم مانده بود پخش زمین شوم فکر می کنی چه دیدم گوشه اتاق روی مبل یک زن بی حجاب و به اصطلاح آن زمان «مینی ژوپ» نشسته بود با یک آرایش غلیظ و حال بهم زن پاهاش را هم خیلی عادی و طبیعی انداخته روی هم تمام تنم خیس عرق شد.
چند لحظه ماتم برد زنیکه هم انگار حال و هوای مرا درک کرده بود چون هیچی نگفت وقتی به خودم آمدم، دنده عقب گرفتم و نفهمیدم چطور از اتاق زدم بیرون پوتین ها را پام کردم بندها را بسته نبسته گونی را برداشتم.
«آهای بزمجه کجا داری میری؟ بر گرد!»
گوشم بدهکار هارت و پورت زن بی حجاب نشد پله ها را دو تا یکی آمدم پایین رنگ از صورت زن چادری پریده بود. زیاد به اش توجهی نکردم و رفتم توی حیات دنبالم دوید بیرون دستپاچه گفت:« خانم داره صدات میزنه.»
اینقدر صدا بزنه تا جونش در بیاد!
گفت: «اگر نری می کشنتها!
عصبی گفتم به جهنم!»
🌴🌷🌴🌷🌴🌷🌴🌷🌴🌷
🌹🍃🌹🍃