eitaa logo
داداش شهیدم ابراهیم هادی
357 دنبال‌کننده
22.8هزار عکس
15.6هزار ویدیو
76 فایل
اللهم الرزقنا توفیق الشهادة في سبیلک @zolfaqar4
مشاهده در ایتا
دانلود
. مرحوم استاد فاطمی نیا : فراموشی و غفلت از امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ، بسیار ظلمت آور است . یاد آن حضرت نباید اختصاص به روز جمعه و دعای ندبه داشته باشد و بس . ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃
خوش آمدی جناب سرگرد🌹🏴 🕊🌷بسم رب الشهدا والصدیقین🌷🕊 پیکر سرگرد تکاور شهید حسین سامی مقام پس از ۴۴ سال در منطقه شمال غرب کشور تفحص و هویتش با کارت شناسایی مشخص شد.😭 شهید سامی مقام ۴۴ ساله؛ از تکاوران نیروی زمینی ارتش بود که در سال ۱۳۵۹ به دست گروهک‌های تجزیه‌طلب در منطقه سردشت و در حین ماموریت رهایی گروگان به شهادت رسیده بود. 💐🕊 🏴🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🌹🏴 _••🏴🌹 ...🌹🏴••_ ....
«وجود امام امروز، برای معیار است. راه او، راه سعادت و انحراف از راهش خسران دنیا و آخرت است و من با تمام وجود این اعتقاد را دارم كه شناخت و مبارزه با جریان‌هایی كه بین مسلمین سعی در به انحراف كشیدن انقلاب از خط اصیل و مكتبی آن را دارند به مراتب حساس‌تر و سخت‌تر از مبارزه با رژیم صدام و آمریكاست.» از وصیتنامه شهید
پنجمین روز شهادت «عباس» بود، دیدیم کسی به در خانه پدرم می‌کوبد. جلوی در رفتیم دیدیم یک آقای روشن دلی است. پدرم آمد و گفت: «بفرمایید» مرد نابینا گفت: «عباس شهید شده؟» گفتیم: «بله» گفت: «من کسی را ندارم، من یک هفته‌ای است که حمام نرفتم، این شهید من را هر هفته روز‌های جمعه کول می‌کرد و به حمام می‌برد و لباس‌هایم را نیز می‌شست و بدون چشم داشت می‌رفت». شهید🕊🌹
روز سرد و بارانی بود. وارد محل کار شدم، سرمان شلوغ بود، مرتب متوفی وارد سالن تطهیر می شد. من هم ناظر سالن بودم.‌ وقتی در سالن قدم می زدم متوجه نسیم خوشبویی شدم. معمولا هوای سالن تطهیر هوای خفه ای است که بوی متوفاهایی که از بیمارستان اعزام شده اند به شدت می پیچد. در میان این همه بو، این نسیم خوشبو برایم جای سوال بود. ابتدا فکر کردم به کفن یکی از این جنازه ها عطر زده شده اما وقتی بیشتر کنجکاوی کردم، دیدم خیر این گونه نیست. رفتم نزدیک آخرین سنگ شستشو که جنازه ای را برای شستن آماده می کردند. متوجه شدم این بوی خوب از این متوفاست، باز هم تصور کردم لباس تن مرحوم را با گلاب یا عطر معطر کرده اند. وقتی غسال، لباس ها را از تن متوفی جدا کرد و در کیسه زباله قرار داد، باز هم بوی عطر می آمد. دیگر مطمئن شده بودم این بوی خوش و عطر دل انگیز، از خود " شهید سید احمد پلارک" است... راوی: یکی از کارکنان بهشت زهرا (س) 💚 🕊🌱 🌹🍃🌹🍃
عاشق محرم و سینه‌زنی بود، مخصوصاً که لشکر او به نام مقدس امام حسین (ع) بود، ایام محرم شور و حال دیگری در آن پیدا می‌شد و گردان‌ها به روش سنتی عزاداری می‌کردند. بعضی وقت‌ها که دوستان نزدیک در سنگر جمع می‌شدند، حسین با بازوی قطع شده دستش سینه‌زنی می‌کرد. حاج‌حسین تا نامی از سیدالشهدا (ع) می‌آمد، به پهنای صورت اشک می‌ریخت و از شدت گریه شانه‌هایش می‌لرزید. 📚جز لبخند چیزی نگفت 🕊 ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خاک های نرم کوشک زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی خانه ی استثنایی 🌴🏴🌴🏴🌴🏴🌴 گفت: «دفعه ی بعد بیست روز مرخصی می گیرم خاطرت جمع باشه» صبح زود راهی جبهه شد. نزدیک دو ماه گذشت روزی که آمد بعد از سلام و احوال پرسی گفت:« بیست روز مرخصی گرفتم که دیوار رو درست کنم.» خیلی زود شروع کرد روز اول آجر ریخت، روز بعد هم دور تا دور دیوار حیاط را خراب کرد می خواست بقیه ی کار را شروع کند که یکی از بچه های سپاه آمددنبالش، به اش گفت: «بفرما تو.» گفت: «نه، اگه یک لحظه بیای بیرون بهتره» رفت و زود آمد خیره شد به چشم های من، «کار مهمی پیش اومده باید برم.» طبیعی و خونسرد :گفتم خب عیبی نداره برو ولی زود برگرد. صداش مهربان تر ،شدگفت:« تو شهر کارم ندارن» «پس کجا؟!» «می خوام برم جبهه.» یک آن داغی صورتم را حس کردم حسابی ناراحت شدم «تو کوچه که می آمدی، خانه ی ما با آن وضعش انگشت نما بود به قول معروف شده بود نقل مجلس!» دور و برم را نگاه کردم گفتم:« شما می خوای منو با چند تا بچه ی کوچیک، تو این خونه ی بی در و پیکر بگذاری و بری؟!» چیزی نگفت. ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃
خاک های نرم کوشک زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی خانه ی استثنایی 🌴🏴🌴🏴🌴🏴🌴 اقلاً همون دیوار درب و داغون خودش رو خراب نمی کردی طبق معمول این طور ،وقت ها خندید گفت: «خودت رو ناراحت نکن به ات قول میدم که حتی یک گربه روی پشت بام خونه نیاد.» صورتم گرفته تر شد و ناراحتی ام بیشتر، گفت:« حالا دیوار حیاط خرابه که خراب ،باشه این که عیبی نداره» دلم می خواست گریه کنم :«گفتم یعنی همین درسته که من تو این خونه ی بی در و پیکر باشم اونم با چند تا بچه ی قدونیم قد؟» باز هم سعی کرد آرامم ،کند فایده نداشت دلخوری ام هر لحظه بیشتر می شد خنده از لبهایش رفت. قیافه اش جدی شد تو صداش ولی مهربانی موج می زد. «نگاه کن، من از همون اول بچگی، و از همون اول جوانی که تو روستا بودم هیچ وقت نه روی پشت بام کسی رفتم نه از دیوار کسی بالا رفتم نه هم به زن و ناموس کسی نگاه کردم.» حرف های آخرش حواسم را جمع کرد هر چند که ناراحت بودم ولی منتظر شنیدن بقیه اش شدم. الان هم میگم که تو اگه با سر و روی باز هم بخوای بری بیرون، اصلاً کسی طرفت نگاه نمی کنه خیالت هم راحت باشه که هیچ جنبنده ای تو این خونه مزاحم شما نمی ،شه چون من مزاحم کسی نشدم هیچ ناراحت نباش...» مطمئن و خاطر جمع حرف میزد به خودم که ،آمدم از این رو به آن رو شده بودم حرف هاش آب بود روی آتش وقتی ساکش را بست و راه افتاد انگار اندازه ی سر سوزن هم نگرانی نداشتم. چند وقت بعد آمد. نگاهش مهربانی همیشه را داشت بچه ها را یکی یکی بغل می کرد و می بوسید. هنوز ننشسته بود که رو کرد به من یک« خوب» کشیده و معنی داری گفت ،پرسید :«تو این چند وقته دزدی، چیزی اومد؟» با خنده گفتم: «نه.» ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃
خاک های نرم کوشک زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی نذر في سبيل الله 🌴🏴🌴🏴🌴🏴🌴 خندید، ادامه دادم:« اثر اون حرفتون این قدر زیاد بود که ما با خیال راحت زندگی کردیم اگر بگی یک ذره هم دلم تکون خورده دروغ گفتی.».. خدا رحمتش کند هنوز که هنوز است اثر آن حرفش توی دل من و بچه ها مانده به قول خودش، هیچ جنبنده ای مزاحم ما نشده است "۱". همسر شهید همیشه از این نذر و نیازها داشتم آن دفعه هم یک گوسفند نذر کرده بودم نذر زنده برگشتن عبدالحسین. وقتی از جبهه برگشت جریان را به اش گفتم خودش دنبال کار را گرفت؛ یک گوسفند زنده خرید و آورد تو حیاط بست. مادرم و چند تا از در و همسایه هم گوسفند را دیده بودند کنجکاو قضیه .شدند علتش را که می پرسیدند می گفتم «نذر داشتم.» بالاخره گوسفند را کشتیم خودش نشست و با حوصله همه گوشت ها را تقسیم کرد. هر قسمت را تو یک پلاستیک می گذاشت حتی جگر و پوست و چیزهای دیگرش را هم ،جداجدا تو چند تا پلاستیک گذاشت. کارش که تمام شد دست ها را شست و گفت:« یه کیسه گونی بزرگ برام بیار» «گونی می خواین چکار؟» پاورقی -۱- شهید برونسی کم کم به وضع آن خانه سر و سامان داد. ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃
در خانه هایی که نماز شب خوانده می شود و قرآن تلاوت می گردد آن خانه ها نزد آسمانیان همچون ستاره ها درخشانند.(وافی، ج2، ص23) رسول خدا(ص)فرمودند: 🌲🌲🌲🌲🌲🌲🌲 نماز شب وسیله ای است برای خشنودی خدا و دوستی ملائکه. (بحارالانوار، ج87، ص 161) 🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼 سلام طاعات و عباداتون قبول درگاه حق تعالی...🤲 هر شب نماز شب را هدیه میکنیم به روح شهدای والامقام🌺 امشب ثواب نماز شب را به روح شهدای (بیست ونهم)تیرماه تواب نماز شب را هدیه به روح مطهر شهید ابراهیم هادی🌹 ان شاءالله مورد شفاعتشان قرار بگیریم.🤲  التماس دعای فرج🤲 https://eitaa.com/bashohadatashahadattt                                                     
❤️ 『هر زمان جوانۍ دعاےفرج‌مهدے(عج) رازمزمہ ڪند...همزمان‌ (عج)‌ دست‌هاے مبارڪشان رابہ سوے آسمان‌ بلند میکنند و‌ براے آن ‌جوان‌ دعا میفرمایند؛چہ خوش‌ سعادتند ڪسانی‌ڪہ حداقل‌ روزے یڪبار را زمزمہ مۍڪنند:)』 به‌نیّٺ برادࢪشهیدمان‌مےخوانیم 🌱 [اَللّهُمَّ‌عَجِّل‌لِوَلیِّکَ‌الفَرَج]♥️ https://eitaa.com/bashohadatashahadattt