eitaa logo
داداش شهیدم ابراهیم هادی
357 دنبال‌کننده
22.8هزار عکس
15.7هزار ویدیو
76 فایل
اللهم الرزقنا توفیق الشهادة في سبیلک @zolfaqar4
مشاهده در ایتا
دانلود
همه‌ی وصیتنامه‌اش همین دو خط بود: طلبکاری‌هایم را بخشیدم، از مال دنیا یک تیشه و ماله دارم آن‌ها را هم به جهاد سازندگی بدهید شهید نبی‌الله کریمی قابل توجه چنبره زدگان بر بیت‌المال ...
13.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 فیلم بسیجی شهید وحید درخشانی، ۱۵ دقیقه قبل از شهادت روز،چهارم مرداد، سالروز شهادت 🌹این شهید والامقام بود هدیه به ارواح طیبه همه شهدافاتحه وصلوات. اللهم صلی علی محمد و آل محمد💐💐💐💐💐
1.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 شهید محمدهادی امینی: باید نگاه ما و امام حسین(ع) یکی شود. 🌱
4.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💞عاشقانه های شهدا 💞 بشنویم ازمدافع حرم ...🌷🕊
خـدایا... از تو میخواهم چادر مرا آنچنان با چادر خاکی جده‌ ی سادات پیوند بزنی که اگر جان از تنم رود چادر از سرم نرود...😭 ....🌹🏴
2.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️ قسم خوردن چند باره‌ی سردار شهید برای یک نکته بسیار مهم... اللّهم احفظ قائدنا الإمام الخامنه‌ای الی قیام مولانا الإمام المهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به برکت صلوات بر محمد وال محمد الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ‌فَرَجَهُم ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰 اندکی ༻⃘⃕༅🤲❀⃟ 🔰 فیلتر شکن ◇ معرفی چهار فیلترشکن بسیار قوی↯↯‌ ○ با این چهار فلیتر شکن، درها رو به روی خود باز کنید و آزاد باشید، هیچ دری بسته نخواهد ماند. تذکر↯‌ ◇تمامی این فیلترشکن ها اورجینال هستند و نیازی به کرک ندارند. ❶ ↯↯‌ ◇بهترین فیلترشکن دنیا که خود خدا هم زیر این فیلتر شکن را امضا و مهر کرده است، خصوصیت مهم این فیلترشکن این است که مانع می‌شود انسان با گناه کردن، فیلترهایی را بین خودش و خدایش ایجاد کند ... ○اگه باور ندارید این آیه رو بخوانید: ✨انَّ الصَّلاه تَنهی عَنِ الفَحشاءِ وَالمُنکَر 📖 سوره عنکبوت، آیه۴۴ ❷ ↯↯‌ ○لنگه ندارد، همه‌ی کسانی که متخصص هستند از این فیلتر شکن بی‌بدیل استفاده می‌کنند و جلوی کلام خدای تبارک و تعالی زانو می‌زنند. ◇برای استفاده از این فیلتر شکن آن را بخوانید و بفهمید و به آن عمل کنید! ❸ ↯↯‌ ◇این فیلتر شکن بسیار قوی عمل می‌کند و کاملا تست شده است. ○برای استفاده از آن باید علاوه بر اعتقاد و محبت اهل بیت علیهم‌السلام انسان به سلاح عمل هم مجهز باشه و اطاعت پذیری از ولایت جزء لاینفک وجودش باشد. ❹ محبت ↯↯‌ ◇متاسفانه این نوع فیلترشکن ها همه جا پخش نشده‌اند و به گفته‌ی صاحبانشان استفاده از آنها برای کسانی مفید است که: ○واقعا به ما اعتقاد داشته و پیرو ما باشند اذکار این ذکر باید توسط متخصص شان تجویز بشود. ↯‌ در مورد این نوع از فیلترشکن ها باید بگویم نسخه‌های تقلبی زیادی وجود دارد، پس مواظب باشید. ↯‌دلیل فیلتر شدن چیست؟ ◇وقتی انسان‌ها گناه می‌کنند، به دلیل جهل شان به ازای هر گناه یک قدم از خدا دور می‌شوند❗️ ○این فیلترها بر چشمانمان گوش هایمان و قلب هایمان سیطره می‌زند و اگر کسی دچار این گناهان شد اگر به یکی از این فیلترشکن ها وصل باشد ان شاءالله به راه مستقیم هدایت می‌شود.
7.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا علیه السلام♥️ تو همین حرم ... چه گره هایی که واشدند
خاک های نرم کوشک زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی زن من و صد حوریه 🌴🏴🌴🏴🌴🏴🌴 نه تنها من، همه ی کادر تیپ را واداربه این کار می کرد یکی سخنرانی اجباری بود؛یکی هم غذا خوردن تو چادربسیجی ها وقت صبحانه که می شد،می گفت:« وحیدی و اخوان و مسؤول عملیات، برن تو اون گردان، خودش و یکی دو نفردیگر تو گردان بعدی ،و بقیه ی کادر را هم تقسیم می کرد تو گردان های دیگر،صبحانه را مهمان بسیجی ها می شدیم کار خودش از همه مشکل تربود یکی دو لقمه تو این چادر می خورد؛ یکی دو لقمه تو چادربعدی و.... این جوری به همه ی چادرها سر می زد. ناهار و شام هم همین برنامه ردیف بود هر وقت کسی دلیل سخنرانی و آن وضع غذا خوردن را می پرسید می گفت:«بسیجی ها شما رو باید با صدا بشناسن، نه با چهره» می گفت:«شب عملیات، بچه ها تو تاریکی صورت اخوان رو نمی بینن صدای اخوان رو می شنون، تا میگه برین جلو، میگن این اخوانه تا من میگم برین ،چپ می گن این برونسیه.» هر کس این دلیل ها را می شنید جای هیچ چیزی در دلش نمی ماند جز این که او را تحسین کند. تازه این یکی از عواید سخنرانی و هم غذا شدن با بسیجی ها بود محسنات دیگر، جای خودش را داشت. مجید اخوان حاجی تو بیمارستان هفده شهریوربستری بود یک روز پدرم رفت ملاقاتش وقتی برگشت،گفت: «بابا این فرمانده ات عجب مردی است! ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃
خاک های نرم کوشک زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی خاطره ی تپه ی ۱۲۴ 🌴🏴🌴🏴🌴🏴🌴 گفتم: «چطور؟» گفت: «اصلا اهل این دنیا نیست این جا موقتی مونده مطمئنم که جاش جای دیگه ای هست.» ظاهراً خیلی خوشش آمده بود از حرف های حاجی ادامه داد: «همین جور که صحبت می کردیم، حرف شد از حوریه تو گوشش گفتم خلاصه حاج آقا رفتی او دنیا یکی ام برای ما بگیر» اونم خندید و گفت: «چشم» بعدش حرفی زد که خیلی معنی داشت به ام گفت ما صد تا حوریه ی اون دنیا رو به همین زن خودمون نمی دیم.» گفتم:«حاجی همسرش رو خوب شناخته، قدر همچین زن فداکار و صبوری رو کسی مثل خود حاجی باید بدونه.» سید کاظم حسینی قبل از عملیات والفجر مقدماتی بود گردان ها را می بردیم رزم شبانه و عملیات مشابه، عقبه ی والفجر مقدماتی، منطقه ای بود که تو «فتح المبین» آزاد شد. یک روز عبدالحسین با مورتور آمددنبالم، گفت:« بیا بریم یک شناسایی بکنیم و برگردیم.» منطقه ی فکه رمل شدیدی داشت نیرو باید حداقل سی چهل کیلومتر پیاده روی می کرد تا بعد بتواند توی رمل هفت هشت کیلومتر با تجهیزات برود این ها را انگار ندیده گرفتم گفتم:« خب ما که هر شب داریم کار می کنیم» گفت: «نه، باید یک برنامه ریزی دقیق بکنیم که آمادگی بچه ها بیشتر بشه.» لبخند زد ادامه داد: «ضمناً خاطرات فتح المبین هم دوباره برامون زنده میشه.» نشستم ترک موتور،گازش را گرفت و راه افتاد. ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃
خاک های نرم کوشک زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی خاطره ی تپه ی ۱۲۴ 🌴🏴🌴🏴🌴🏴🌴 دور و بر پانزده کیلومتر راه رفتیم پای یک تپه نگه داشت تپه صد و بیست و چهار پیاده شدیم و رفتیم روی تپه نشستیم تو راه به ام گفته بود :«می خوام برات خاطره ی اون تپه رو تعریف کنم.» فتح المبین اولین عملیاتی بود که فرمانده ی گردان شده بود تو همان عملیات هم از هم جدا شدیم؛ او از یک محور رفت و من از محور دیگر. هوا هنوز بوی صبح را داشت، رو تپه جا خوش کردیم ،و او شروع کرد به گفتن خاطره، خاطره ی تپه صد و بیست و چهار آن طور که فرمانده ی عملیات می گفت، مأموریت ما خیلی مهم بود. باید دشمن را رد می کردیم ،نزدیک چهار کیلومتر می رفتیم تو عمق نیروهاش تا برسیم به این تپه، آن وقت کار ما شروع می شد: حساسترین لشگر دشمن تو منطقه، فرماندهی اش این جا مستقر بود. تازه وقتی پای تپه می رسیدیم باید منتظر دستور می ماندیم. گفته بودند:« به مجرد این که شروع عملیات اعلام شد شما هم می زنید به این منطقه» شب عملیات زودتر از بقیه راه افتادیم مسیرمان از تو یک شیار بود به زحمت زیاد، خط دشمن را رد کردیم از آن جا به بعد کار سخت تر شد ولی تا برسیم پای همین تپه مشکل حادی پیش نیامد سنگینی کار از وقتی بود که نزدیک این جا مستقر شدیم به بچه ها اشاره کردم بخوابین همه دراز کشیدن رو زمین ،اگر این جا بودی صدای نفس کسی را نمی شنیدی شش دنگ حواسم به اطراف بود. لحظه ها انگار سخت می گذشتند و کند،هر آن منتظر بلند شدن صدای بیسیم بودم و منتظر دستور حمله. ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃