⚡️
.
#قرب_به_اهل_بیت۲۶
هر انتخابی وابسته به قیمتی است که برای خودمان انتخاب کردهایم و
انتظار فرج یعنی انتخاب باارزشترین و قیمتیترین تقدیرات بر اساس بالاترین نوع ارتباط با خانوادهٔ آسمانی
.
⚡️
. 🕊 تلاوت آیات قرآن ڪریم ؛
۩ بــِہ نـیّـت
برادرشھیدابراهیمهادے 🌿'
#صفـــ۶۰۳ــفحه 📚
•﴿رفیقشھیدمابراهیمهادے﴾•
بِســـمِ الله الرّحمـــنِ الرّحیـــم
أُوْلَئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهـمْ لِلتَّقـوَی
آنها کســانیاند که خدا قلبهاشان را برای تقـــوا امتحان کرده.🌱❤️
5.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#به_وقت_ساعت_عاشقی💚
همیشه قبل هر حرفی برایت شعر میخوانم 🥺
قبولم کن من آداب زیارت را نمیدانم 💔🙏
ما را همـ از رزق آسمانیتان
نمڪ گیر ڪنید.
شاید رزق مُحـرممان را نوشتند:
- شـَـهْـادَتـــــ -
شهید_روح_الله_نوزاد
شهید_سجاد_طاهرنیا
شهید_مجتبی_بابائی_زاده
به مناسبت سالروز تولد #شهید_سجاد_طاهرنیا
شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات
1.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سالروز تولد
بهانه ای برای لحظاتی باشهدا
بیاد شهید مدافع حرم
شهید سجاد #طاهرنیا
هدیه نثارارواح مطهر همه شهدا صلوات
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ
وَعَجِّلْفَرَجَهُم
4.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❌پروفسور زن فرانسوی کدام عَمود مسیر #پیادهروی_اربعین دفن شده است؟
✖️هنگامی که به عَمود ۱۷۲ مسیر نجف به کربلا رسیدید، ما را از دعای خیر فراموش نکنید.
https://eitaa.com/bashohadatashahadattt
خاک های نرم کوشک
زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی
هدیه های شخصی
#قسمت_صد_و_هیجده_
🌴🏴🌴🏴🌴🏴🌴
ارزش این کارها به همینه که آدم از جیب خودش مایه بگذاره
وقتی این حرف را می زد به حقوق کم او فکر می کردم و به افراد تحت تكلفش " 1 ".
پاورقی
۱- بعدها که بیشتر توفیق همراهی اش را داشتم حتی به شهرستان های دور و نزدیک هم می رفتیم و از خانواده ی شهدا و مفقودین و از مجروحان خبر می گرفتیم بعضی وقت ها اگر ماشین من خراب می شد یکی دیگر از رفقا را پیدا می کرد و با وسیله ی شخصی و هدایای ،شخصی به وظیفه اش، به قول خودش، عمل می کرد.
#شادی_روح_شهدا_صلوات
🌹🍃🌹🍃
خاک های نرم کوشک
زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی
هدیه های شخصی
#قسمت_صد_و_نوزده_
🌴🏴🌴🏴🌴🏴🌴
فرمانده ی تیپ که شد یک ،ماشین اجباراً تحویل گرفت یک راننده هم به اش معرفی کردند و گفتند: «ایشون
شبانه روزی هر جا که شما برین باهاتون هستن»
این یکی را قبول نکرد به اش گفتم:« شما گواهینامه که نداری حاجی، پس راننده باید باهات باشه دیگه.» گفت:« تو منطقه که شرعاً عیبی نداره من خودم پشت فرمون بشینم؟»
گفتم: «نه.»
گفت:« پس راننده نمی خوام»
پرسیدم :«تو شهر می خوای چکار کنی؟»
کمی فکر کرد و گفت:« خب حالا این شد یک چیزی،تو شهر چون نمیشه بدون گواهینامه رانندگی کرد، اگرخواستم برم با راننده می رم»
چند وقت بعد که رفتم مشهد یک روز آمد پیشم گفت: «یک فکری برای این گواهینامه ی ما بکن سید.» به خنده گفتم: «شما که دیگه راننده داری حاج آقا، گواهینامه می خوای چکار؟»
«همه ی مشکل همین جاست که یک راننده بند من شده، اونم راننده ای که حقوق بیت المال رو می گیره و
مخارج دیگه هم زیاد داره»
خواستم باب مزاح را باز کرده باشم .گفتم:« خب این بالاخره حق یک فرمانده ی تیپ هست.»
گفت: «شوخی نکن سید! همین ماشینش هم که دست منه، برام خیلی سنگینه، می ترسم قیامت نتونم جواب بدم چه برسه به راننده.» " ۱ ".
تصمیمش جدی بود و مو لای درزش نمی رفت پرسیدم :«حالا شما چند روز مرخصی داری؟»
«هفت هشت روزی»
پاورقی
این در حالی بود که وقتی می آمدمشهد، پول بنزین و روغن و خرجهای دیگر ماشین را از جیب خودش و از
حقوق شخصی می داد.
#شادی_روح_شهدا_صلوات
🌹🍃🌹🍃