خاک های نرم کوشک
زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی
خودنبینی!
#قسمت_صد_و_چهل_
🌴🏴🌴🏴🌴🏴🌴
هر کار کردم ساکتش کنم نشد. آخرش عبدالحسین لپش را گرفت و آرام فشارداد با خنده گفت:«باشه وروجک
بابا می برمت»
چشمهام گرد شد،پرسیدم:«کجا می بریش؟!»
«همون جایی که خودم می خوام برم»
«شما که می خوای سخنرانی کنی مگه با بچه میشه؟!»
گفت:«عیبی نداره میدمش دست رفقا»...
لباسش را که عوض کردم بچه را با خودش برد.
وقتی برگشتند اول از همه پرسیدم خرابکای نکرد؟
لبخند زد.جور خاصی گفت:«خرابکاری که چه عرض کنم.»
بچه را داد بغلم و نشست ادامه داد:« وسط سخنرانی یکدفعه زد زیرگریه جوری که دیگه بچه ها حریفش نشدن آخر هم بردنش بیرون سخنرانی که تموم شد خودم رفتم سروقتش،تو کار شما فضولی کردم و فهمیدم که بالاخره باید لاستیکی بچه رو عوض کنم خواستم ببرمش جای خلوت یکی از رفقاگفت:«کجا می بریدش حاج آقا.»
به ابوالفضل اشاره کردم و گفتم:«با اجازه تون باید لاستیکی آقا پسرم رو عوض کنم.»
به خودشان افتادن و گفتن:« اه! مگه ما می گذاریم شما این کارو بکنید!»
خندیدم و گفتم:«خاطرتون جمع باشه تو این جور کارها حریف من
نمی شين.»
پاورقی
۱- کوچکترین پسرم که الان در دوره ی دبیرستان مشغول تحصیل است.
#شادی_روح_شهدا_صلوات
🌹🍃🌹🍃
خاک های نرم کوشک
زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی
یک مسؤولیت کوچک
#قسمت_صد_و_چهل_و_یک_
🌴🏴🌴🏴🌴🏴🌴
خیلی اصرار کردن آخرش هم ولی حریفم نشدن خودم کارو تموم کردم و بچه هم آروم شد.»
همسر شهید
ساعت حول و حوش نه شب بود صدای زنگ خانه از جا پراندم نمی دانم چرا بی اختیار ترسیدم، چادرم را سر کشیدم و زود رفتم دم در، یک موتور تریل جلوی در بود دو تا مرد هم روش نشسته بودند.
اول که دیدمشان یکهو دلم ریخت هر دوشان صورتها را با چفیه پوشیده بودند فقط چشمهاشان پیدا بود. یکی شان خیلی مؤدب سلام کرد و پرسید : «آقای برونسی تشریف دارن؟»
گفتم «نه.»
گفت: «کجا رفتن؟»
پیش خودم فکر کردم شاید از همرزم هاش.هستند.گفتم :«سرشبی رفتن حرم برای سخنرانی»
پرسید: «کی می آن؟»
گفتم:«می دونم رفتن سخنرانی و معلوم نیست کی بیان»
هنوز تو شک و تردید بودم
«ببخشید حاج خانم ما از رفقای جبهه شون هستیم اگه بخوایم ایشون رو حتماً ببینیم چه وقتی باید بیایم؟»
#شادی_روح_شهدا_صلوات
🌹🍃🌹🍃
خاک های نرم کوشک
زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی
یک مسؤولیت کوچک
#قسمت_صد_و_چهل_و_دو_
🌴🏴🌴🏴🌴🏴🌴
زود گفتم: «ایشون اصلا خونه نیستن وقتی می آن مرخصی همه اش می رن این طرف و اون طرف.»
سؤالاتش انگار تمامی نداشت باز گفت: «امشب چه ساعتی می آن؟»
شک حسابی برم داشته بود همچین با تردید و دو دلی گفتم:: من دیگه ساعتش رو نمی دونم برادر.»
چند لحظه ای ساکت شد خواستم بیایم تو باز به حرف آمد.
«ببخشین حاج خانم ،شما اسم کوچیک شوهرتون چیه.» " 1 ".
دیگر نتوانستم طاقت بیاورم به پرخاش گفتم :«شما اگه از رفقاش هستین باید اسمش رو بدونید که!»
تا این را گفتم آن یکی که پشت فرمان بود سریع موتور را روشن کرد گاز داد و بدون خداحافظی رفتند. نزدیک ساعت ده عبدالحسین آمد یکی دیگر هم همراهش بود سلام که کردند عبدالحسین گفت: «شام رو بیارین که ما خیلی گرسنه هستیم
دیرم می شد که جریان موتور سوارها را بگویم برای همین انگار حرف او را نشنیدم گفتم: «دو نفر اومدن با شما
کار داشتن»
«کی؟»
گفتم :«سرو صورتشون رو با چفیه بسته بودن خودشون هم نگفتن کی هستن»
عبدالحسین و دوستش به هم نگاه کردند نگاهشان نگاه معنی داری بود حس کنجکاوی ام تحریک شد با نگرانی پرسیدم: «مگه چی بوده؟»
پاورقی
۱ - بعداً فهمیدم آن سؤال را به خاطر اطمینان خودشان پرسیده اند اطمینان از این که خانه را درست آمده اند.
#شادی_روح_شهدا_صلوات
🌹🍃🌹🍃
در خانه هایی که نماز شب خوانده می شود و قرآن تلاوت می گردد آن خانه ها نزد آسمانیان همچون ستاره ها درخشانند.(وافی، ج2، ص23)
رسول خدا(ص)فرمودند:
🌲🌲🌲🌲🌲🌲🌲
نماز شب وسیله ای است برای خشنودی خدا و دوستی ملائکه. (بحارالانوار، ج87، ص 161)
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
سلام طاعات و عباداتون قبول درگاه حق تعالی...🤲
هر شب نماز شب را هدیه میکنیم به روح شهدای والامقام🌺
امشب ثواب نماز شب را به روح شهدای (اول)شهریور
تواب نماز شب را هدیه به روح مطهر شهید ابراهیم هادی🌹
ان شاءالله مورد شفاعتشان قرار بگیریم.🤲
التماس دعای فرج🤲
https://eitaa.com/bashohadatashahadattt
『هر زمان جوانۍ دعاےفرجمهدے(عج) رازمزمہ ڪند...همزمان #امامزمان(عج) دستهاے مبارڪشان رابہ سوے آسمان بلند میکنند و براے آن جوان دعا میفرمایند؛چہ خوش سعادتند ڪسانیڪہ حداقل روزے یڪبار #دعایفرج را زمزمہ مۍڪنند:)』
بهنیّٺ برادࢪشهیدمانمےخوانیم 🌱
[اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَج]♥️
https://eitaa.com/bashohadatashahadattt
5.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
در میان نام های خداوند «جبّار»
آبی است بر روی هر آتشی که خلق برایت روشن کرده؛
دیگر فرقی ندارد استخوان شکسته باشی یا دل شکسته،
او «جبران کننده» است!
https://eitaa.com/bashohadatashahadattt
.:
:
🧎🏻♂️نماز فرزند برای پدر و مادر
💜دو رکعت است:
در رکعت اول سوره «حمد» و ده مرتبه:
💜رَبَّنَا اغْفِرْ لِي وَ لِوٰالِدَيَّ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ يَوْمَ يَقُومُ الْحِسٰابُ.*
🌀پروردگارا مرا و پدر و مادرم و همه اهل ایمان را روزی که حساب برپا میشود بیامرز.
💜 در رکعت دوم سوره «حمد» و ده مرتبه:
💜رَبِّ اغْفِرْ لِي وَ لِوٰالِدَيَّ وَ لِمَنْ دَخَلَ بَيْتِيَ مُؤْمِناً وَ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنٰاتِ.
🌀پروردگارا مرا و پدر و مادرم و هرکه وارد خانهام شد و مردان مؤمن و زنان مؤمن را بیامرز
💜خوانده و پس از سلام ده مرتبه بگوید:
💜﴿رَبِّ ارْحَمْهُمٰا كَمٰا رَبَّيٰانِي صَغِيراً
🌀پروردگارا! آنان را به پاس آنکه مرا در کودکی تربیت کردند مورد مهر و رحمت قرار ده!
💜کلیات مفاتیح الجنان(ترجمه استاد شیخ حسین انصاریان)
5.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 #دلتنگ_پسر
.
🔆 امروز غروب
تو جاده نجف به کربلا
یه مادر دلش برای پسرش تنگ شده بود.آخه پسرش سرباز حرم خانم
زینب بود و چند ساله پیش در راهش
تو سوریه شهید شد و خیلی وقته ندیدتش.
▫️دم در موکب داشتم بنری رو میبردم
که روش عکس شهید محمد زده بود.
حاج خانم گفت : پسر یه لحظه بنر و بیار،
اومدم جلو عکس پسرش و گرفت و شروع کرد به بوسیدنش ...امان از دلتنگی...
.
صلی الله وعلیک یااباعبدالله💔
شادی روح مطهر شهدا صلوات 🌹
#مادرانه
#شهید_بلباسی