eitaa logo
داداش شهیدم ابراهیم هادی
357 دنبال‌کننده
22.8هزار عکس
15.6هزار ویدیو
76 فایل
اللهم الرزقنا توفیق الشهادة في سبیلک @zolfaqar4
مشاهده در ایتا
دانلود
💢 وقتی دلمون برای امام زمان تنگ میشه چیکار کنیم؟ به صفحات قرآن نگاه کنید...
934.3K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
راه آزادی قدس 🔹 : قدس امکان ندارد آزاد بشود جز با پرچم‌داری شیعه! ما می‌رویم دیگران می‌مانند؛ تاریخ ثبت خواهد کرد. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
5.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ ️فیلم صحبت‌های شنیدنی از شهید رجایی در مورد لزوم یکسان بودن حرف با عمل در مسئولین
🕊🌷بسم رب الشهدا والصدیقین 🌷🕊 و شهید چنین گفت: ما لشگر امام حسینیم، حسین وار هم باید بجنگیم، اگر بخواهیم قبر شش گوشه‌ی امام حسین‹ علیه‌السلام› را در آغوش بگیریم کلامی‌ و دعایی جز این نباید داشته باشیم: 🏴🌹اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد و مماتی ممات محمد و آل محمد🌹🏴 💐 🏴🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🏴 ‌
🕊🌷🌷🕊 همسر شهید روایت می‌کند: حسین‌آقا مرد خاصّ و مؤمنی بود. پس از شهادتش به گوشی شهید پیامکی آمد که شما هزینه‌ی فلان بچه را چندماه است که واریز نکرده‌اید! آن موقع بود که فهمیدیم حسین چند بچّه‌یتیم را سرپرستی می‌کرده است. همچنین به کسانی که واقعا مشکل مالی داشتند، کمک می‌کرد. زمانی که پسرمان یک‌ساله بود، در خانه‌ای با یکی از شهدای دفاع مقدس زندگی می‌کردیم. حسین‌آقا کمک کرد که دخترشان جهیزیه بخرد و پسرش درس بخواند. حسین‌آقا طوری به همسایه‌ها کمک می‌کرد که حتی من هم خبر نداشتم؛ همسایه‌ها بعد از شهادتش گفتند که گویا به آنها نیز پول قرض می‌داده است. 💐 🏴🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🏴
11.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خاطره مجری حرم رضوی، از لحظات سخت اعلام شهادت در حرم )               
خاک های نرم کوشک زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی تک ورها 🌴🏴🌴🏴🌴🏴🌴 «شما عزیزان گردانی رو تشکیل دادین که فرماندهی اون اگر اراده کنه و به کوه ،بزنه کوه رو به دو نیم می کنه.» من و عبدالحسین دو سه قدمی آن طرفتر از او ایستاده بودیم تا این جمله را گفت، یکدفعه همه ی نگاه ها برگشت به طرف عبدالحسین، دست و پاش را گم نکرد خونسرد و طبیعی ایستاده بود همان جا آهسته خندید و نزدیک گوشم گفت: «ببین آقای درچه ای چی داره میگه، کدوم کوه رو ما می خوایم نصفش کنیم؟ ما رو چه به این کارها؟» سید هاشم درچه ای دوباره شروع کرد به حرف زدن، عبدالحسین پی حرفش گفت:« انگارسید نمی دونه که ما می خوایم بریم تو این باتلاق های چذابه خط تحویل بگیرم» آقای درچه ای هنوز داشت از عبدالحسین تعریف می.کرد حسابی سنگ تمام گذاشته بود من تو فکر این بودم که چه خبری برای ما آورده لابلای صحبت یکدفعه رفت سر اصل ماجرا، گفت:: خداوند به تیپ ما لطف فرموده و مأموریت ویژه ای از طرف قرارگاه قدس به ما دادن» تا این را گفت صورت عبدالحسین مثل گلی که بسته باشد و یکهو باز شود از هم شکفت. قرارگاه قدس یک گردان برای مأموریت از ما خواسته ما هم تو گردان های تیپ که بررسی کردیم، دل خوش شدیم به گردان حر،مکثی کرد و ادامه داد:«ان شاءالله گردان شما تو این عملیات بتونه آبروی تیپ رو حفظ کنه.» به صورت عبدالحسین نگاه کردم اشک هاش داشت می ریخت معلوم بود بی اختیار گریه اش گرفته با شوق به اش گفتم:::دعات مستجاب شد ،حاجی ،باز هم خط شکن شدی» ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃
خاک های نرم کوشک زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی تک ورها 🌴🏴🌴🏴🌴🏴🌴 تو همان حال گریه،خندید انگارازخوشحالی نمی دانست چکار کند بچه های گردان هم حال و هوای دیگری پیدا کرده بودند. حرف های آقای درچه ای که تمام شد مأموریت را رسماً به فرماندهی گردان ابلاغ کرد. بعد از خداحافظی و سفارشات لازم، با مهندس امیرخانی سوارموتور،شدند گازش را گرفت و چند لحظه ی بعد از ما دور شدند. عبدالحسین دوباره برای بچه ها سخنرانی کرد.این بار ولی،حال دیگری داشت پر شور حرف می زد و جانانه همه را بدون استثناء گریه انداخت حسابی هم گریه کردیم آخر صحبتش دستورات لازم را داد و گفت:« سریع وسایل رو جمع و جور کنید که به امید حق راه بیفتیم.» زود آماده ی حرکت شدیم باید می رفتیم قرارگاه قدس که تو دل حمیدیه زده بودند و فرماندهی اش با عزیز جعفری بود سوار ماشین ها شدیم و راه افتادیم. قرارگاه که رسیدیم تازه فهمیدیم که صحبت از یک عملیات بزرگ است؛ عملیات بیت المقدس، آن جا زیادمعطل نشدیم باز مأمورمان کردند به تیپ بیت المقدس اهواز،رفتیم طرف جنگل نورد و منطقه ی دب حردان. ستاره های آسمان شب را گرفته بودند که رسیدیم،آقای کلاه کج فرماندهی تیپ آمد به استقبالمان. بعد از خواندن نماز برنامه ی کارمان را مشخص کرد و ما جایگزین یکی از گردان های تیپ شدیم ساعت های ده یازده شب بود که همه ی کارها روبراه شد نگهبانی ها را گذاشتیم و بقیه بنا شد به حالت آماده باش و با وضعیت کامل استراحت کنند حالا باید منتظر دستور حمله می.ماندیم من هم رفتم تو سنگر نشسته بودم تو حال خودم، از بیرون صدایی شنیدم دقت که ،کردم دیدم صدای گریه است. رفتم بیرون. حاجی کنارخاکریز کز کرده بود و همچین با سوز اشک می ریخت که آدم بی اختیار گریه اش می گرفت. حال منقلبی داشت. با چشمهای گرد شده ام پرسیدم:«چیه؟ چیزی شده؟!» انگشت شست و سبابه را گذاشت رو دو تا چشمهاش، اشکشان را پاک کرد سرش را این طرف و آن طرف تکان داد. با آه گفت: «دلم می سوزه!» برای چی؟ طوری شده مگه؟» ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃
خاک های نرم کوشک زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی تک ورها 🌴🏴🌴🏴🌴🏴🌴 به خط دب حردان اشاره کرد و گفت:«یادت هست اول جنگ با اسلحه «ام - یک" و "ام - دو"اومدیم این جا؟ یادت هست با چه زحمتی خاکریز زدیم و کیسه گذاشتیم و سنگر درست کردیم؟» زنده شدن خاطرات اول جنگ، شیرینی خاصی برام داشت به تأیید حرفش سرم را تکان دادم. «یادت هست همون وقتها پشت این خط آب ول کردیم؟» گفتم: «آره یادم هست.» «هنوز هم همون آبها مونده که الان نیزار درست شده.» گفتم:«حالا قضیه ی گریه ی شما چیه؟» گفت:«می دونی سید،ناراحتیم از اینه که چرا ما باید بعد از دو سال همون جای قدیم باشیم؟ ما الان باید خیلی جلوتر از این می بودیم غصه داره که این همه از خاک ما دست دشمن مونده.» به حال و هوای او، مثل همیشه غبطه می خوردم این همه غیرت برای دفاع از دین و میهن، واقعاً عجیب بود.بلند شد ایستاد. سینه خیز تا لب خاکریز رفت کمی آن طرف را نگاه کرد و برگشت پایین،حالش خیلی گرفته بود.این را از حالت چهره اش می خواندم یکدفعه با صدای گریه آلودش گفت:«برو بچه ها رو جمع کن.» نگاهم بزرگ شد با حیرت گفتم:«بچه ها رو ؟ برای چی جمع کنم؟!» «یک دعای توسلی بخونیم» «حواست کجاست حاجی؟» انگارتازه به خودش آمد،چپ و راستش را نگاهی کرد و زود گفت:«ها؟برای چی؟»«ناسلامتی این جا خط مقدمه، یادت رفته که با خاکریز دشمن صدمتر بیشتر فاصله نداریم؟ این جا که نمی شه دیگه بچه ها رو جمع کنیم.» کف دستش را گذاشت رو پیشانی اش، چشمهایش را بست و گفت:«حواس منو ببین! اصلا یادم نبود کجاییم.» ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃
5.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🦋 ⃟ٖٖٜٖٜ💗آھ اِے دعاےِ هَر روز مَن! مُستَجـــــاب شُـو... شاید منم یکی از آن ³¹³نفر↬ 💐⃟❤️إِلَهِی عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَیْکَ الْمُشْتَکَى وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَ الرَّخَاءِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِی الْأَمْرِ الَّذِینَ فَرَضْتَ عَلَیْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجا عَاجِلا قَرِیبا کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ یَا مُحَمَّدُ یَا عَلِیُّ یَا عَلِیُّ یَا مُحَمَّدُ اکْفِیَانِی فَإِنَّکُمَا کَافِیَانِ وَ انْصُرَانِی فَإِنَّکُمَا نَاصِرَانِ یَا مَوْلانَا یَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی‌السَّاعَهَ‌السَّاعَهَ‌السَّاعَهَ‌الْعَجَلَ‌الْعَجَلَ‌الْعَجَلَ یَاأَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ‌بِحَقِّ مُحَمَّدٍوَآلِهِ‌الطَّاهِرِین🍃 🦋 ⃟ٖٖٜٖٜ❤️ دعای سلامتی امام زمان هم بخونیم ان شاءالله که امام زمانمون همیشه سلامت باشن🤲🏻 💐 اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ، وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً حَتَّی تُسْکِنَهُ اَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا بحق‌حضر‌ت‌‌زینب‌سلام‌الله‌علیها🤲💞
در خانه هایی که نماز شب خوانده می شود و قرآن تلاوت می گردد آن خانه ها نزد آسمانیان همچون ستاره ها درخشانند.(وافی، ج2، ص23) رسول خدا(ص)فرمودند: 🌲🌲🌲🌲🌲🌲🌲 نماز شب وسیله ای است برای خشنودی خدا و دوستی ملائکه. (بحارالانوار، ج87، ص 161) 🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼 سلام طاعات و عباداتون قبول درگاه حق تعالی...🤲 هر شب نماز شب را هدیه میکنیم به روح شهدای والامقام🌺 امشب ثواب نماز شب را به روح شهدای (سیزدهم )شهریور تواب نماز شب را هدیه به روح مطهر شهید ابراهیم هادی🌹 ان شاءالله مورد شفاعتشان قرار بگیریم.🤲  التماس دعای فرج🤲 https://eitaa.com/bashohadatashahadattt