10.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#به_وقت_ساعت_عاشقی
السلام_علیڪ_یاعلےبن_موسےالرضا_ع
دستمبهرویسینهبرایارادتاست
اینبارگاهقدسامامڪرامتاست
فرقینمیڪندزڪجامیدهے سلام
اومیدهدجوابتورا،اصلنیتاست
⚜️ صلوات خاصه امام رضا (ع)⚜️
🌺 اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ عَلِیِّ بْنِ مُوسَی الرِّضَا الْمُرتَضَی ، اَلْاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ ، وَ حُجَّتِکَ عَلیٰ مَنْ فَوْقَ الْاَرضِ وَ مَنْ تَحتَ الثَّریٰ ، اَلصِّدّیٖق الشَّهیدِ ، صَلوٰةً کَثیٖرَةً تٰآمَّةً ، زٰاکِیَةً مُتَوٰاصِلَةً ، مُتَوٰاتِرَةً مُتَرٰادِفَةً ، کَأَفْضَلِ مٰا صَلَّیْتَ عَلیٰ اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیٰائِکَ. 🌺
📩یک سوره حمد و توحید،هدیه به محضر
مقدس امام حسن عسکری علیه السلام
و حضرت نرجس سلام الله علیها ،پدر و
مادر گرامی امام عصر ارواحنا فداه
📩ای مولای ما ،ای امام ما ،به رسم ادب
برای پدر و مادر بزرگوارتان ، هدیه ای
فرستادیم شما هم ما را به هدیه ای مهمان
کن...🌱🤲🏻
#احترام_به_والدین🌹🍃
برف شدیدی باریده بود . وقتی قطار دو کوهه وارد تهران شد ساعت دو نیمه شب بود . با چند نفر از رفقا حرڪت ڪردیم . علی اصغر را جلوی خانهشان در خیابان طیب پیاده ڪردیم .
پای او هنوز مجروح بود . فردا رفتیم به علی اصغر سر بزنیم . وقتی وارد خانه شدیم ، مادر اصغر جلو آمد ، بیمقدمه گفت : آقا سید شما یه چیزی بگو !؟
بعد ادامه داد : دیشب دو ساعت با پای مجروح پشت در خانه تو برف نشسته اما راضی نشده در بزنه و ما رو صدا کنه . صبح که پدرش میخواسته بره مسجد اصغر رو دیده !
از علی اصغر این کارها بعید نبود . احترام عجیبی به پدر و مادرش میگذاشت . ادب بالاترین شاخصه او بود.
#شهید_علی_اصغر_ارسنجانی🌷🕊
📚برگرفته از کتاب مهر مادر
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_ذکر_صلوات 💐
🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃
🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷🕊
من نمیدانم امام زمان(عج) کِی ظهور میکند!
نمیدانم هم که در دستگاه حضرت پذیرفته میشوم یا نه.
نمیدانم اگر قابل بودم و امام قبولم کرد،چه کاری در سپاهش بهم محول میکند.
برای همین است که دوست دارم همه کار از دستم بر بیاد که وقتی امام ظهور کرد و انشاءالله ما را در دستگاهش راه داد و کاری بهمان سپرد،آن روز سرخ و سفید نشوم و جلوی حضرت که؛
بلد نیستیم این دستور شما را اجرا کنیم.
زشت است آدم جلوی امامش کم بیاورد و بگویدازم بر نمیآید. آن وقت امام نمیگوید این همه سال که هی صبح تا شب، داشتی دعای فرج میخواندی، بهتر نبود کنارش میرفتی کار هم یادمیگرفتی که وقتی آمدم عصای دستم باشی؟!
#شهید_صادق_عدالت_اکبری🌷🕊
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_ذکر_صلوات 💐
🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃
بچهها …!
مراقب باشید …!
به شهدا تمسک کنید ،
بصیرتتون رو بالا ببرید
که ترکش نخورید!
رابطه خودتون رو با
خدا زیاد کنید؛
با اهل بیت یکی بشید و
در این راه گوش به فرمان
اونها باشید …
حاجحسینیکتا
9.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امروز تولد سردار شهید سید مهدی موسوی سرتیم حفاظت رئیسجمهور بود🌹🇮🇷🌹
#هدیه_به_روح_شهداء_و_شهدای_مدافع_حرم_آل_الله_صلوات💐🕊
🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🌹🍃
#اَلسلامُ_علی_قَلب_الزِینَبِ_الصَبور....
خاک های نرم کوشک
زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی
تک ورها
#قسمت_صد_و_هشتاد_و_نه_
صدام بلند بود.انگشت سبابه اش را گذاشت رو نوک بینی آهسته گفت: «هیس.»
از همان اول حدس زده بودم سری تو کار است اما چیزی نمی گفت، بالاخره جانشین هم برای خودش تعیین کرد.
به اش گفت :«خوب هوای گردان رو داشته باش».
«شما جایی تشریف می برین حاج آقا؟»
«جایی می خوام برم معلوم هم نیست کی برگردم ولی حداکثرش تا صبح فرداست»
خداحافظی کرد و رفت حتی مرا هم توی نم
گذاشت!
کمی بعد دیدم با یک موتور آمد پیش من، بی هیچ مقدمه ای گفت:«سوارشو بریم»
فکر کردم حتماً شوخی می کندگفتم: «کجا به سلامتی؟»
گفت:«کاریت نباشه تو فقط بشین ترک موتور»
هیچ اثری از شوخی تو چهره اش نبود، کاملاً جدی و مصمم.
گفتم:«خطمون این جاست کارمون این جاست کجا بریم؟!»
«همه چی الحمدالله خاطر جمع شده سوار شو بریم»
نگاهم بزرگ شده بود عبدالحسین کسی نبود که تو هیچ شرایطی گردانش را تنها بگذارد. پرسیدم: «آخه خبری
هست؟»
با ناراحتی گفت:«تو چکار داری به این حرفها؟ سوار شو دیگه.»
خواه ناخواه سوار شدم تا یک مسیری رفتیم دقیقاً یادم نیست کجا بود که موتور را نگه داشت.گفت:«بپر پایین»پیاده شدم موتور را گوشه ای گذاشت و خودش هم آمد،تو تاریکی شب به یک سنگر بزرگ اشاره کرد و گفت:«بیا بریم اون جا تجهیزات بگیریم»
کلمه ی تجهیزات، معمولاً با رفتن تو عملیات همراه می شد مثل شوک زده ها گفتم: «تجهیزات؟!»
#شادی_روح_شهدا_صلوات
🌹🍃🌹🍃