<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>:
@bashohadatashahadattt
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
🌻#یوزارسیف
💥#قسمت16
روز اول مدرسه است,اما هنوز از چادر تازه ام خبری نشده,چندین بار طول وعرض حیاط را طی کردم,چند بار لی لی کردم چندتا گل سرخ چیدم وپر پر کردم اما خبری نشد که نشد دیگه حوصله ام سر رفت,کفشهام را برای چندمین بار از پام دراوردم واومدم توهال با ناراحتی گفتم:مامااان من با همون چادر قبلی میرم,ده بار هی رفتم در کوچه را باز کردم وبستم وقت داره میگذره ,خبری نشد,مامان از تواشپزخانه صدا زد:زری جان الان دوباره زنگ زدم,اعظم خانم گفت چادر را داده دست شوهرش اقا رضا بیاره,اگه دورت شده ,بگم بابات برسونتت...
یه اووفی کردم وگفتم:نه نه راهی که نیست ,با سمیه قرار گذاشتیم پیاده بریم,اخه روز اول مدرسه مزه اش به همین پیاده روی وخوردن هوای لطیف صبحش هست ,حتما الان سمیه بیچاره سرکوچه منتظر من است وتپدلم گفتم ,اشکال نداره بزار یه کم علاف بشه چون سمیه بیش از اینا حقشه ,همینطور که داشتم حرف بلغور میکردم ,با صدای زنگ ,خداحافظی کردم وبه سرعت کوله ام را برداشتم کفشام را پوشیدم,تا در را بازکردم ,قد بلند ودراز اقا رضا پشت در نمایان شد,با عجله ویه سلام هلکی ویه تشکر زورکی ,چادر راقاپیدم,در رابستم وروحیاط چادر را انداختم سرم,به به عجب سبک بود,با حالتی محجبانه پادرون کوچه گذاشتم که همزمان قامت دراز اقارضا در پیچ سه کوچه گم شد,چند قدم که برداشتم...اه این چادر چرا اینجوریاست؟؟ چقد بلند چیده شده...وای از دست اعظم خانم,انگار چادرمن را هم قد شوهرش چیده....همینطور که چادر را زیر بغلم جمع میکردم به سرکوچه نزدیک شدم,جلو نانوایی یه مرد ایستاده بود که پشتش به من بود انگار میخواست نان بخره وخبری از,سمیه هم نبود,همچنان سرم پایین بود ,یه لحظه سرم را گرفتم بالا تا طبقه ی مورد نظرم را نگاه کنم ,که خدا روز بد نصیبتان نکند چادره از زیر بغلم ول شدم واومد تودست وپام ورفت زیر کفشم وناگهان....
#ادامه دارد...
📝نویسنده...ط,حسینی
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
F: Z:
بسیجی شهید سید روح الله عجمیان
ولی کسی جنازه اعدام شده ها را سنگ نمیزنه
رو قفسه سینه شون بالا پایین نمیپره،پیکر نیمه جانشون رو زمین نمیکشه ....
نامردا اما همه این کارا رو با #شهید_عجمیان کردند😭😭😭
@bashohadatashahadattt
شــ🌷ــهـدا را با صلوات یادکنیم❤️❤️
📌 آوردن عکس شهید از طرف مادران شهدا حکایت های جالبی دارد:
🔹 یکی عکس را آورده تا به #شهید_گمنام که مدت ها چون فاطمه بی نشان بوده خبر و سراغ از پسر شهیدش بگیرد، درد دل کند، حرف های بزرگی میان مادر و شهید رد و بدل می شود...
◇ مادر نشانی فرزندش را می پرسد، باید چشم مادرانه داشت تا لبخند و سکوت #شهید را ترجمه کرد...
◇ یکی عکس آورده تا چروک های روی صورت مادر مانع از شناسایی اش توسط شهید نشود، آخر روزی که شهید رفته بود مادر موهایش سفید نبود، این عصایی که حالا عصای دست پیری اش شده با مادر مناسبتی نداشت، صورت مادر چروک نداشت؛ #مادر عکس می آورد تا شهید از لابه لای این همه مادر زجر کشیده مادرش را بشناسد...
◇ یکی عکس آورده تا تنها نیامده باشد، مادران همیشه علاقه دارند اگر در مراسمی شرکت می کنند همراه پسرشان به آن مراسم دعوت شوند، پسر امید مادر است، این عکس ها نشان از ایمان به آیه " ولا تحسبن الذین قتلوا فی سیل الله امواتا " است...
″ مــــــــــــــــــــــــــــــــادر شَــهـید
پیش از آنکه مادر شهید میشود
«شهیـــــــــــــــــــــد» میشود...″
@bashohadatashahadattt
📎 صبوری دل مادران شهدا صلوات
#در_محضر_بزرگان❣
💠علامه حسن زاده آملی:
☘ آنکه #نیت_گناه کرده است، هر چند به فعل آن دست نیافته است، اما دل از دست داده است.
🌹🍃🌹🍃
@bashohadatashahadattt
1
🔶️ رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) در روایتی می فرماید:
تفتح أبواب السّماء نصف اللّيل فينادي مناد: هل من داع فيستجاب له؟ هل من سائل فيعطى؟ هل من مكروب فيفرّج عنه؟
▫️درهای آسمان در نیمه شب باز می شود و منادی ندا می کند: آیا دعا کننده ای هست تا دعایش استجابت شود؟ آیا درخواست کننده ای هست تا در خواست کند و به او عطا شود؟ آیا کسی هست که درد و مشکل و بلا و غم و اندوهی داشته باشد و بیاید دعا کند و خداوند #گشایشی در کار او ایجاد کند؟
@bashohadatashahadattt