eitaa logo
داداش شهیدم ابراهیم هادی
357 دنبال‌کننده
22.8هزار عکس
15.7هزار ویدیو
76 فایل
اللهم الرزقنا توفیق الشهادة في سبیلک @zolfaqar4
مشاهده در ایتا
دانلود
ڪسی کہ از دنیا با وضو بمیرد است ... ❤️نمیدانم در نمازتان چه میخواستید که سلامش ختم به شهادت شد.😔 خدایا از این حال های خوب نصیبمان کن..🤲 ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ @bashohadatashahadattt
💠 اعتقاد به حجاب♡ 🗣 راوی: دوست شهید 💢 با در مورد مسائل مختلفی حرف می زدیم. ولی احمد تمرکزش روی جنگ نرم و خطرات آن بر جامعه بود. معتقد بود که دشمنان اسلام نمی توانند در جنگ سخت اسلام را شکست دهند و به همین دلیل رو به جنگ ویرانگر نرم آورده اند. 💢 یکی از بزرگترین حربه ها و ابزارهای دشمن بی حجابی و بی بندباری است و بی اهمیتی به مسئله ی در عصر حاضر خیانت به اسلام و خون پاک شهیدان🌹 است. 💢 احمد به موضوع حجاب اهمیت زیادی می داد و اعتقاد داشت که حجاب مهم تر از خون شهیدان است. قضیه برایش مسئله ی مهمی بود و همیشه نگران بود حرمت حجاب از بین برود و زمانی که دختری را می دید حجاب نداشت یا حجاب آخر الزمان داشت میگفت: 📚ملاقات_در_ملکوت 🌷 🍃🌹🍃 @bashohadatashahadattt
2.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مادر جان شیرت را بر من حلال کن... کسی که تنبل است شهید نمی‌شود... صدای شهید آوینی همیشه آرامش بخش ترین نواست... @bashohadatashahadattt 🌷اللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌷
آیت الله گلپایگانے: امروز چادر بانواݩ، از عباے مݩ با ارزش‌ٺراسٺ! بانواݩ با حف۷ظ حجاݕ برٺر خود، مروج‌ دیݩ‌اسݪام‌هسٺند. ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌ @bashohadatashahadattt
🌷امام باقر (ع)میفرمایند: خدا در روز قیامت به اندازه عقلی که در دنیا به بندگانش داده است در حسابرسی آنها دقت میکند. 🌷این روایت نشان میدهد که خدا به بعضی از بندگان بیشتر از بعضی دیگر عقل و علم و دانش عنایت کرده است؛ وبه همان اندازه درحسابشان‌ سختگیری میکند 🌷چون توقعی که از انسانِ عاقل می‌رود بیشتر از انسان کم عقل است. شاید به همین خاطر هست که در روایت آمده: هفتاد گناه جاهل بخشیده می‏شود، قبل از آن كه یك گناه عالم بخشیده شود. 🌷وای به حال کسانی که عقل و علم داشته باشند و از آن برای کسب دنیای حرام استفاده کنند ولی برای یاری امام زمانشان از آن استفاده نکنند ... 📚| معانی_الاخبار_ص2 📚| كافی_ج1_ص47 ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌ @bashohadatashahadattt
طی تفحص در منطقه چیلات پیکر دو شهید پیدا شد یکی از آنها دیگری را که مجروح بوده به آغوش کشیده بود. شماره پلاکشان ۵۵۵ و ۵۵۶ بود. معمولا کسانی که آشنا بودند با هم پلاک میگرفتند. با وارد کردن شماره ها در سیستم مشخص شد پیکر فرد نشسته متعلق به شهید سید ابراهیم اسماعیل زاده و پیکر درازکش متعلق به فرزند ایشان، شهید سید حسین اسماعیل زاده از اهالی روستای باقر تنگه بابلسر میباشد به پاس هر وجب خاكی از اين ملک چه بسيار است، آن سرها كه رفته... @bashohadatashahadattt
💦💦💦 *الحمدلله کما هو اهله* *الحمدلله رب العالمین* *الحمدلله علی کل حال* *الحمدلله المنه* 、ヽ`💦`、ヽ``💨、ヽ`💦ヽ🌻 سوره انفطار بخوانید در موقع بارش باران برای گشایش گره ها در کار و بیشتر شدن نور دیدگان... *بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ* به نام خداوند رحمتگر مهربان *إِذَا السَّمَاءُ انْفَطَرَتْ ﴿۱﴾* آنگاه كه آسمان زهم بشكافد (۱) *وَإِذَا الْكَوَاكِبُ انْتَثَرَتْ ﴿۲﴾* و آنگاه كه اختران پراكنده شوند (۲) *وَإِذَا الْبِحَارُ فُجِّرَتْ ﴿۳﴾* و آنگاه كه درياها از جا بركنده گردند (۳) *وَإِذَا الْقُبُورُ بُعْثِرَتْ ﴿۴﴾* و آنگاه كه گورها زير و زبر شوند (۴) *عَلِمَتْ نَفْسٌ مَا قَدَّمَتْ وَأَخَّرَتْ ﴿۵﴾* هر نفسى آنچه را پيش فرستاده و بازپس گذاشته بداند (۵) *يَا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ مَا غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَرِيمِ ﴿۶﴾* اى انسان چه چيز تو را در باره پروردگار بزرگوارت مغرور ساخته (۶) *الَّذِي خَلَقَكَ فَسَوَّاكَ فَعَدَلَكَ ﴿۷﴾* همان كس كه تو را آفريد و [اندام] تو را درست كرد و [آنگاه] تو را سامان بخشيد (۷) *فِي أَيِّ صُورَةٍ مَا شَاءَ رَكَّبَكَ ﴿۸﴾* و به هر صورتى كه خواست تو را تركيب كرد (۸) *كَلَّا بَلْ تُكَذِّبُونَ بِالدِّينِ ﴿۹﴾* با اين همه شما منكر [روز] جزاييد (۹) *وَإِنَّ عَلَيْكُمْ لَحَافِظِينَ ﴿۱۰﴾* و قطعا بر شما نگهبانانى [گماشته شده]اند (۱۰) *كِرَامًا كَاتِبِينَ ﴿۱۱﴾* [فرشتگان] بزرگوارى كه نويسندگان [اعمال شما] هستند (۱۱) *يَعْلَمُونَ مَا تَفْعَلُونَ ﴿۱۲﴾* آنچه را مى ‏كنيد مى‏ دانند (۱۲) *إِنَّ الْأَبْرَارَ لَفِي نَعِيمٍ ﴿۱۳﴾* قطعا نيكان به بهشت اندرند (۱۳) *وَإِنَّ الْفُجَّارَ لَفِي جَحِيمٍ ﴿۱۴﴾* و بي‏شك بدكاران در دوزخند (۱۴) *يَصْلَوْنَهَا يَوْمَ الدِّينِ ﴿۱۵﴾* روز جزا در آنجا درآيند (۱۵) *وَمَا هُمْ عَنْهَا بِغَائِبِينَ ﴿۱۶﴾* و از آن [عذاب] دور نخواهند بود (۱۶) *وَمَا أَدْرَاكَ مَا يَوْمُ الدِّينِ ﴿۱۷﴾* و تو چه دانى كه چيست روز جزا (۱۷) *ثُمَّ مَا أَدْرَاكَ مَا يَوْمُ الدِّينِ ﴿۱۸﴾* باز چه دانى كه چيست روز جزا (۱۸) *يَوْمَ لَا تَمْلِكُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَيْئًا وَالْأَمْرُ يَوْمَئِذٍ لِلَّهِ ﴿۱۹﴾* روزى كه كسى براى كسى هيچ اختيارى ندارد و در آن روز فرمان از آن خداست ヽ`、ヽ🌻、ヽ` ヽ💦`🍁 、ヽ💦 خدایا همینطور که زمین را شستی با زیبایی بارانت✨ با فرج مولای مان زمین را از ظلم و ستم و کفر و نفاق پاک کن .... دلهای ما را با محبت به مولای مان روشن بگردان پروردگارا ... با فضل و کرمت ببار و از بین ببر همه ی بیماری ها، ببار بر همه بیماران شفا وسلامتی را وبر همه مردگان رحمت و مغفرتت را و برهمه اسیران وگرفتاران دربند زندان آزادی را✨ و بر همه درماندگان و گرفتاران فرج ورهایی را✨ بر همه آنان که دوستشون داریم خیر وبرکت✨ 💦🌷💦🌻💦 @bashohadatashahadattt اللهم عجل لولیک الفرج بحق زینب کبری سلام الله علیها
🌹شب عملیات فتح المبین، پشت قرارگاه نشسته بودیم و با هم صحبت می‌کردیم. در حین صحبت، دیدم. یک فشنگ کالیبر دستش گرفته و با آن بازی می کند. بعد به فشنگ اشاره کرد و گفت: «این تیر خوبه بخوره وسط پیشونی، جایی که پیشونی را روی مهر می‌گذاری.» با حسرت گفت: «چه کیفی داره!» عملیات فتح المبین آغاز شد. سعید به همراه حمید رمضانی برای سرکشی به یکی از محورها رفت. در بین راه مورد هدف تیربار دشمن قرار گرفت و سعید شهید شد. وقتی با جنازه سعید رو برو شدم، به اولین جایی که نگاه کردم پیشانی اش بود که تیر به سجده‌گاهش اصابت کرده و او را به آرزویش رسانده بود. 🔸راوی:حاج صادق آهنگران 🌷 ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @bashohadatashahadattt
3.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‌ ‌: گناهی که اگه پیغمبر ۷۰ بار هم استغفار کنه خدا نمیبخشه😱😱😱 @bashohadatashahadattt
در بیمارستان کرمان درمان شهرستان کرمان در آخرین لحظات عمر شهید بزرگوار بودم که شهید نگاهش به اطراف بود و من به ایشان گفتم چیزی می خواهید فرمودند: خیر چون خیلی اصرار کردم گفتند من چیزهای را می بینم که شما نمی بینید من شروع به گریه و زاری کردم شهید با لبخند گفت: مقدار زیادی فرشته ها دور من حلقه زده اند که در همین گفت و گو بودیم که شهید به آسمان پرواز کرد و شهید شد یاد و خاطره اش گرامی باد. 🌷 🌷 ✍ : همرزم شهید 🖤 @bashohadatashahadattt
من کمتر عطر خریده ام، هر بار میخواستم معطّر شوم، از ته دل میگفتم:«حسین جان» آنگاه فضا معطر میشد! @bashohadatashahadattt
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━> @bashohadatashahadattt <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> 🌻 💥 ناگهان دراستانه ی سرنگون شدن بودم ,دستام را گرفتم جلو چشمام تا لااقل چیزی تو چش وچارم نره که یکباره احساس کردم روی جایی گرم ونرم فرود امدم ویه بوی خوش واشنا تو دماغم پیچید,ارام ارام چشام را باز کردم,خدای من ,من روی اون بنده خدایی که جلو نانوایی بود فرو افتاده بودم,اون بنده خدا هم مثل اینکه یه شونه تخم مرغ دستش بوده,افتاده بود رو میز ,جلو نانوایی ومیز نانوایی باعث نجات هردومون شده بود ,خیلی دستپاچه بودم,تااینکه اون بنده خدا برگشت طرفم وای وای باورم نمیشد,اون مرد,خود خود یوزارسیف بود,با صورت اومده بود روتخم مرغا وکل صورت وریش ولب ولوچه اش مملواز تخم مرغ وپوسته تخم مرغ بود...با دستپاچگی وازخجالت نمیدونستم چی,بگم یهو از دهنم پرید:س سلام ببخشید به خدا تقصیر من نبود ,تقصیر این چادره تازه خیاط بدستم رسونده بود ,فک کنم اندازه نردبان خونه شان برای من چادر چیده...از تصور نردبان واقا رضا خندم گرفت ,اما هول و ولای این صحنه هرخنده ای را از یادم برده بود... واما یوزارسیف درحالیکه یه دستمال از,جیبش درمیاورد وصورتش را پاک میکرد گفت:اشکال نداره بانو...پیش میاد ,ان شاالله خیره...که در همین حین سمیه از پشت سرم رسید....وای نه...خدای من این دختر الان ابروم را میبره,سمیه تا چشمش به جمال تخم مرغی یوزارسیف افتاد,سلام تو دهنش خشکید وبا حالتی متعجبانه گفت:واه چی شده زری؟چرا چرا یوزار....با سقلمه ای که به پهلوش زدم,حرفش راخورد وروبه یوزارسیف گفت:ببخشید این دسته گل دوست ماست؟ یوزازسیف که دیگه باتوجه به اتفاق شب جمعه ای ما دوتا راکاملا شناخته بود وگمانم دستش امده بود چی به چیه بازم تکرار کرد:اشکال نداره همشیره...پیش میاد وبعدش روبه من کرد که حالا از خجالت سرخ شده بودم,گفت:چادرتون خاکی,شده.... احساس کردم چیز دیگه ای میخواست بگه اما نشد یا نتونست... یکدفعه سمیه هم با پررویی برگشت وگفت:چادر که الان میتکونیمش درست میشه,اما شما فکر کنم زحمتتون بیشتره,چون کل صورت ولباستون نقاشی,شده... یوزازسیف لبخندی زددرحالیکه نان سنگک خشخاشیش را برمیداشت گفت:خیره,ان شاالله خیره وحرکت کرد طرف خانه اش... من وسمیه هم حرکت کردیم سمت مدرسه,کل وجودم سراسر گر گرفته بود,وای وای روز اول مدرسه این اتفاق اونم با یوزارسیف؟!!واااای... جلو درمدرسه به خود امدم ,متوجه شدم که سمیه در حال فک زدنه اما هیچ یک از,حرفهاش را من متوجه نشدم... دارد... 📝نویسنده ط,حسینی 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷