3.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌺#داد_و_بیداد...
کهچهغافلماندهایم،
درودبرمردانبیادعا
درودبر شرفتان ...
شادیروحشهداءو
سلامتیوجودنازنینِ
رهبریعزیزمون_صلوات
#كَرَامَتُنَا_الشَّهَادَة
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
7.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺متأسفانهما گذشتهرا
فراموشمیکنیم...🤔😔
ببینیدرزمندههایما
برای حفظ اسلام و
تمامیت ارضی کشور
چطور شکنجه شدند.
#شادیروحشهداصلوات
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃
100گل صلوات هدیه میکنیم به چهارده معصوم(ع) و شهید والامقام عبدالرضا خورشیدی آزاد
🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃
AUD-20220806-WA0119.mp3
زمان:
حجم:
8.5M
🚩 زیارت عاشورا
🔹️با نوای استاد علی فانی
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین(ع)
💚💚💚💚💚
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
فرازی از وصیت نامه پاسدار شهید حسن عباس زاده
ولادت : دوم تیر ۱۳۳۸ در روستای چراغلو از توابع مرند
شهادت : سی ام اردیبهشت ۱۳۶۰ در سوسنگرد
قسمت اول
برادران، شما را به خدا قسم اگر ان شاء الله شهادت نصيب من روسياه شد؛ هميشه پيرو امام امت، خميني بت شكن باشيد و بدانيد كه اين امام نايب امام، زمان(عج) است.
و براي اسلام تلاش كنيد، از شما مي خواهم كه هيچ گونه ناراحت نباشيد، زيرا من اين راه را به اختيار خودم رفتم و مي دانم كه اين راه، راه سعادتمندي اين دنيا و آن دنيا است.
پدر و مادر جان، اگر قسمت شد و من ديگر به خانه برنگشتم و به فيض شهادت رسيدم، شما را به خدا قسم مي دهم ناراحت نباشيد. شما مي دانيد همهي افراد بشريت يك روز به دنيا مي آيند و روز ديگر از دنيا مي روند پس چه بهتر كه در راه خدا برويم، شايد ان شاء الله در پيش خداوند روسفيد بوده و مثل افرادي نباشيد كه اگر يك حادثهي ناگوار برايشان پيش آيد ديگر خدا را از ياد مي برند، بلکه از آن مردان خدا باشيد كه در چنين مواقعي خدا را شكر مي كنند.
شهدا را با صلواتی یاد کنیم
🕊باشهداتاشهادت🕊
@bashohadatashahadattt
8.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌺 گلآرایی حرم امیرالمؤمنین (ع)در نجف
🌸 در آستانه فرا رسیدن سیزده رجب و سالروز میلاد امیرالمؤمنین (ع)، حرم مطهر امام علی علیهالسلام گلآرایی و آذینبندی شد
.
🕊باشهداتاشهادت🕊
@bashohadatashahadattt
11.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕊باشهداتاشهادت🕊
@bashohadatashahadattt
.•🌿•.➺ #شھیـدآنه
آخروصیتنامهاشنوشتهبود:
وعدهیمابهشت،بعدرویبهشترا
خطزدهبوداصلاحکردهبود:
وعدهیماجنتالحسین...(:♥️
شهید حجت اسدی🦋✨
🌹🍃🌹🍃
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
🌻#یوزارسیف
💥#قسمت61
بعداز مدتها یک نهار بی دغدغه خوردم ,امروز امتحان کنکور هم دادم وتمام به نظر خودم بدکی نبود حالا پزشکی اگر نشد شاید یه زیست شناسی یا شیمی قبول بشم احساس ارامش وسبکبالی میکردم ومیخواستم یه خواب عصرانه هم با خیال راحت برم که پدر درحینی ته بشقابش را با تکه نانی پاک میکرد گفت:خوب حالا به سلامتی زر زری خانم هم امتحانش را داد,دوست داشتم به همین مناسبت همه تان را دسته جمعی ببرم یه پارک وبعدشم یه رستوران ...بعدش خنده ریزی کرد وادامه داد:اما مثل اینکه به ما نیامده ولخرجی کنیم وروکرد به مامان وگفت:یه امادگی داشته باشید ,امشب میهمان داریم,البته نه برای شام,یه دورهمی معمولی باصرف میوه وشیرینی همین وبا گفتن این حرف از جا بلند شد وبه سمت حیاط رفت تا طبق معمول هرروزه سرش را با گل وگیاه باغچه گرم کند وروحش را,صفا بدهد وعصر هم بره هایپر,اخه از وقتی این هایپرمارکت را راه انداخته,ظهرها بابا نهار میادخونه وبهرام وچندتا شاگرد مغازه ,داخل هایپر مارکت هستند وبابا فقط طرف صبح ویک ساعت عصر میره سرمیزنه. ..
ذهنم درگیر حرف بابا بود ونگاهم افتاد به مامان اونم انگار حال من را داشت,اخه این چند وقت که زندگی ما کن فیکون شده بود وبه قول بابا از,عرش به فرش افتادیم,هیچ کدام از اقوام واشنایان احوالی از ما نگرفتند ومامان میگه از ترس اینکه نکنه ازشون کمک مالی,بخواهیم هیچ کس به سمت ما نیامد وبابا میگه,یکی از محسنات این شکست همین بود که اطرافیانت خصوصا مگسان گرد شیرینی را بهتر بشناسیم,وواقعا هم همینطور بود,تا وقتی که وضعمان خوب بود ,محال بود یه روزبگذرد یکی از اقوام واشنایان سر نزنه یازنگ نزنه خبر نگیره ,حال احوال نکنه ,اما از وقتی که همه چیزمان دگرگون شد,گویا این سرزدنها هم از,بین رفت,حالا کیه امشب میخواد بیاد مهمانی ,الله اعلم ومیدونم که باباسعید بیشترازاین چیزی نمیگه چون اگه میخواست بگه ,همین الان میگفت....
با کمک مامان ظرفها را شستیم وخانه را جم وجور کردیم ,زن داداشم با پسر اتیش پاره اش امدن پایین ومن چون خسته بودم رفتم تا لااقل یک ساعتی استراحت کنم که....
#ادامه دارد...
📝نویسنده: ط، حسینی
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷