💚 «هیچ وقت از رحمت خدا نا امید نباشیم»
🔹هیچ وقت از صدا زدن خدا ناامید نباشد، خدایی که مبغوض ترین خلقش که ابلیس بود، از او درخواست مهلت کرد و خداوند به او مهلت داد
✨و همچنین در روایات داریم که فرعون هم دعا کرد و دعایش مستجاب شد؛
🔸این به معنی خوب بودن فرعون و شیطان نیست، بلکه نشانه ی عظمت و بزرگی و لطف خداوند متعال است که حتی درخواست دشمنانش را هم بی پاسخ نمی گذارد
✅ پس حواسمان باشد که هیچ وقت شیطان ما را از دعا کردن مایوس نکند همین گفتگوی با خداوند اجابت است و خودش بالاترین عبادت است.
قشنگترین حقیقت دنیا همینه که 👇
💚لطف خدا سایز نداره
و فری سایزه شامل همه میشه..
🤍ذَٰلِكَ الْفَضْلُ مِنَ اللَّهِ ۚ وَكَفَىٰ بِاللَّهِ عَلِيمًا ﴿٧٠﴾
💌این همه لطف از طرف خداست و همین بس که خدا احوال بندگانش را میداند.
•🌿•🌺آرامشمعنوی🌺•🌿•
🌿💐🌿
🕊باشهداتاشهادت🕊
@bashohadatashahadattt
قسمتی از خطبه حضرت زینب سلام الله علیها در کاخ یزید لعنت الله علیه:
ای یزید آیا گمان می بری این که اطراف زمین و آفاق آسمان را بر ما تنگ گرفتی و راه چاره را بر ما بستی که ما را به مانند کنیزان به اسیری برند، ما نزد خدا خوار و تو سربلند گشته و دارای مقام و منزلت شده ای، پس خود را بزرگ پنداشته به خود بالیدی، شادمان و مسرور گشتی که دیدی دنیا چند روزی به کام تو شده و کارها بر وفق مراد تو می چرخد، و حکومتی که حق ما بود در اختیار تو قرار گرفته است، آرام باش، آهسته تر. آیا فراموش کرده ای قول خداوند متعال را «و کسانی که کافر شدند، گمان نکنند مهلتی که به آنان می دهیم به سودشان خواهد بود، جز این نیست که مهلتشان می دهیم تا بر گناه خود بیفزایند، و برای آنان عذابی خوار کننده است» ( ترجمه سوره آل عمران / آیه 178) - منبع: مقتل الحسین، ابومخنف، ترجمه سید علی محمد موسوی جزایری
در بلاغت چون علی در فصاحت چون حسن
در شهامت چون حسین و در حیا چون مادر است
◼️ 15ماه رجب، سالروز رحلت حضرت زینب سلام الله علیها بر شما تسلیت باد
🕊باشهداتاشهادت🕊
@bashohadatashahadattt
🖤 وفات جانسوز
🕯صدف دریای ایثار و عصمت،
🖤پرورش یافته دامان ولایت
🕯محبوب مصطفی(ص)
🖤و نور دیده مرتضی(ع)
🕯سکاندار کربلا
🖤و عطر خوش زهرا(س)
🕯و الگوی عفاف و پاکی
🖤حضرت زینب
سلام الله علیها تسلیت باد 🏴
°•○●°•🍃🌸🍃•°●○•
°•○●°•🍃🌸🍃•°●○•°
▪️زیارتنامه حضرت زینب کبری (سلام الله علیها)▪️
اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ رَسُولِ اللهِ،
اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ فاطِمَةَ وَ خَدیجَةَ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا اُخْتَ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یابِنْتَ وَلِیِّ اللهِ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا اُخْتَ وَلِیِّ اللهِ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا عَمَّةَ وَلِیِّ اللهِ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ عَرَّفَ اللهُ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ فِی الْجَنَّةِ ، وَحَشَرَنا فی زُمْرَتِکُمْ ، وَ اَوْرَدَنا حَوْضَ نَبیِّکُمْ ، وَسَقانا بِکَاْسِ جَدِّکُمْ مِنْ یَدِ عَلِیِّ بْنِ اَبی طالِب ، صَلَواتُ اللهِ عَلَیْکُمْ ، اَسْئَلُ اللهَ اَنْ یُرِیَنا فیکُمُ السُّرُورَ وَ الْفَرَجَ ، وَاَنْ یَجْمَعَنا وَ اِیّاکُمْ فی زُمْرَةِ جَدِّکُمْ مُحَمَّد صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ ، وَ اَنْ لا یَسْلُبَنا مَعْرِفَتَکُمْ ، اِنَّهُ وَلِیٌّ قَدیرٌ ، اَتَقَرَّبُ اِلَی اللهِ بِحُبِّکُمْ ، وَ الْبَرائَةِ مِنْ اَعْدائِکُمْ ، وَالتَّسْلیمِ اِلَی اللهِ راضِیاً بِهِ غَیْرَ مُنْکِر وَ لا مُسْتَکْبِر وَعَلی یَقینِ ما اَتی بِهِ مُحَمَّدٌ ، وَ بِهِ راض نَطْلُبُ بِذلِکَ وَجْهَکَ یا سَیِّدی ، اَللّهُمَّ وَرِضاکَ وَالدّارَ الآخِرَةَ ، یا سَیِّدَتی یا زَیْنَبُ ، اِشْفَعی لی فِی الْجَنَّةِ ، فَاِنَّ لَکِ عِنْدَ اللهِ شَاْناً مِنَ الشَّاْنِ ، اَللّهمَّ اِنّی اَسْئَلُکَ اَنْ تَخْتِمَ لی بِالسَّعادَةِ ، فَلا تَسْلُبْ مِنّی ما اَنَا فیهِ ، وَلا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ اِلاّ بِاللهِ الْعَلِیِّ الْعَظیمِ ، اَللّهمَّ اسْتَجِبْ لَنا وَ تَقَبَّلْهُ بِکَرَمِکَ وَعِزَّتِکَ ، وَ بِرَحْمَتِکَ وَعافِیَتِکَ ، وَ صَلَّی اللهُ عَلی مُحَمَّد وَ آلِهِ اَجْمَعینَ ، وَ سَلَّمَ تَسْلیماً یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ.
اللهم عجل لولیک الفرج 🤲
🍃🤲 سلامتی وتعجیل درامر
فرج آقا صاحب الزمان (عجل الله)
🍃🤲حاجتروایی همه اعضای گروه
🍃🤲حاجتروایی شرکت کنندگان در این ختم
اجرتون با حضرت زینب سلام الله علیها ان شاء الله شفاعتشون شامل همه مابشه
حاجت روا وعاقبت بخیر باشید ان شاءالله🤲.
15.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🌹🕊سلام بربانو زینب س ومدافعان حرم🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀😔😔😔💔😭😭😭
🕊باشهداتاشهادت🕊
@bashohadatashahadattt
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🦋🌺🦋
او آرزو داشت؛
گریه میکرد
برای #شهید_شدن...🕊💔
🌹🍃🌹🍃
🕊باشهداتاشهادت🕊
@bashohadatashahadattt
جهاد حضرت زینب سلاماللهعلیها...
▪️ هیچوقت در دفاع از امامش عقب نکشید. هیچوقت از پا ننشست. دُرست وقتی که همه گمان میکردند فرو میریزد، دست به زانو گرفت و فرمود: «خدایا! این قربانی را از ما بپذیر.»
▫️ خدایا! در شب وفات شهادتگونهٔ این بانو، ما را برای مهدی موعود، مأمومی قرار بده که در راه امام، چون زینب جهاد کنیم.
🏴 وفات شهادتگونه عقیله بنی هاشم #حضرت_زینب کبری سلاماللهعلیها تسلیت باد.
🕊باشهداتاشهادت🕊
@bashohadatashahadattt
🍃🌺🍃🌺🍃
شھدا #بامعرفتند
حاضرند تا پای جان♥️ بروند
تا تو جـان بگیری
#شھدا رفیقبازند
باورکن...
آنھا نیکو #رفیقانی برای ما راه گم کرده ها هستند ...
#شهید_محمودرضا_بیضایی
🌹🍃🌹🍃
🕊باشهداتاشهادت🕊
@bashohadatashahadattt
❖
"هيچوقت"....
کسي را تحقير نکنيد
شايد امروز ..
قدرتمند باشيد اما . . .
زمان.....
ازشما قدرتمند تر است !
يک درخت،
هزاران چوب کبريت را
ميسازد اما.......
وقتي زمانش برسد،
يک چوب کبريت ميتواند٬
هزاران درخت را بسوزاند !
پس خوب باشيد و "خوبي کنيد". . .
🕊باشهداتاشهادت🕊
@bashohadatashahadattt
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
🌻#یوزارسیف
💥#قسمت67
هنوز درست رومبلها جاگیر نشده بودند که حاج محمد رو به بابام گفت:اقای قادری قرار نیست عروس خانم چای بیارن؟
بااین حرف بابا اشاره به مادرم کرد وگفت:حتما...حاج خانم بفرمایید زری جان بیان ومادرم ازجا پاشد واومد اشپزخانه ,یه سینی چای برام ریخت چند تا صلوات به جونم فوت کرد ویه بوسه به گونه ام زد وارام سرش را اورد کنار گوشم وگفت:با ارامش,بسم الله بگو وسینی را بردار.....
بسم اللهی گفتم ووارد هال شدم از لرزش دستام,استکانهای داخل سینی به لرزه افتاده بود,جراتم نمیشد به کسی نگاه کنم ,همینجور که سرم پایین بود ,از حاج محمد شروع کردم وباسلام ارامی چای را تعارف کردم....حاج خانم,همسر حاجی درست مثل اینکه مادر داماد باشه ,مدام از قد وبالام تعریف میکرد,سینی به جلوی یوزارسیف رسید ولرزش دستام بیشتر شد ,تا تعارف کردم وزیر چشمی ,نگاهم به نگاه یوزارسیف افتاد ناگهان سینی چای سرنگون شد ,اما لبخند یوزارسیف پررنگ تر شد و گفت :هرچه از دوست رسد نکوست و علیرضا ارام گفت:حتی اگر چای داغ به داغی اتش سوزان باشد...
خیلی شرمنده شده بودم وبهمن برای تغییر جو صلواتی فرستاد وبابا لبخندی زد وگفت:ان شاالله که این حادثه بعدها خاطره ای,شیرین برای فرزندانتان خواهد شد واین حرف یعنی که بابا سعید رضایت خودش را برای این ازدواج اعلام کرد وانگار تمام جمع منتظر این بله ی بابا بودند وبار دیگر صلوات جمع بلند شد وخلاصه شبی به یاد ماندی شد,شبی که حکم دامادی یوزارسیف برای اقا سعید زرگر اعلام شد...
#ادامه دارد...
📝نویسنده: ط، حسینی
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
🌻#یوزارسیف
💥 #قسمت68
اون شب دیگه اتفاق خاصی نیافتاد ,اخه با اون همه حادثه وقت گذشته بود ووقتی حاج محمد از جواب مثبت خانواده ما به یوزارسیف مطمین شد ,بدون اینکه فکر کند عروس داماد باید باهم حرف بزنند ,مجلس را پایان داد وهیچ کس هم حواسش به این موضوع نبود ,میدونستم که دل یوزارسیف هم مثل دل من به شدت میتپه و من خیلی بیشتر مشتاق گفتگو بودم که هنگام رفتن با اخرین حرف یوزارسیف دلم قرار گرفت.حاج اقا رو به بابا کرد وگفت:اقای قادری اگر اجازه بدهید من فردا عصر مزاحم خانواده تان بشوم وبا لبخند پدر و اینکه گفت منزل خودته پسرم....دلم ارام ارام شد ,اما از طرفی شرم از دیدار دوباره واحساسات عاشقانه ی دخترانه به جانم افتاد..
برخورد بهمن خوب بود اما برخورد بهرام طوری بود که بازهم ناراضی به نظر میرسید و انگار کسر شأنش میشد که یک افغانی دامادشان باشد اما با وجود اتفاقاتی که افتاده بود ,جایی برای عرض اندام وابراز وجود پیدا نکرد ومهرسکوت بر لب زده بود...
امروز میهمان ویژه من, پا به خانه مان گذاشت وانگار دل من همراه قدمهایش میتپید ووقتی که شنیدم از پدرم اجازه میگیرد تا محرمیتی بخواند واخر هفته هم عقد رسمی کنیم ,قلبم بیشتر به تپش افتاد باورم نمیشد ,ازدواجی که برایم رؤیا شده بود اینچنین اسان صورت گیرد.بابا که اجازه را صادر کرد,روی مبل دونفره هال کنار یوزارسیف نشستم درحالیکه بابا ومامان وبهرام وبهمن حضور داشتند,خطبه ی محرمیت جاری شد وبا کلمه کلمه ی خطبه انگار خروار خروار مهر وعطوفت برای من سرازیر شده بود در خلصه ای شیرین فرو رفته بودم که با صدای مادرم به خود امدم:زری جان ,حاج اقا را راهنمایی کن اتاقت...
وای...مامان چی میگفت؟...اتاق؟؟من؟؟یوزارسیف؟؟ سخت دست پاچه شدم وتمام بدنم گر گرفته بود انگار اتشی سوزان ولذت بخش در وجودم روشن کرده بودند...اری تمام تن وجانم غرق عشقی زمینی شده بود,عشقی که نمیدانستم در تندباد حوادث مرا به کجا خواهد کشانید....عشقی که برای من مقدس بود وبرای دیگران باورنکردنی وشاید مسخره مینمود...اما من خواه ناخواه غریق این دریا شده بودم ,با پاهای لرزان بلندشدم به طرف اتاقم راه افتادم ویوزارسیف با گفتن با اجازه ای به دنبالم روان شد...
#ادامه دارد...
📝نویسنده: ط، حسینی
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷