eitaa logo
داداش شهیدم ابراهیم هادی
357 دنبال‌کننده
22.8هزار عکس
15.6هزار ویدیو
76 فایل
اللهم الرزقنا توفیق الشهادة في سبیلک @zolfaqar4
مشاهده در ایتا
دانلود
هُوَالشَهید🌿 شهید مصطفے صدرزاده: سخنان مقام معظم رهبرے را گوش کنید؛ قلبـــــ شما را بیدار مےڪند و راه درستـــــ را نشانتان مے دهد. قسمتی از وصیتـــــ نامه سلام صبح زیباتون شـــــهدایـے 🌹🍃🌹🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم سلام علیکم 😍 *اسکان شبانه زائران درحرم امام رضا (علیه السلام) (خوابیدن، استراحت )*😍 🌹آستان قدس رضوی برای استراحت روزانه و استراحت شبانه مسافران، تدابیری اندیشیده است؛ و آماده خدمت رسانی به زائران و مجاوران می باشد. 🌹شرایط و مدت زمان استفاده از طرح اسکان شبانه زائران امام رضا (علیه السلام)، هر زائر با ارائه کارت شناسایی معتبر می تواند برای مدت سه شب در محل های تعیین شده اقامت نماید. (اسکان شبانه برای هر مسافر در طول یکسال، به میزان 5 شب امکان پذیر است.) 🌹طرح اسکان شبانه مشمول مجاورین نمی شود؛ و فقط ویژه زائران با کدملی غیر مشهدی می باشد. 🌹پذیرش اتباع با گذرنامه یا کارت ویژه اتباع، امکان پذیر است. 😍 محل ثبت نام برادران  بست پائین خیابان (شهید نواب صفوی)، ورودی حر یک (جنب مدرسه عباسقلی خان) مراجعه نمایند. سپس میتوانند به مکانی که معرفی شده اند؛ جهت خواب و استراحت رایگان مراجعه نمایند.(رواق دارالمرحمه)😍 😍محل ثبت نام خواهران جهت انجام مراحل پذیرش به اتاق ۱۰۵ روبروی باب السلام، واقع در بست نواب صفوی مراجعه نمایند. سپس می توانند به مکانی که معرفی شده اند؛ جهت خواب و استراحت رایگان مراجعه نمایند. (رواق حضرت زهرا (سلام الله علیها))😍 🌹ساعات پذیرش متقاضیان استراحت شبانه در حرم اما رضا (علیه السلام)، ساعات پذیرش از ساعت ۲۱ انجام می شود؛ اما در سه شنبه شب ها و پنجشنبه شب ها بعد از برگزاری مراسم دعا انجام می شود. 🌹استراحت روزانه در حرم امام رضا (علیه السلام)، این امکان برای زائران و مجاوران امکان پذیر است. 🌹برادران: ضلع جنوبی صحن پیامبر اعظم (صلی الله علیه وآله وسلم)، جنب ایوان ولی عصر، اتاق ۱۰۵ 🌹خواهران: بست نواب صفوی، رواق حضرت زهرا (سلام الله علیها)، ساعات مراجعه و استراحت: از ساعت ۱۴ الی ۱۷ 🌹محل استحمام زائران در حرم مطهر رضوی، زائران (خواهران و برادران) می توانند جهت حمام کردن به یکی از سرویس های بهداشتی ذکر شده مراجعه نمایند. این خدمت به صورت شبانه روزی ارائه می گردد. در هریک از این سرویس ها، تعدادی دوش جهت استحمام زائران در نظر گرفته شده است. 🌹سرویس بهداشتی شماره یک واقع در خروجی صحن غدیر، 🌹سرویس بهداشتی شماره چهار واقع در خروجی صحن کوثر، 🌹سرویس بهداشتی شماره پنج واقع در صحن امام حسن مجتبی (علیه السلام)، 😍 *تلفن تماس* در صورت نیاز به کسب اطلاعات بیشتر با شماره زیر تماس حاصل فرمائید. 😍 *از تمامی نقاط کشور می توانید با شماره 138 تماس حاصل فرمائید.* *هدیه به روح مطهر اقا صلوات* *زائر اقا شوید صلوات* 🕊باشهداتاشهادت🕊 @bashohadatashahadattt* تو گروهاتونم بفرستید؛👋🌹👋 شایدبدرد زائری خورد.*♥️💚❤
2.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اینجاست که باید گفت بچه برو در خونتون بازی کن😅 از دست ندید ببینید خیلی خوبه😁🤣 : 🕊باشهداتاشهادت🕊 @bashohadatashahadattt
2.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهیدی که بعد از شهادتش سرباز امام زمان شد.... 🌹شادی روح مطهرهمه شهدابخوانیم فاتحه مع الصلوات 🌹 🕊باشهداتاشهادت🕊 @bashohadatashahadattt •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌺شاد و خندان باش؛ این تعریف دینداری است. غمگین بودن عین گناه است و شاد و آرام بودن عین دینداری. اگر بتوانی با تمام وجود و از ته دل آرام و شاد باشی ، زندگی‌ات مقدس خواهد شد. وقتی در روز چندین بار تکرار میکنی الله اکبر یعنی خدای من از همه چیز از همه کس از مریضی، فقر، و... بزرگتر است بگذار خداوند و اطرافیانت ایمان تو را لمس کنند. بگذار همه کس از وجودت به آرامش برسد این بهترین روش برای دیندار کردن دیگران است. آن گاه حیران خواهی شد که ارامش چگونه تو را راحت‌تر از هر عبادتی به خدا نزدیک می‌سازد. خداوند انسان های شاد و آرام را دوست دارد... 🦋أَلَا إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ ﴿۶۲﴾ آگاه باشيد كه بر دوستان خدا نه بيمى است و نه آنان اندوهگين مى ‏شوند (۶۲) سوره یونس🌿 • 🕊باشهداتاشهادت🕊 @bashohadatashahadattt 🌿💐🌿💐
4.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مالكوم ايكس، شهيدی كه رهبرانقلاب برای او فاتحه خواندند سخنان مالکوم ایکس درباره مخالفان اسلام انتشار به مناسبت سالگرد شهادت مالکوم ایکس 🕊باشهداتاشهادت🕊 @bashohadatashahadattt
6.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خدایا ما را طاقت مُردن نیست💔 ... شهیدمان کن ...😭 🕊باشهداتاشهادت🕊 @bashohadatashahadattt
✍سادگـے و خاڪی بودنت ، بی‌ریا بودنت خودمانـے بودنت ، داش‌مشتـے بودنت بزرگ بودنت و کوچک انگاشتن نفست ابراهیم‌جـان؟! این‌ روز‌ها خیلۍ تو را کم داریم .. رســــــــــم داشتن اســــم نداشتن.... بـــرادر_شــهیدم ‌🌷 ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ 🕊باشهداتاشهادت🕊 @bashohadatashahadattt
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> 🌻 💥 یوزارسیف با علیرضا از سفر حرف میزدند,من که نمیدونستم چی به چیه,اما انگار سمیه از خیلی وقت پیش تونخ حرفهای اقایون بود ,با تحکم گفت:عه چی چی میگن شما اقایون بزرگوار!!!دارین خودتون میبرین ومیدوزین ومیخواین ما هم ,بی حرف بکنیم تنمان؟!! زری را نمیدونم,اما من که مثل دم پشت سر علیرضام خواهم رفت.... علیرضا سری تکان داد ودرحالیکه بشقاب غذاش را عقب میزد گفت:زبله...تو غذا میخوردی یا کسب اطلاعات واستراق سمع میکردی؟!!بعدشم مگه ما قراره کجا بریم,نهایتش یه نصف روز طول میکشه,قرار نیست که همسران گرام را درماه عسل تنها بزاریم ویوسف هم درتایید حرفهای علیرضا روبه من گفت:اره دیگه ما صبح بعداز نماز قبح که شما درخواب ناز هستید یه سر میپریم به طرف حلب ویه سرکی به لشکر میزنیم وعصرهم برمیگردیم,تا شما یه زیارت برین وبیاین ماهم اومدیم... حالا فهمیدم که سمیه چرا اینهمه غیرتی شده,انگار حلب عملیات داشتند وبه قول خودشان میخواستند سرکی بزنند...پس منم سرم را تکان دادم وگفتم:این که مسیله ای نیست,چشمکی به سمیه زدم وادامه دادم:اقایون میخوان برن با دواعش یه تجدید دیدار کنن,خوب ما مانع خیر که نمیشیم بفرمایید...علیرضا که انگار حرفهای من به مذاقش خوش امده بود پرید توحرفم وگفت:احسنت به این درک وفهم ,سمیه خانم از ایشون یاد بگیر... یوسف که تک تک حرکات من را حفظ بود وگویا تا اخر نطق من را خونده بود روبه علیرضا گفت:صبرکن برادر,فکر کنم زود قضاوت کردی وحرفهای زری خانم ادامه داشته باشه وروبه من گفت:بفرمایید بانو...لپ کلام؟؟ لبخندی زدم وگفتم:افرین به ادم چیز فهمم,همانطور که گفتم مااصلا مانع خیر نمیشیم اما از انجایی که اومدیم ماه عسل,برما واجب است که همسران عزیزتراز جانمان را همراهی کنیم... خلاصه از ما اصرار واز اقایون انکار که انجا منطقه جنکی هست وجای زن نیست و..... ولی از پس زن من وسمیه نتونستند بر بیان وعاقبت با کمال استیصال وبا زور واحبار پذیرفتند که ما همراهیشان کنیم... بازهم حسهای مبهمی به سراغم امده بود اما پررنگ ترین حس,حس بی قراری بود,اخه قرار بود تا ساعتی دیگر به حرم خانوم زینب کبری س مشرف شویم... دارد.... 📝نوسینده: ط ، حسینی 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> 🌻 💥 دست در دست یوزارسیف روبه روی حرم خانوم زینب کبری س ایستادم ,چشمهام را بستم وبا تمام وجود ریه هایم را از عطر حرم زینبی پر کردم,دست روی سینه گذاشتم وگفتم:السلام علیک یا بنت رسول الله...السلام علیک یا بنت علی مرتضی,السلام علیک یا بنت فاطمه الزهرا...سلام بر بانوی قصه های پر غصه,سلام بر نقش افرین, میدانهای سخت ونفس گیر,سلام بر صبورترین پرستار عالم,سلامم را که از قلبی که مالامال عشق به شما وال علی ع ست بپذیر..عمه جانم ,زینب, به قربان دل غریبت وغربت عظیمت بشوم که روزگاری اشک برفراق مادر ریختی وهمسنگر پدر مظلوم وتنهایت شدی,روزگاری پاره های جگر را درتشت به نظاره نشستی وخون دل خوردی,روزگاری تیر برتابوت حسنت زدند وجگرت را سوزاندند,زمانی پرپر شدن فرزندات را دیدی,پیکر اربن اربای علی اکبر,تیر در چشمان عباس ودستان بریده ی برادر را دیدی اما هنوز هم قصه ی غصه ات به نیمه نرسیده بود,اخر چه صبری داشتی بانو ,توکه شرط ازدواجت را همراهی همیشه با حسین ع قرار دادی,چگونه از بالای تل بریده شدن سر عشقت حسین ع را دیدی وباز هم صبوری کردی,اتش زدن خیمه ها را به چشم خویشتن نظاره کردی وخود را فدایی امام زمانت کردی,یتیم بچه های کربلا را از زیر بوته های خار در تاریکی بیابان گرد هم جمع کردی وناله هایشان را با ناز ونوازشهایت التیام دادی وباز هم خم به ابرو نیاوردی,به اسارت در امدی ودرهمین شام,همین جا,کربلایی دیگر شکل گرفت ورقیه پرکشید وداغ دل داغدیده ات تازه شد ووقتی ناکسی از شما پرسید دیدی خدا با شما چه کرد؟؟! فرمودی:ما رأیت الا جمیلا....هرچه دیدم زیبایی بود... اری انان که دلشان را به متاع ناچیز,دنیا خوش کرده اند چه میفهمند که عشق الهی چیست ومقربان درگاهش چگونه برگزیده میشوند وبارها وبارها مورد ابتلا قرار میگیرند,چه زیبا فرموده ان زیبا سخن که: در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زدقدم سرزنشها گر کند خار مغیلان غم مخور.. بانویم زینب س,الان دراین هنگام سعی میکنم ,شاگرد مکتبی باشم که معلمه اش شمایی ودر ناملایمات ان کنم ,که شما کردی...وتا پای جان ,مانند شما در مسیر امام زمانم وفدایی وجود نازنینش باشم.... ناگاه با فشار دست یوزارسیف که دستم را گرفته بود به خود امدم واز اشکهای روان یوسف که برچهره اش نقش بسته بود ,فهمیدم ,هرچه گفتم,او شنیده... یوسف دست ادب بر,سینه نهاد وسلام دادوروبه گنبد گفت:سلام عمه جان,این غلام حلقه به گوشت دوباره امد واینبار با هدیه ای امد که داشتنش را از آستان ودرگاه وکرم شما میدانم واشاره کرد به من وادامه داد:زری بانویم...قرار است مانندبانویش زینب س صبوری کند... پشتم لرزید از,حرف یوسف...این حرف معنایی عمیق داشت که اصلا دوست نداشتم به ان معنا حتی لحظه ای,فکر کنم . دارد... 📝نویسنده: ط، حسینی 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷