«چریک پیر»، لقبی که حاجقاسم به یک زن داد
✍مرحومه «حاجیه زهرا اسدی» معروف به «چریک پیر» از شیرزنان استان کرمان و شهر خانوک زرند است که مردم این شهر را تبدیل به یک گردان نانوایی کرد و تا آخر دفاع مقدس وظیفه پخت نان جبهه را با تمامی مردم خانوک برعهده گرفت، همچنین یک کارگاه خیاطی برای لباس رزمندگان راهاندازی کرد که در آن سه شیفته لباس برای رزمندگان میدوختند.
حاج قاسم گفته بود زمانی که خواستید سنگ قبرش را سفارش بدهید، بر روی سنگ قبر بنویسید «چریک پیر» و طبق گفته شهید حاج قاسم بر روی قبر مادر «حاج زهرا چریک» حک شد.
💠 اصرار برای دیدن آقای خامنهای‼️
فریاد میزد: «آقای رییس جمهور! آقای خامنهای! من باید شما را ببینم»
حضرتآقا پرسیدند: «چی شده؟ کیه این بنده خدا؟»
«حاج آقا! یه بچه است, میگه از اردبیل کوبیده اومده اینجا و با شما کار واجب داره».
حضرتآقا عبایش را که از شانه راستش سر خوره بود درست کرده و میفرمایند: «بگو پسرم. چه خواهشی؟»
شهید بالازاده میگوید: آقا! خواهش میکنم به آقایان روحانی و مداحان دستور بدهید که دیگر روضه حضرت قاسم (ع) نخوانند!
حضرتآقا میفرمایند:چرا پسرم؟
🌷 شهید بالازاده به یک باره بغضش ترکیده و سرش را پایین انداخته و با کلماتی بریده بریده میگوید: «آقا جان! حضرت قاسم (ع) 13 ساله بود که امام حسین (ع) به او اجازه داد برود در میدان و بجنگد، من هم 13 سالهام ولی فرمانده سپاه اردبیل اجازه نمیدهد به جبهه بروم هر چه التماسش میکنم, میگوید 13 سالهها را نمیفرستیم, اگر رفتن 13 سالهها به جنگ بد است، پس این همه روضه حضرت قاسم (ع) را چرا میخوانند؟»
حضرت آقا دستشان را دوباره روی شانه شهید بالازاده گذاشته و میفرمایند: «پسرم! شما مگر درس و مدرسه نداری؟ درس خواندن هم خودش یک جور جهاد است»شهید بالازاده هیچ چیز نمیگوید، فقط گریه میکند و این بار هق هق ضعیفی هم از گلویش به گوش میرسد.
🌴 حضرتآقا شهید بالازاده را جلو کشیده و در آغوش میگیرند و رو به سرتیم محافظانش کرده و میفرمایند: «آقای...! یک زحمتی بکش با آقای ملکوتی (امام جمعه وقت تبریز)تماس بگیر بگو فلانی گفت این آقا مرحمت رفیق ما است, هر کاری دارد راه بیاندازید و هر کجا هم خودش خواست ببریدش, بعد هم یک ترتیبی بدهید برایش ماشین بگیرند تا برگردد اردبیل, نتیجه را هم به من بگویید»
🌿 حضرتآقا خم شده صورت خیس از اشک شهید بالازاده را بوسیده و میفرمایند: «ما را دعا کن, پسرم درس و مدرسه را هم فراموش نکن, سلام مرا به پدر و مادر و دوستانت در جبهه برسان»
💠 #قاسم_ابن_الحسن_های_انقلاب_خمینی
🔰فرمانده شهیدی که معجزهای در جبههها بود
برادر شهید حمیدرضا گلکار درباره مجروحیت شهید حمیدرضا میگوید:
حمیدرضا در عملیات رمضان مجروح شده بود ترکش ناحیه فک و دهانش را تکه تکه کرده بود، او را با هواپیما به بیمارستان منتقل کردند، ترکش در قسمت نخاع گردنش متوقف شده بود وقتی دکتر عکس رادیولوژی را دید گفت ،اگر میخواهید معجزه ببینید به این عکس نگاه کنید، اگر ترکش فقط یک میلیمتر جلوتر رفته بود نخاع او به طور کامل قطع میگردید..
واقعاً عجیب بود پزشک معالج نیز برای او گریه میکرد و میگفت: این جوان درد بسیار زیادی را تحمل میکند با این که نمیتواند صحبت کند ولی چشمهایش همه چیز را میگوید.
🌷شهید حمیدرضا گلکار🌷
فرمانده تیپ حبیب بن مظاهر
شهادت: ۱۳۶۲/۱۲/۱۱
عملیات خیبر،طلائیه
📎پس از 9 سال پیکر مطهر و پاکش به خاک وطن بازگشت و در گلزار شهدای امامزاده محمد حصارک کرج آرام گرفت.
20.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌 شهیدی که امام حسین رو در هیئت دید و آقا بهشون گفتن تو مال این دنیا نیستی..
🔹 دنبال هیئتی بود،
که از تو دل اون هیئت، سرباز امام زمان در بیاد..
🩸#عاشورائیان
(مُروّجان فرهنگ عاشورا در جبهه)
مدافع عاشورایی
#شهید_علی_امرایی
🌷خاطره ای از رزمنده محمدرضا طاهری، مداح مشهور در باره شهید محسن گلستانی:
🌷شهيد بزرگوار گلستانى هنوز صداش تو گوش رزمندههاى لشگر ٢٧ محمد رسول الله هست ، چه "الهى قلبى محجوب" بعد نماز جماعتش ، چه "اللهم اجعل صباحنا صباح الابرار" تو زمين صبحگاه دوكوهه
🌷آنقدر عاشق وارستهى پروردگار بود كه اگر يه مقدار دير ميديديش احساس كمبود معنوى ميكردى ، 🌷يادمه يه روز از تهران تا خط پدافندى مهران فقط به عشق ديدن محسن با پاى شكسته رفتم .
🌷 دم غروب كه ميشد بچهها رو بالا پشت بام ساختمون حمزه جمع ميكرد و دستهجمعى سورهى الرحمن رو ميخوندن و هديه به امام زمان عج ميكردن بعد وقتى خورشيد داشت غروب ميكرد ميگفت بچهها با آقا حرف بزنيد الان آقا جوابتونو ميده
🌷آخرين حرفى كه ازش تو قلبم موند، شب عمليات والفجر ٨ بود من از گردان مالك رفتم تو گردان حمزه محسن و پيدا كردم گفتم يه چيزى بهم بگو يادگارى بمونه گفت: "محمد اين همه حسين حسين گفتى يادت باشه امام حسين امشب اونور تانک ها منتظره، اشاره به اينكه كسى كه دم از امام حسين عليه السلام ميزنه موقع خطر وقتى رسيد به تانکهاى دشمن پشت به امام حسين ع نميكنه و فرار نميكنه.
💢شهیداباالفضلی که نحوه شهادت خودرا پیش بینی کرده بود.
شهید مدافع حرم حامد جوانی:
ای عاشقان اهل بیت رسول الله
من خیلی آرزو داشتم که ۱۴۰۰ سال پیش بودم و در رکاب مولایم امام حسین(ع) میجنگیدم تا شهید شوم و حال، وقت آن رسیده که به فرمان مولایم امام خامنهای لبیک گفته و از اهل بیت پیامبر دفاع بکنم.
لذا به همین منظور عازم دفاع از حرمین به سوریه میشوم و آرزو دارم همچون حضرت عباس(ع) در دفاع از خواهر بزرگوارشان شهید بشوم.
۲۵ فروردین94
💠 روایت یک رزمنده از بهترین ماه محرم عمرش در پادگان دوکوهه
🌴 ماه محرم در جبهههای دفاع مقدس حال و هوای متفاوتی برای رزمندگان داشت. آنان که آرزوی حضور در عاشورای سال ۶۱ هجری قمری را داشتند آوردگاه دفاع مقدس را کربلای امروز و جبهههای جنگ را زمین کربلای زمانه خود پنداشتند و از این رو در معرکه نبرد با تاسی به شهدای دشت کربلا خود نیر حماسههای بی بدیلی از شجاعت، ایمان، جنگاوری، باور، اقتدار و ... را خلق کردند.
سعید طاحونه رزمنده و آزاده دوران دفاع مقدس خاطرهای از محرم در جبههها روایت کرده است:👇
«دوستانى که محرم سال ۱۳۶۳ در پادگان دوکوهه حضور داشتند حتما یادشان هست که آن سال محرم پادگان دوکوهه چه حال و هوایی داشت. صبحگاهها با نوحه خوانى همراه بود و هر گردانی نوحه یا سرودی مخصوص خودش داشت و با خواندن آن نوحه و سرود همراه با سینه زنى از جلوى ساختمان به سمت میدان صبحگاه گردان حرکت میکردند.
در آن ساعت صبح قبل از طلوع آفتاب، گردانهای عمار، حمزه، انصار، مالک اشتر، ابوذر، مقداد، حبیب و دیگر گردانها در هواى گرگ و میش صبحگاهى هر کدام با ذکر نوحه مخصوص خود حرکت میکردند.
️از هر گوشه پادگان صداى نوحه میآمد و فضایی خاص ایجاد میکرد تا به زمین صبحگاه برسند. صبحگاه هم مراسم خاص خودش را داشت و دعاى صباح با صداى دلنشین شهید گلستانى هم حال و هوای خاصی ایجاد میکرد. بعد از مراسم صبحگاه، دویدن و ورزش صبحگاهى گردانها و واحدها هم با خواندن نوحهها و سرودهای حماسی همراه بود.
غروب گردانها به صورت دسته سینه زنى از جلوى ساختمانها راه میافتادند به سمت حسینیه شهید همت، در آنجا هم حال و هوایى معنوی خاصی بود، اسپند دود میکردند، گلاب میپاشیدند و دسته جات یکى یکى وارد حسینیه میشدند.
بعد از نماز مغرب و عشا مراسم اصلى شروع میشد، اول سخنرانى شنیدنی و تاثیرگذار حاج آقا پروازى بود و بعد شروع نوحه خوانى و سینه زنى با مداحى هاى بسیار زیباى برادران على گلى، آقا میر و دیگر مداحان. در چهار شب پایانى دهه اول، شام لشکر به صورت یکجا در حسینیه و بعد از مراسم توزیع میشد و هرشب یک گردان مسئولیت پذیرایى را بعهده داشت.
️به اعتقاد اکثر دوستانى که در محرم سال ۱۳۶۳ در دوکوهه حضور داشتند، آن محرم یکى از بهترین و زیباترین محرمهایى بود که در تمامى عمرمان خدا توفیق داد و در آن شرکت کردیم.
خیلی از آن عزیزان رزمندهای که در آن محرم عزاداری کردند بعدها در عملیات بدر و عملیاتهاى بعدى به دیدار اربابشان آقا اباعبدالله الحسین (ع) شتافتند.»
شهیدی که زمان و مکان شهادتش را می دانست*
*شهید عبدالحسین برونسی*🌹
🌱متولد: تربت حیدریه ۱۳۲۱
🌷شهادت: ۲۳ اسفند۱۳۶۳ -شرق بصره
فرمانده تیپ ۱۸ جوادالائمه(ع)
همرزمش میگوید:
صحنه عاشورا و بریده شدن گلوی حضرت علی اصغر قلبشو آتیش میزد🖤 همیشه میگفت آرزومه تیر بخوره به گلوم و با خون گلوم بنویسم یا فاطمه..🌷والفجر ۱،تیری تو آخرین حد گردنش خورد وقتی به عقب بردنش گفت آرزوی دیگه ای ندارم جز شهادت🕊 همه دیدیم که با خون گلوش روی یه تخته سنگی نوشت یا فاطمه زهرا(س)،چون تیر از فاصله دور خورده بود تو حد گردن و گلوش شهید نشد🥀اورا به بیمارستان بردن و خوب شد🌹
روز قبل از عملیات روحیه عجیبی داشت مدام اشک میریخت خوابی دیده بود برایم تعریف کرد و گفت:حضرت فاطمه زهرا(س) را دیدم که فرمود:فردا مهمان ما هستی،محل شهادت را هم نشان داد. همین چهار راهی که در منطقه عملیاتی بدر (پد)فرود هلی کوپتر است و به طرف نفت خانه و جاده آسفالت بصره _ الاماره میرود.من در این چهارراه بایدنماز بخوانم تا بسوی خدا پرواز کنم.همانطورهم شد و در23اسفند63براثرترکش خمپاره بشهادت رسید.
🔴 عزاداری محرم در زمان اسارت
🔹۱۶ سالم بود که در کربلای ۴ اسیر شده و تا ۶ ماه اجازه صحبت کردن با یکدیگر را به اسرا نمیدادند. خاطرم هست، شب تاسوعا برای سیدالشهدا (ع) مجلس عزا برپا کرده بودیم که بعثیها متوجه شده و ابتدا شروع به ضرب و شتم بچهها و سپس رقص و پایکوبی کردند. فردای آن روز همه ما را در حیاط جمع کرده و گفتند کسانی که دیشب عزاداری کردند بیرون بیایند وگرنه همه را کتک می زنیم.
🌷بچهها تکتک بیرون آمده و کاملاً اتفاقی، وقتی تعداد افراد شمرده شد؛ درست ۷۲ نفر شدند به تعداد ۷۲ یار اباعبداالله (ع) در روز عاشورا و این اعجاب همه را برانگیخت. عراقیها وعده کردند کسانیکه در عزاداری شرکت نکردهاند را برای زیارت به کربلا میبریم، اما نه تنها به وعده خود عمل نکردند که آن ۷۲ نفر را به شدت تنبیه کردند.
راوی: آزاده سرافراز و راوی دفاع مقدس سیدجعفر دعوتی
🩸به یاد سردار شهید بی سر و دست/ شهیدی که از خدا درخواست کرده بود، هنگام شهادت مثل امام حسین (ع) بدون سر و مثل حضرت ابوالفضل (ع) بدون دست باشد
▪️نصف شب از صدای ناله نماز شبش از خواب بیدار شدم. میان گریه هایش می گفت: خدایا اگر شهادت را نصیبم کردی، می خواهم مثل امام حسین (ع) بی سر و مثل حضرت عباس (ع) بی دست باشم.
◇ وقتی پیکرش را آوردند نه سر داشت و نه یک دست...گویا آن شب خدا می شنیدش.
✍ راوی: پدر شهید
▪️سردار شهید ماشاالله رشیدی، از طغرل جرد کرمان، سرانجام همانطور که خواسته بود به آرزویش رسید.
◇ در عملیاتهای متعددی شرکت کرد و به عنوان فرمانده گردان ۴۱۱ سیدالشهدا (ع) شهرستان زرند از لشکر ۴۱ ثارالله در عملیات کربلا ی۵ در جبهه حق علیه باطل جنگید،
◇ و در ۷ بهمن ماه سال ۱۳۶۵ درحالیکه گردان را درعملیات کربلای ۵ در نبرد با تانکهای دشمن رهبری میکرد، بر اثر اصابت گلوله مستقیم تانک در شلمچه به شهادت رسید.
📕 کتاب خط عاشقی ۱، حسین کاجی، انتشارات حماسه یاران، چاپ دوم ۱۳۹۵، ص ۴۹
(به نقل از کتاب ″مثل حسین، مثل عباس″، عباس میرزائی، ص ۵۲).
#شهید_ماشااللّه_رشیدی
#فرمانده_گردان_حضرتسیدالشهدا(ع)
#لشگر۴۱ثاراللّه
#شهادت_کربلای۵_شلمچه
🏴🚩عزاداری امام حسین (ع) در محضر مقام معظم رهبری
🔻مقام معظم رهبری هر سال دهه اول محرم در بیت شریف شان مجلس عزا برپا می کنند . وقتی قطع نامه ی 598 پذیرفته شد ایشان برای بازدید از مناطق جنگی و سرکشی به لشکرها به جنوب آمده بودند.
🔻به دلیل اینکه این ایام مصادف شده بود با دهه ی اول محرم ، آقا برنامه ی عزاداری را به همان روالی که در بیت شان برگزار می شد در خوزستان و مناطق جنگی برگزار کردند و هر شب به یک شهر و محل استقرار یکی از لشکرها می رفتند.
🔻من سه شب توفیق داشتم که در خدمت ایشان باشم :
یک شب در سوسنگرد ، یک شب در لشکر امام حسین صلوات الله علیه و یک شب هم در مصلی اهواز.
🔻شبی که در مصلی برنامه داشتیم نوحه ای در مصیبت حضرت قاسم صلوات الله علیه خواندم به این مضمون:
عمو مگر هرکس یتیم است حق فداکاری ندارد
یا در میان جان نثاران ارجی و مقداری ندارد
🔻مشغول اجرای برنامه بودم و مردم هم سینه می زدند که در همین حین آقا با لباس سپاه وارد مصلی شدند . نظم جمعیت به محض دیدن ایشان مختل شد و تقریباً داشت به هم می ریخت.
🔻ایشان وقتی اوضاع را چنین دید ، چون نمی خواست عزاداری متوقف شود رفت بالای منبر و با دست به من اشاره کرد که ادامه بده . من دوباره شروع کردم به خواندن و ایشان هم با یک دست سینه می زدند.
🔻مردم با دیدن آقا با شدت بیشتری شروع به سینه زنی کردند .آن شب مجلس بسیار باصفایی برگزار شد .
راوی : حاج صادق آهنگران
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 #تصویری
◾️چشم قشنگه!
🌱روایتی متفاوت از حاج #حسین_یکتا