eitaa logo
🌹با شهدا تا ظهور مهدی (عج)🌹
156 دنبال‌کننده
1هزار عکس
144 ویدیو
25 فایل
اینجا میقات محبین شهدا است. او با سپاهی از شهیدان خواهد آمد.... گروه جهادی فرهنگی و رسانه ای نسیم مهر شماره ثبت : 4006312414011 ادمین کانال : @Ammosafer1461
مشاهده در ایتا
دانلود
وقتی پدر شهید در جبهه بود، نامه‌ای از طرف مادر محمود به دستش می‌رسد، در آن نامه نوشته شده بود که محمود سه روزه اعتصاب غذا کرده است و می‌خواهد به جبهه بیاید. پدرش مرخصی می‌گیرد و به تهران می‌آید و وقتی دلیل غذا نخوردن را می‌پرسد، محمود می‌گوید: اگر شما شهید شوی حضرت زهرا(س) و امام حسین(ع) شما را شفاعت می‌کنند، برادرهایم را هم همینطور، ولی من چکار کنم و در جواب حضرت زهرا(س) چه بگویم. محمود بالاخره به پایگاه بسیج می‌رود که به جبهه اعزام شود، اما فرمانده پایگاه قبول نمی‌کند، در نهایت او در بهداری مشغول می‌شود. بعد از 10 روز محمود اصرار می‌کند که برای جنگیدن به جبهه آمده است و نمی‌خواهد در بهداری بماند. یکی از فرماندهان یگان دریایی که با پدرش آشنا بود، قبول می‌کند که محمود در یگان دریایی مشغول به کار شود. محمود نوجوان 13 ساله هم مشغول آموزش غواصی می‌شود.
🌷شهید مدافع حرم حامد جوانی🌷 نام: حامد جوانی نام پدر: جعفر ولادت: 1369/8/26 (تبریز) شهادت: 1394/4/4 (سوریه) وضعیت تاهل: مجرد نام جهادی: ندارند اما معروف به شهید ابوالفضلی هستن(به علبت علاقه به حضرت ابوالفضل(ع)) اخرین مقام: سرباز بی بی زینب(س) نحوه شهادت: حامد مثل اچار فرانسه بود همه کار میکرد داعش از دستش آسایش نداشت در روز ۲۳ اردیبهشت حامد را با موشک ضد تانک زدن مجروع شد به مدت ۴۳ روز در بیمارستان بقیه الله تهران بستری بود که دعوت حق را لبیک گفت شهید حامد جوانی قبل ازشهادت همه کاراهای خود را کرده بود یعنی سنگ قبرش را آماده کرد بود و پوستر هایش راهم چاپ کرده بود سن شهادت: 25ساله علاقه: حضرت ابوالفضل(ع) قسمتی از وصیتنامه شهید: من خیلی آرزو داشتم که ۱۴۰۰ سال پیش بودم و در رکاب مولایم امام حسین(ع) می‌جنگیدم تا شهید شوم و حال، وقت آن رسیده که به فرمان مولایم امام خامنه‌ای لبیک گفته و از اهل بیت پیامبر دفاع بکنم... لذا به همین منظور عازم دفاع از حرمین به سوریه می‌شوم و آرزو دارم همچون حضرت عباس(ع) در دفاع از خواهر بزرگوارشان شهید بشوم.
هجده نفر بوديم كه براي شناسايي به منطقه ي چنانه رفته بوديم. روزها استتار مي كرديم و شب ها راه مي افتاديم. در حقيقت در ميان دشمن بوديم. سهميه ي ما مقداري برنج خام بود كه بعد از سه روز آن هم تمام شد. طلبه اي همراهمان بود كه شرايط سخت، بسيار بر او فشار مي آورد. يك روز بعد از نماز صبح، آن طلبه به شهيد برونسي اعتراض كرد و گفت: «من دچار شك و ترديد شده ام.» برونسي گفت: «اگر من اين حرف را بگويم، مسأله اي نيست، اما تو كه چند سال نان امام زمان (عج) را خورده اي، چرا؟!» آن طلبه متأثر شد و ادامه داد: «من بايد خودم را بسازم.» روزهاي بعد او را بسيار سرحال ديدم. پرسيدم: «چي شده؟ خيلي سرحال شدي!» پاسخ داد: «ديشب صحراي وسيعي را در مقابلم ديدم. آقايي در آن جا ايستاده بود كه صورتش آفتاب را منعكس مي كرد. رو به من گفت: بلند شو. مگر فرزند اسلام و شهيد انقلاب به تو نگفت كه نبايد به خود ترديد راه بدهي؟ سخن او حجت است.» در همان شناسايي، دشمن متوجه حضور ما شد و آن طلبه «خودساز» به بزرگترين آرزوي هر مجاهد (شهادت) نايل آمد. طبق وصيتش، شهيد برونسي پيكرش را به زادگاهش برد و به خانواده تقديم نمود. راوي : حجه الاسلام محمدقاسمي
🌹با شهدا تا ظهور مهدی (عج)🌹
شهیدمصطفی ردانی پور شهیدی که حضرت زهرا(س)دعوت عروسیش راپذیرفت. رفته بود حرم حضرت معصومه سلام الله
شب جمعه، دعای کمیل می خواند. اشک همه را در می آورد. بلند می شد. راه می افتاد توی بیابان ؛ پای برهنه. روی رملها می دوید. گریه می کرد. امام زمان را صدا می زد. بچه ها هم دنبالش زار می زدند. می افتاد. بی هوش می شد. هوش که می آمد، می خندید. جان می گرفت. دوباره بلند میشد. می دوید ضجه می زد. یابن الحسن یابن الحسن می گفت. صبح که می شد، ندبه می خواند. بیابان تمامی نداشت. اشک بچه ها هم. یادگاران، جلد هشت کتاب شهید ردانی پور، ص 6
🌹با شهدا تا ظهور مهدی (عج)🌹
🌷شهید مدافع حرم محمدرضا دهقان🌷 نام: محمدرضا دهقان امیری نام پدر: علی ولادت: 1374/1/26 (تهران) شه
فاطمه طوسی مادر مدافع حرم که ۲ برادرش نیز در دفاع مقدس و حمله کوموله‌ به شهرهای مرزی به رسیده‌اند . درباره شب قبل از پسرش این‌گونه روایت کرده است : شب قبل از احساس کردم ، مهر از دلم جدا شده است ، آن موقع نیمه‌شب از خواب بیدار شدم ، حالت غریبی داشتم ، آن شب برادر در خواب به من گفت : خواهر نگران نباش پیش من است . صبح که از خواب بیدار شدم حالم منقلب بود ، به بچه‌ها و همسرم گفتم شما بروید ، من خانه را مرتب کنم . احساس می‌کردم داریم ، عصر بود که همسرم ، مهدیه دخترم و محسن پسر کوچکم از آمدند ، صدای زنگ در بلند شد ، به همسرم گفتم حاجی قوی‌ باش خبر را آورده‌اند . وقتی حاجی به اتاق بازگشت به من گفت فاطمه زخمی شده است ، من می‌دانستم به آرزویش رسیده است . متولد ۲۶ فروردین‌‌ماه سال ۱۳۷۴ به عنوان فرزند دوم و پسر ارشد خانواده در تهران به دنیا آمد. او از دهه هفتادی مدافع حرم است که ۲۱ آبان‌ماه سال ۱۳۹۴ در سن ۲۰ سالگی طی عملیاتی در حلب سوریه به فیض نائل شد .
❇️ مگر ما امام‌زمان نداریم؟ ✨مسئول تیم شناسایی بودم و به دستور علی آقا باید وضعیت تنگه سومار را در می آوردم. از هر طرف که می‌رفتیم، می‌خوردیم به میدان‌مین و موانع و نرسیده به آنجا کپ می‌کردیم. دیگر خسته شده بودم. آمدم پیش علی آقا و گفتم: نمی‌شود. جوابی نداد. گفتم: از هر طرف که رفتیم به سیم‌خاردار و میدان موانع برمی‌خوریم. معلوم بود که علی آقا عصبانی شده. وقتی عصبانی می شد، چشم‌های سبزش را گوشه ای می‌دوخت. با عصبانیت داد زد: مگر ما امام‌زمان نداریم؟  این جمله را با تمام وجودش گفت. گفت: همین الان می رویم. مات و مبهوت گفتم: حالا؟ توی این روز روشن؟ رفتیم و شناسایی کامل انجام شد.✴️ 🌷راوی کریم مطهری هم‌رزم شهید از کتاب "دلیل"
🌹با شهدا تا ظهور مهدی (عج)🌹
❇️ مگر ما امام‌زمان نداریم؟ ✨مسئول تیم شناسایی بودم و به دستور علی آقا باید وضعیت تنگه سومار را در
🌷شهید دفاع مقدس علی چیت سازان🌷 نام: علی چیت سازان(برادر شهید محمدامیر چیت سازان) نام پدر: ناصر ولادت: 1341/9/20 (همدان) شهادت: 1366/9/4 (گامو) وضعیت تاهل: متاهل نام جهادی: ندارند اما معروف به عقرب زرد هستند اخرین مقام: سرباز امام خمینی(ره)و فرمانده اطلاعات عملیات لشکر۲۲ انصارالحسین نحوه شهادت: در حین انجام یک ماموریت گشت شناسایی سن شهادت: ۲۵ساله علاقه: ــــــ قسمتی از وصیتنامه شهید: کسی میتواند از سیم خاردار های دشمن عبور کند که در سیم خاردار های نفسش گیر نکرده باشد.
📌 ماجرای شهیدی که رهبری با شال سبز او نمازجماعت را خواند. 🔹️ قبل از یکی از عملیات ها، بچه های گردان حضرت علی اکبر(ع) پیش رئیس جمهور وقت (مقام معظم رهبری) می روند. ◇ موقع نماز وقتی حضرت آقا می خواهند نماز را شروع کنند، سید جمال که قرار بود مکبر نماز باشد، شال سبزش را می اندازد روی دوش آقا و می گوید: این را گذاشتم تا تبرک بشود و بعدا می برم تا ان شا الله در جبهه به آرزویم برسم و شهید بشوم ◇ بین نماز، سید جمال مداحی سوزناکی می کند که مورد توجه حضرت آقا قرار می گیرد. ◇ بعد از نماز، سید می رود شالش را بگیرد که آقا می فرمایند: شما ساداتی و اگر مشکلی ندارد این به عنوان تبرک پیش من بماند که سید جمال قبول می کند. ◇ حضرت آقا از رزمندگان گردان علی اکبر(ع) جویای احوال سید جمال می شود که به ایشان می گویند که سید شهید شده است. 🔹️ شهید سید جمال قریشی متولد روستای برغان از توابع کرج بود که در ۱۷ تیر ۱۳۶۵ و عملیات کربلای یک به شهادت رسید. ◇ سید جمال، سه برادر و عمو و پسر عمویش هم به شهادت رسیده اند و این خاندان، شش شهید به انقلاب هدیه کرده است.
| شهید زنده است... 🔹شهیدی به خواب مادرش آمده و گفته است: «شب جمعه‌ها اینجا نیا، ما پنج‌شنبه‌ها به زیارت اباعبدالله علیه السلام می‌رویم، آقا در جلسه می‌فرمایند: «آنهایی که مادرشان سر قبرشان آمده است برگردند و بروند، مادرشان واجب‌تر است.» اگر می‌شود یک روز دیگر بیا که زیارت اباعبدالله هم از ما گرفته نشود.» شهدا زیارت می‌روند! 🔸شهیدی آمده و کارنامۀ دخترش را امضا کرده است. از شهید نمونۀ امضایی در بانک بود، کارشناس‌های بانک خط‌شناسی و امضاشناسی کردند و گفتند همین است. امضا در موزۀ بنیاد شهید هست، بروید و ببینید. شهدا هر از چندگاهی می‌آیند و کارهایی می‌کنند که به من و تو بفهمانند و حجت را تمام کنند که شهید زنده است. ـ - - - - - - - - - 🇮🇷 شهید مهدی ناصری 🔅 ولادت: ۲ فروردین ۱۳۴۱ ❣️شهادت: ۱ دی ۱۳۶۶ 📍محل شهادت: شلمچه 🕌 آرامگاه: گلزار شهدای امام‌زاده سید علی‌اصغر، ساوه ـ - - - - - - - - -
🌹با شهدا تا ظهور مهدی (عج)🌹
🌷شهید دفاع مقدس علی چیت سازان🌷 نام: علی چیت سازان(برادر شهید محمدامیر چیت سازان) نام پدر: ناصر ول
📌 صدام جوان غیور ریش خرمایی را عقرب زرد نام گذاشته بود. 🔷️ تو همدان شاید کمتر کسی باشه که اسم «علی چیت سازیان» به گوشش نخورده باشه!فرمانده اطلاعات و عملیات لشکر انصار الحسین آنقدر به زبان عربی مسلط بود که تو دل دشمن نفوذ می کرد. اصن محال بود بره شناسایی و دست خالی برگرده! ◇ فرمانده قرارگاه نجف پرسید: «جوان ریش خرمایی کیه؟» ◇؟گفتیم: «مسئوول اطلاعات و عملیات، یه اعجوبه ایه توی کار اطلاعات.» و از او خواستم گزارش آخر رو بده. ◇ مقابل نقشه ایستاد و انگشت روی جاده ی زرباطیه به بدره گذاشت.و مفصل گفت: که فرمانده تیپ عراقی کی میاد و کی می ره و حتی اینکه تا کجا او نو با سواری می آرن و بقیه ی مسیر رو تا خط با جیپ و نفر بر فرماندهی . ◇ فرمانده قرارگاه باورش نمی شد که علی و بچه هاش ظرف یک ماه ، خطوط سه و چهار عراق را هم شناسایی کرده باشند! برا همین چیزا بود که صدام بهش لقب«عقرب زرد» رو داده بود! 📚زندگی به سبک شهدا، ص94-95
🌹با شهدا تا ظهور مهدی (عج)🌹
‍🌷سردار شهید محمدرضا تورجی زاده🌷 نام: محمدرضا تورجی زاده نام پدر: حسن ولادت: ۱۳۴۳/۴/۲۳ (شهیدا/اصف
شهید محمدرضا تورجی زاده، از بس که شیفته حضرت زهرا (س) بود، به سادات هم ارادت ویژه داشت. گردانی داشت به نام یازهـــرا (س) که بیشتر نیروهایش از سادات بودند. داشت سوار تویوتا میشد که برود، رفتم جلو و گفتم: برادر تورجی میخواهم بیایم گردان یا زهرا. گفت شرمنده جا نداریم. گفتم: مگر میشود گردان مادرمان برایمان جا نداشته باشد؟ تا فهمید سیـّدم، پیاده شد، خودش برگه ام را برد پرسنلی و اسمم را نوشت. محمدرضا هم مداح بود هم فرمانده، سفارش کرده بود روی قبرش بنویسند یازهــــــرا. اونقدر رابطش با حضرت زهرا قوی بود که مثل بی بی شهید شد. خمپاره خورد به سنگرش و بچه ها رفتند بالای سرش؛ دیدند ترکش خورده به پهلوی چپ و بازوی راستش...
شکر خدا عقیق تو را ساربان نبرد...💔 ۴ آبان سالروز شهادت شهید آرمان علی وردی🖤 خاطره ای زیبا از شهید آرمان علی وردی از زبان دوستان شهید: روزی یکی از شهدای دفاع مقدس به نام شهید عبدالله پولادوند تفحص شد. ایشان طلبه بودند؛ شهید آرمان بسیار غبطه خوردند به حال این شهید بزرگوار در گروهی که رفقای ما پیام تفحص شهید پولادوند را اعلام کردند؛ یادم هست آرمان پیامی نوشت که متن آن پیام این بود : ((چه سعادتی این شهید داشته است . این شهید هم طلبه بودند و هم بسیجی و هم به شهادت رسیدند.)) که در آخر خود آرمان هم به همین گونه به شهادت رسید. 🌷خون این شهید بزرگوار و سایر شهدای مدافع امنیت، با آشکار کردن ماهیت واقعی بدخواهان کشور، رشد بصیرت و آگاهی بیشتر مردم را در پی خواهد داشت. شاخه گلی به زیبایی صلوات تقدیم به ارواح طیبه شهدا خصوصا این شهید بزرگوار 🌹 شهیدآرمان_علی_وردی🕊🌹 🌷اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🤲