✍بیاد آنکه ژنرال بود اما
اهل پشت میز نشینی و لیموزین دودی و
بادیگارد و شاسی سواری و برج سازی نبود !!!!
قلمت بشکند تاریخ اگر ننویسی،
اگر از سردار بی دست و سر ننویسی،
ننویسی که دستش به زمین افتاده، بهر امنیت و آسایش ما جان داده.....
۴۱ سال به جنگ و نبرد و پیکار؛
۴۱ سال همه خواب بودیم او بیدار...
روستازاده ای که شده بین المللی....
راز و رمزش خدا بود و فرمان ولی.....
آری این وطن ملک سلیمانی و طهرانی هاست
نه جای سگ صفتان خاوری و طبریهاست!
📎پ ن :عکس کمتر دیده شده از مردی که هنوز فکر رفتنش جگر را می سوزاند.او رفت اما با سپاهی از شهیدان خواهد آمد.
شادی روح قاسم ایران شهید سلیمانی صلوات
🌺🌸🍃
ماجرای عکس لباس باستانیکاران نوجوان در دیدار رهبری
🔺 نوجوانانی که ورزش باستانی را امروز در محضر مقام معظم رهبری اجرا کردند، تصویری از شهید سعید طوقانی را بر روی پیراهنهای خود داشتند تا یاد این ورزشکار باستانی کار را گرامی بدارند. اما سعید طوقانی که بود و از کجا ورزش را شروع کرد؟
🔺 شهید سعید طوقانی که متولد سال ۱۳۴۸ بود و سال ۱۳۶۳ به شهادت رسید، ورزش باستانی را از سن ۶ سالگی آغاز کرد و در سن ۷ سالگی در یکی از مراسمهایی که با حضور مسئولان رده بالای ورزش انجام شد در ۳ دقیقه ۳۰۰ بار به دور خود چرخید و بازوبند پهلوانی کشور را با اجرای حرکات منحصر بفرد بدست آورد.
🔺 شهید پهلوان سعید طوقانی همچنین در بهار سال ۱۳۶۳ با اصرارهای فراوان، شناسنامه خود را دست کاری کرد و به جبهه رفت.
🔺 در عملیات بدر در زمستان سال ۱۳۶۳ حضور شهید پهلوان سعید طوقانی در کنار رزمندگان گردان میثم لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) حضور داشت و در همان سال به شهادت رسید. پیکر مطهر این شهید ۱۰ سال بعد از شهادش پیدا شد و در ورزشگاه شهیدان طوقانی در کاشان دفن شد.
📌 شهیدی که دعای توسل را حلال مشکلات معرفی کرد.
🔷️ علیرضا همیشه می گفت: «بعد از توکـل به خـدا، توسل به اهل بیت (ع) حـلال مشکلات است.» به همین خاطر هم به دعای توسل علاقه زیادی داشت.
◇ زمان عقدکنان خواهرش، پیشنهاد کرد که بعد از مراسم، دعـای توسـل بخوانیم.
◇ به مزاق بعضی ها خوش نیامد؛ اما کوتاه هم نیامد و رفت در زیر زمین خانه به تنهایی شروع کرد به خواندن دعـای توسـل.
🔻 کشف پیکر مطهرش هم با دعـای توسـل همراه شد.
◇ شهید غلامی عادتش این بود هر وقت بدن شهیدی را پیدا می کرد، ابتدا برایش زیارت عاشورا می خواند بعد بدن را بیرون می آورد.
◇ آن روز کنار پیـکر علیرضا؛ هر چه گشت زیارت عاشورا را در مفاتیح پیدا نکرد؛ اصلا گویا چنین دعایی از اول وجود نداشته است.
◇ غلامی نگاهی به علیرضا کرد و گفت: «هــر چـه شهــدا بخـواهـند.» و اتفاقی شروع کرد به خواندن دعـای توسـل.
📚 مسـافر کـربلا / نشـر شهید هـادی
زندگینامه و خـاطرات
#شهید_علیرضا_کریمی
پدرش می گفت :
وقتی بچهاش به دنیا اومد، اسمش رو گذاشت علی اصغر.
ارادت خاصی به شیرخواره #امام_حسین (ع) داشت.
زمانی که اعزام شد به سوریه، اونجا فرمانده گردانشون خطاط بود و دستخط قشنگی داشت.
قبل از عملیات بعضی ها دست ها و محاسنشون رو حنا میزدن.
مهدی هم مقداری حنا برداشت و رفت پیش فرمانده گردان و گفت که روی بازوش اسم مبارک "حضرت علی اصغر(ع)" رو بنویسه.
هنوز چند روزی نگذشته بود که مهدی #شهید شد . .
پیکرش رو آوردن قم و دقیقا روز "هفتم محرم" به خاک سپردند.
پدرش وقتی اومد بالا قبر مهدی، بدون اینکه وصیت نامه اش رو دیده باشه، میکرفون رو گرفت و ناخودآگاه روضه علی اصغر رو خوند.
در حالی که مهدی وصیت کرده بود، هر زمان که سر مزارش می آیند، روضه علی اصغر بخوانند . .
#هفته_بسیج
تاریخ : ۳۰ آبان ۱۴۰۲
_منزل شهید مهدی علیدوست_
پسر اول گفت:
مادر، اجازه هست برم جبهه؟
گفت: برو عزیزم...
رفت و والفجـر مقدماتی شهید شد:
#شهید_احمد_تلخابی
پسر دوم گفت:
مادر، داداش که رفت من هم برم!؟
گفت: برو عزیزم...
رفت و عملیات خیبر شهید شد:
#شهید_ابوالقاسم_تلخابی
همسرش گفت:
حاج خانوم، بچهها رفتند، ما هم بریم
تفنگ بچهها روی زمین نمونه ...
رفت و عملیات والفجر۸ شهید شد:
#شهید_علی_تلخابی
مادر به خدا گفت:
همه دنیام رو قبول کردی،
خودم رو هم قبول کن...
رفت و در حج خونین شهید شد:
#شهید_کبری_تلخابی
شادی روح شهدا #صلوات
ٱللَّٰهُمَّصَلِّعَلَىٰمُحَمَّدٍوَآلِ مُحَمَّدٍوَعَجِّلفَرَجَهُم🌱
#شهیدی که اهل بیت مراقبش بودن
#شهید_والامقام
#حسین_گلریز
وقتی #حسین را وضع حمل می کردم، دائماً #قرآن می خواندم .
وقتی هم بدنیا آمده بود به جای لالایی برایش #روضه و #قرآن می خواندم .
یکبار #حسین لج کرده بود و هر کاری می کردم ساکت نمی شد .
کولش کردم و رفتم تو کوچه ، نوازشش می دادم تا ساكت بشود ولی اصلاً ساکت شدنی نبود .
یک لحظه به پشت سرم نگاه کردم ، دیدم یک آقایی قد بلند با لباسی شبیه به لباس چوپانی ، شال سبزی بر گردنش و گیوه به پایش پشت سرم ایستاده ، آمدم بگم پشت سرم چیکار می کنی که دیدم یکدفعه غیبش زد و هر چی به دور و برم نگاه کردم ندیدمش ، در همین لحظه #حسین آرام شده بود و دیگر گریه نمی کرد .
راوی :
#مادر_شهید
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
💐🌺🌹🕊🌹🌺💐
#شهیدی_که
#امام_زمان_عج
کفنش کرد
#شهیدی بود که همیشه ذکرش این بود، نمی دونم شعر خودش بود یا غیر...
یابن الزهرا
یا بیا یک نگاهی به من کن
یا به دستت مرادر کفن کن
از بس این #شهید به امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) علاقه داشت به دوست روحانی خود وصیت می کند. اگر من #شهید شدم دوست دارم در مجلس ختم من تو سخنرانی کنی...
روحانی می گوید: ما از جبهه برگشتیم وقتی آمدیم دیدیم عکس #شهید را زده اند. پیش پدر و مادرش آمدم گفتم: این #شهید چنین وصیتی کرده است آیا من می توانم در مجلس ختم او سخنرانی کنم؟ و آنان اجازه دادند...
در مجلس سخنرانی کردم بعد گفتم ذکر #شهید این بوده است:
یا بن الزهرا
یا بیا یک نگاهی به من کن
یا به دستت مرا در کفن کن
وقتی این جمله را گفتم ، یک نفر بلند شد و شروع کرد فریاد زدن . وقتی آرام شد گفت: من غسال هستم دیشب آخرهای شب به من گفتند یکی از #شهدا فردا باید تشییع شود و چون پشت جبهه #شهید شده است باید او را غسل دهی
وقتی که می خواستم این #شهید را کفن کنم دیدم یک شخص بزرگواری وارد شد گفت: برو بیرون من خودم باید این #شهید را کفن کنم.
من رفتم در وسط راه با خود گفتم این شخص که بود و چرا مرا بیرون کرد؟؟؟ با عجله برگشت و دیدم این #شهید کفن شده و تمام فضای غسالخانه بوی عطر گرفته بود.
از دیشب نمی دانستم رمز این جریان چه بود.اما حالا فهمیدم ...نشناختم...
منبع: کتاب روایت مقدس صفحه ۹۶ به نقل از نگارنده کتاب "میر مهر" حجه الاسلام سید مسعود پور آقایی
16.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مادر٣شهیدکه دربیمارستان زیرتیغ جراحی دوام نیاورد وبیش از٢ساعت ازمرگش گذشته بود باصحبت هایی که درآن عالم با سه فرزند شهیدش داشت مجددروح به بدنش بازگشت🌹
❌❌ ۲۲ سالهها حتماً بخوانند!
#فرماندهای_که_یک_بسیجی_واقعی_بود!!
🌷از تدبیر و تفکر ویژه و منحصر بفردی برخوردار بود. فکر و نظرش همیشه برتر بود. بهترین راهکارها را ارائه میداد که مورد توجه جمع قرار میگرفت. صاحب نظر بود. در موضوعی که نظر میداد، نظرش بر همه نظرات برتری داشت. اهل اندیشیدن بود. خوب فکر میکرد تا بهترین راهکار را انتخاب کند. مطالب را به سرعت باور نکردنی میگرفت و سریع میآموخت.
🌷در هر موردی از نحوه جنگیدن مهارت داشت. به طور مثال در جمع کردن مینهای کاشته شده توسط دشمن خیلی دقت و سرعت عمل به خرج میداد. میگفت: «مینها را خنثی کنیم اما در جای خودش بگذاریم تا اگر دشمن آمد و میدان مین را چک کرد متوجه نشود که مینها دست کاری و خنثی شدهاند و معبر لو نرود.» همه این موارد را تجربی و با قدرت تفکر به دست آورده بود. چاشنی مینها را باز میکرد و میآورد و مینها را سر جای خودش قرار میداد.
🌷از شجاعت بسیار بالایی برخوردار بود. سر نترسی داشت. بسیار خلاق و خوش فکر بود و برای همه ما تحسین برانگیز بود. به عنوان مثال: تک تیراندازهای دشمن در دقیق زدن سر بچهها خیلی مهارت داشتند. با اینکه در منطقه همه از کلاه آهنی استفاده میکردیم ولی گاهی گلولهها کمانه نمیکرد و بچهها مورد اصابت قرار میگرفتند. فاصله ما هم نزدیک بود و دشمن تلفات میگرفت.
🌷ایشان آمد یک ابتکار بهخرج داد. آدمکهایی درست کرد و بلوز نظامی به آنها پوشاند و کلاه آهنی روی سرشان قرار داد. هم زمان نیز رفته بود تعدادی از عربهای بومی منطقه که شکارچی بودند و در نقطهزنی و تک تیراندازی مهارت داشتند را آورده بود. به آنها گفته بود که با سایر نیروهای عراقی کاری نداشته باشید، من این آدمکها را حرکت میدهم، بالا و پایین میکنم؛ شما دقت کنید ببینید از کجاها به سمت این آدمکها شلیک میشود. آنها تک تیرانداز هستند، آنها را بزنید.
🌷این نیروها را در فاصلهای جا داده بود و خودش در فاصله دیگری آدمکها را تکان میداد وقتی تک تیراندازهای دشمن آدمکها را هدف قرار میدادند. عربهای ما هم تک تیرانداز عراقی را مورد هدف قرار دادند و بدین ترتیب با این تدبیر حسن درویش نیروهای خط از مورد هدف قرار گرفتن تک تیراندازهای عراقی خلاص شدند و آرامش نسبی به خط بازگشت.
🌷یکی دیگر از تدابیرش این بود که کانالی حفر کرد و خاک آن را به طرف دشمن ریخت که هم از گودی زمین برای تردد و هم از دپوی خاکهای کنده شده بهره ببرند. این امر باعث شده بود تا دشمن نتواند تلفات بگیرد و نیروها راحت تردد کنند و به کارشان برسند.
🌹خاطره ای به یاد فرمانده ۲۲ ساله، سردار شهید حسن درویش که در عملیات بدر شربت شهادت نوشیدند.
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
📌 کولاک بچه محل های طیب در دفاع مقدس
🔷️ عبــاس از زرنگهـای گـردان میــثم بـود؛ خوب می جنـگید. ریـز نقش بود اما یک دنیا جیـگر و معـرفت داشت. همیشه به اصـغر (شهیدارسنجانی) می گفت: «حـاجی! ما بچه ی باغ بیسیم هستیم! بچه محـل طیـب؛ رفیق نیمه راه نیستیم.»
🔹 عبـاس را گذاشتند توی آمبولانس.
اصغر رفت جلو زد به شیشه و گفت:
«زرنـگ! طیب گفت خمیـنی بچـه ی حضـرت زهـراست (س)؛ تو این آقا سـید رو تنـها میگذاری و در میـری؟! اونم تو این شب عاشـورا؟ »
◇ عباس گفت: «زخمی ام حاج اصـغر.» اصغر گفت: «زخمی چیه مشدی؟! یه ترکش نقلی خوردی.»
◇ عبـاس هیچ چیز نگفت؛ فقط به اصغر نگاه کرد و آمبولانس رفت. چند دقیقه ی بعد عباس برگشت! روی پابند نبود؛ خسته و نفس بریده؛ از سرش خـون می آمد. بی معطلی رفت سمت سه راهی شهـادت. اما معلوم بود جـان و بنیه اش رفته.
◇ پشت سرش، یک پیرمرد آمد و گفت: «من راننده ی همان آمبولانس ام! بابا شما به این بچه چی گفتید؟! وسط راه زیر توپ و خمپاره، یهـو گفت: «وایســا! نگــه دار!» من توجهی نکردم، فکر کردم بچه است و حالیش نیست مجروح شده.
◇ یکهو ناراحت شد؛ با کـله اش زد تو شیشه ی آمبولانس و شیشه را شکست!
بعد هـم خـودش رو پـرت کـرد بیـرون ..
📚 کوچه نقاش ها / راحله صبوری
خاطرات #سید_ابوالفضل_کاظمی
📌 شهید مالامیری ، طلبه شهیدی که مدافع حرم شد.
🔹️ محمدمهدی مالامیری، در روز دوشنبه ۲۶ خردادماه ۱۳۶۴، مصادف با ۲۶ ماه مبارک رمضان، در خانوادهای روحانی و ولایی در شهر مقدس قم به دنیا آمد.
◇ پدر و مادر او هر دو اصالتاً مازندرانی بودند؛ پدرش اهل کجور و مادرش از سلسلهی جلیلهی سادات خاندان حسینی شهرستان آمل بود.
◇ محمدمهدی همیشه شاگرد ممتاز بود و وارد حوزه علمیه قم، مدرسه علمیه فاطمی شد.
◇ طلبهای ممتاز از محضر اساتید و بزرگان، بهرههای فراوان ببرد و بعد از طی دروس سطح، پای درس خارج حضرات آیات عابدی، آملی لاریجانی، شبزندهدار، مدرسی یزدی، سیفی مازندرانی و ... تلمّذ کند.
◇ با اینکه استاد سطوح عالی حوزه بود هیچگاه در او تکبر و فخرفروشی دیده نشد؛ به طوری که در طول دو سال تدریس کفایه، پدر و برادران او که همگی طلبه هستند و در قم زندگی میکنند از تدریس او اطلاع نداشتند تا اینکه تصادفاً اسم او را در لیست مدرسین حوزه علمیه دیدند.
🔻 سرانجام دانشآموختهی مکتب فاطمی، به نیابت از رهبر فرزانه و مجاهد انقلاب، برای دفاع از حریم پاک اهلبیت علیهمالسلام، راهی جبهههای نبرد علیه گروههای تکفیری شد.
◇ شامگاه دوشنبه ۳۱ فروردین ۱۳۹۴ همراه با دیگر مجاهدان تیپ فاطمیون با شعار «کلنا عباسک یا زینب» به عنوان یک بسیجی رزمی_تبلیغی وارد سوریه شد و در منطقه بُصْرَی الحریر در استان درعای سوریه به آرزوی دیرینهاش رسید و جامۀ فاخر شهادت را بر تن کرد.
#شهید_محمدمهدی_مالامیری
#جاودانهترین_سردار
🌷عملیات کربلای چهار به دلیل استراتژی خاص خود، با عملیاتهای دیگر متفاوت بود. به همین علت قرار گذاشتیم شبانه چند قایق پارویی، غواصان را تا نزدیکی ساحل غربی اروندرود ببرند و سپس طبق برنامه، غواصان به طرف سنگرهای عراقی شنا کنند. از سوی، دیگر قایقهای موتوری که حامل نیروهای عملیاتی بودند، آماده شدند تا به محض شروع درگیری، خود را به آن سوی اروندرود برسانند و نیروهای کمکی را در ساحل غربی پیاده کنند. با آغاز عملیات، عراقیها وحشتزده به شدت بر روی نیروهای ایرانی آتش گشودند.
🌷موسی در این عملیات، مسئولیت عدهای از بچهها را به عهده داشت؛ اما در حین درگیری مجروح شد. یکی از رزمندگان سریع به طرف او رفت و با اصرار سعی کرد او را به عقب برگرداند. ولی موسی از او خواست به یاری سایر مجروحان برود. جوان باز هم اصرار کرد، موسی گفت: «من مسئول این بچهها هستم و تا زمانیکه این بچهها میجنگند، در خط باقی خواهم ماند.» دیگر کسی سردار شهید موسی اسکندری را ندید. او عاشقانه به لقاء الله پیوست.
🌹خاطره ای به یاد فرمانده شهید موسی اسکندری
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات