eitaa logo
🌹با شهدا تا ظهور مهدی (عج)🌹
156 دنبال‌کننده
1هزار عکس
144 ویدیو
25 فایل
اینجا میقات محبین شهدا است. او با سپاهی از شهیدان خواهد آمد.... گروه جهادی فرهنگی و رسانه ای نسیم مهر شماره ثبت : 4006312414011 ادمین کانال : @Ammosafer1461
مشاهده در ایتا
دانلود
😊 نمی‌دانم تقصیر حاج آقا بود که نماز را خیلی سریع شروع میکرد و بچه‌ها مجبور بودند با سر و صورتی خیس درحالی که بغل دستی هایشان را خیس میکردند، خود را به نماز برسانند یا اشکال از بچه ها بود که وضو را می‌گذاشتند دم آخر و تند تند یا الله می گفتند و به آقا اقتدا می‌کردند .... و مکبّر مجبور بود پشت سر هم یا الله بگوید و اِنَّ الله معَ الصّابرین… بنده خدا حاج آقا ؛ هر ذکر و آیه ای بلد بود میخواند تا کسی از جماعت محروم نماند. مکبّر هم کوتاهی نکرده، چشم‌هایش را دوخته بود به ته صف تا اگر کسی اضافه شد به جای او یا الله بگوید و رکوع را کش بدهد... وقتی برای لحظاتی کسی نیومد ظاهراً بنا به عادت شغلی‌اش بلند گفت: یاالله نبود …؟؟؟ حاج آقا بریم ....! نمی‌دانم چند نفر توی نماز زدند زیر خنده ولی بیچاره حاج آقا را دیدم که شانه هایش حسابی افتاده بودند به تکان خوردن… :)
🌷شهید بی ام و سوار، کسب رتبه ۷تکلونوژی اطلاعات در لبنان،زیبا،پولدار و در عین حال پاک🌷 شهید حزب الله احمد محمد مشلب نام: احمد مشلب نام پدر: محمد مشلب ولادت: 1374/06/09 (لبنان/نبطیه) شهادت: 1394/12/10 (سوریه/تل حمام) وضعیت تاهل: مجرد نام جهادی: غریب طوس(به دلیل علاقه شدید به امام رضا(ع)این نام را انتخاب کردند) اخرین مقام: سرباز بی بی زینب(س) نحوه شهادت: از جزئیات شهادت ایشان چیزی منتشر نشده سن شهادت: 20ساله علاقه: امام رضا(ع) قسمتی از وصیتنامه شهید: خدا تو را کمک کند ای امام زمان! ما انتظار او را نمی کشیم؛ او انتظار ما را می کشد و وقتی خودمان را درست کنیم و اصلاح کنیم بعد ساعاتی ظهور می کند.
🌹با شهدا تا ظهور مهدی (عج)🌹
‍🌷شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی🌷 نام: سید مصطفی موسوی نام پدر: سید محمد ولادت: 1374/8/24 (تهران)
✴️ آن دنیا را برایت آباد می‌کنم ✍️مادر شهید یک روز آمد کنار من نشست و گفت مامان،  برای هر کسی یک روز، روز عاشورا است، یعنی روزی که آقا امام حسین(ع) ندای «هل من ناصر» را سر داد و کسانی که رفتند و با امام ماندند، «شهید و رستگار» شدند، ولی کسانی که نرفتند چه چیزی از آن‌ها مانده است؟» تعجب کردم و گفتم: «مصطفی جان مگر تو صدای «هل من ناصر» شنیدی؟»😳 گفت: «دوست داری چه چیزی از من بشنوی؟»😊 گفت: «مامان می‌خواهم یک مژده به تو بدهم، اگر از ته قلب راضی بشوی که به سوریه بروم، آن دنیا را برایت آباد می‌کنم و دنیای زیبایی برایت می‌سازم که در خواب هم نمی‌توانی ببینی»، گفتم: «از کجا معلوم می‌شود که من قلبا راضی نشدم؟» مصطفی گفت: «من هر کاری می‌کنم بروم سوریه، نمی‌شود، علت اصلی‌اش این است که شما راضی نیستید، اگر راضی شوی خدا هم راضی می‌شود، اگر راضی نشوی فردای قیامت جواب  حضرت زهرا(س) و حضرت زینب(س) را چه می‌دهی؟»😢 مادر ادامه داد: «من در مقابل این حرف، هیچ چیزی نتوانستم بگویم و از ته قلبم راضی شدم. قبل از رفتن، به من گفت: «خیلی برایم دعا کن تا دست و دلم نلرزد و دشمن در نظرم خوار و ذلیل بیاید.»👌 شهیدسید مصطفی موسوی
🌹با شهدا تا ظهور مهدی (عج)🌹
📌ما برای آنچه در راه خدا داده‌ایم توقعی نداریم ✍فرزند سردار بی سر، شهید حاج عبدالله اسکندری، از شهد
عاشق ماه رجب بود و از عاشق اعتکاف . . یک بار دوستانش به او گیر دادند كه حاج عبدالله، فکر نمی‌کنی اگه این سه روز سر کار بمانی و به مردم خدمت کنی، مفیدتر است و ثوابش بیشتر...؟! گفته بود شما دو هفته مرخصی می‌گیرید و به شمال و تفریح و استراحت می‌روید، من هم سه روز مرخصی می‌گیرم با خدای خودم تنها باشم؛ در حقیقت من می‌روم تا انرژی بگیرم و وقتی برگشتم بهتر و بیشتر به مردم خدمت كنم.🌿 [حاج عبداللّه اسکندری]
🌴شادی و شادمانی توی جبهه برای خودش عالمی داشت. 🔹رزمنده های جبهه همه جوون بودند. اگر به مسن ترها هم پیرمرد می‌گفتی بهشون برمی‌خورد و کنترل این همه جوون توی شادی ها کارشاقی بود. توی گردان تخریب بعضی از رفتارهایی که توی گردان های رزمی مباح بود حرام اعلام شده بود!!! البته شرعیش نه!!!! بلکه عشقی بود. ایام ولادت ائمه علیهم السلام توی مقرهای ما در مناطق عملیاتی مختلف غوغایی بود. البته مراعات حد و حدود شرعی و عرفی رو می‌کردیم. من خودم زیاد راغب نبودم توی مجالس جشن بخونم، انگار خدا من رو ساخته برای گریه انداختن ، الان هم همینطورم. به قول دوستان نافم رو با گریه برداشتند… روزهای اول بهار 65 مصادف با ولادت مولا امیرالمومنین(ع) بود و برای جشن ولادت مولا توی گردان مهمون داشتیم . این بار رزمندگان گردان تازه تاسیس حضرت زینب سلام الله علیها مهمان بچه های تخریب بودند و ما هم برای پذیرایی از مهمونهامون شله زرد پخته بودیم... شاید بعضی ها بگویند شله زرد چه ربطی به ولادت مولا داره.. خوب این به عقل ما رسید. شهید تابش مداح جلسه بود و من هم میونداری می‌کردم. اون روز مراسم ساعت 9 صبح و در فضای اطراف مزار شهدای الوارثین برگزار شد.. شهید سید مهدی اعتصامی همه کاره تبلیغات بود و با کمک شهید مجید رضایی جایگاه مراسم رو با تصاویر شهدای گردان آذین بندی کرد گلهای شقایق و زمین سبز اطراف مقر هم که فروردین ما مثل مخمل سبز خودنمایی می‌کرد در طراوت مجلس ولادت مولود کعبه موثر بود. قبل از مراسم بعضی ها تذکر می‌دادند که اولا دست نزنید و ثانیا هم دو انگشتی بزنید و من هم این رو به شهید تابش تاکید کردم ... اما نشد که نشد و این بار هم مجلس از دست در رفت و کف زدن های دو انگشتی تبدیل به کوبیدن دست ها به هم شد. شهید دهقان، شهید الهی،شهید زند، شهید خوش سیر، شهید مرادی سعی می‌کردند مجلس رو به دست بگیرند و شهید مراتی هم رو سر بقیه سوار می‌شد تا خودش رو به این جمع برسونه.. که بعد از شهید حاج عبدالله نوریان فرمانده گردان تخریب شد هم با اونها همراه می‌شد و گاهاً هم به من که سعی می‌کردم جلسه رو کنترل کنم متذکر می‌شد که بگذار بچه ها راحت باشند.اداره مجلس جشن دو تا گردان واقعا سخت بود. روز ولادت مولا حسابی بچه ها شادی کردند.. وبعد هم چند تا مسابقه و چند تا جایزه پایان بخش این جلسه بزم وشادی بود.. واقعا شادی و شادمانی در فضای معنوی گردان ما جایگاه خودش رو داشت و تمام سعی براین بود که فضای شادابی برای جوان‌ها باشه.. رزمنده های جوان و نوجوان گردان ما در نهایت حیاء و ادب درخدمت مجلس شادی اهل بیت علیهم السلام بودند و جالب تر اینکه همین شلوغ کن ها مجلس ، نیمه شب صدای ضجه هاشون از خوف خدا همه فضای مقر رو پر می‌کرد.شهید پیام پوررازقی از کسانی بود که مدام به من و شهید تابش در رابطه با مجالس جشن تذکر می‌داد. البته پیام توی دلش هیچی نبود و ما هم عاشقانه اون رو دوست داشتیم و به تذکراتش عمل می‌کردیم اما بعضی وقت ها هم مجلس از دست در می‌رفت ... —(راوی: جعفر طهماسبی)
💔 هرگز المی چو فرقت جانان نیست... ما را به سخت جانی خود این گمان نبود.. 🔹 این روزها، روزهای بودن است، این روزها، روزهای خواستن بودن است خواستن بودن تو بودن و دیدنت، بودن و حرف‌هایت، بودن و دلگرمی‌هایت ◇ این روزها قاب عکست کارم را راه نمی‌اندازد.. چشمانت از پلک نزدن خسته نشد؟!!! تو اگر خسته نیستی،، من دیگر خسته‌ام... ◇‌ خسته‌ام، از نبودن و ندیدنت، خسته‌ام، از نشنیدن صدایت، خسته‌ام، از حرف زدن با عکسی که جوابم را نمیدهد. خسته‌ام، به اندازه تمام لحظه‌های نبودنت... ◇ این روزها، دستانم دستانت را میخواهد و دلم، حضورت را این روزها، چشمانم به دنبال بودنت میگردد... ◇ اما نیستی، نیستی تا مرهمی بر بی‌قراری‌هایم شوی، نیستی تا دل خوش شوم، از داشتن بابا این روزها،... ◇ بابا .... می‌شنوی ... ؟؟؟ باشد، و تو در کنارم نباشی.؟! امروز، روز بودن توست ... و من در حسرتِ تبریک یک روزِ پدر ... 🌷 📸 تصویر نازدانه زینبیون بازگشت پیکر بعد از دو سال از گمنامی
🌹با شهدا تا ظهور مهدی (عج)🌹
قرار بود بهش درجه ی سرلشکری بدهند. گفتیم: خب به سلامتی، مبارکه بابا. خندید. تند و سریع گفت: خوش حال
📌 توصیه های شهید صیاد شیرازی به دخترش 🔹 بابا در استفاده از وقـت خیلی منظـم بود و خساست به خرج می داد. مثلا شب ها از ساعت ۹:۴۵ تا ۱۱:۲۲ مطالعه میکرد. بماهم توصیه میکرد: «دوسـت دارم صبـح ها ورزش کـنید و همـه کارهاتون مرتب و منظم باشه و وقت تون را هدر ندید.» اما هیچ گاه وادارمان نمی کرد مثل خودش باشیم. 🔸 روی همین حساب، تلویزیون خیلی کم می دید. بیشتر اخبار و تحلیل های سیاسی را دنبال می کرد و بعضی سریال هایی مثل امام علی (ع) و مردان آنجلس. 🔹 حسرت به دلم مانده بود یکبار بیاید و همپای ما بنشیند فیلـمی، سریـالی نگاه کند. یکبار خیلی اصرارش کردم و قربان صدقه اش رفتم که بیاید همراه ما تلویزیون ببیند. بالاخره آمد و نشست. اما چه نشستنی؟! مثل اینکه روی میخ نشسته باشد. بعـد از یک ربـع گفـت: «ببخشـید! نمی خـوام ناراحـت تون کنم. امـا وقتی پـای تلویـزیون می نشینم انگـار وقتـم داره تلـف میشه؛ باید اون دنیا جواب بدم که وقتـم را بـرای چـی مصـرف کـردم. نمی تونم بنشینم و این برنامه را نگاه کنم! میشـه مـن بــرم؟!» .. معذرت خـواهی کـرد و رفت به اتاقـش! 🎙راوی: مریم صیاد شیرازی؛ دختر شهید 📚 «خدا می خواست زنده بمانی» بقلـم فاطمه غفاری / نشر روایت فتـح
🌹با شهدا تا ظهور مهدی (عج)🌹
💠پاسدار شهیدی که مقام معظم رهبری مزارش را پنج مرتبه زیارت کردند. ◇شهیدی که مزارش از شهرهای شمالی و
🌱 ۵ بهمن ۱۳۳۵ -- سالروز ولادت عارف شهید، عبدالمهدی مغفوری نوزاد بود که به سختی مریض شد .به حضرت ابوالفضل علیه السلام متوسل شدند، بهبود یافت. از ۱۲ سالگی اذان دعای سحر و ادعیه و قرآن می‌خواند دوستانش به او عبدالله می گفتند. هر کاری را با بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ شروع و با الْحَمْدُ للّهِ تمام می کرد. نیمه های شب بیدار می شد وضو می گرفت و نماز شب می خواند. با پیروزی انقلاب به عضویت سپاه درآمد و به کردستان اعزام شد. مسئول روابط عمومی سپاه کرمان سپاه زرند و فرماندهی سپاه سیرجان و واحد بسیج استان کرمان و جانشین ستاد لشکر ۴۱ ثارالله را به عهده داشت. چندین بار به جبهه عزیمت و مجروح و شیمیایی شد. بزرگان اهل عرفان، به او لقب «مجسمه تقوا» داده بودند. شهیدی که در همه حال و در هر شرایطی اذان می گفت. شهیدی که هنگام تشییع و دفنش موقع اذان بود برخی صدای اذانش را از تابوت شنیدند. شهیدی که در حضور او غیبت ممنوع و با ادب تذکر می داد. شهیدی که در سجده ها و قنوت نمازش ، دعای کمیل را می خواند. شهیدی که با همان لباس خاک آلود برگشته از ماموریت به خواستگاری رفت. شهیدی که روی قالی های خانه نمی نشست. می گفت: نشستن روی این قالی ها مرا از یاد محرومان غافل می کند. شهیدی که در محل کار زودتر از همه می آمد و دیرتر از همه می رفت. شهیدی که در هفته چند ساعت برای خود "کسر کار" می زد. می گفت: در حین کار احتمال می رود یک لحظه ذهنم به سمت خانه، همسر و یا فرزندم رفته باشد، وقت کار، من متعلق به بیت المال هستم و حق استفاده شخصی ندارم. شهیدی که عارف حوزه علمیه، او را استاد خود می دانست.
🌹با شهدا تا ظهور مهدی (عج)🌹
سالگرد شهادت شهید محمد بروجردی 🌱 همرزم شهید «محمد بروجردی» گفت: بروجردی را خدا چنان حیاتی بخشیده بو
با یه موتور درب و داغون میومد کمیته🏍 ، سرو کله اش که پیدا میشد بچه ها تیکه بارش میکردند - آقای بروجردی ! پارکینگ ماشین های ضد گلوله🚍 اون طرفه ، برو اونجا پارکش کن ! - حاجی ! حیفه اینو سوار میشی ها !😉 میدونی بهش خط بیفته چی میشه☹️!؟ - حاجی بده من ببرمش روش چادر⛺️بکشم تا آفتاب نخوره ، حیفه 👀! بروجردی هم کم نمی‌آورد ، موتور رو داد به همین آخری و گفت : " بارک الله ! ببر چادر بکش روش ، فقط مواظب باشیا ، ما همین یه وسیله رو داریم 😂😂😂😂😂 او کسی نبود جز شهید محمد بروجردی: 🌷بنیان‌گذاری گروه مسلحی به نام گروه توحیدی صف 🌷مسئول تیم حفاظت از امام روح‌الله خمینی پس از بازگشت به ایران در ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ 🌷عضو تیم ۱۲ نفره مؤسس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی فرمانده و بنیان‌گذار نیروی پیشمرگان کرد مسلمان در کردستان 🌷فرمانده قرارگاه حمزه سیدالشهدا 🌷فرمانده سپاه پاسداران کردستان  ملقب به
🌹با شهدا تا ظهور مهدی (عج)🌹
خاطره ای از زبان فاطمه مغنیه: "جهاد مشهد را خیلی دوست داشت. هروقت دلش می گرفت و وقت آزاد داشت، می گ
از برادر شھید مغنیه‌ پرسیدند، مستحب‌ترین‌ توصیه‌ شھید‌ چه‌ بوده‌است؟ جواب‌ داد: همیشه‌ از ارتباط‌ ما با امام‌ زمانمان‌ (عج) و لزوم تقویت این‌ ارتباط‌ و‌ حضور‌ امام‌ مھدی‌ (عج) در ھمه‌ اعمال‌ و همیشه‌ در ذهن ما، صحبت‌ می‌کرد، هميشه‌ در تمام سطوح‌ و نيز بر ديگران‌ در‌ خودسازی کار می‌کرد تا مردمی‌ باشند که‌ کشور را برای‌‌ امام‌ عصر و زمان‌ آماده‌ کنند و همه‌ اعمال‌ خود‌ را به‌ او و خداوند متعال‌ پيوند دھند.
هدایت شده از صوت انقلابی
🇮🇷امام خامنه ای: ✋به آحاد مردم توصیه میکنم، این است که نگذارید احساس و تکلیف در مقابل ، در دلهای شما ضعیف بشود و فرو بنشیند. 👈 مثل کسی که از خانواده و حرم و ناموس خود دفاع میکند، از انقلاب و ارزشها و دستاوردهای آن، همین‌طور کنید.( ۱۳۶۸/۰۷/۲۸ ) پ . ن : اگر قرار است از انقلاب اسلامی دفاع کنیم ، یکی از لوازمش کسب معرفت نسبت به شبهات انقلاب اسلامی است. گوش دادن به این سلسله جلسات ما را در پاسخ گویی به شبهات انقلاب اسلامی توان مند می‌کند‌. از طریق گوش دادن به ۳۰ جلسه کارگاهی براحتی در عرصه جهاد تبیین وارد شو و از چیزی که شهدا و امام ره برایش جانفشانی کردند (انقلاب اسلامی)، دفاع کن 💪😉 👈آدرس این ۳۰ جلسه اینجاست 👇 https://eitaa.com/sot_enghelabi/4087 ❇️ کانال صوت انقلابی ┏━━ 🎵 ━┓ 🆔 @sot_enghelabi ┗━━ 🎵 ━┛
👆📷 عکس حجله ای سه نفره 🌷🌹🌷سه شهید هم سن (متولد ۱۳۴۸) که به ترتیب در ششم و هفتم و هشتم بهمن ماه سال ۶۵ در عملیات کربلایی ۵ بشهادت رسیدند🕊🕊🕊 ا🚩▫️🚩▫️🚩▫️🚩▫️🚩 دی ماه ۶۵ بود. گردان حمزه که ما در آن بودیم، در خط مقدم ارتفاعات قلاویزان در مهران، مستقر بود. آن روز دوربین را آوردم رفت دم سنگرشان تا با هر کدام از بچه ها عکس بیندازم. از هر سه نفرشان خواستم از سنگر بیرون بیایند که آمدند. هر سه را کنار هم ایستاندم و درحالی که خواستم عکس بگیرم، گفتم: - یه عکسی ازتون می گیرم که هر کی دید و فهمید، خنده اش بگیره. امینی با تعجب پرسید: "بخنده؟ واسه چی؟ مگه ما چمونه؟" که گفتم: - خنده دارتر از این می خوای که هر سه تایی تون متولد 1348 هستید؟ تو با این ریشت و محسن با این جثه کوچیک و احمد با این هیکل درشت! ده روز بیشتر نگذشت که ما را از مهران به پادگان دوکوهه بردند و از آن جا به منطقه عملیاتی کربلای 5 در شلمچه دو سه روز بیشتر از مستقر شدن مان در خط مقدم نگذشته بود که هر سه جوان 17 ساله که در مهران ازشان عکس گرفته بودم، بشهادت رسیدند محسن کردستانی متولد: 1348 شهادت: سه ‌شنبه 7 بهمن 1365 مزار: بهشت ‌زهرا (س) قطعه‌ 27 ردیف 88 شماره‌... احمد بوجاریان متولد: 1348 شهادت: چهارشنبه 8 بهمن 1365 خاک‌سپاری: 17 تیر 1375 مزار: بهشت ‌زهرا (س) قطعه‌ 28 ردیف 43 مکرر شماره‌ 20 ستار امینی متولد: 1348 شهادت:دوشنبه 6 بهمن 1365 مزار:بهشت ‌زهرا (س) قطعه‌ 29 ردیف 23 شماره‌ 5 (راوی: حمید داودآبادی، نویسنده دفاع مقدس)