eitaa logo
🌹با شهدا تا ظهور مهدی (عج)🌹
159 دنبال‌کننده
1هزار عکس
144 ویدیو
25 فایل
اینجا میقات محبین شهدا است. او با سپاهی از شهیدان خواهد آمد.... گروه جهادی فرهنگی و رسانه ای نسیم مهر شماره ثبت : 4006312414011 ادمین کانال : @Ammosafer1461
مشاهده در ایتا
دانلود
♦️کانالهای محتوایی در ایتا 👇 🔹صوتهای امام خامنه ای @khamenei_voice 🔸کتابهای صوتی @audio_ketab 🔹سخنرانی های گوناگون @sokhanrani3130 🔸سخنرانی های انقلابی و بصیرت افزا @basire_s 🔹مطالب تبینی و بصیرتی در حوزه انقلاب اسلامی و... @janbaz_voice 🔸صدای اقتصاد @sedaad 🔹 ایستگاه آرامش @RadioMaVa 🔸صوتهای تاریخی و... @historysvoic 🔹رادیو معارف @radiomaaref 🔸کانال رسمی استاد عالی و رفیعی @aali_rafiei 🔹مرکز نشر آثار استاد حسین انصاریان @ansarian_ir 🔸کانال سخنرانی‌های استاد حسن عباسی @dr_abbasi 🔹 کانال حاج آقا حسینی @G_TanhaMasir 🔸کارشناس سیاسی رجبعلی بازیاد @t_momenan 🔹استاد پناهیان @panahian_mp3 🔸تحلیل های سیاسی @Ma_piroozim 🔹استاد حامد کاشانی @kashani1395 🔸صدای انقلاب @sedayeenghelab_ir 🔹استاد حسین امیدیان @Omidiaan_hossein 🔸بانک جامع نشست های علمی،کرسی های ترویجی،کرسی های تخصصی و همایش های پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی @isca_seda 🔹آقای تحلیل گر @mrtahlilgar1 🔸پاسخ به شایعات و شبهات @ketab_shayeat 🔹ختم گویای نهج البلاغه @khatm_nahj 🔸سخنرانی شیخ قمی @TablighGharb ❇️ این لیست بروز رسانی می‌شود... 💠کانال صوت انقلابی مرجع و بستر نشر و بازنشر صوتهای انقلابی (مذهبی ، سیاسی ، تربیتی و...) ┏━━ 🎵 ━┓ 🆔 @sot_enghelabi ┗━━ 🎵 ━┛
نویسنده بیانیه گام دوم انقلاب چه کسی است؟ 1.mp3
5.71M
🔸سلسله مباحث شرح بیانیه گام دوم انقلاب 🎙حجت الاسلام والمسلمین راجی ♦️ نویسنده بیانیه گام دوم کیست ؟ 👈 مردی که یک سخنرانی تکراری ندارد. 👈 مردی که آیت الله حسن زاده آملی در مورد او فرمودند: گوشتان به دهان او باشد که گوش او به دهان امام زمان عج است. 👈 مردی که با سخنرانی های خود غرب را بارها به چالش کشیده است. 👈 مردی که نطق ۳۰ ساله او در کنگره بزرگداشت حافظ ، همچنان نطق برگزیده سازمان ملل است. 👈 مردی که پوتین در باب او گفت : "من مسيح را نديده‌ام، اما تعاريف او را در انجيل شنيده و خوانده‌ام، من مسيح را در رهبري ايران ديدم ". 👈 مردی که نتانياهو در مصاحبه با نيويوركر، مي گويد؛ به هر سو مي نگرم، خميني و خامنه اي را مي بينم كه پشت مرزهاي اسرائيل خيمه زده اند. 👈 مردی که سید حسن نصر الله در باب او میگوید: شما به واقع در برابر شخصیتی هستید که به معنای واقعی کلمه دشمنان محاصره اش کرده اند و مانع رسیدن حقیقت و نور او به جهان و امت اسلامی می شوند دوستان هم که حقش را ادا نمی کنند. 👈 مردی که عطا الله مهاجرانی درباره او میگوید : آيت الله خامنه اي را خوب ميشناسم و ميدانم كه در تمام كارنامه ي اقتصادی خودش و اقوامش ، نقطه ی سياه كه هيچ، حتی يك نقطه خاكستری هم نميتوان يافت. 👈 سلسله جلسات ۲۶ گانه شرح بیانیه گام دوم انقلاب از اینجا ┏━━ 🎵 ━┓ 🆔 @sot_enghelabi ┗━━ 🎵 ━┛
📌 شهیدی که بعد از شهادت گریه کرد... 🔹 هیچگاه پاهایش رو جلوم دراز نکرد جلوی پام تمام قد می ایستاد وتا من نمی نشستم، او هم نمی نشست. ◇ فقط یکجا پایش رو دراز کرد؛ اونم وقتی بود که شد... ◇ بهش گفتم: سید تو هیچوقت جلوی من پاهات رو دراز نمیکردی؛ حالا چی شده مادر؟ ◇ یهو دیدم چشمای پسرم به اذن خدا برای چند لحظه باز شد و یک قطره اشک از چشمانش اومد. ◇ شاید میخواسته بگه مادر اگر مجبور نبودم جلوی پاهات تمام قد می ایستادم... 📚 منبع: کتاب رموز موفقیت شهدا جلد۱ ◇◇ یکم شهریور 1336، در روستای استیر از توابع شهرستان سبزوار به دنیا آمد. ◇ پدرش سید حسن، کشاورز بود. و مادرش شمسی نام داشت. تا پایان سطح 3 در حوزه علمیه درس خواند. ◇ روحانی و مسئول واحد عقیدتی سیاسی لشگر 16 قزوین بود. چهاردهم آذر 1360، در بستان بر اثر اصابت ترکش به سر، شهید شد. مزار او در زادگاهش واقع است. «او را سیدعلی نیز می‌نامیدند...» 🌷
📌 شهیدی که مادرش را هرهفته سرِ قبر صدا می زند.. 🔹 روایاتی از شهید مستجاب الدعوه سید مهدی غزالی، از شهدای لشکر 25 کربلا در عملیات والفجر شش ◇ مادر شهید می گوید: نیمه شعبان متولد شد، او را به همین مناسبت "سیدمهدی" نامیدیم. ◇ بسیاری از افراد محل اگر حاجتی داشتند و یا اگر گره ای به کارشان بود، جدّ سیدمهدی را نذر می کردند و حاجت روا می شدند. ◇ روزی حسابدار کارخانه نساجی به بیماری سختی دچار شده بود، از آنجایی که احوال سیدمهدی را شنیده بود، متوسل به جد سیدمهدی شد و نذر کرد که اگر شفا پیدا کند، سیدمهدی را در کارخانه استخدام نماید. او شفا گرفت و سیدمهدی چندین سال کارگر کارخانه نساجی شد. ◇ روزی سید مهدی از جبهه آمد و گفت: مادرجان! بازهم جدّم به دادم رسید. در حال انجام عملیات بودیم؛ در محوری که ما بودیم تمامی نیروها شهید شدند و من در آنجا تنها ماندم، راه را گم کرده بودم و نمی دانستم به کدام سمت باید بروم. ◇ آنقدر جدم حسین(ع) و اربابم ابالفضل را صدا زدم که به طور تصادفی و غیر ممکن نیروهای خودی مرا پیدا کردند. ◇ هر سال روز مادر که می شود خواب می بینم سیدمهدی روی سرم گلاب می پاشد، هدیه ای به من می دهد و پیشانی ام را می بوسد. ◇ هر هفته پنج شنبه ها بر سر مزارش می روم و هنگامی که قبرش را می شویم، ناگهان از دِل قبر سید مهدی مرا صدا می زند و چند بار می گوید: - مامان! ◇ سه بار این کار را انجام می دهد. سرم را روی قبر می گذارم و با سیدمهدی دردِ دل می کنم. 🌷
هدایت شده از روشنا تهران
❇️ جهاد تبیین فریضه ای قطعی فوری و عظیم است. (امام خامنه ای ) 💠 جبهه فرهنگی استان تهران در نظر دارد شبکه کنشگران فرهنگی استان را در جهت سه ماموریت مهم : 🔸شبکه سازی 🔹تولید محتوای ارزنده 🔸عملیاتهای تبیینی راه اندازی نماید. علاقمندان به عضویت در این شبکه از طریق لینک زیر وارد شده و ثبت نام نمایند.👇 https://www.digisurvey.net/u/koneshgaranfarhangitehran/4isav
📌 پیام شهیدی که توسط کومله ها قطعه قطعه شد: نگذارید که منافقان در گروه های  مقاومت رخنه کنند. 🔹️ شهید احمد مهرایی در سال ۱۳۴۴ در تهران متولد شد و دانش آموزان فعال در پیروزی انقلاب در توزیع اعلامیه های حضرت امام خمینی(ره) منطقه قلهک بود. ◇ با تشکیل گروه های مقاومت مردمی و حضور در مساجد دوره های عقیدتی و نظامی را پشت سر گذاشت. ◇ با شروع جنگ تحمیلی احمد در حالی که ۱۷ سال بیشتر نداشت پس گذراندن دوره های رزمی و آموزشی در چند مرحله در منطقه جنوب حضور پیدا کرد تا اینکه در عملیات مسلم بن عقیل به شدت مجروح و به بیمارستان آیت الله کاشانی اصفهان انتقال داده شد. ◇ احمد پس از بهبودی به جبهه غرب منطقه عملیات سقز اعزام گردید. و در آنجا پس از مدتی نبرد با ضد انقلاب و عوامل مزدور بیگانه به کمین کومله ها گرفتار شد و این شهید را با شدیدترین شکنجه های قرون وسطایی در تاریخ ۲۸ خرداد ۱۳۶۲ به شهادت رساندند. ◇ شهید احمد مهرایی در وصیت‌نامه خویش می نویسد: پدر و مادر عزیزم این سعادتی بود که نصیب من شد و شما باید افتخار کنید و هرگاه خواستید گریه کنید، بنام شهید گمنام و برای تمام شهیدان اسلام گریه کنید. در نمازهایتان امام را دعا کنید و مبادا نام امام را فراموش کنید . ◇ برادران عزیز به مردم بگویید که برادران بسیج فقط برای خدا به جبهه ها می روند و نگذارید که منافقان در گروه های  مقاومت رخنه کنند . بین گروهای مقاومت اختلاف ایجاد کنند و تفرقه بیاندازند. ◇ این گروه های مقاومت را با جان و دل حفظ کنید .
💐🌺🌹🕊🌹🌺💐 کفنش کرد بود که همیشه ذکرش این بود، نمی دونم شعر خودش بود یا غیر... یابن الزهرا یا بیا یک نگاهی به من کن یا به دستت مرادر کفن کن از بس این به امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) علاقه داشت به دوست روحانی خود وصیت می کند. اگر من شدم دوست دارم در مجلس ختم من تو سخنرانی کنی... روحانی می گوید: ما از جبهه برگشتیم وقتی آمدیم دیدیم عکس را زده اند. پیش پدر و مادرش آمدم گفتم: این چنین وصیتی کرده است آیا من می توانم در مجلس ختم او سخنرانی کنم؟ و آنان اجازه دادند... در مجلس سخنرانی کردم بعد گفتم ذکر این بوده است: یا بن الزهرا یا بیا یک نگاهی به من کن یا به دستت مرا در کفن کن وقتی این جمله را گفتم ، یک نفر بلند شد و شروع کرد فریاد زدن . وقتی آرام شد گفت: من غسال هستم دیشب آخرهای شب به من گفتند یکی از فردا باید تشییع شود و چون پشت جبهه شده است باید او را غسل دهی وقتی که می خواستم این را کفن کنم دیدم یک شخص بزرگواری وارد شد گفت: برو بیرون من خودم باید این را کفن کنم. من رفتم در وسط راه با خود گفتم این شخص که بود و چرا مرا بیرون کرد؟؟؟ با عجله برگشت و دیدم این کفن شده و تمام فضای غسالخانه بوی عطر گرفته بود. از دیشب نمی دانستم رمز این جریان چه بود.اما حالا فهمیدم ...نشناختم... منبع: کتاب روایت مقدس صفحه ۹۶ به نقل از نگارنده کتاب "میر مهر" حجه الاسلام سید مسعود پور آقایی
🌴🥀🌹🕊🌹🥀🌴 که محل خاکسپاری اش را به همسرش نشان داد . یک شب با صدای گریه دخترم از خواب بیدار شدم . دیدم نیست . گوشه ای از سالن نشسته بود . عبایی روی شانه هایش و انگشتر عقیق یمن هم در انگشتانش خوابش برده بود . صدایش زدم ، چشمانش را باز کرد. گفتم جلیل بین قرآن خواندن خوابت برده ... گفت : زهرا جان ، خداوند خطاب به فرشتگانش می گوید در دل این شب، وقتی همه خواب هستند بنده من با همه خستگیها یش و خوابی که تمام چشمانش را فرا گرفته بیدار مانده تا من به او عطا کنم هر آنچه می خواهد ... بعدها که شد فهمیدم آن شب برای او شب برات بوده است . یک روز به امامزاده رفتیم . فاطمه را در آغوش گرفته بود و زیارت اهل قبور را می خواند . یک دفعه به جای مزار خودش نگاه کرد و گفت : اینجا جای من است و فاتحه ای خواند آن جایی را که جلیل نشان داد در میان بود و من تا آن زمان به این فکر نکرده بودم که فقط را در این مکان دفن می کنند ... 24 آبان 1394 روز حضرت رقیه (س) جلیل در سامرا به رسید . راوی:
🕊🌹🌴🥀🌴🌹🕊 سلام برلب های خشكیده عملیات رمضان تازه آغاز شده بود ، هوا بشدت گرم بود ، گروهان تحت فرماندهی در محاصره بود ، از شدت تشنگی همگي بیهوش شدیم ، توان اینرا نداشتیم كه پلك بزنیم ، ناگهان او از جایش بلند شد و گفت : بچه ها بیدار شوید ، من فاطمه زهرا(س) را در خواب دیدم ، حضرت با دست خودشان قمقمه ی را آب كردند. چند لحظه بعد قمقمه دست به دست گشت و همه را سیراب نمود ، آب سرد جانمان را تازه كرد و روح تازه ای به ما بخشید . به داخل قمقمه نگاه كردم هنوز داخل آن آب بود. راوی :
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🩸«شهید مدافع‌حرمی که بعد از شهادتش، لباسهایش بوی عطر خاصی گرفته است.» ◇ روایت تکان‌دهنده‌ای درباره اتفاق نادری است که پس از شهادت مجید رخ داد. همرزمان او لباسهایش را پس از گذشت ۴ ماه تحویل خانواده‌اش دادند و مادرشهید از عطر و بوی خاص لباس فرزندش چنین میگوید ...
🌹🕊🌸🌷🌸🕊🌹 بچه ها تا فهمیدند به مدینه الزهرا (س) می آید، برای خیر مقدم و محافظت از او رفتند و اتوبان را بستند! تا از دور متوجه این موضوع شد، پیاده شد و از بچه ها پرسید برای چی راه را بسته اید؟ گفتند: به احترام شما! دو دستی بر سرش کوبید و گفت : وای بر من ! به بچه ها بگویید : وای بر ما اگر حلالمان نکنند! با خودش می گفت : وای بر تو ! باید بروی از تک تکشان حلالیت بطلبی! سرش را توی ماشین ها می کرد و می گفت: آقا مرا حلال کنید! بچه‌های مرا حلال کنید! نفهمیدند! اشتباه کردند! بچگی کردند! برای همین رفتار هاست که ره در باره اش فرمودند : در این دنیا شرف را بیمه کرد و در آن دنیا هم رحمت خدا را بیمه کرد. 🌹 🕊 شادی روح و
🕊🥀🌴🌹🌴🥀🕊 📚 داستان واقعی سگ باز یه بود تو مشهد . هم سگ خرید و فروش می کرد، هم دعواهاش حسابی سگی بود!! یه روز داشت می رفت سمت کوهسنگی برای دعوا و غذا خوردن که دید یه ماشین با آرم ستاد جنگهای نامنظم داره تعقیبش می کنه. از ماشین پیاده شد و دست اونو گرفت و گفت: فکر کردی خیلی مردی؟ رضا گفت: بروبچه ها که اینجور میگن.....!!! بهش گفت : اگه مردی بیا بریم جبهه!! به غیرتش بر خورد، راضی شد و راه افتاد سمت جبهه......! مدتی بعد.... تو اتاق نشسته بود که یه دفعه دید داره صدای دعوا میاد....! چند لحظه بعد با دستبند، رضارو آوردن تو اتاق و انداختنش رو زمین و گفتن: این کیه آوردی جبهه؟! رضا شروع کرد به فحش دادن ، (فحشای رکیک!) اما مشغول نوشتن بود! وقتی دید توجه نمی کنه، یه دفعه سرش داد زد : ”آهای کچل با تو ام.....! “ یکدفعه با مهربانی سرش رو بالا آورد و گفت: بله عزیزم! چی شده عزیزم؟ چیه آقا رضا؟ چه اتفاقی افتاده؟ رضا گفت : داشتم می رفتم بیرون که سیگار بخرم ولی با دژبان دعوام شد!!!! : آقا رضا چی میکشی؟ برید براش بخرید و بیارید.... و آقا رضا تنها تو سنگر..... رضا به گفت : میشه یه دو تا فحش بهم بدی؟! کِشیده ای، چیزی؟!! گفت : چرا؟! رضا گفت : من یه عمر به هرکی بدی کردم، بهم بدی کرده....! تا حالا نشده بود به کسی فحش بدم و اینطور برخورد کنه..... گفت : اشتباه فکر می کنی.....! یکی اون بالاست که هر چی بهش بدی می کنم، نه تنها بدی نمی کنه، بلکه با خوبی بهم جواب میده! هِی آبرو بهم میده..... تو هم یکیو داشتی که هِی بهش بدی می کردی ولی اون بهت خوبی می کرده.....! منم با خودم گفتم بذار یه بار یکی بهم فحش بده و منم بهش بگم بله عزیزم... تا یکمی منم مثل اون (خدا) بشم …! رضا جا خورد!.... رفت و تو سنگر نشست. آدمی که مغرور بود و زیر بار کسی نمی رفت، زار زار گریه می کرد! تو گریه هاش می گفت : یعنی یکی بوده که هر چی بدی کردم بهم خوبی کرده؟؟؟؟ اذان شد. رضا اولین نماز عمرش بود . رفت وضو گرفت . سر نماز، موقع قنوت صدای گریش بلند شد!!!! وسط نماز، صدای سوت خمپاره اومد. پشت سر صدای خمپاره هم صدای زمین افتادن اومد..... رضا رو خدا واسه خودش جدا کرد......! فقط چند لحظه بعد از کردنش یه و یه واقعی......