🔰 شهيدی که تسبیح موجودات و جمادات را می شنید!!!
🌹شهيد عارف مسلک #حسینعلی_عالی فرمانده محور عملیاتی لشکر ۴۱ ثارالله
🔹بعضی از دوستان خاص او اذعان دارند که او به معرفتی دست یافته بود که می توانست از ضمیر افراد اطلاع یابد.
🔸تسبیح موجودات عالم را که خداوند در قرآن بر آن تصریح کرده است بشنود.
🔹با حسین برای شناسایی رفتیم وقت نماز شد اوّل برادر عالی نماز را با صوتی حزین و دلی شکسته خواند.
🔸بعد ایشان به نگهبانی ایستاد و من به نماز من در قنوت از خدا خواستم یقینم را زیاد کند و نمازم را تا به آخر خواندم.
🔹پس از نماز دیدم حسین می خندد به من گفت : می خواهی یقینت زیاد بشه؟
🔸با تعجّب گفتم: بله اما تو از کجا فهمیدی؟
🔹خندید و گفت : چه قدر؟
🔸گفتم : زیاد.
🔹گفت : گوشِت رو بذار روی زمین و گوش کن.
🔸من همان کار را کردم شنیدم که زمین با من حرف می زد و من را نصیحت میکرد.
🔹و می گفت : مرتضی ! نترس عالم عبث نیست و کار شما بیهوده نیست.
🔸من و تو هر دو عبد خداییم اما در دو لباس و دو شکل.
⭕️ سعی کن با رفتار ناپسندت خدا را ناراضی نکنی و...
🔹زمین مدام برایم حرف میزد سپس حسین گفت : مرتضی! یقینت زیاد شد؟
🔸مرتضی می گفت : من فکر می کردم انسان می تواند به خدا خیلی نزدیک شود اما نه تا این حد.
🏷راوی #شهید_مرتضی_بشارتی
#اللهمعجللولیکالفرج
سردارسرلشگر شهید حسین همدانی﴿ابووهب﴾
#سالروزشهادت
🌷تولد:۱۳۲۹همدان
🕊شهادت:۱۶ مهرماه ۱۳۹۴
.
🌷وی در همان اوایل پیروزی انقلاب اسلامی و به دنبال فرمان حضرت امام خمینی (ره) در جبهه مبارزه با اشرار و گروهک داخلی، جان بر کف پاردعمل شد.
🌷سردار حسین همدانی پس از پیروزی انقلاب اسلامی پایه گذاری و تأسیس سپاه پاسدارن انقلاب اسلامی استان همدان را آغاز و خود نیز به عنوان یکی از ارکان اصلی شورای عالی فرماندهی سپاه استان همدان، فعالیتش را آغاز کرد .
🌷با آغاز جنگ تحمیلی، لحظه ای درنگ نکرده و راه کردستان را در پیش گرفت. وی پیش از جنگ نیز به کمک مردم محروم کردستان شتافته وفرماندهی عملیات های مطلع الفجر را با پیروزی کامل تجربه کرده بود.
🌷فرماندهی جبهه میانی سرپل ذهاب هم از دیگر گام هایی بود که در راستای مبارزه با دشمن بعثی برداشته و پس از مدتی کوتاه به همراه حاج احمد متوسلیان و شهید همت و شهید شهبازی در تشکیل و سازماندهی لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) نقش بسزایی داشت.
🌷عملیات فتح المبین و بیت المقدس آن هم با مسئولیت فرماندهی محورهای عملیاتی، تجربه ای نو در قالب هدایت تیپ و لشکر بوده که از فاتحان خرمشهر، سهمی را از آن خود کرد و سپس از تشکیل یگان های رزم سپاه به عنوان بانی و نخستین فرمانده لکشر ۳۲ انصارالحسین (ع) استان همدان، وارد میدان نبرد علیه دشمن بعثی شد.
🌷از دیگر سوابق مبرز این سردار شهید، می توان به معاونت اطلاعات و عملیات قرارگاه قدس که چندین لشکر و تیپ مستقل را تحت امر داشت، اشاره کرد. همچنین حضور پررنگ وی در عملیات غرور آفرین مرصاد و مجاهدت های وی در مبارزه به منافقین کوردل از دیگر خدمات ارزنده این شهید به ایران اسلامی بود.
🌷سردار حسین همدانی آخرین ماموریتش، دفاع از حریم مطهر حضرت زینب سلام الله علیها و کمک به مردم سوریه برای رهایی از دست گروهک صهیونیستی تکفیری داعش بود، که در همین راه شهد شهادت را نوشید و در سن ۶۱ سالگی پس از سالها مجاهدت و نبرد در جبهه اسلام، ندای حق را لبیک گفت و در تاریخ ۱۶ مهرماه ۱۳۹۴ به فیض شهادت نایل گردید.
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀
#در_محضر_شهدا
#سردار_رشید_اسلام
#سرتیپ_پاسدار
#شهيد_مدافع_حرم
#حاج_حسین_همدانی
بنده حقیر #حسین_همدانی شاگرد تنبل دفاع مقدس اعتراف می کنم که وظایف خودم رابه خوبی انجام ندادم
بعضی مواقع این #نفس_سرکش سراغم می آمد ، وسوسه می شدم و نق میزدم
اما خدا من را متوجه می کرد و پشیمان می شدم و از خدا طلب #عفو و بخشش می کردم و این اواخر هم دلم خیلی #هوای_رفتن کرده بود …
از آقا #حلالیت می طلبم که نتوانستم #سرباز خوبی باشم . عشق به ولایت و تبعیت از ایشان ، #سعادتمندی را به همراه دارد .
#مثل گذشته بدهکار انقلابیم نه طلبکار
امروز پاس صحبت یار قدیم دار
فردا چه سود که بگویند “حبیب” رفت
🌹 #سالروز_شهادت🕊
تاریخ تولد : ۲۹/۹/۲۴
تاریخ #شهادت : ۹۴/۷/۱۶
محل #شهادت : حلب ، سوریه
مزار #شهید : همدان
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🌷 رزمنده دفاع مقدس و شهید مدافع حرم، حاج حسین بادپا
برپا شده ست #جبهه و #سربند دیگری
شد #ســـوریه برای تو #اروند دیگری
جانباز ۷۰ درصد #دفاع_مقدس #شهید_حاج_حسین_بادپا
🌷 شهادت : ۹۴/۱/۳۱ بصریالحریر (استان درعا در سوریه)
🌷 شهید #مدافع_حرم ، حاج حسین بادپا
▫️ به تاریخ ۱۵ اردیبهشت سال ۱۳۴۸ و در خانواده ای مذهبی اهل شهر رفسنجان از توابع استان کرمان به دنیا آمد، تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در شهر محل تولدش سپری کرد اما تقارن سنین نوجوانی او با دوران دفاع مقدس باعث شده بود تمام فکر و خیال حسین مشغول اعزام به جبهه باشد.
اشتیاق او به حضور در جبهه ها بالاخره نتیجه داد و به محض ورود به ۱۵ سالگی عازم جبهه های نبرد با نیروهای بعثی شد، حسین بادپا از آن به بعد مدت ۴ سال تمام را در جبهه ها گذراند و در این مدت به عنوان مسئول محور شناسایی و در مقاطعی هم در مقام فرمانده گروهان یا معاون گردان انجام وظیفه کرد.
وی از افراد بسیار زحمتکش و مخلص لشکر ۴۱ ثارالله بود که بارها مجروح شد و در نهایت با از دست دادن یکی از چشمانش به عنوان جانباز ۷۰ درصد دفاع مقدس شناخته شد ولی با این وجود پس از جنگ هم از پا ننشست و در ماموریتهای جنوبشرق لشکر ۴۱ ثارالله در مبارزه با عناصر ضد انقلاب و اشرار در سال ۷۰ پیشتاز نبرد بود.
شهید بادپا خدمات زیادی را در عملیات های لشکر ۴۱ ثارالله در سال های ۷۱ تا ۷۳ درگردان زرهی تقدیم انقلاب کرد و حتی پس از بازنشستگی در سال ۱۳۸۳ هم، با راه اندازی دفتر خدمات درمانی روستایی منشا خدمت به روستاییان و مردم محروم بود و هیچ گاه ارتباط خود با بسیج و سپاه را قطع و حتی کمرنگ نکرد.
با آغاز درگیری های بین نیروهای مقاومت و تکفیری ها در سوریه حاج حسین هم به عنوان نیروی مستشاری و به صورت داوطلبانه عازم شامات شد اما به خاطر روحیه ای که داشت هیچگاه از درگیری ها فاصله نگرفت و در این مسیر بارها هم با مجروحیت به ایران بازگشت اما هر بار بدون این که منتظر بهبودی کامل بماند به سوریه برگشت تا کار ناتمامش را تمام کند.
سردار شهید حسین بادپا بالاخره مزد سال ها رزمندگی و ایثارگری را در سوریه و از عمه سادات گرفت و در اولین روز اردیبهشت ماه سال ۹۴ به همراه همرزم خود شهید هادی کجباف در عملیاتی در منطقه بصری الحریر استان درعا سوریه به شهادت رسید.
پیکر مطهر شهید مدافع حرم حسین بادپا پس از شهادت برای مدتی اسیر داعشی ها بود و با تاخیر یک ماهه به میهن برگشت و در میان تشییع پرشور همشهریانش تدفین شد، از این شهید بزرگوار سه فرزند به یادگار مانده است.
💠 پدر شهید از خاطره مشترک شهید حاج قاسم سلیمانی با فرزندش میگوید:
▪️به من خبر دادند که حسین چریک هرشب از سنگر به بیرون میزند ، که گفتم مواظب حسین باشید.
▪️یک بار حاج قاسم به حسین میگوید حسین شما امشب پیش من بخواب و اسلحه اش را گرفتند و تحویل دادند که دیگر اسلحه ای نداشته باشد.
▪️حاج قاسم تعریف میکرد وقتی صبح از خواب برای نماز بیدار شدند, دیدند حسین نیست و به بیرون رفتند دیدند حسین با یک تکه چوب 3 اسیر عراقی را گرفته و آمده است که با دیدن این صحنه قاسم سلیمانی به حسین میگوید؛
▪️حسین تو لباس من را بپوش ومن لباس بسیجی تو را که حسین لبخندی میزند و میگوید شما در لباس خودت فرمانده باش و من هم در لباس خودم همان بسیجی و انجام وظیفه میکنم.
#روایت_علم_به_غیب_حاج_قاسم
یکی از همرزمان شهید حاج حسین بادپا خرداد سال ۹۴ حدود چند ماه قبل از شهادتش گفت: عید نوروز با حاج حسین بادپا رفتیم خدمت سردار حاج قاسم سلیمانی. حاج قاسم رو به من و حاج حسین گفت من نگران شما هستم که شهید بشوید.
حاج حسین گفت: یکی از رزمندگان لشکر ۴۱ ثارالله که نمیشناختمش با خنده رو به من گفت این بنده خدا را نمیشناسم، ولی حسین شهید نمیشه، این رو شهید یوسف الهی گفته. حاج قاسم گفت، نه؛ اگه اون کسی که باید برایش دعا کند، دعا کند، شهید میشود.
به محض اینکه حاج قاسم این جمله را گفت شهید بادپا خشکش زد رو به من گفت، ابراهیم حاجی چی گفت؟ جمله حاج قاسم را تکرار کردم و گفتم حاجی گفت اگه اون کسی که باید برایش دعا کند، دعا کند، شهید میشود.
آن شب زمانی که به خانه حاج حسین برگشتیم حاجی دوباره از من پرسید حاج قاسم چی گفت؟ دوباره جمله سردار سلیمانی را تکرار کردم. بعد از آن حدود چهار یا پنج بار حاج حسین این را از من پرسید.
بعد از مدتی حاج حسین بادپا رو به من گفت ابراهیم؛ حاج قاسم از غیب خبر داره. گفتم یعنی چی از غیب خبر داره؟ حاج حسین گفت، آخه من یه خوابی دیده بودم که این خواب را تا به حال برای کسی تعریف نکردم. پرسیدم چه خوابی؟ حاج حسین گفت چندی قبل خواب شهید کاظمی را که پیغام شهید یوسف الهی را برایم آورد و گفت تو شهید نمیشوی دیدم.
در خواب به شهید کاظمی گفتم یه دعا کن من هم بیام پیش شما و خدا مرا به شما برسونه، ولی شهید کاظمی دعا نکرد. گفتم باشه دعا نکن من دعا میکنم تو آمین بگو و گفتم خدا منو به شهدا برسون باز هم شهید کاظمی آمین نگفت و فقط شهید کاظمی به صورتم نگاه کرد و خندید.
حاج حسین رو به من ادامه داد: ابراهیم حاج قاسم از کجا فهمیده که گفت اگر آن کسی که باید برایت دعا کند، دعا کند، شهید میشوی؟
سردار حسین بادپا بعد از این خواب به روایت فیلمی که در آیین یادبود این شهید والامقام در کرمان پخش شد، درست کمتر از یک ماه قبل از شهادتش به مزار شهید کاظمی میرود و آنجا با پدر و مادر این شهید دیدار میکند.
حاج حسین آنجا از مادر شهید کاظمی میخواهد برای عاقبت بخیر شدنش دعا کند و مادر شهید کاظمی در حالی که دست هایش را رو به آسمان میگیرد از خدا عاقبت بخیری حاج حسین را میخواهد و دعا میکند؛ و اینگونه اثر میکند دعای شهید کاظمی از زبان مادرش در حق شهید بادپا و ماجرای شیرینی که آغازش از اول رجب، ماه رحمت و عافیت آغاز شد.
حاج حسین برخی اوقات با من شوخی میکرد و میگفت ابراهیم اگر شهید شدی من و حاج قاسم میآییم خونه شما و به خانواده ات دلداری میدهیم تو نگران نباش، راحت برو جلو.
وی ادامه داد: من همیشه احترام حاج حسین را نگه میداشتم و کمتر با او شوخی میکردم، اما آن شب شاید خدا این حرف را روی زبانم گذاشت که در جواب حاج حسین وقتی که گفت امشب احساسم فرق میکند من هم به شوخی روی پایش زدم و گفتم حاجی این حس، حس شهادته، شک نکن!
حاج حسین در جواب من گفت نه سید، من شهید نمیشم، گفتم حاجی؛ شب اول ماه رجبه در رحمت خدا بازه، بپر که شهادت رو گرفتی.
حاج حسین با این جمله من به فکر فرو رفت و بعد از چند لحظه گفت، آره؛ اگه شهید بشم خیلی خوبه، ولی یه مشکلی هست. گفتم چی؟ گفت اگر من شهید بشم حاج قاسم خیلی ناراحت میشه، حاجی دیگه نمیتونه منو تشییع کنه، سری قبل هم وقتی مادرش رو تشییع کرد خیلی اذیت شد، من دوست ندارم حاج قاسم اذیت بشه!
سید ابراهیم گفت: من باز از در شوخی در اومدم و گفتم حاجی نگران نباش، حاج قاسم تا حالا این قدر شهید دیده حالا تو هم روی بقیه شهدا، هیچ اشکالی نداره.
این اولی باری بود که با حاج حسین اینقدر شوخی میکردم. شهید بادپا رفت توی فکر، نمیدانم چرا پیکر حاجی پیدا نشد شاید با خدا معامله کرده بود و نمیخواست حاج قاسم اذیت بشود.
#سردار_دلها
📌 شهیدی که وصیت نامه اش آینده را هم در شهادت معرفی کرد.
🔹️ شهید کاظم لطفی زاده وصیت نامه بسیار زیبایی دارد که در اوج ارتباط با خداوند نگارش شده است.
◇ امروز که آن را میخوانیم به معنویت و عرفان آن شهید در مناجات با پروردگار پی میبریم
🔹️ شهید لطفی زاده در گفتگو با خداوند مینویسد: خدايا می دانی چه می كشم، پنداری چون شمع ذوب ميشوم.
◇ ما از مردن نمی هراسيم، اما می ترسيم بعد از ما ايمان را سر ببرند و اگر بسوزيم، روشنايی می رود و جای خود را دوباره به شب می سپارد.
◇ پس چه بايد كرد؟ از يك سو بايد بمانيم تا شهيد آينده شويم و از ديگر سو بايد شهيد شويم تا آينده بماند.
◇ هم بايد امروز شهيد شويم تا فردا بماند و هم بايد بمانيم تا فردا شهيد شويم.
◇ عجب دردی! چه ميشد امروز شهيد می شديم و فردا زنده می شديم تا دوباره شهيد شويم؟!
#شهید_کاظم_لطیفی_زاده
🌸🌼☘️ ۱۸ مهرماه ۱۳۳۸ -- سالروز تولد سردار پرافتخار سپاه اسلام، شهید مهدی زین الدین -- ف لشگر ۱۷ علی ابن ابی طالب(ع)
🌿 از توففیقات بزرگ او: داشتن پدر و مادری مومن و انقلابی و شاگردی و درک محضر شهید محراب، آیت الله مدنی، در دوران طاغوت
▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
📄 فرازی از وصیت نامه شهید:
✍ اولین شرط لازم برای پاسداری از اسلام، اعتقاد داشتن به امام حسین(ع) است. هیچ کس نمیتواند پاسداری از اسلام کند در حالی که ایمان و یقین به اباعبداللهالحسین(ع) نداشته باشد. اگر امروز ما در صحنههای پیکار میرزمیم و اگر امروز ما پاسدار انقلابمان هستیم و اگر امروز پاسدار خون شهدا هستیم و اگر مشیت الهی بر این قرار گرفته که به دست شما رزمندگان و ملت ایران، اسلام در جهان پیاده شود و زمینه ظهور حضرت امام زمان(عج) فراهم گردد، به واسطه عشق، علاقه و محبت به امام حسین(ع) است. من تکلیف میکنم شما «رزمندگان» را به وظیفه عمل کردن و حسینوار زندگی کردن.
در زمان غیبت کبری به کسی «منتظر» گفته میشود و کسی میتواند زندگی کند که منتظر باشد، منتظر شهادت، منتظر ظهور امام زمان(عج). خداوند امروز از ما همت، اراده و شهادتطلبی میخواهد.
💠خوابی که حاج قاسم پس از شهادت شهید زینالدین دید.
هیجانزده پرسیدم: «آقا مهدی مگه تو شهید نشدی؟ همین چند وقت پیش، توی جاده سردشت؟» حرفم را نیمهتمام گذاشت. اخم كوتاهی كرد و چین به پیشانیاش افتاد. بعد باخنده گفت: «من توی جلسههاتون میام. مثل اینكه هنوز باور نكردی شهدا زندهن.» عجله داشت. میخواست برود. حرف با گریه از گلویم بیرون ریخت: «پس حالا كه میخوای بری، لااقل یه پیغامی چیزی بده تا به رزمندهها برسونم.» رویم را زمین نزد. قاسم، من خیلی كار دارم، باید برم. هرچی که میگم زود بنویس. هولهولكی گشتم یک برگه كوچك پیدا كردم. فوری خودكارم را از جیبم درآوردم و گفتم: «بفرما برادر! بگو تا بنویسم» بنویس: «سلام، من در جمع شما هستم» همین چند كلمه را بیشتر نگفت. موقع خداحافظی به او گفتم: «بیزحمت زیر نوشته رو امضا كن.» برگه را گرفت و امضا كرد. زیرش نوشت: «سیدمهدی زینالدین» نگاهی بهتزده به آن كردم و با تعجب پرسیدم: «چی نوشتی آقامهدی؟ تو كه سید نبودی» اینجا بهم مقام سیادت دادن. از خواب پریدم. موج صدای مهدی هنوز توی گوشم بود «سلام من در جمع شما هستم»
#شهید_زین_الدین
#حاج_قاسم_عزیز ♥️
#شبیه_شهدا_شویم
📌 فوتبالیست شهیدی که فرمانده سپاه شد.
🔷️ شهید ناصر کاظمی در سال ۱۳۵۶ وقتی ورزشکاران آمریکایی برای برگزاری مسابقات کشتی به ایران آمدند، به همراه تعدادی از دانشجویان تصمیم گرفت در سالن مسابقات به دلیل اعتراض به حمایتهای آمریکا از شاه، پرچم آن کشور را به آتش بکشد، در نهایت به جرم فعالیتهای سیاسی و آتش زدن پرچم آمریکا دستگیر شد.
◇ همزمان با اوجگیری انقلاب اسلامی و بر اثر فشارهای داخلی به رژیم پهلوی، با بسیاری از زندانیان دیگر آزاد شد.
◇ از نکات جالب زندگانی شهید ناصر کاظمی این است که او جزو فوتبالیستهای خوب شهر تهران بود و در تیم ایرانا به مربیگری مرحوم پرویز دهداری عضویت داشت.
◇ او دانشجوی تربیت بدنی بود تیپ روشنفکری داشت، برای همین ابتدا که به سپاه آمد، همه نظر منفی روی ناصر کاظمی داشتند و فقط نظر شهید بروجردی مثبت بود.