🇮🇷🕊🌹🌴🌹🕊🇮🇷
#بزرگ_مردان_کوچک
#شفاعتنامه
#شهیدان_والامقام
#احمد_مختاری
#مجتبی_سعیدی
#علی_سراج
احمد مختاری، مجتبی سعیدی و علی سراج از عشایر مهدیشهر استان سمنان راهی جبهه میشوند. در بحبوحه جنگ، هر سه رفیق شفاعتنامهای مینویسند و هر سه آن را امضا میکنند : اینجانبان علی سراج، مجتبی سعیدی و احمد مختاری پیمان میبندیم بر اینکه هرکدام از ما سه تن به درجه رفیع شهادت نائل آمد، دو نفر دیگر را در روز قیامت شفاعت نموده و در محضر خداوند از خدا بخواهد که از گناهان دو تن دیگر بگذرد و در نزد خداوند از دو تن دیگر شفاعت نماید .
مجتبی سعیدی ۲۵ فروردین ۶۵، علی سراج ۲۶ دی ماه ۶۵ شهید شدند و احمد مختاری در عملیات مرصاد و در واپسین روزهای جنگ خودش را به دو رفیق شهیدش میرساند .
#روز_دانش_آموز
#گرامی_باد
❇️ نوجوانمردان غواص دفاع مقدس
۱۴ سالهای که سرگروه غواصان لشکر بود.
غواص ۱۴ ساله دفاع مقدس فرامرز ثانی نقل میکند:
«لباسهای غواصیمان را بعد از هر تمرین، روی نخل آویزان میکردیم. وقتی میخواستیم دوباره آنها را بپوشیم، لباسهایمان یخ زده بودند. بعد از پوشیدن لباسها تا ۱۰ دقیقه بدنمان به قدری سرد میشد که حرکت میکردیم تا دمای بدنمان یخهای لباس غواصی را آب کند.
❇️نوجوانمردانِ غواص دفاع مقدس
غواص۱۶ سالهای که سرش را زیر آب کرد تا عملیات لو نرود.
۱۶ سال بیشتر نداشت که شب عملیات کربلای ۴ با دیگر غواصان به اروند زدند. برای تسکین دردهایش یا حسین (ع) و یا زهرا(س) میگفت. شدت جراحت طوری بود که نمیتوانست از اروندرود زنده بیرون بیاید.
برای اینکه عملیات لو نرود سرش را زیر آب کرد و به شهادت رسید.
#شهید_حسن_پام
📌 جوان مازندرانی بشارت شهادت خود را از امام زمان(عج) گرفت.
🔷️ محمد ابراهیم در سال ۱۳۴۱ در یکی از روستاهای تنکابن به دنیا آمد و در همان دوران کودکی به شهرستان چالوس مهاجرت کردند
◇ در همان دوران مدرسه به ورزش های مختلف روی آورد و قهرمان آموزشگاهی، استانی و کشوری و سپس عضو تیم ملی کشور در رشته وزنه بردای شد
◇ با توجه به اينکه چهره جوان و قهرمان نامی شهر چالوس بود در فعالیت های پیروزی انقلاب اسلامی در این شهر نقش موثری داشت
◇ با شروع جنگ ، ورزش قهرمانی و تیم ملی را رها و به عضویت سپاه پاسداران نوشهر و چالوس در آمده و عازم جبهههای غرب در مریوان شد
◇ محمدابراهیم نقش موثری در پایان دادن به غائله منافقین در آمل داشت و همواره در مناطق عملیاتی جنوب و غرب کشور حضور داشت
◇ فردای روز ازدواج به همراه همسرش پس از زیارت امام رضا(ع) ، شهر اهواز را برای زندگی انتخاب کردند
◇ در ۹ اردیبهشت سال ۶۲ به همراه همسرش در راه برگشت از مسیر آبادان ، هر دو به فیض شهادت نائل آمدند
🔻 محمد ابراهیم در جواب نامه همسر شهیدهاش که نوشته بود: "خوشحالم همسرم سرباز امام زمان(عج) هست" ، نوشت: "سرباز امام زمان(عج)، آن بسیجی است که جمجمهاش را به حق عاریه میدهد"
◇ یکبار محمدابراهیم به مادرش گفته بود: همین الان حضرت ولی عصر (عج) تشریف آورده بود در اتاقم و با هم صحبت کردیم و آقا مرا به عنوان سرباز اسلام بشارت شهادت دادند
#سردار_شهید_محمدابراهیم_موسیپسندی
#مدیون_شهدا_هستیم
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــرَجْبحق حضࢪٺزینبڪبرۍسلاماللهعلیها
📌 دیالمه و گستره ای به تمام زندگی
🔷️ وحیـد (شهیددیالمه) یک خصوصیت داشت که هیچ وقت، مستقیم وارد بحث مذهبی نمی شد؛ اما به گونه ای سخن را آغاز میکرد که در نهایت منجر به این میشد که مخاطب خودش از او سؤال کند و بخواهد که دربارهٔ مذهب برایش حرف بزند.
🔸 برای وحیـد، دانشگاه، بازار، مهمانی، قطار و تاکسی فرقی نمیکرد؛ او هدفی داشت به گسترۀ تمامی عرصه های زندگی.
◇ گاهی برخی دوستانش از این گفت وگوها کلافه میشدند؛ برای نمونه، یک بار یکی از دوستان به او گفت: «وحیـد! اینکه شما در تاکسی حرف می زنی، ما که دوباره این آدم را نمیبینیم تا بحث ادامه پیدا کنه، خب چرا شروع میکنی!؟»
🔻 وحـیـد گـفت: «من یه چیـزی میـگم، اگـه خـــدا در اون هدایت را قـرار بده، خـودش بیـدار میشه و میـره دنبـالش.»
📚 فهــم زمــانـه / یعقوب توکلی
زندگی و روزگــار؛
#شهید_عبدالحمید_دیالمه
🌹 قبر ساده ی یک شهید
🌹در گلزار شهدای بهشت علی دزفول، قبری وجود دارد که ، بی نام، ساده و همسطح زمین است و آن قبر شهید "بهمن دُرولی" است.
📝 این شهید با اخلاص ، در قسمتی از وصیت نامه خود نوشته است:
✍ قبرم را ساده و هم سطح زمین درست کنید و با اندکی سیمان روی آن را بپوشانید و فقط با انگشت روی آن بنویسد:
«پر کاهی تقدیم به آستان قدس الهی».
#شهید_بهمن_درولی
#شادی_روحش_صلوات
پهلوان بی مزار شهید ابراهیم هادی از زبان خواهر شهید
بعد از ابراهیم حال و روز خودم را نمی فهمیدم ابراهیم همه ی زندگی من بود خیلی به او دلبسته بودیم او نه تنها یک برادر،که مربی ما نیز بود
بارها با من در مورد حجاب صحبت می کرد و میگفت: چادر یادگار حضرت زهرا (س) است،ایمان یک زن، وقتی کامل می شود که حجاب را کامل رعایت کندو...
وقتی می خواستیم از خانه بیرون برویم یا به مهمانی دعوت داشتیم به ما، در مورد نحوه برخورد با نامحرم توصیه می کرد و...
اما هیچگاه امرو نهی نمی کرد! ابراهیم اصول تربیتی را در نصیحت کردن رعایت می نمود
در مورد نماز هم بارها دیده بودم که با شوخی و خنده، ما را برای نماز صبح صدا می زد و می گفت:«نماز،فقط اول وقت و جماعت»
همیشه به دوستانش در مورد اذان گفتن نصیحت می کرد می گفت: هرجا هستید تا صدای اذان را شنیدید، حتی اگر سوار موتور هستید توقف کنید و با صدای بلند، پروردگار را صدا کنید و اذان بگوئید.
زمانی که ابراهیم مجروح بود و به خانه آمد از یک طرف ناراحت بودیم و از یک طرف خوشحال!
ناراحت برای زخمی شدن ابراهیم و خوشحال که بیشتر می توانستیم او را ببینیم.
خوب به یاد دارم که دوستانش به دیدنش آمدند. ابراهیم هم شروع به خواندن اشعاری کرد که فکر کنم خودش سروده بود:
اگر عالم همه با ما ستیزند
اگر با تیغ خونم را بریزند
اگر شویند با خون پیکرم را
اگر گیرند از پیکر سرم را
اگر با آتش و خون خو بگیرم
زخط سرخ رهبر بر نگردم
باره ها شنیده بودم که ابرهیم، از این حرف که می گفتند:فقط میریم جبهه برای شهید شدن و... اصلا خوشش نمی آمد!
به دوستانش می گفت: همیشه بگید ما تا لحظه آخر تا جایی که نفس داریم برای اسلام و انقلاب خدمت می کنیم، اگر خدا خواست و نمره ی ما بیست شد آن وقت شهید شویم
ولی تا اون لحظه ای که نیرو داریم باید برای اسلام مبارزه کنیم
می گفت باید اینقدر با این بدن کار کنیم ، اینقدر در راه خدا فعالیت کنیم که وقتی خودش صلاح دید، پای کارنامه ما را امضا کند و شهید شویم.
اما ممکن هم هست که لیاقت شهید شدن را با رفتار یا کردار بد از ما گرفته شود.
سال ها ازشهادت ابراهیم گذشت.هیچکس نمیتوانست تصور کند که فقدان اوچه برسر خانواده ی ما آورد.مادرما ازفقدان ابراهیم ازپا افتاد و...
تااینکه درسال۱۳۹۰ شنیدم که قرار است سنگ یادبودی برای ابراهیم، روی قبر یکی از شهدای گمنام دربهشت زهرا(س) ساخته شود.ابراهیم عاشق گمنامی بود.حالا هم مزار یادبود او روی قبر یکی ازشهدای گمنام ساخته میشد.در واقع یکی ازشهدای گمنام به واسطه ابراهیم تکریم میشد.این ماجرا گذشت تا اینکه به کنار مزاریاد بود او رفتم.
روزی که برای اولین بار در مقابل سنگ مزار ابراهیم قرار گرفتم، یکباره بدنم لرزید! رنگم پرید و با تعجب به اطراف نگاه کردم!
چند نفر از بستگان ما هم همین حال را داشتند! ما به یاد یک ماجرا افتادیم که سی سال قبل در همین نقطه اتفاق افتاده بود!
درست بعد از عملیات آزادی خرمشهر، پسر عموی مادرم، شهید حسن سراجیان به شهادت رسید.
آن زمان ابراهیم مجروح بود و با عصا راه می رفت. اما بخاطر شهادت ایشان به بهشت زهرا (س) آمد.
وقتی حسن را دفن کردند، ابراهیم جلو آمد و گفت: خوش به حالت حسن، چه جای خوبی هستی! قطعه ۲۶ و کنار خیابان اصلی . هرکی از اینجا رد میشه یه فاتحه برات می خونه و تو رو یاد میکنه .
بعد ادامه داد: من هم باید بیام پیش تو! دعا کن من هم بیام همینجا، بعد هم با عصای خودش به زمین زد و چند قبر آن طرف تر از حسن رانشان داد!
چند سال بعد، درست همان جایی که ابراهیم نشان داده بود، یک شهید گمنام دفن شد.
و بعد به طرز عجیبی سنگ یاد بود ابراهیم در همان مکان که خودش دوست داشت قرار گرفت!!!
🌷 کتابچه دعای کمیل، همیشه باهاش بود. بعد از هر نمازی، فرازهایی از دعا را میخواند. یک بار به شوخی بهش گفتم: آقا محمد، دعای کمیل مال شبهای جمعه ست؛ چرا شما هر روز بعد از هر نمازی دعا میخوانی؟
گفت: مگر انسان فقط شبهای جمعه، به خدا نیاز دارد؟! ما هر لحظه به خدا احتیاج داریم. دعا کردن، پاسخ به همین نیاز ماست.
📚 شهید محمدباقر حبیباللهی
⚘ شادی روح شهدا صلوات ⚘
🥀#وصیت_نامه_شهیداحمدمشلب🌷
🥀سلام برابا عبدالله الحسین مظلوم کربلا ورحمت خداوند وبرکاتش براوباد🍀
🥀سلام بر زینب کبری س سلام بر ابالفضل العباس، سلام بر امام مهدی صاحب الزمان با آرزوی تعجیل در فرجش ودرود بر نائب برحقش امام خامنه ای🌹
🥀درود بر مرد مقاومت واستقامت سیدحسن نصرالله
🥀قطعا شهادت گل رز زیبایی است که هنگامی که فکرمان به آن نزدیک می شود آرزوی شهادت میکنیم🌷
🥀ای برادرانم عنصر فعالی باشید تا پایان زندگی اش شهادت باشد دنیا را همه میتوانند تصاحب کنند ولی آخرت رافقط با اعمال نیک🌹
🥀ای مادر وپدر عزیزم ممنونم از شما که راه سعادت را نشانم دادید مراببخشید وبرایم دعا کنید🌹
🥀جوانان نماز تان را اول وقت بخوانید وخیلی برای فرج آقا دعا کنید که آقایمان غریب است 😔
🌹با شهدا تا ظهور مهدی (عج)🌹
فرمانده شاخص و رزمنده ممتاز، شهید جاویدالاثر، علی تجلایی، در سال ۱۳۳۸ در تبریز به دنیا آمد. در سال ۱
🌷فرمانده شهید دفاع مقدس علی تجلایی🌷
نام: علی تجلایی
نام پدر: حاج مقصود
ولادت: 1338/5/5(تبریز)
شهادت: 1363/12/25(عملیات بدر، مفقود الاثر)
وضعیت تاهل: متاهل صاحب فرزند
نام جهادی: __
اخرین مقام: فرمانده عملیات و معاون عملیاتی سپاه در نبرد هلاویه و سوسنگرد/مسئول طرح و عملیات قرارگاه خاتم
نحوه شهادت: علی تجلایی بیامان میجنگید و پیشاپیش همه بود. سرانجام ناگهان تیری به قلبش اصابت کرد و به شهادت رسید.
سن شهادت: 25 ساله
علاقه: اهل بیت ، اسلام ، قرآن
قسمتی از وصیتنامه شهید:
در همه حال پرهيزگار باشيد و خدا را ناظر بر اعمال خود بدانيد .
ياور ستمديدگان و مستمندان جامعه و ياور تمامي مستضعفين باشيد . مبادا يتيمان و فرزندان شهدا را فراموش كنيد.
#یادش_باصلوات
🌓 نماز شب
مهدی از شناسایی که آمد نیمه شب بود و خوابید. بچه ها که برای نماز شب بیدار شده بودند او را صدا نکردند چون میدانستند حسابی خسته است.
اما او صبح که برای نماز بیدار شد با ناراحتی گفت: مگر نگفته بودم مرا برای نماز شب بیدار کنید؟
دلیلش را گفتند، آه سردی کشید و گفت:
افسوس شب آخر عمرم، نماز شبم قضا شد …
فردا شب مهدی هم به خیل شهیدان پیوست…🕊🕊
ا🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱
شهید مهدی سامع
جوانی وارسته که با شروع جنگ بارها در عملیات ها شرکت کرد و زخمی شد.
🌱 عملياتهای فرمانده كل قوا، طريق القدس، فتح المبين، رمضان و ... شاهد دلاورمردیهای او بود، تا اینکه سرانجام در عملیات محرم (آبان ۶۱) در حالیکه فرماندهی گردان امام حسین (ع) از تیپ ۴۴ قمر بنی هاشم (ع) را بر عهده داشت در محاصره تانکهای دشمن قرار گرفته و بشهادت رسید🕊🕊🕊
شهیدسامع همواره صبور بود و به استقبال کارها و مأموریتهای سخت می رفت. با اخلاق بود و ساده زیست. کلام نافذی داشت چون با تمام وجود به آنها معتقد بود و خود نیز عمل می کرد. یاور يتيمان و مظلومان بود. با کودکان مستمند مهربان بود و دست نوازش بر سرشان مي كشيد. آرزو مي كرد روزی بيايد كه ديگر فقير وجود نداشته باشد. حقوقی را که از سپاه میگرفت، مقدار كمي را بر می داشت و بقيه را در صندوق خيريه می انداخت تا به نیازمندان بدهند.
🌷 پیکر شهید احمد صداقتی بعد از ۳۰ سال
با دستهای قطع شده و فرق شکافته تفحص شد ...
قبل از شروع کار به آقا ابوالفضل علیهالسلام سلامی کردیم . هنگام تفحص، وقتی پاکت بیل بالا آمد، در ابتدا با یک دست مصنوعی مواجه شدیم؛ دست آن شهید از کتف تا انگشتان مصنوعی بود که داخل اورکتش دیده میشد. شهید را پایین گذاشتیم؛ دست دیگر این شهید در عملیات محرم قطع شده بود؛ مدارک او را بررسی کردیم، نامش «احمد صداقتی» از لشکر ۱۴ امام حسین(ع) اصفهان بود . در پیکر شهید صداقتی چند نشانه از آقا ابوالفضل العباس(ع) پیدا کردیم؛ اینکه دو دست شهید قطع شده بود و سر ایشان هم از فرق شکافته شده بود. همه اینها نشانه سلام ما به آقا ابوالفضل(ع) در ابتدای کارمان بود.
شهید احمد صداقتی ارادت خاصی به آقا ابوالفضل(ع) داشت؛ او در عملیات محرم معاون فرمانده گردان امام جعفر صادق(ع) بود؛ در حین عملیات، فرماندهی گردان حضرت زهرا(س) هم به دلیل درگیری شدید و شهادت رزمندگان این گردان، به شهید صداقتی واگذار کردند.
(راوی: جستجوگر نور حاج جعفر نظری)