eitaa logo
پایگاه بسیج امیرالمومنین علیه السلام
559 دنبال‌کننده
10.1هزار عکس
1.8هزار ویدیو
79 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻حضور حجه الاسلام سید ابوالفضل احمدی، روحانی جهادگر و جانشین محترم پایگاه به همراه جهادگران دانشگاه امام حسین علیه السلام در پل دختر
🔻حضور بسیجیان جهادگر پایگاه به همراه یگان فاتحین خوزستان در ایجاد سیل بند سوسنگرد
🔹تیم سوم اعزامی قرارگاه جهادی ربیون به مناطق سیل زده استان خوزستان 🔸️https://instagram.com/rebbiyyoon?utm_source=ig_profile_share&igshid=2lt59xg4z4e9 🔸️https://eitaa.com/Rebbiyyoon 🔸️http://eitaa.com/mohebbin_net
🔹بدون شرح 🔸تیم سوم اعزامی قرارگاه جهادی ربیون به خوزستان 🔸️https://instagram.com/rebbiyyoon?utm_source=ig_profile_share&igshid=2lt59xg4z4e9 🔸️https://eitaa.com/Rebbiyyoon 🔸️http://eitaa.com/mohebbin_net
🔸حضور حاج احمد پناهیان در کمپ های مناطق آسیب دیده ی استان خوزستان و بازدید از فعالیت های تیم اعزامی قرارگاه جهادی ربیون هییت محبین اهل بیت علیهم السلام 🔸️https://instagram.com/rebbiyyoon?utm_source=ig_profile_share&igshid=2lt59xg4z4e9 🔸️https://eitaa.com/Rebbiyyoon
🔸حضور حاج احمد پناهیان در کمپ های مناطق آسیب دیده ی استان خوزستان و بازدید از فعالیت های تیم اعزامی قرارگاه جهادی ربیون هییت محبین اهل بیت علیهم السلام 🔸️https://instagram.com/rebbiyyoon?utm_source=ig_profile_share&igshid=2lt59xg4z4e9 🔸️https://eitaa.com/Rebbiyyoon
🔸کمک رسانی به مناطق سیل زده استان خوزستان توسط قرارگاه جهادی ربیون هییت محبین اهل بیت علیهم السلام 🔸️https://instagram.com/rebbiyyoon?utm_source=ig_profile_share&igshid=2lt59xg4z4e9 🔸️https://eitaa.com/Rebbiyyoon
🔹دستنوشته حجت الاسلام احمد پناهیان در کنار نیروهای جهادی قرارگاه جهادی ربیون،هیئت محبین اهل بیت علیهم السلام __________________________________ 🔸ششمین سالگرد حضور شهدای پرنام و آوازه والفجر ۸ در دانشگاه پزشکی اراک بود. راننده تو محوطه پیادم کرد و رفت. منتظر بودم بچه های بسیج بیان دنبالم آخه نمیدونستم باید کجابرم . ۱۰ دقیقه گذشت، صدای خوندن و مداحی از دور توجّهم رو جلب کرد. تازه متوجه شدم همینطور که قدم میزدم، به مزار شهدای دانشگاه نزدیک شدم... دم غروب و هوا بهاری و نم بارون، هر از چند گاهی صورتمو تر میکرد. خیلی نگذشته بود، بالاخره بچه های بسیج که حسابی از زودتر از موعد رسیدنم تعجب کرده بودن، با کلّی ابراز شرمندگی اومدن و منم که حسابی از کنار شهدا بودن کیف کرده بودم، موضوع رو عوض کردم و خلاصه نماز و بعد مراسم و منبر و... یه گعده بعداز منبر تو اتاق به قول بچه ها وی آی پی...! راه افتادم. آقا سعیدپیرایش زحمت هماهنگی ماشین تاکسی برای رفتن به خوزستان رو کشیده بود. راه که افتادیم، شام رو تو ماشین جاتون خالی خوردم و کم کم سر صحبت باز شد... میشه قبل از اندیمشک بریم پلدختر؟... نقشه رو از رو موبایل نشونم داد و گفت باید از یه جایی از اتوبان بعد از خرّم آباد کلّی برگردیم منم بیخیال شدم و برا همون ادامه دادیم. کم کم ساعت حدود سه و نیم نیمه شب شد. حسابی چرتم گرفته بود. خوب ماشین علی القاعده تکون داشت. هی از خواب میپریدم. ولی انقدر خسته بودم که حال پی جویی جاده رو نداشتم. بار آخر که یهو پریدم، دیدم تو شهریم. یه جورایی مطمئن شدم اندیمشک رسیدیم، ولی خیابونا غریب بود... زود رفتم سراغ تابلوی مغازه ها. پرسیدم اینجا پل دختره؟ راننده گفت مگه شما نمیخواستی بیای همین جا؟ حسابی جا خوردم! گفتم آخه دیدم مسیر کمی دور میشه منصرف شدم. حتی به سید هم پیام دادم، اونم دیگه منتظرم نبود. گفت خلاصه اومدم، کجای پل دختره دوست شما؟ نمیدونستم... پیاده شدم و شروع کردم توی شهر که عین جنگ زده ها شده بود، پرس وجو کردن از نگهبانها و یگان ویژه و... خلاصه هرکی دیدم جای بچه های سپاه رو پرسیدم. چهار پنج جا رو نشونم دادن، همه رو گشتم اونجا ها نبود. آخه بچه های سپاه همه جا بودن. دیگه پاک ناامید شدم، سید هم که جواب تلفن نمیداد... گفتم بریم. اومدیم از شهر بریم بیرون، زیرلب گفتم آقا مهدی (لطفی نیاسر) سیدمصطفی، داداش یه کاری کنید تا اینجا اومدم دست خالی نرم... دوسه کیلومتری از شهر بیرون رفته بودیم که سید خودش زنگ زد و خلاصه شهدا رو مونو زمین نزدن. آقا سید ابالفضل که حسابی خسته از یه کار سخت گل روبی از منازل بود، با ما همراه شد و رفتیم اندیمشک و پادگان زین الدین... 🔹ادامه دارد .... 🔸https://instagram.com/rebbiyyoon?utm_source=ig_profile_share&igshid=2lt59xg4z4e9 🔸https://eitaa.com/Rebbiyyoon 🔸http://eitaa.com/mohebbin_net
🔸 ادامه ... دستنوشته حجت الاسلام احمد پناهیان کنار جهادگران اعزامی قرارگاه جهادی ربیون هیئت محبین اهل بیت علیهم السلام ________________ 🔸 دیشب تقریبا تا صبح بعضی از بچه ها نتونستن بخوابن. پشه ها حسابی از همه پذیرایی کردن... خوب کجا بودم؟ رسیدیم پادگان شهید زین الدین. از استقبال بچه ها فهمیدم یا من گل کاشتم یا فشار کار خیلی بالا بوده ... به هر حال روزی 1200 تا غذا پختن و یکی هم از راه برسه بقول یکی دوتا از بچه ها برای اینکه عکس بگیره بره، تلخی هم داره...! ولی انصافا از اول صبح حسابی همه درگیر بودند تا ۹ و۱۰ شب. ای کاش میتونستم از اول با این تیم باشم. کار تو خوزستان برای من یه رنگ و بوی دیگه ای داره. خصوصا امسال که جاده بسته بود و نتونستیم بریم سفر مناطق جنگی... حسابی آقای رحیمی گل کاشته بود و با این تیم کوچیک اما با همت، منطقه رو یعنی شمال خوزستان رو پوشش داده بودند. اینجا با لرستان شرایط خیلی فرق داشت. مردم خونگرم مثل لرستان ولی درصد محرومیت خیلی بالاتر بود. 🔸سید از مادر شهیدی میگفت که اصرار داشت بین لوازمی که زیر گل و لای خونه محقّرش مونده، یه متکا رو پیدا کنن. وقتی پیدا شد، خیلی مادر خوشحال شده بود. آخه یه مادرشهید تنها، اونم مستاجر، همینطور که داشت متکّا رو بررسی میکرد گفت : «یه قطعه از لباس پسر شهیدمو توش گذاشتم و شبها با انس و اشک برای پسرم میخوابم ...» 🔸باید میرفتیم کمپها رو یه سری میزدیم و اوضاع رو برای حضور گروههای جهادی بعد برّرسی کنیم. خدا میدونه تمام عشقم اینه که برم یه گوشه ای جارو دستم بگیرم، این اردوگاهها رو دور از همه جنجالها و کنایه ها تمیز کنم. ولی خوب بی توفیقی شاخ و دم نداره... دو سه تا کمپ اسکان رو رفتیم. هوای بشدّت گرم، توی چادرها امکان موندن نبود. زن و بچه ها و بزرگترها یا زیردرختی، یا سایه دیواری، چیزی پیدا کردن بهش پناه بردن، یا کلافه دارن قدم میزنن... 🔸تو یکی از این کمپ ها بچه های هلال احمر داشتن با چکش، میخ چادرها رو محکم میکردن. میگفتن بناست باد و طوفان و بارون شدیدی بیاد، باید پیش بینی کرد... آره خوب باد و میشه تدارک کرد، ولی وقتی آب راه بیفته زیر چادرا چی؟؟ با اصرار به بعضی مسئولینشون گفتم کمی پالت پیداکنن، بدن زیر موکتها جاسازی کنن، دوباره آب زندگی محقّر شونو از بین نبره... چنانه و عملیات محرم و حال هوای شهدا، نسیم جبهه، انگار همونروزاست... چندتا کانکس حمام سیار برای این چند هزار ساکن کمپ آورده بودند، ولی چهرها تکیده و غبار الود بود. جهادگرای مستقر میگفتن اینا کامل نیست، سیستم برای گرمای آب نداره... خدایا "الاکرام بالاتمام" پس چی میشه؟ 🔸 یکی ازبچه های جهادگر میگفت تو سرمای صبح زود، مادری که با کلی حیا و خجالت اومده بود تو سرویس مدرسه قنداق بچه رو عوض کنه و اونو بشوره، حسابی از صدای جیغ نوزادش کلافه بود، مونده بود چکار کنه... جهادگر میگفت دو روزه ازاین صحنه خواب ندارم... حداقل ده پونزده روز بود تواین گل و سیلاب و غبار کسی حمام نکرده... بعضی میگفتن بما گفتن باید مدرسه ها رو ترک کنیم و کمپها جمع بشه، خوب بعدش کجا بریم؟ خونه هامون توی آبه، چاه های آب با فاضلاب یکی شده... مرد هامون نگهبان توروستا موندن، ما اینجا آواره بشیم بریم کجا آخه؟ 🔸این وسط فرستاده های فرقه ضالّه شیرازی اومدن تو کمپ، خونه به خونه، یعنی چادر به چادر پول دادن و کلّی بد و بیراه به نظام و سپاه گفتن تا از آب گل آلود ماهی بگیرن... 🔸البته کنار این اتفاقات تلخ، اتفاقات قشنگی هم بود. جهادگرای طلبه و خانمهای فرهنگی تو مدرسه ها مشغول بازی و کلاس و آموزش بودن، تا به این وسیله روحیه بچه ها رو شاد نگه دارن... البته از غذا واقعا منطقه اشباع شده بود... موکب ها اومده بودن، ولی هنوز خیلی تو بخشهای دیگه خلأ احساس میشد... 🔸راستی یادم رفت بگم الحمدلله با پیگیری های مجّدانه آقای رحیمی و عنایت اهلبیت علیهم السلام، گروه نماینده آستان مقدس حرم حضرت معصومه سلام الله علیها شده بود. کانتینرهای کمکهای اهدایی حرم با هماهنگی و پیگیری به سپاه دزفول برای توزیع سپرده شده بود، حدود ۱۲۰۰۰۰۰۰ تومان جذب شده بود برای دارو، بعد از تهیه همه ش به بهداری سپاه برای خدمات درمانی رایگان تحویل داده شده بود و بالاخره باهمت و تلاش جهادگرای پایگاه امیرالمومنین علیه السلام و خادمای هیئت، جمعا ۱۴۰۰۰ غذا به کمپهای تحت پوشش تحویل شد... 🔸 خدا به هیئت و خادمهای هیئت و بسیجیای بااخلاص جهادگر توفیق برکت روزافزون بده و ان شاءالله این باب توفیق رو بروی جهادگرای با اخلاص نبنده... 🔸شهید زین الدین، بروبچه های لشگر ۱۷، روستای شیخ علی، ده شیخ شجاع، روستای شیخ عجم، روستای سیدعباس و منطقه عمومی چنانه و عبدالخان، کمپ شهید درویشی، کمپ جهاد نصر، کمپ شهر الوان، قرارگاه جهادی شهید هاشمی... خداحافظ... فراموشتون نمیکنم... به امید دیداری دوباره...
◼️ انا لله وانا الیه راجعون ◼️ رحلت والده ماجده برادارن همسنگرمان محمد و حسین ونکی را تسلیت گفته، برای آن بانوی مکرّمه رحمت، مغفرت و حشر با صدیقه کبری سلام الله علیها، و برای خانواده محترم معزّا صبر و اجر مسئلت داریم.
پایگاه بسیج امیرالمومنین علیه السلام
◼️ اعلام برنامه مراسم تشییع و ختم والده ماجده برادران بسیجی محمد و حسین ونکی
محفل هفتگی بچه های خورشید امشب بعد از نماز عشاء پایگاه امیرالمومنین ع
❇️ حدیث روز (١١) 🕊 پيامبر اکرم (ص) : 🔸 نزدیک ترین مردم به مقام نبوت، اهل جهاد و دانش اند. (کنزالعمال ح ١٠۶۴٧) 🌸 تعجیل در فرج آقا امام زمان عج و یاد شهدا صلوات 🌸
🌸 جشن میلاد امام زمان(ع) در هیئت ماهانه پایگاه(منتظران موعود) با سخنرانی حجت الاسلام حاج احمد پناهیان 📅 پنجشنبه ۵ اردیبهشت از ساعت ۲۱ در محل پایگاه
🚨 اولین تمرین مشترک باشگاه های آکادمی زیر نظر شیهان رستمی زاده 📅 پنجشنبه ۱۲ اردیبهشت ۹۸ ساعت ۲۰ الی ۲۲ نیروگاه کوچه ۱۴ باشگاه راحله بصرف شام تمرین در این جلسه کاملا رایگان میباشد. جهت کمک برای پذیرایی این سلسله تمارین وجه خود را به این شماره کارت واریز کنید: ۶۰۳۷۹۹۷۲۵۹۹۸۱۴۵۵ محمدصادق قنبری