آقا جان :
از آن روزی که شنیده ام اکثر یارانت از جوانانند...
تمامِ امید و آرزویم، سربازی در رکابِ تو...
همه ی شور و هیجانم، رسیدن به صبحِ ظهورِ تو...
و تک تک لحظه های جوانیم، وقفِ لبخندِ دلنشینِ توست!
اینک، قدم در راهی گذاشته ام که عاقبتش تویی...
محبوبِ من!
این جوانِ دل شکسته ی در راه مانده را به یاریت می پذیری ؟!؟
مهدی جان :
🌹دل به لبخندِ پر از مهرِ تو دادم آقا...
دستِ من نیست، دلم باز جوانی کرده!
اللهم اجعلنا من انصاره و أعوانه ..
#سه_شنبه_های_مهدوی
#هشتمین_سه_شنبه_مهدوی
#بسیج_دانشجویی_دانشگاه_پیام_نور_مرکز_بوشهر
🌹« انما سیاحه امتی الجهاد فی سبیل الله »🌹
« جوانهای ما سیاحتشان را هم از این راه تامین میکنند; سیاحتشان هم در ضمن کار برای مردم است; این ارزش دارد و جوانی خود را قدر بدانید» «پیامبر اکرم (ص)
📣ثبت نام اردوی جهادی آغاز شد📣
📝زمان⏳ ثبت نام:11 اردیبهشت الی 27اردیبهشت ماه۹7📝
مکان🏡🏢 ثبت نام:ساختمان علوم انسانی دفاتر بسیج دانشجویی🌺🌸🌺
بسیج دانشجویی دانشگاه پیام نور مرکز بوشهر
@basij_pnubu
همخوانی کتاب وآنکه دیرتر آمد
قسمت1
من در دهی نزدیک حلّه که مردمش از برادران اهل تسنن هستند ، به دنیا آمدم . دوره نوجوانی را آنجا گذاراندم. دهِ ما بعد از صحرایی بی آب و علف قرار گرفته بود کار ما بچه ها این بود که پیشاپیش به استقبال کاروانیان برویم و با دادن مژده آبادی مژدگانی بگیریم .
یادم نیست آن روز از چه کسی شنیدم که کاروانی بزرگ تا ظهر به دِه می رسد . بلافاصله سراغ احمد رفتم .احمد ذوق زده دست هایش را به هم زد و گفت :«عالی شد . اگر کاروان به این بزرگی باشد می توانیم چند سکه ای گیر بیاوریم . برویم بچه های دیگر رو هم خبر کنیم .»
گفتم:« ولشان کن . دنبال دردسر می گردی ؟ هم جمع کردنشان سخت است هم باید چند سکه ای را هم که می گیریم قسمت کنی.»
تا ظهر وقت زیادی مانده بود از دِه بیرون رفتیم ، و چون فکر کردیم زود به کاروان می رسیم ، نه آبی با خود برداشتیم نه نانی .
ساعت ها راه رفتیم . خورشید به وسط آسمان رسیده بود و حرارت آن مغز سرمان را می سوزاند . احمد ایستاد و گفت : « مطمئنی درست شنیده ای ؟ »
گفتم : «با گوش های خودم شنیدم »
احمد دستش را سایه بان چشم کرد و گفت : « پس کو ؟ جز خاک چیزی می بینی ؟ »
به دورترین تپه اشاره کرد و گفتم : «تا آنجا برویم ، اگر خبری نبود ، بر می گردیم . »
زیرچشمی نگاهش کردم . دست هایش را به کمر زد و اَخم کرد و گفت : «برگردیم ؟ به همین راحتی ؟ این همه راه آمدیم که دست خالی برگردیم ؟ »
تا به بالای تپه برسیم هلاک شدیم . کمی از ظهر گذشته بود و اوج گرما بود . احمد را میدیدم که چطور پاهایش را از خستگی و تشنگی روی زمین می کشد صورتش سوخته بود و زبانش از دهانش بیرون مانده بود. خودم هم حال و روز بهتری نداشتم. ماسه های داغ از لای بند کفش ها پاهایم را می سوزاندند . به هر بدبختی بود به بالای تپه رسیدیم .. نه غبار کاروانی نه آبادی ای و نه حتی تک درختی . احمد روی زمین نشست
کفش هایش را در آورد تا شن های داغ را از آن بتکاند
گفت : « تو هم با این خبر گرفتنت ! »
گفتم : « تقصیر من چیست ؟ هرچه شنیدم گفتم. »
خودم هم از خستگی نشستم . داغی شن در تمام بدن و سرم پخش شد.
گفتم : « آخ سوختم »
گفت : « بسوز ! هرچه می کشم از بی فکری توست . »
مشتی شن به طرفم پراند .
برای اینکه کارش را تلافی کنم .گفتم : « حتماً بچه ها تا حالا کاروان را دیده اند و یک مژدگانی حسابی گرفته اند »
دندان قروچه ای کرد و گفت : « پررویی می کنی ؟ به حسابت می رسم. »
تا بجنبم ، پرید روی سرم . یقه ام را چسبید ، هر دو به پایین تپه غلتیدیم . نمی دانم سرم به کجا خورد که احساس کردم همه چیز دور سرم چرخید و دیگر چیزی نفهمیدم
#میخواهم_یارتو_باشم
@basij_pnubu
▫▫▫اعتکاف▫▫▫
۲۷ لغایت ۲۹ اردیبهشت ماه ۱۳۹۷
(اول تا سوم رمضان الکریم)
🔹مهلت ثبت نام ⬅ تا ۲۰ اریبهشت
🔹هزینه ثبت نام⬅ ۲۰/۰۰۰ تومان
📝جهت نام نویسی به دفتر نهاد رهبری واقع در ساختمان اداری دانشگاه پیام نور مرکز بوشهر ،طبقه سوم
و یا با شماره 📞۰۹۳۷۶۱۸۰۹۰۷ تماس حاصل فرمایید.
@basij_pnubu
ما را غلام کوی حسن آفریده اند
مبهوت و مات روی حسن آفریده اند
ما را پیاله نوش شرابش رقم زدند
مست از خم و سبوی حسن آفریده اند
خورشید را به این همه نقش و نگارها
از طلعت نکوی حسن آفریده اند
روشن ز نور روی مهش گشته روزها
شب را اسیر موی حسن آفریده اند
آری ز مقدمش همه جا بوی گل گرفت
گل را ز رنگ و بوی حسن آفریده اند
از انبیاء و اولیا همه را صف به صف ببین
مدهوش خلق و خوی حسن آفریده اند
میل نگاه هر چه گدایان شهر را
ولله سمت و سوی حسن آفریده اند
میلاد کریم اهل بیت امام حسن مجتبی(ع) مبارک باد.
از غم دوست در این میکده فریاد کشم
دادرس نیست که در هجر رخش داد کشم
داد و بیداد که در محفل مارندی نیست
که برش شکوه برم داد ز بیداد کشم
شادیم داد غمم داد و جفا داد و وفا
با صفا منت آن را که به من داد کشم
عاشقم عاشق روی تو نه چیز دگری
بار هجران و وصالت بدل شاد کشم
مردم از زندگی بیتو که با من هستی
طرفه سری است که باید بر استاد کشم
سالها میگذرد حادثهها میآید
انتظار فرج از نیمه خرداد کشم
رحلت امام امام خمینی (ره) تسلیت باد
پ.ن:شعر از امام خمینی(ره)