رو به شش گوشه ترین قبله ی عالم هر روز
بردن نام حسین ابن علی (ع) میچسبد ...
✨السّلام عَلیَ الحُسَین (ع) وعَلی عَلِِِّیِ ابن الحُسَین (ع) وعَلی اوْلادِ الحُسَین (ع) و عَلی اَصحابِ الحُسَین (ع)
✨به نیابت از پاسدار شهید روح الله گیاهدوست
#خبرگزاری_بسیج_حضرت_زهرا
🆔@basijnews_hazratzahra
3.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#امام_حسن_مجتبی_عليه_السلام
در مجازات خطا كار شتاب مكن و ميان خطا و مجازات، راهى براى عذرخواهى قرار ده.
بحار الأنوار، جلد ۷۸، صفحهی ۱۱۳
#خبرگزاری_بسیج_حضرت_زهرا
🆔@basijnews_hazratzahra
13.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#شهادت_امام_حسن_مجتبی
آنقدر کریمی که فقیر آمد و گفتی:
با ماست، بگویید که بالا بنشیند
#قاسم_صرافان
#خبرگزاری_بسیج_حضرت_زهرا
🆔@basijnews_hazratzahra
سلام📣📣📣
👈 #فراخوان_عمومی اردوی جهادی رنگ آمیزی مدارس
✳️ ان شاءالله این هفته حضور جهادگران در منطقه خیابان ملا فتح الله (#خواهران)
🔷 دبستان پسرانه شهید یوسف پور
خیابان ملا فتح الله، خ شهیدان سرفره.
✅ رنگ زدن در و پنجره های آهنی
🗓 شنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۴ ساعت ۷ صبح
آیدی جهت ثبت نام و هماهنگی:
🆔 @Jahadgar_Nokhodi
#خبرگزاری_بسیج_حضرت_زهرا
🆔@basijnews_hazratzahra
🔰اعلام حمایت اساتید حوزه علمیه از رهبری و مردم غزه...
🔹بیش از ۲ هزار نفر از مجتهدین و اساتید سطوح عالی و خارج حوزه علمیه قم در بیانیهای از مقام رهبری جهان اسلام و مردم غزه اعلام حمایت کردند.
#خبرگزاری_بسیج_حضرت_زهرا
🆔@basijnews_hazratzahra
2.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کاش قسمت میشد و طلبیده میشدم و میتونستم امسال رو راحت بیام زیارت...
دلم برای حرم امنت تنگ شده...
التماس دعا از دوستانی که راهی هستن 🙏
#اربعین_حسینی
#خبرگزاری_بسیج_حضرت_زهرا
🆔@basijnews_hazratzahra
@Karbala_Moalla601_20083315981.mp3
زمان:
حجم:
2.86M
اشک اذن دخول حرم یاره... 😭
#خبرگزاری_بسیج_حضرت_زهرا
🆔@basijnews_hazratzahra
هدایت شده از خبرگزاری بسیج کاشان
18.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پیام خانواده شهدای کاشانی جنگ تحمیلی ۱۲ روزه به دشمن چیست؟
🔹در جریان جنگ تحمیلی ۱۲ روزه رژیم غاصب صهیونیستی علیه جمهوری اسلامی، شهرستان کاشان با تقدیم ۲۷ شهید بار دیگر وفاداری خود را به آرمانهای انقلاب اسلامی به اثبات رساند.
#خبرگزاری_بسیج_کاشان
♦️@basijnews_kashan
🔰۱۴ مصدوم و یک فوتی در سانحه رانندگی حامل زائران ایرنی در عراق
🔹مرکز عملیات اضطراری جمعیت هلالاحمر جمهوری اسلامی ایران مستقر در نجف اشرف اعلام کرد: پیش از ظهر امروز در تصادف خودرو ون با سواری در شمال بغداد، یک زائر ایرانی جان باخته و ۱۴ نفر دیگر زخمی شدند.
🔹خودروی حامل زوار ایرانی که از شهر سامرا واقع در استان صلاح الدین به سمت کربلای معلی در حال حرکت بود، در اتوبانی در نزدیکی الکاظمیه واژگون شد.
🔹این حادثه ۲۰ آسیبدیده داشته که از این تعداد، یک زائر ایرانی جان باخته، ۴ نفر دچار ترومای سر و گردن و کمر شدند و ۱۰ نفر با آسیبهای جزئی به صورت سرپایی درمان شدند. ۵ زائر دیگر آسیبی ندیدهاند.
#خبرگزاری_بسیج_حضرت_زهرا
🆔@basijnews_hazratzahra
گر چه دوریم...
مادرم اینبار قرار نبود کربلایی شود، چون بیمار بود.
قبل از رفتنم گفت: «حتما برای سیمکارتت اینترنت همراه خوب بگیر که هرجا رسیدی، به من خبر بدی از حالتون! من خیلی نگرانم.»
رفتنِ ما به کربلا با همهی سفرهای قبلی فرق داشت. اینبار من و پسر سهسالهام با کاروان موکب چندین روز طولانی برای خادمی میرفتیم کربلا؛ بدون پدرش.
همسرم بعد از هشت روز کارش توی ایران تمام میشد و به ما میرسید.
سیمکارتم را عوض کردم. بهترین و گرانترین بستهی اینترنت همراه را خریدم تا لحظهبهلحظه از وضعیت خودم و پسرم برای مادرِ نگران و جامانده از سفر، گزارش مصوّر بفرستم.
هر روز و هر چند ساعت یکبار عکس میفرستادم و اخبار زنده بودن و سلامتی و سیری و سیرآبیِ نوهی محترم را به مادربزرگ مخابره میکردم.
هفتمین روز از سفر، هر پیامی که برای مادرم میفرستادم، بازدید نمیخورد.
خیلی نگران شدم! تماسها پاسخ داده نمیشد.
با دلشوره، نگرانی و اضطراب، شب را به سحر رساندم. تمامِ شب خیره به سقف موکب بودم و هزار و یک فکر از ذهنم گذشت.
بغض کردم، گریه کردم، اشکهایم را پاک کردم، خودم را دلداری دادم.
بعد از اذان صبح چشمم سنگین شد و بین خواب و بیداری مادر عزیزم را دیدم که بالای سر پسرم نشسته و موهایش را نوازش میکند.
از فکر و خیال زیاد بود لابد! انگار داشتم خوابش را میدیدم. هر ثانیه از دیشب را به او فکر کرده بودم. اشکهایم از گوشهی چشمم ریخت و چشمم از شدت خستگی و اشک بسته شد.
نیمساعت بعد صدای مادرم را شنیدم: «فاطمه پاشو املت بخوریم، برات املت گرفتم.»
هاج و واج نشستم وسط رختخواب. چندین بار چشمانم را ماساژ دادم تا بتونم با وضوح بیشتری ببینم.
مادرم بود!
مادرم واقعی بود، خواب نبود!
اینجا توی کربلا، وسط خیابان طویریج،توی موکب روبهروی من نشسته بود!
گفت: «همسرت اومد ازم خداحافظی کنه، دیدم داره با ماشین شخصی میره، گفتم چند لحظه صبر کن گذرنامهمو بردارم منم بیام.»
مادرم در عرض چند دقیقه کربلایی شده بود؛
به فاصلهی برداشتن یک گذرنامه و یک دست لباس!
حالا بعد از گذشت دو سال، مگر گرانترین بستهی اینترنتی که خریدم، یادم میرود؟!
🔹ارسال شده توسط یکی از اعضای محترم کانال خبرگزاری...
#خبرگزاری_بسیج_حضرت_زهرا
🆔@basijnews_hazratzahra
6.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به این میگن شاعر مرحبا👏👏👏
#خبرگزاری_بسیج_حضرت_زهرا
🆔@basijnews_hazratzahra