🌼 خواب از چشم دشمن ربوده بود
🌿 همسر شهید فخری زاده:
🌷 «ایشان همیشه تا دیروقت سر کار بود و گاهی نیمه شب بر می گشت. یک شب به ایشان گفتم وقتی دیر برمیگردی، بچهها نگران میشوند. شهید لبخندی زد و گفت هر چه من بیشتر کار کنم، نتانیاهو کمتر خواب راحت به چشمش می آید. پس اجازه بده بیشتر کار کنم .»
🌷 «وقتی حاجی شهید شد، نتانیاهو از شنبهی آرام صحبت کرد، تازه فهمیدم شهید فخریزاده آرامش را از صهیونیستها گرفته بود.»
#پایگاه_بسیج_اسما_طاهرآباد
#حوزه_مقاومت_حضرت_زینب_س
#ناحیه_مقاومت_بسیج_کاشان
@gharargahesayberiii
#گزارش_تصویری 📸
🔷برگزاری مراسم سالگرد شهید فخری زاده
🔶سخنران : حجتالاسلام و المسلمین دکتر حسینی
🔅پایگاه مقاومت بسیج مطهره
🔅پایگاه مقاومت بسیج جوادالائمه (علیهالسلام)
🔆روستای حسنارود
🔅حوزه مقاومت حضرت زینب (سلاماللهعلیها)
🔅حوزه مقاومت حضرت روح الله(ره)
🌱خبرنگار خبرگزاری بسیج : خواهر بسیجی خانم یزدانی
#گزارش_تصویری 📸
🎁اهداء جوائز به برندگان مسابقه نقاشی
🔹پایگاه مقاومت بسیج مطهره روستای حسنارود
🔸حوزه مقاومت حضرت زینب(سلاماللهعلیها)
✨خبرنگار خبرگزاری بسیج : خواهر بسیجی خانم یزدانی
برگزاری مسابقه والیبال رفت وبرگشت بین دو پایگاه معصومه وسمیه
1400/9/2-1400/9/4
مناسبت هفته بسیج
پایگاه مقاومت بسیج سمیه
پایگاه مقاومت بسیج معصومه
حوزه مقاومت بسیج حضرت زینب (س)
خبرنگار بسیجی :خانم ها افشار،قطبی
@gharargahesayberiii
12.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
A.F:
#گزارش_تصویری📸
#میقات_صالحین
☘️گردهمایی حلقه شهید سید رضا ناصری نژاد و حلقه کودکان عزیز
👌🏻شرکت در نماز شکوهمند جمعه
🌸تجدید میثاق با شهیدان رفیعی و نقوی
🔖حضور فعال بسیجیان پایگاههای برادران و خواهران منطقه راوند در نماز جمعه
🔹حضور گروه سرود مهد گل نرگس
🔸پایگاه زهرای مرضیه سلام الله علیها
🔸حوزه حضرت زینب سلام الله علیها
@gharargahesayberiii
22.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#گزارش_ویدئویی 🎥
✅فعالیت های پایگاه مطهره روستای حسنارود
👈در هفته بسیج
*معاونت فضای مجازی*
*معاونت فاوا*
🇮🇷پایگاه مقاومت بسیج مطهره روستای
🇮🇷حوزه مقاومت حضرت زینب(سلاماللهعلیها)
💫خبرنگار خبرگزاری بسیج : خواهر بسیجی خانم یزدانی
@gharargahesayberiii
#گزارش_تصویری 📸
💠فلوراید دندان های دانش آموزان مدرسه هاجر
💠به همت مرکز بهداشت ودرمان روستای حسنارود و با همکاری خواهران بسیجی پایگاه مطهره
🔅پایگاه مقاومت بسیج مطهره روستای حسنارود
🔅حوزه مقاومت حضرت زینب(سلاماللهعلیها)
⚜خبرنگار خبرگزاری بسیج : خواهر بسیجی خانم یزدانی
@gharargahesayberiii
سالروزشهادت دکتر#شهریاری
🔴دشمن از کار شهید شهریاری متحیر شد
♦️امام خامنه ای:«شهید شهریارى بسیجىوار کار کرد. آن روزى که درها را به روى ملت ایران خواستند ببندند که محصول این رادیوداروها به دست #مردم نرسد و #جمهورى_اسلامى دچار مشکل بشود و گفتند «نمیفروشیم» که این مرکز تهران تعطیل بشود، اینها - مرحوم شهید #شهریارى - هم مشغول کار شدند، تلاش کردند، که بعد آمدند به ما گفتند که توانستیم بیست درصد را تولید کنیم، بعد هم آمدند به ما اطلاع دادند که ما لولهى سوخت و صفحهى سوخت را هم ساختیم؛ دشمن [متحیر] ماند. این کار کار #بسیجى بود.» ۱۳۹۳/۰۹/۰۶
🌹به مناسبت ۸ آذر سالروز شهادت شهید دکتر مجید شهریاری دانشمند هستهای کشور در سال ۱۳۸۹
🍀اللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالعَنْ أعْدَاءَهُم 🍀
🌻اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ🌻
#بسیج پاره تن مردم
#به مناسبت هفته بسیج
#پایگاه مقاومت بسیج سمیه
#حوزه حضرت زینب س کاشان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹🌹🌹گزارش تصویری:
✍تکریم شهیدان، و تعظیم در برابر خانوادههای صبور آنان، واجب بزرگ امروز و همیشه ماست. "امام خامنهای"
📢دیدار با خانواده شهید محمد بدیعی به مناسبت سالروز شهادت شهید فخری زاده و همزمان باسالروز خاکسپاری شهید محمد بدیعی انجام شد.
حضور فرمانده پایگاه ام السادات و نماینده عقیدتی حوزه حضرت زینب س خانم علیخانی همراه
خانم هامطهری تبار وطحان و
خانواده شهید رضوی و شهید ناجی آبادی و چند تن از بسیجیان پایگاه ام السادات در منزل شهید و صحبت با مادر بزرگوار شهید بدیعی و خواندن زیارت عاشوار همراه روضه خوانی .🌹
تاریخ :1400/09/08 ساعت 10
پایگاه مقاومت بسیج ام السادات
حوزه مقاومت بسیج حضرت زینب س
🔺خبرنگار بسیجی: سحر غیبی🔻
#خبرگزاری_بسیج_کاشان
@Basijnews_kashan
@gharargahesayberiii
بسم الله الرحمن الرحیم
پارت_۷
_چایی میخوری به آقا جعفر بگم برات بیاره؟
_نه ممنون
_ راستی، بابا دیروز باهات کار داشت، نبودی، امروز یه سر بهش بزن.
_باشه
_کمی این پا آن پا کرد و سر آخر از اتاق بیرون رفت.
پروانه با رفتنش نفسی عمیق کشید و زیر لب گفت: خدارو شکر دیگه حرفی واسه گفتن نداشت.
انگار توقع داشت رفتار پروانه با او خیلی بهتر و صمیمی تر باشد، اما پروانه این مدل روابط را اصلاً نمی پسندید...چند باری هم که او را به کافی شاپ یا... دعوت کرده بود، از رفتن سر باز زده بود.
مشغول کارش شد و آمدن رامین را فراموش کرد. چند ساعتی که گذشت، از پشت پنجره ماشین آقا رضا را دید، که وارد شرکت شد. چایی که آقا جعفر چند دقیقه ی پیش برایش آورده بود خورد، چادرش را به سر کرد و به سمت اتاق رئیس شرکت که همان شوهر عمه اش «آقا رضا» بود رفت.
نگاهی به اطراف انداخت، خدا را شکر رامین بالای سر کارگرها داخل سالن بود. قدم هایش را تند کرد، پشت در اتاق که رسید چند ضربه ی آرام به در کوبید.
_بله
_منم عمو جون
_بیا تو دخترم
_لبخندی زد و سلام کرد.
_سلام، بیا بشین.
_جلو رفت و روی یکی از صندلیهایی که مقابل میز آقا رضا چیده شده بود، نشست.
آقا رضا با دیدن پروانه لبخندی عمیق به لبهایش نشاند.
لبخندی زیبا... پروانه اعتقاد داشت هر وقت می خندید، چهره اش جذاب تر می شد، شاید هم چین های کنار چشمانش، موقعی که می خندید، با موها و ریش های جو گندمی اش تلفیقی زیبا در چهره اش ایجاد می کردند... هر چه که بود، این مرد شصت و پنج ساله ی روبرویش را از بچگی به اندازه ی عموی نداشته اش دوست داشت.
کپی ممنوع🚫
✍فاطمه سادات مُروّج
بسم الله الرحمن الرحیم
پارت_۸
برگه را روی میز گذاشت و گفت، بیا دخترم، فیش حقوقی این ماه کارگراست، بهشون اطلاع بده عصر بیان دفترت، امضا کنن که فردا حقوقشون رو واریز کنی به حساباشون.
_جلو رفت برگه ها را برداشت، چشم، کار دیگه ای ندارین عمو جون؟
_نه دخترم.
_پس فعلاً
از همان جا مستقیم به درب ورودی سالن اصلی شرکت رفت و به یکی از کارگرها گفت به بقیه هم اطلاع دهد که برای امضای فیش حقوقشان به دفترش مراجعه کنند.
دو سالی می شد که حسابدار شرکت شوهر عمه اش شده بود، کارش را دوست داشت...فقط از اختیار داری ها و دخالتهای رامین بیزار بود، برای اینکه دوباره با او روبرو نشود، سریع به اتاقش برگشت.
حدود ساعت دو بعد از ظهر بود که کار گران برای امضا یکی یکی به اتاقش آمدند.
برگه ها را روی میز گذاشت و خودش کنار ایستاد. تمام که شد، برگه ها را برداشت و برای واریز پولها به اولین عابر بانک رفت.
از آنجا مستقیم به پیتزا فروشی رفت، امروز هوس کرده بود هر سه شان را به یک پیتزای مخصوص مهمان کند.
سفارشش که آماده شد، کارتش را از کیفش بیرون آورد که آنها را حساب کند.
اما در کمال تعجب دید که موجودی کارتش کافی نیست! غیر ممکن بود! همین امروز آقارضا در کنار حقوق کارگران حقوق او را هم پرداخته بود!
مقداری پول همراهش بود پیتزاها را حساب کرد و از مغازه خارج شد.
ریموت را زد و سوار ماشینش شد، پیتزاها را صندلی عقب گذاشت و با عجله برگه های واریزی را زیر و رو کرد...
کپی ممنوع🚫
✍فاطمه سادات مُروّج
#پایگاه_خواهران_حضرت_نرجس_س_روستای_مرق
@MORAVEEG