eitaa logo
خبرگزاری بسیج حوزه حضرت زینب سلام الله علیها کاشان 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
892 دنبال‌کننده
26.2هزار عکس
5.3هزار ویدیو
188 فایل
🌐 تنها مرجع رسمی از مستندات وعملکرد پایگاههای حوزه حضرت زینب س https://eitaa.com/basijnews_hazratzeynab 📢 ارتباط با مدیر کانال جهت تبادل انتقادات و پیشنهادات @tahasb253
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم پارت-۱۳ دست گرم مادر را در دست گرفت و با دست دیگرش پشت کمراو را کمی ماساژ داد. لحظاتی کوتاه که سپری شد، آهسته صدایش کرد: مادر بهتری؟ میخوای بریم دکتر؟ _مادرش که تازه داشت نفسش بالا می آمد و به حالت عادی برمیگشت، لبخند کم جانی زد و جواب داد: نه مادر خوبم. _غم گرفته به چشمانش چشم دوخت و گفت: قرصای جدیدی که دکتر برات تجویز کرده تموم شده؟؟ _نگاه از چشمان نگران پسرش دزدید. _آره؟؟؟ _سکوت کرد... مادرِ من، آخه چرا بهم نگفتی؟ _یادم رفت. مطمئن بود که یادش نرفته و دلیل نگفتنش قیمت بالای داروی جدیدش هست! _باشه قربونت برم، الان میرم داروخانه برات میگیرم. _سرش را پایین انداخت و حرفی نزد، چه می توانست بگوید؟ نه خودش توان خریدن دارو را داشت و نه می توانست از خوردنش ممانعت کند. نیامده از خانه بیرون زد و راهی داروخانه شد. تمام سعی اش را می کرد، جای خالی پدرش را پر کند، اما گاهی اوقات بدجور کم می آورد....بد جور. حقوقش باز نشستگی پدر خدا بیامرزش کفاف زندگیشان را نمی داد. خواهرش به تازگی عروس شده بود و برای خرید جهیزیه اش وامهای متعددی گرفته بودند. در پرداخت اقساط وامها به مادرش کمک می کرد، اما می دانست باز هم کافی نیست! این قصه ی تازه ای نبود، که دخل و خرج کارگر جماعت با هم نمی خواند. راضی بود، اما وقتی پای سلامتی مادرش وسط می آمد، حالش خراب می شد. با اینکه لیسانس داشت، علی رغم تلاشهایش شغل بهتری پیدا نکرده بود. با تَه مانده ی حقوقش قرصهای مادر را خرید و به خانه برگشت. حال مادرش بهتر بود. کپی ممنوع🚫 ✍فاطمه سادات مُروّج
بسم الله الرحمن الرحیم پارت-۱۴ حال مادرش بهتر بود. ناهار را که کنار همدیگر خوردند. ناهید خانم لبخندی به روی پسرش زد و پرسید: باهاش حرف زدی؟ امیرمحمد خجالت زده دستی به محاسنش کشید و با صدایی آهسته گفت: نه _چرا؟؟! _نتونستم. _سفره را جمع کرد و با همان لبخند گفت: خوب این یعنی اینکه خودم باید دست به کار بشم. امیر محمد سرش را پایین انداخت و حرفی نزد. ... همان شب مادرش شماره ی پروانه را از امیر محمد گرفت. فردای آن روز مادرش شخصاً با پروانه تماس گرفت و از او شماره منزلشان را گرفت. بعد هم با مادر پروانه درباره ی امیر محمد و موضوع خواستگاری صحبت کرد. مادر پروانه فرصت خواست تا هم با دخترش و هم همسرش در این رابطه مشورت کند. در این چند روز که هنوز خانواده ی پروانه به پیشنهادشان جوابی نداده بودند، با حس های مختلفی دست و پنجه نرم می کرد. گاهی نا امید می شد و به شنیدن جواب منفی از آنها فکر می کرد، گاهی هم از آتش عشقی که در دلش روشن بود، گرما می گرفت. خدا خدا می کرد پروانه اجازه دهد حرفهایش را بزند و بدون اینکه شده حتی یک جلسه با خودش و خانواده اش داشته باشد، رَدَش نکند. می ترسید به خاطر اینکه بدون اینکه در جریان باشد، شماره اش را به مادرش داده، دلخور شده باشد. تصمیم گرفت موضوع را برایش شرح دهد. موقع خوردن صبحانه بود که راهی دفترش شد. پشت در اتاق که رسید، رامین را دید. _کجا کارِت و وِل کردی، از سالن زدی بیرون!؟ _آقا رامین، موقع صبحانه است، دستگاهها خاموشن. موقع صبحونه است که باشه، وقتی از ساعت کاریت کم کردم متوجه می شی....برگرد! کپی ممنوع🚫 ✍فاطمه سادات مُروّج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅برگزاری حلقه صالحین کودکان بنام شهید قاسم اکبری ⚡️مورخ : ۱۴۰۰/۹/۱۱ ⚡️مربی : خواهر بسیجی خانم فتحی 🔹پایگاه مقاومت بسیج مطهره روستای حسنارود 🔸حوزه مقاومت حضرت زینب(سلام‌الله‌علیها) 💫خبرنگار خبرگزاری بسیج : خواهر بسیجی خانم یزدانی @gharargahesayberiii
📸 ◽️برگزاری برنامه های معنوی مساجد روستای حسنارود ◾️باتشکر از روحانی مساجد حجت‌الاسلام و المسلمین دکتر حسینی 🔅پایگاه مقاومت بسیج مطهره 🔅پایگاه مقاومت بسیج جوادالائمه(علیه‌السلام) 🔆روستای حسنارود 🔅حوزه مقاومت حضرت زینب(سلام‌الله‌علیها) 🔅حوزه مقاومت حضرت روح الله(ره) ♦️خبرنگار خبرگزاری بسیج : خواهر بسیجی خانم یزدانی @gharargahesayberiii
 《اَفْضَلُ عِبادَةِ اُمَّتى قِراءَةُ القُرْآنِ نَظَراً》 《برترين عبادت امّت من روخوانى قرآن است.》 📌محفل انس با قرآن کریم 📆زمان : جمعه های هر هفته ، ساعت ۱۸ 🏢مکان : پایگاه بسیج مطهره روستای حسنارود 🔹پایگاه مقاومت بسیج مطهره روستای حسنارود 🔸 حوزه مقاومت حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) 💫خبرنگار خبرگزاری بسیج : خواهر بسیجی خانم یزدانی @gharargahesayberiii
📸 🍃به ورزش اهمیت دهید ؛ من به خصوص روی ورزش تأکید می‏کنم. «رهبرمعظم انقلاب حضرت آیت الله خامنه ای» ♦️تمرین ورزش های بومی و محلی و آماده شدن برای مسابقات 🔹پایگاه مقاومت بسیج مطهره روستای حسنارود 🔸حوزه مقاومت حضرت زینب(سلام‌الله‌علیها) 💫خبرنگار خبرگزاری بسیج : خواهر بسیجی خانم یزدانی @gharargahesayberiii
📸 🍃به ورزش اهمیت دهید ؛ من به خصوص روی ورزش تأکید می‏کنم. «رهبرمعظم انقلاب حضرت آیت الله خامنه ای» ♦️تمرین ورزش های بومی و محلی و آماده شدن برای مسابقات 🔹پایگاه مقاومت بسیج مطهره روستای حسنارود 🔸حوزه مقاومت حضرت زینب(سلام‌الله‌علیها) 💫خبرنگار خبرگزاری بسیج : خواهر بسیجی خانم یزدانی @gharargahesayberiii
🏆جشنواره ورزشی بازیهای بومی محلی در ۵ رشته دارت ، لی لی، دو با گونی ، هفت سنگ ، دال پلان ، به مناسبت هفته بسیج بین پایگاه های بسیج بخش و شهر نیاسر به میزبانی شهر نیاسر برگزار گردید . در پایان رقابتها: رشته 🥇نفر اول از پایگاه مطهره روستای حسنارود 🥈نفر دوم از پایگاه مریم روستای علوی 🥉 نفر سوم از پایگاه حکیمه روستای نشلج رشته _با_گونی 🥇نفرات اول از پایگاه عقیله النسا روستای باریکرسف و پایگاه مطهره روستای حسنارود 🥈 نفر دوم ازپایگاه مریم روستای علوی 🥉نفرسوم از پایگاه مریم روستای علوی رشته 🥇 نفراول از پایگاه مطهره روستای حسنارود 🥈 نفر دوم از پایگاه مریم روستای علوی 🥉 نفر سوم از پایگاه بصیرت روستای کله 🥇تیم اول روستای اسحاق آباد 🥈تیم دوم ازپایگاه حکیمه روستای نشلج 🥉تیم سوم از پایگاه بصیرت روستای کله 🥇تیم اول پایگاه نجمه شهر نیاسر 🥈تیم دوم پایگاه مریم روستای علوی 🥉تیم سوم پایگاه عقیله النسا روستای باریکرسف با سپاس فراوان از: 🌸شورای اسلامی و شهرداری نیاسر 🌸معاونت تربیت بدنی حوزه حضرت زینب س خانم مظلوم 🌸مسئول ورزشی جوانان بخش و شهر نیاسر آقای نوروزی 🌸فرماندهان و مسئولین تربیت بدنی پایگاه های مبارکه ، ، بصیرت ، حکیمه ، مطهره ، مریم ، عقیله النسا پایگاه_مقاومت_بسیج_نجمه_نیاسر حوزه_مقاومت_بسیج_حضرت_زینب_س ناحیه_مقاومت_بسیج_ناحیه_کاشان خبرنگار افتخاری : خواهر حدادی @Basijnews_kashan @gharargahesayberiii
🏆جشنواره ورزشی بازیهای بومی محلی در ۵ رشته دارت ، لی لی، دو با گونی ، هفت سنگ ، دال پلان ، به مناسبت هفته بسیج بین پایگاه های بسیج بخش و شهر نیاسر به میزبانی شهر نیاسر برگزار گردید . در پایان رقابتها: رشته 🥇نفر اول از پایگاه مطهره روستای حسنارود 🥈نفر دوم از پایگاه مریم روستای علوی 🥉 نفر سوم از پایگاه حکیمه روستای نشلج رشته _با_گونی 🥇نفرات اول از پایگاه عقیله النسا روستای باریکرسف و پایگاه مطهره روستای حسنارود 🥈 نفر دوم ازپایگاه مریم روستای علوی 🥉نفرسوم از پایگاه مریم روستای علوی رشته 🥇 نفراول از پایگاه مطهره روستای حسنارود 🥈 نفر دوم از پایگاه مریم روستای علوی 🥉 نفر سوم از پایگاه بصیرت روستای کله 🥇تیم اول روستای اسحاق آباد 🥈تیم دوم ازپایگاه حکیمه روستای نشلج 🥉تیم سوم از پایگاه بصیرت روستای کله 🥇تیم اول پایگاه نجمه شهر نیاسر 🥈تیم دوم پایگاه مریم روستای علوی 🥉تیم سوم پایگاه عقیله النسا روستای باریکرسف با سپاس فراوان از: 🌸شورای اسلامی و شهرداری نیاسر 🌸معاونت تربیت بدنی حوزه حضرت زینب س خانم مظلوم 🌸مسئول ورزشی جوانان بخش و شهر نیاسر آقای نوروزی 🌸فرماندهان و مسئولین تربیت بدنی پایگاه های مبارکه ، ، بصیرت ، حکیمه ، مطهره ، مریم ، عقیله النسا پایگاه_مقاومت_بسیج_نجمه_نیاسر حوزه_مقاومت_بسیج_حضرت_زینب_س ناحیه_مقاومت_بسیج_ناحیه_کاشان خبرنگار افتخاری : خواهر حدادی @Basijnews_kashan @gharargahesayberiii
🌹تبریک ب دختران ورزشکار و رزمی کار ستارگان آبشیرین و کسب مقام قهرمانی در مسابقات 🥊کیک بوکسینگ🥊🥋 نوجوانان در مسابقات نیو فایت 🌹و تشکر ویژه از استاد عزیر خانم شورابیان🙏🏻با آرزوی موفقیت های روز افزون برای شما عزیزان😘 آب شیرین 🌹@gharargahesayberiii
بسم الله الرحمن الرحیم پارت_۱۵ _شرایط جوری نبود که بتواند با او بیش از این بحث کند، برای همین دیگر حرفی نزد و به سالن برگشت. در شرکت که زیر ذره بین رامین بود، جای دیگری هم نمی توانست پروانه را ببیند، اینکه برایش پیامکی هم بفرستد به نظرش کاری غیر اخلاقی بود. برای همین جز صبر کردن چاره ای به ذهنش نرسید. گذشت، این چند روز هم گذشت و مادرش تماس گرفت که نظر قطعی شان را بپرسد، و خوشبختانه مادر پروانه در این تماس، قرار اوّلین جلسه را با آنها گذاشت. از مادرش خواست تا برای امشب زهره را نیز دعوت کند، می دانست مادرش از اینکه به او احترام می گذارد خیلی خوشحال می شود. زهره خواهر بزرگش بود، البته یادگار مادرش از ازدواج اولش. امیر محمد او را همچون زهرا دوست داشت و تفاوتی بینشان قائل نمی شد. زهره هم متقابلاً همین حس را نسبت به او داشت. او در شهر دیگری زندگی می کرد که تا اینجا حدود ۶۰ کیلو متر فاصله داشت. اما وقتی مادرش با او تماس گرفت، با اینکه آن شب شوهرش قرار بود شیفت باشد، گفت: خودش به تنهایی برای مراسم خواهد آمد. ... امروز قرار بود حقوق این ماهشان واریز شود. عصر که شد همراه مادرش برای خریدن دسته گل و شیرینی راهی شد. دلهره و استرس به جانش نشسته بود، اولین بار بود پا به جلسه ی خواستگاری می گذاشت. ساعت حدود هشت شب بود که مقابل ساختمان چند طبقه ی دکتر زرّین رسیدند. به ساختمان شیک و لوکس مقابلش چشم دوخته بود، احساس می کرد این اختلاف طبقاتی سدی است میان او و رسیدن به پروانه! اما پشیزی برای این ملک و املاک ارزشی قائل نبود و تنها دلیلش برای انتخاب پروانه نجابت بی بدیلش بود. کپی ممنوع🚫 ✍مروّج